یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


غریب ترین آشنایان شهر


غریب ترین  آشنایان شهر
هر روز که در کوچه پس کوچه های شهر قدم بر می داریم، شاهد هستیم که هرکسی به نوعی دنبال رزق و روزی حلال برای خویش است. یکی با گاری دستی خود به دنبال نان خشک است و یکی با بلندگو فریاد «سبزی تازه» را در محیط محله طنین انداز می کند تا از این طریق امرار معاش کند. بی توجه به آنکه شاید کسی در خواب و یا مریضی در حال استراحت باشد. از این دست مشاغل که ارتباطی مستقیم با مردم دارند، بسیارند که هر کدام به گونه ای بی کاری پنهان به حساب می آیند. این فعالیت ها به صورت چهره به چهره هستند و در طول آن امکان دارد کشمکش یا برخوردی نیز بین افراد پیش آید. کارهایی نیز وجود دارند که طی آن فرد حقوق می گیرد تا به ثبت اعداد و ارقامی بپردازد، فارغ از اینکه اینجا کجاست و ساکنین خانه ها چه کسانی هستند. همه ما با این شغل آشناییم چرا که بی تردید هر ماه زنگ منزلمان توسط این افراد، به صدا در آمده. آری این افراد همان کنتورنویس های شرکت برق، آب و گاز هستند، همان هایی که به معنای واقعی عرق می ریزند و تمام کوچه های شهر را یکی یکی از بالا تا پایین طی می کنند و از زیرزمینی که کنتور آن به سختی خوانده می شود تا بزرگترین برج های مسکونی که فقط با یک اشاره دستگاه می توان میزان مصرف ماهانه را ثبت کرد، با پای پیاده می پیمایند.
● شغلی به نام کنتورنویسی
هرگاه زنگ در منزل به صدا در می آید و پشت آیفن صدای مردانه ای می گوید: «برقیه»، «کنتور آب» و «گاز»، تنها کاری که ما در قبال آنها انجام می دهیم این است که کلید آیفن را فشار بدهیم تا او بتواند داخل شود و کنتور را ثبت کند و یا در نهایت امر از پنجره به او نگاه می کنیم که حتما کنتورنویس باشد!
سیدمحمد یکی از کنتور نویس های محدوده برق منطقه ای نواب است. موهای سفیدش با آن کلاه آبی که بر سر می گذارد تا نور آفتاب صورتش را به مانند برخورد بعضی از افراد با وی سیاه نکند، حاکی از ۲۰ سال تلاش بی وقفه اوست. روزها از ساعت ۳۰‎/۷ الی ۱۳ هر بار در محدوده ای که برایش تعریف می کنند کنتور نویسی می کند و از ساعت ۱۴ به بعد به عنوان گارسون در یکی از رستوران ها کار می کند تا از این طریق بتواند خرج و مخارج فرزند دانشجوی خود را تامین کند.
قرار شد یک روز در خدمت سید باشیم و در کنار دستش کار کنیم تا سختی های این قشر از جامعه را بیشتر لمس کنیم. قرارمان ساعت ۳۰‎/۷ جلوی درب برق منطقه ای نواب.
سید با چند نفر از همکارانش که همگی دستگاه هایی که معلوم بود برای ثبت میزان مصرف مشترکین می باشد، دارند از ناحیه خارج می شوند. فکر کردم الان یک ماشین می آید و ما را به محل مورد نظر می رساند. ولی نه از ماشین خبری بود و نه از راننده.
سید، موتوری که چند سال پیش خریده بود و امروز عصای دستش شده را روشن می کند و با اشاره به من و یکی دیگر از همکارانش می فهماند که سوار شویم.
در مسیر متوجه شدم که وجود من باعث شده تا یکی دیگر از همکاران سید که همیشه با او به محل مورد نظر می رفته مجبور شود با اتوبوس یا تاکسی این کار را بکند چرا که برای کنتور نویس ها، وسیله و حق ترددی لحاظ نشده است.
سید، کار سخت را برای مرد می داند و می گوید «من حدود ۲۰ سال است که مشغول کنتورنویسی هستم و تا حالا با هر سختی که روبه رو شده ام، توانسته ام آن را از سر راه بردارم. هر چند زندگی سختی دارم ولی این سختی با دیدن فرزندانم به شیرینی مبدل می شود».
ما به محدوده کار امروز سید رسیدیم. او اولین زنگ را می زند و می گوید: «برقیه» به داخل منزل می رود و صدای «دنگ، دنگ» دستگاهش نشان می دهد که ارقام در حال ثبت هستند. سید هر روز چیزی بالغ بر هفت، هشت کیلومتر راه می رود و در طول این مسیر چیزی حدود ۵۰۰ کنتور را ثبت می کند. سید می گوید: «در این مسیر روزانه با افراد مختلفی روبه رو هستیم و هر روز برخوردهای متفاوتی از مردم مشاهده می کنیم. یک روز وقتی زنگ می زنیم فرد در را باز می کند و با چای و شیرینی می خواهد از ما پذیرایی کند و در همان روز، چند خانه آن طرف تر فرد دیگری فکر می کند که اگر زنگ منزلش را زده ایم یک مزاحم یا مردم آزار هستیم و حتی بعضاً درگیری به وجود می آید.
به همین دلیل هر روز ما با دیروز متفاوت است. تفاوتی که در طی آن در بسیاری از موارد شخصیت ما به طور کامل زیر سؤال می رود!! جلوی در بعضی از خانه ها که می رویم فرد از همان پشت آیفن، قسم خدا و پیغمبر می خورد که ما کمتر بنویسیم و بعضی های دیگر هم با فحاشی به ما اجازه ورود نمی دهند که کنتورشان را ثبت کنیم».
کنتورنویس ها یکی از اقشار زحمتکش جامعه به حساب می آیند که در گرما و سرما وظیفه ثبت رقم مصرفی انرژی مشترک را برعهده دارند. همچنین پخش قبوض نیز وظیفه آنهاست ولی هیچ یک از ما حتی نگاهی اجمالی به این افراد نداریم و با یک کلام «خسته نباشید» به سراغ آنها نمی رویم. گویا این افراد مامور جلب هستندکه این گونه با آنان برخورد می شود.
محسنی، یکی دیگر از کنتورنویس هاست که از کارش رضایت چندانی ندارد. او می گوید: «با ماهی ۳۰۰ الی ۳۵۰ هزار تومان نمی توان چرخ زندگی را چرخاند. ما هر روز باید کلی راه برویم و حرف از این و آن بشنویم و در پایان ماه کل پول را بابت قسط و اجاره خانه پرداخت نماییم.»
محسنی ادامه می دهد: «هستند افرادی که سعی می کنند با رشوه اعداد و ارقام کنتورشان را کمتر ثبت کنیم که بسیار ناراحت کننده است. ما به دنبال نان حلال هستیم، نانی که بتوانیم با افتخار بر سر سفره زن و فرزندانمان بگذاریم. بعضی از مردم اصلاً نمی دانند وقتی به ما توهین می کنند و اجازه ثبت کنتور را نمی دهند ما می بایست جریمه پرداخت کنیم چرا که مسوولین به ما می گویند به هر شکل می بایست کنتور ها ثبت شوند. در چنین شرایطی ما از دو طرف در فشار هستیم زیرا برای ثبت، زد و خورد می شود و در غیر این صورت جریمه در انتظار ماست.»
او به مشکلات دیگری از کارش اشاره می کند و می گوید: یکی از بزرگ ترین مشکلات ما نبود استاندارد خاص برای نصب کنتور هاست. بعضی از مواقع آنقدر کنتورها در ارتفاع بالا قرار دارند که مجبوریم نردبان بگذاریم و با زحمت بسیار ارقام را ثبت کنیم. بعضی مواقع نیز مجبوریم در خرابه های یک ساختمان در حال ساخت تمام نقاط را بگردیم تا کنتور آویزان را در گوشه ای پیدا کنیم. به هر حال کار ما سخت است و مردم فکر می کنند این وظیفه ماست که در هر شرایطی کنتور را پیدا کنیم و ارقام را بنویسیم و کمتر کسی پیدا می شود در شرایط سخت به ما کمک کند؛ حتی فکر می کنم به علت در نظر گرفتن چنین جایگاهی برای این شغل من و اکثر همکارانم خجالت می کشیم در بین دوست و فامیل و آشنا بگوییم کنتور نویس هستیم. وظایف کنتورنویس ها فقط به نوشتن میزان مصرف مشترکین و پخش قبوض خلاصه نمی شود، بلکه گزارش تخلف بعضی از مشترکین و خرابی کنتور ها نیز برعهده این افراد می باشد.این افراد موظف هستند که در صورت مشاهده تخلف موارد را به مسؤولان گزارش کنند که این خود نقطه آغازین درگیری این زحمت کشان جامعه با افراد متخلف به حساب می آید.محسنی در این مورد می گوید:« یکبار که مشغول ثبت کنتور ها بودم متوجه یک تخلف شدم. یکی از افراد متخلف که متوجه حضور من و ثبت تخلفش شده بود با من درگیر شد و سعی داشت تا من تخلفش را که مربوط به انشعاب غیر قانونی برق بود، گزارش ندهم. با اینکه چند مشت نثار من کرد ولی من درگیر نشدم و از کنار او رد شدم و گزارش خود را همانطور که اتفاق افتاده بود منتقل کردم.»
از دیگر وظایف کنتورنویس ها این است که مراکز تجاری را از اماکن مسکونی تفکیک کنند و در صورت مشاهده مواردی که ثبت مسکونی شده اند ولی کارکرد تجاری دارند، گزارشات لازم را به برق منطقه ای بدهند. این مساله نیز در نوع خود درگیری های بسیاری بین کنتورنویس ها و صاحبان این نوع اماکن به وجود می آورد ولی در بیشتر موارد کنتورنویس ها این گونه منازل را به طور مخفیانه گزارش می دهند تا دردسری به دردسرهای قبلی شان اضافه نگردد.
به طور کلی برای جمع بندی این موضوع می بایست گفت که هیچ یک از ما رفت وآمد این افراد را به طور کامل رصد نمی کنیم و حتی به فکر شخصیت آنان نمی باشیم.
آقایی که خود را فرهنگی معرفی می کند با اطلاع از سوژه گزارش، به یاد یکی از خاطراتش می افتد و با افتخار سینه اش را جلو داده و گلویی صاف کرده و می گوید: «یه روز که خواب بودم یکی از اینا اومد درخونمون زنگ زد از خواب پریدم. حسابی اعصابم خرد شده بود، رفتم در رو باز کردم و یک چک خوابوندم!! تو گوشش و در رو محکم بستم. نذاشتم کنتورو بنویسه...!!!»
به خودم می گویم این خاطره بود یا فاجعه؟!
با توجه به این شرایط، با این که آمارها می گویند کار در معدن سخت ترین و پرخطرترین کار دنیاست و بعد از آن خبرنگاری در رتبه دوم قرار دارد وقتی در مقام قیاس بر می آییم، می بینیم هستند مشاغلی که کمتر به چشم می آیند اما بدون شک جزو مشاغل سخت به شمار می آیند.
شغل هایی که ما کمتر آنها را می بینیم و افراد زحمت کشی که هر روز خانه به خانه به ما سر می زنند. می شود آنان را دید نه با چشم سر بلکه فقط با کمی احترام و قدر نهادن به زحماتشان.شاید همین امروز یا فردا زنگ خانه شما به صدا درآید و یکی آن طرف آیفون بگوید: «برقیه!»آری! یکی از همین دوستان که تا دیروز توجهی به آنها نمی کردیم حالا پشت در خانه منتظر است تا در را به رویش باز کنیم و چه می شود که اگر دل را به رویش باز کنیم.
سید و سیدهای دیگر سال هاست که زحمت می کشند تا آماری استخراج شود که نشان دهد ما نه تنها در ارتباطاتمان مثبت نیستیم بلکه در مصرف انرژی هم نمره خوبی نگرفته ایم.
مصطفی خدابخشی
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید