شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

از خاکسترهای غزه


از خاکسترهای  غزه
در برابر یورش اخیر اسرائیل، تنها چاره ی پیش پای ناسیونالیسم فلسطین، پذیرفتن راه حل کشوری واحد است
برنامه ریزی حمله به غزه شش ماه طول کشید و در موقع مناسب اجرا شد. این حمله، چنان که نیو گوردون به درستی خاطر نشان کرده، اساسا به منظور کمک به پیروزی مجدد دوباره ی احزاب در قدرت در انتخابات پیش روی در اسرائیل طراحی شده است. کشتگان فلسطینی قربانیان رقابت نفع طلبانه ی دو جریان راست و راست افراطی اسرائیل اند. واشنگتن و متحدان اروپایی اش، که همانند لبنان ۲۰۰۶از حمله به غزه خبر داشتند، کنار نشستند و نظاره گر شدند.
واشنگتن، بنا به عادت، فلسطینی های طرفدار حماس را مقصر دانست، و در این مورد بوش و اوباما موضع یکسانی داشتند که همان موضع ای پک(AIPAC) است. سیاستمداران اروپایی، که شاهد بوجود آمدن مشکلات، محاصره، مجازات دسته جمعی اهالی غزه، هدف قرار دادن غیر نظامیان (برای جزئیات دهشتناک مقاله ی استاد دانشگاه هاروارد سارا روی را در مجله ی بررسی کتاب لندن مطالعه کنید) خاطر جمع اند که حملات راکتی اسرائیل را "تحریک" کرده است، اما، بی نتیجه، از هر دو طرف می خواهند که به خشونت پایان دهند. دیکتاتوری پوسیده ی مبارک و اسلامگرایان محبوب ناتو در آنکارا حتا از ابراز اعتراض سمبولیک در فراخواندن سفیران خود از اسرائیل کوتاهی کردند. چین و روسیه هم از تشکیل جلسه ای در شورای امنیت برای بررسی بحران خودداری می کنند.
در نتیجه ی این بی تفاوتی دولتها، اولین پی آمد حملات اخیر اسرائیل خشمگین شدن جوامع مسلمان در سراسر جهان و مطرح شدن آن دسته از سازمان هایی است که غرب ادعا دارد در "جنگ بر ضد تروریسم" با انها مبارزه می کند. کشتار غزه پرسش های استراتژیک مهمتری را درباره ی موضوعات مربوط به تحولات سالهای اخیر مطرح می کند. اولین واقعیتی که لازم است درک کنیم این است که حکومت خودگردان فلسطینی ای در کار نیست. هیچ گاه در کار نبوده است. توافقات اسلو فاجعه ای تمام عیار برای فلسطینی ها بود و تعدادی گتوی پراکنده و درمانده فلسطینی به وجود آورد که پلیسی بی رحم دائما بر آن نظارت می کند. ساف (سازمان آزادی بخش فلسطین)، که روزگاری ملجا آرمان فلسطین بود، امروز محتاج پول اتحادیه اروپاست.
شور و شوق غرب به دموکراسی وقتی مخالفان سیاست هایش انتخاب شوند فروکش می کند. غرب و اسرائیل تمام تلاش خود را به کار بردند تا فتح پیروز شود: در معرکه ای که نیروهای ارتش اسرائیل اعضای حماس و دیگر مخالفان را به کرات بازداشت و مضروب و پوسترهایشان را تخریب و یا مصادره می کردند و در حالی که اعضای کنگره آمریکا اعلام می کردند نباید به حماس اجازه حکومت داد، رای دهندگان فلسطینی به تهدیدها و تطمیع های هماهنگ "جامعه ی بین المللی" بی اعتنایی کردند.
حتا زمان بندی انتخابات را به گونه ای تعیین کردند که در نتیجه تقلب کنند. انتخابات برای تابستان ۲۰۰۵ برنامه ریزی شده بود، اما، آنرا به ژانویه ۲۰۰۶ عقب انداختند تا عباس فرصت یابد بین مردم غزه پول توزیع کند و آن طور که آن مقام اطلاعاتی مصر می گفت،" مردم از حکومت خودگردان در برابر حماس دفاع کنند."
خواست مردم برای خانه تکانی، پس از ده سال فساد، قلدری، و رجزخوانی گروه فتح، از همه ی اینها نیرومندتر بود. حاکمان و روزنامه نگاران آنسوی جهان پیروزی حماس در انتخابات را نشانه ی رشد تهدیدآمیز بنیادگرایی و ضربه ای وحشتناک به صلح با اسرائیل قلمداد کردند. بی درنگ به فشارهای دیپلماتیک و اقتصادی متوسل شدند تا حماس را مجبور کنند سیاست های حزبی را در پیش بگیرد که در انتخابات شکست داده بود. حکومت خودگردان دربرابر حماس بدون گذشت و با حسادت و احساس اینکه حماس به او نیاز دارد موضع می گرفت و نیروی پلیس و سخنگویان سرسپرده اش خود را بی نیاز به حساب می آوردند و با تسلیم در برابر "روند صلح" برای مردم تحت حکومت خود سلب مالکیت از سرزمینشان و فلاکت و بدبختی به بار آورده بودند. حماس بدیل ساده ای ارائه می کرد؛ بدون دسترسی به منابع مالی ای که رقیبش در اختیار داشت، درمانگاه، بیمارستان، مدرسه، آموزش فنی و حرفه ای، و برنامه های رفاهی برای مستمندان ایجاد کرد. رهبران و کادرهای حماس ساده زیست، و به راحتی در دسترس مردم عادی بودند.
این پاسخ به نیازهای روزمره ی مردم و- نه خواندن روزانه ی آیات قرآن - بود که موجب حمایت گسترده ی مردم از حماس شد. اینکه سیاست آنها در انتفاضه ی دوم چه مقدار به درجه اعتبار آنها افزود کمتر آشکار شده است. حملات مسلحانه ی انان به اسرائیل، همانند حملات بریگاد شهدای الاقصی و جهاد اسلامی، در تلافی اشغالگری، از همه ی اقداماتی که تاکنون صورت گرفته سهمگین تر بوده است. اگرشمار نیروهای نظامی اسرائیلی کشته شده را در نظر بگیریم، حملات فلسطینی ها بسیار کم تعداد است. این نامتقارن بودن در دورانی که حماس اعلام آتش یک جانبه کرد به روشنی نمایان بود؛ این اتش بس در ژوئن ۲۰۰۳ شروع و تا تابستان ادامه داشت درحالی که پس از آن اسرائیلی ها اقدام به حمله و بازداشت گسترده کردند که در آن ۳۰۰ کادر حماس در کناره ی باختری دستگیر شدند.
درنوزدهم اوت ۲۰۰۳، شاخه ای خود خوانده از حماس در حبرون، در حالی که رهبران رسمی حماس آن را از خود نمی دانستند و محکوم می کردند، اتوبوسی را در غرب اورشلیم منفجر کرد. در پی آن اسرائیل بلافاصله مذاکره کننده ی آتش بس، اسمائیل ابو شنب، را ترور کرد. حماس هم واکنش نشان داد. متقابلا، حکومت خودگردان ودولت های عرب کمک های مالی به نهادهای خیریه وابسته به حماس را قطع کردند؛ در سپتامبر ۲۰۰۳، اتحادیه اروپا کل جنبش حماس را تروریست خواند- چیزی که تل آویو مدت ها خواستارش بود.
انچه حماس را در نبردی نابرابر و بدون امید برجسته می سازد فرستادن بمب گذاران انتحاری نیست، کاری که بسیاری از گروه های رقیب هم بدان متوسل می شوند، بلکه انضباط بالایی است که در توانایی این گروه در اعلام آتش بس یک طرفه با اسرائیل در سال گذشته خود را نمایان کرد. کشتن هر غیرنظامی را باید محکوم کرد، اما، ازآنجایی که اسرائیل عامل اصلی کشتار است، ریاکاری آمریکا واروپا به خوبی کذب ادعای انان را آشکار می کند. بلی، چکمه پوش طرف مقابل است که با ارتشی مدرن مجهز به جت، تانک، و موشک در طولانی ترین سرکوب نظامی تاریخ مدرن بی رحمانه به فلسطین یورش برده است.
"هیچ کس نمی تواند قیام مردمی را برضد نیروی اشغالگر محکوم یا انکار کند؛ مردمی که ۴۵ سال است رنج و مرارت اشغال سرزمین خود را تحمل کرده است"، این را ژنرال شلومو گازت، رئیس پیشین سازمان اطلاعاتی ارتش اسرائیل در سال ۱۹۹۳ گفته است. ناراحتی اتحادیه اروپا و آمریکا از حماس به آن سبب است که این گروه تسلیم توافقات اسلو نشده و تمامی اقدامات پس از آن را، از تبعا گرفته تا ژنو، مردود دانسته تا مصیبت هایی را که این توافقات بر سر مردم می اورد محکوم کند. اولویت غرب از ان زمان شکستن این مقاومت بوده است. قطع کمک مالی به حکومت خودگردان سلاحی بوده که برای به زانو در اوردن حماس به کار برده اند. افزایش اختیارات ریاست جمهوری محمود عباس- که اشکارا، همانند کرزای در افغانستان، منتخب آمریکا برای این مقام محسوب می شود- به قیمت انحلال شورای قانون گزاری شاهد دیگری بر این مدعاست.
هیچ تلاشی جدی برای مذاکره با رهبری منتخب فلسطینی ها صورت نمی گیرد. شک دارم که حماس را می شد به سرعت با منافع غرب و اسرائیل تطمیع کرد، اما، چنین چیزی بی سابقه نبوده است. میراث ذاتی حماس وابسته به چاره ناپذیرترین ضعفی است که ناسیونالیسم فلسطین با آن روبروست؛ این باور که انتخاب سیاسی یکی از این دو تاست: یا رد موجودیت اسرائیل در کلیت آن و یا قبول باقی مانده ی تکه تکه شده از یک پنجم سرزمین فلسطین. از بیشینه خواهی تخیلی اولی تا کمینه خواهی رقت انگیز دومی ، چنانچه تاریخچه ی جنبش فتح نشان می دهد، راه بسیارکوتاهی وجود دارد.
آزمون پیش روی حماس این نیست که آیا ممکن است آن گونه که غرب می خواهد مطیع شود بلکه این است که آیا می تواند از سنت های بازدارنده خود رهایی یابد. چندی پس از انتخاب حماس در غزه، یک فلسطینی از من پرسید اگر جای او بودم چه می کردم. پاسخ من این بود،" حکومت خودگردان را منحل می کردم و به خیال بافی پایان می دادم. اگر چنین شود، آرمان ملی فلسطین روی پایه ی درستی جای می گیرد، و با چنین خواستی که کشور و منابعش به طور مساوی تقسیم شود، به تناسب دو جمعیتی که در یک اندازه اند- نه ۸۰ درصد به یکی و ۲۰ درصد به دیگری- هیچ ملت با عزت نفسی به چنین سلب مالکیت ناعادلانه ای در طولانی مدت تن در نخواهد داد. تنها بدیل پذیرفتنی کشوری واحد است که یهودیان و فلسطینی ها حقوق یکسان داشته باشند، و در آن از زورگویی صهیونیست ها خبری نباشد.
و شهروندان اسرائیلی بد نیست درباره ی این جملات شکسپیر(به نقل از نمایشنامه ی تاجر ونیزی)، که من کمی تغییر داده ام تامل کنند:
" من فلسطینی ام. مگر نه اینکه چشمان آدم فلسطینی را دارم؟ مگر نه اینکه دو دست، اعضا وجوارح، ابعاد، احساسات، عواطف، عشق، شور، و هیجان دارم؟ همان غذایی را می خورم که ادم یهودی می خورد. اگر آماج تیرها شوم همان گونه زخمی می شوم که او می شود. عینا مثل او هم مداوا می شوم. اگر به بدنمان سوزن فرو کنید مگر نه اینکه خون می آید؟ و اگر ما را بخندانید مگر نه اینکه می خنیدم؟ و اگر مسموممان کنید مگر نه اینکه می میریم؟ و اگر به ما ستم روا دارید مگر نه اینکه ما هم تلافی می کنیم. اگر در بقیه موارد به شما شبیهیم در این مورد هم چنین هستیم... خباثتی که به من می آموزید، من نیز به کار خواهم برد و گرچه سخت باشد اما از آموزگار خود بهتر به کار خواهم بست."
طارق علی
برگردان: محمود رضا عبداللهی
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه


همچنین مشاهده کنید