سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


گفتگوی اختصاصی امیر پریزاد با دکتر محمودی بختیاری پیرامون بزرگداشت فردوسی


گفتگوی اختصاصی امیر پریزاد با دکتر محمودی بختیاری پیرامون بزرگداشت فردوسی
▪ پرسش : نقش خرد و جایگاه اندیشه در شاهنامه
ـ پاسخ : این بسیار پرسش بنیادینی است از دیرباز وجود داشته که ما نمیدانیم که آفریدگار چیست و هرکس که خدا را کامل و مشخص تجسم کرد به همان اندازه از خداشناسی دور است .
چون آفریدگار را فردوسی خوب بیان کرده است که ما نمی توانیم فقط ،
باید به هستی اش هست باید خست او شوی ز گفتار بیکار یک سو شویم
فقط باید بپذیریم که یک خدایی هست . همین این تصور در ذهن ایرانی بوده که این آفریدگار هر چه که هست که مانمیدانیم که چه هست اولین آفریده اش خرد بوده و آخرین آفریده اش انسان بوده است در همین منظومه شمسی کوچک ما . حالا دیگر نقش آفریدگار کل تمام شده و مربوط میشه به شعور و هوش این جمع جهان کوچک ما در این منظومه شمسی که ما جزء آن هستیم یک معمار آفرینش یک مهندس آفرینش از این خط مستقیم آفرینش که اولش خرد هست و آخرش انسان ؛ یک دایره رسم می شود وقتی دایره رسم می شود آخرین آفریده به اولین آفریده می پیوندد بنابر این انسان در این منظومه کوچک شمسی تنها آفریده ایست که به خرد می پیوندد پس انسان یک موجود خردمند می شود خوب پس این موجود خردمند چرا اینقدر جنایت می کند ؟ موقعی که خرد و انسان در این دایره به هم می پیوندند ، یک حجاب هایی بوجود می آید همان جورکه سر سیم های برق یک زنگاری می گیرد و هرچه کلید را می زنید روشن نمی شود یک برق کار ، این زنگار ها را پاک می کند و برق روشن می شود .
این حجاب ها را شما بردارید . انسان خردمند است و انسان خطا نمی کند انسان موقعی خطا می کند که حجاب بین او و خردش ایجاد می شود . سعدی بیت کوتاهی دارد که حیرت می کنید
نه هر آدمی زاده از دد به است دد از آدمیزاده بد به است
به هست از دد انسان صاحب خرد نه انسان که در مردم افتاد چو دد
حالا آن انسانی که در مردم می افتد مثل دد کسی است که بین او و خرد ش حجاب افتاده است ما در فرهنگ کهن مان که متاسفانه خود زرتشتی ها هم متوجه این کار نیستند ، داریم ، اهورا مزدا و فردوسی تحت تاثیر موبدان گفته است ، بنام خداوند جان و خرد و درست گفته ؛ منتهی بعد جوری تصور شده که خداوند منظورش است یعنی آن آفریدگار . در حالی که خداوند یعنی دارنده مانند دهخدا ؛ کدخدا . یعنی دارنده ده ، دارنده خانه اهورا یعنی دارنده هستی ، جان ، مزدا دارنده خرد . اهورا مزدا یعنی دارنده جان و خرد و فردوسی سخن اش را اینگونه شروع کرده است.
بنام خداوند جان و خرد کز این برتراندیشه بر نگذرد
واقعا کسی بالاتر از این نمیتواند بگوید . البته فردوسی تحت تاثیر زرتشت هست اما باز انسان را جداگانه شرح می دهد . زرتشت بزرگوار فقط سه حرف زده است فقط و فقط . حالا ما گات ها را به ایشان نسبت می دهیم عیب هم ندارد و شاید هم مال او باشد ولی بعد گفته است . این جزء آموزش های اولیه اش نداشته است او گفته است ،
خوب فکر کنید ، فکر خوبتان را خوب بیان کنید ، بیان خوبتان را خوب بکار ببرید
و بعد رفته است و دیده که باز مردم دستشان رو به آسمانهاست یعنی ماه و ستاره و خورشید اینها یعنی " دیو "
در زبان فرانسوی و هندی " دیو" یعنی خدا . اما زرتشتی ها " دیو " را یک موجود سم دار و شاخ دار معنی کرده اند . زرتشت گفته است از " دیو یسنی " دور بشوید و به " مزدیسنی " گرایش پیدا کنید یعنی از خرافاتی که دستتان به سوی آسمان بلند می شود و ماه و ستاره را فکر می کنید تمام زندگیتان وابسته به آنهاست ؛ یک مقدار هست اماهمه اش نه ، از این دور شوید و به " مزدیسنی " یعنی خرد ستایی گرایش کنید . " مزد یسنی یعنی ستایش خرد . " دیو یسنی " یعنی ستایش روشنان آسمانی مثل ماه و ستاره چون میدانید اولین آیین های بشری ، آیین های سپهری بوده است . ستایش ماه و خورشید و اینها داشته اند در افسانه ها و حتی در زندگی عادیمان داریم که هر انسانی که بدنیا می آید ، همراهش یک ستاره طلوع می کند و تمام سرنوشت این انسان را آن ستاره مشخص می کند وآن آدمی که خیلی بدبخت هستند می گویند ما در هفت آسمان یک ستاره نداریم .
آدم های روشن بین می گویند اینقدر به آسمان توجه نکنید کسی مثل ناصر خسرو که انسان متعبدی هم هست می گوید ،
نکوهش مکن چرخ نیلوفری را برون کن ز سر باد خیره سری را
چو تو خود کنی اختر خویش را بد مدار از فلک چشم نیک اختری را
درخت تو گر بار دانش بگیرد به زیر آوری چرخ نیلوفری را
بسوزند چوب درختان بی بر سزا خود همین است مر بی بری را
پس درخت وجود تو باید بار دانش بگیرد ، بار دانش را که گرفت ، جایگاه خرد را می شناسید ، جایگاه خرد را که شناختید ، آنوقت می دانید که این خرد است که تو را راهنمایی می کند . همه جا و همه سو و شاهنامه مبشر اینست .
کتابی که می گویم شاهنامه در اختیارایشان بوده ، اسمش را هم نبرده است ، او می گوید ،
گذشته بر او سالیان دو هزار ور ایدون که افزون نیاید شمار
یعنی کتابی در اختیار من بوده که دوهزار سال پیش نوشته شده و آنوقت ما آمدیم شاهنامه ابومنصوری را درست می کنیم !
این شاهنامه در حقیقت،خرد نامه است. پایگاه فردوسی در خرد اینست که درست به آن نقطه اصلی رسیده است
▪ پرسش : عدم گسترش شاهنامه خوانی در جامعه ما چیست
ـ پاسخ : درکتاب من " شاهنامه آبشخور عارفان " برای نخستین بار در ایران و در دنیا گفته شده است که شاهنامه در زمان سامانیان یعنی درست مثل اینکه فردوسی همزمان با امیر ابونصر سامانی رشد کرده است و شاهنامه در سال ۳۲۹ تمام می شود درست همان سالی که گفته اند تولد فردوسی است تولد شاهنامه است یعنی شاهنامه تمام شده است وقتی شاهنامه تمام شده، دولت سامانی ، دولت سامانی نه حکومت سامانی ، دولت سامانی از بین می رود بعد حکومت غزنویان می آید روی کار در حکومت غزنوی که زیر نفوذ خلافت عباسی است ، با همه اینها مخالفند اینجاست که یک جوانمردی پیدا می شود می گویند ما دستکم برویم و این شاهنامه را نجات دهیم و این شاهنامه را در بین مردم ببریم تا این شاهنامه و شاهنامه خوانی فراگیر شود . چه کار کنیم ؟
این انسان نامش ابولعباس اسفراینی و وزیر سلطان محمود می شود بعد یک عده ای را به دور خودش جمع می کند و می گوید بیایید یک نسخه شاهنامه بنویسید و یک مقدار مدح سلطان محمود را بکنید و من کتاب را به نزد او ببرم و بگویم این کتاب در مدح توست . این کار را می کنند و یک شاهنامه ای می نویسند در جای جای مختلف نام سلطان محمود را می برند که مشخص است مدح پادشاه باید بعد از مدح خدا و پیغمبر بیاید ولی اینجا می بینیم که اینطور نیست .
یک دفعه بعد از داستان بیژن و منیژه ، مدح سلطان محمود هست . بعد از داستان رستم و اسفندیار مدح پادشاه می آید . که مردم بعدا بفهمند که اینها از فردوسی نیستند .
در وجود ایران مظهر این اندیشه زرتشت است که از اهورا مزدا دو نیرو " بهمن " و اهریمن " می طراود . ایران همیشه مظهر بهمن و اهریمن بوده است و اهریمن ترین در ایران بوجود آمده و بهمن ترین هم در ایران بوجود آمده است .
برای مثال ، در کنار اسفراینی یک آدمی است بنام میمندی ، او وزیر می شود و می گوید اینها می خواهند باز زبان فاری را رواج دهند او به سلطان محمود می گوید این کتاب مدح گبر ها ، مدح آتش پرستهاست ، اینها مال دوران سامانیان هستند و ارتباطی با شما ندارد و وزیر شما دروغ گفته است . سلطان می گوید اسفراینی را می گیرند زندانش می کنند و می کشندش و اموالش را مصادره می کنند . حالا همان دوستان اسفراینی سلطان محمود را هجو می کنند . نسخه ای می نویسند واین هجویه ها را در آن می آورند . پس دو نسخه الان بوجود آمده ، یکی دارای مدح سلطان محمود و دیگری در هجو او . درست در همین موقع نهضت های شعوبیه بوسیله ایرانی ها شروع می شود . مثل قرمطی ها و معتضله و شیعه و رافضی . اینها از عقل و خرد و عدل می گویند و آنوقت همان دوستان اسفراینی شعر هایی در مدح حضرت محمد و علی می گویند . وارد شاهنامه می کنند و این نسخه را به دست مردم می دهند و مردم می گویند آفرین و شاهنامه را محترم می شمارند . شاهنامه آنقدر محترم می شود تا می رسد به دوره صفویه که شیعه مذهب رسمی ایران می شود . در دوره صفویه ، شاهنامه خوانی جزو واجبات بوده است ، مانند نماز . یعنی در هر مجلسی باید شاهنامه خوانی بشود و این هنر ایرانی های آگاه بوده که سبب شدند تا شاهنامه بماند . بعد عده ای آمدند و اهل تسنن بوده اند دیدندکه این شاهنامه که مدح علی است ، چرا مدح ابوبکر نباشد . آمدند و مدح ابوبکر و عمر و عثمان را آوردند و دکتر خالقی مطلق هنرشان در این است که تمام اینها را آورده است بیرون . فقط چیزی را که ایشان متوجه نشده بود ،
زن و اژدها هر دو در خاک به جهان پاک از این هر دو ناپاک به
من در یک سخنرانی به ایشان هم گفتم شما تا قرن ششم اگر شاهنامه ای پیدا کردید که این دو بیت در آن بود ، حرف من باطل اما اگر پیدانکردید حرف من درست است .
یعنی از قرن ششم به بعد که صوفی گری رواج پیدا میکند و خرافات و باطنی گری رواج پیدا می کند ، این مسایل آمده که در صوفیه و بخصوص در همین خرافات ، بخصوص انها که پیرو مانی هستند . در آیین مانی زن مخلوق خدای اهریمن و ظلمت است ! چون زن کالبد است ، بوجود می آورد و این کالبد قفسی است برای جان که مانند یک مرغی است که در این قفس زندانی است در آیین مانی هست که ما باید این قفس را بشکنیم تا این مرغ آزاد شود و این اشعاری که به مولانا ، حتی به حافظ نسبت داده اند از اینها نیست . ممکن است مولانا پیشتر گفته باشد
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم
تمام اینها تحت تاثیر مانوی ها هستند . که در اسلام به آنها می گویند " زندیق "
بنابر این شاهنامه خوانی با این ترفندی که زدند و خردمندانه هم کار کردند آنوقت تمام شیعه ها شاهنامه را
رواج دادند و معتقد بودند که شاهنامه خوانی اصل و اساس کار است . در تمام آیین های پهلوانی که بر مبنای شیعه گری هستند و چون شیعه یک مذهب ایرانی است ، جوانمرد وقتی می رفته است داخل زورخانه با شاهنامه ضرب گرفته می شده است و شاهنامه اینگونه رواج کلی پیدا می کند و موقعی که حسنک وزیر را می خواهند به دار بکشند و خلیفه می گوید این رفته است به طرف شیعه های اسماعیلی در مصر ، سلطان محمود جوابش را می دهد و بیهقی این را آورده است ؛
که من انگشت در عالم کردم و قرمطی و شیعه پیدا کردم و کشتم ، تو می گویی وزیر من قرمطی است .
فرخی سیستانی قصیده ای در مدح سلطان محمود دارد و می گوید بزرگترین کار تو اینست که رفتی در ری و تمام شیعه ها را سر دار بردی و کتابهاشان را زیر پایشان سوزانده ای .
پس اگر فردوسی بوده و شعردرمدح حضرت علی گفته همان لحظه از بین می بردند و نابودش می کردند و اینها بعدا به آن اضافه شده است .
باید همه مردم ما بدانند که چه شده است .
▪ پرسش : ابیاتی که شاهنامه در آن به خرد و اندیشه می پردازد
ـ پاسخ : فراوان وجود دارد . من فقط چند تا می خوانم
سخن چون برابر شود با خرد روان سراینده رامش برد
خرد بهتر از هر چه ایزد داد ستایش خرد را به از راه داد
خرد افسر شهریاران بود خرد زیور نامدارن بود
خرد زنده جاودانی شناس خرد مایه زندگانی شناس
خرد را و جان را که یارد ستود وگر می ستاید که یارد شنود
خرد پاسبان باشد و نیکخواه سرش برگزارد ز ابر سیاه
با سپاس از شما که دیدگاه خود را بیان فرمودید و وقت ارزشمند خود را در اختیار من قرار دادید
www.amirparizad.com
امیر پریزاد


همچنین مشاهده کنید