شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


یک مهتابی دیگر


یک مهتابی دیگر
یک شاعر اصیل وقتی می‌بیند مغلق‌گویی و هنجار‌شکنی، خواننده‌اش را دچار سردرگمی می‌کند یا باید آن‌قدر ادامه دهد تا چون ساختمانی منفجر شود، یا به بازسازی خود و ساختمان شعرش بپردازد. خوشبختانه محمود معتقدی از نوع دوم شاعرانی است که به هرس کردن اشعار خود پرداخته است، و در کتاب «مثل پاره‌های بامدادی» به قول قدیمی‌ها به کلام سهل و ممتنع رسیده است. هرچند هنوز دست‌اندازهایی در این جاده مشاهده می‌شود. غرق شدن در شعر نیمایی و سپید شاملویی و بعضا نقد شعر شاعران، باعث می‌شود که شاعر از زیر سلطه زبانی افرادی چون شاملو به این راحتی‌ها رهایی نیابد. به این کلام شاملو توجه کنید: پیش از آنکه در اشک غرقه شوم، چیزی بگو
شاید خود شاملو ناخودآگاه متاثر از این بیت شعر بهایی باشد. [وقتی به او گفتم: غمگین شد] :
خانه دل ما را از کرم عمارت کن
پیش از آنکه این خانه رو نهد به ویرانی
معتقدی هم در چندین سطر ناب به استقبال رفته است: «رفیق!/ پائیز چشم‌هایت چگونه برپا می‌شود/ کاری بکن/ پیش از آنکه بمیرم» (ص۶۲)، «چیزی بگو/ پیش از آنکه/ آشوب مرگ مرا زمین‌گیر کند.» (ص۲۹) و «پیش از آنکه بمیرم/ آوازی بخوان» (ص۲۶)
نمونه‌هایی دیگری هم هست که ناخودآگاهانه یقه شاعر را چسبیده است: «در سرزمین چشم‌های تو/ این فصل دیگری/ که آغاز می‌شود...»(ص۶۶) که بی‌شباهت به این کلام شاعرمان [شاملو] نیست: «این فصل دیگری است/ که سرمایش از درون/ درک صریح زیبایی را پیچیده می‌کند»
تصریح می‌کنم که اینها را نمی‌توان به پای نقایص و کمبودهای شاعر گذاشت؛ وقتی خود شاعر اقرار می‌کند که از آن زبان قبلی خودم را کنده‌ام و دگردیسی آغاز شده است، خود به خود ممکن است در این آب زلال کلام شاعر، ذره‌هایی باشد که هنوز ته‌نشین نشده‌اند. همچنان که هنوز به ترکیب‌هایی تصویری بر می‌خوریم که شاعر آنان را به وام گرفته است. این وام‌گرفتگی تا آنجایی مجاز است که ترکیب‌های تشبیهی و استعاری به نرمی و زیبایی در آغوش کلام قرار بگیرند؛ مثل «سرزمین‌های زندگی» که در کلام ناب «تو با شمانی از عسل/ به سرزمین‌های زندگی/ پای نهی» (ص۱۰)
یا «پرنده شادی» که در کلام متوسط و نازلی نشسته است: «پرنده شادی/ تا دقایقی دیگر/ به سوی تو/ برمی‌گردد» (ص۱۴)
یا «سرزمین‌ رویاها»، «فاصله‌های نگاه»، «گردنه‌های امید»، «آسمان‌های چشم»، «باران عشق»، «سرزمین‌های قلب» و «پائیز چشم‌ها» که گاهی هنرمندانه در سطور ناب جا خوش کرده‌اند و گاهی هم نه. متعقدی، ترکیب‌هایی هم دارد که نشانگر ذهن خلاق و توانمند اوست؛ نه تنها صفت‌ها و مضاف‌الیه‌ها با معصومیت و زیبایی در کنار هم نشسته‌اند بلکه به کلام هم طنین و آرامشی خاص بخشیده‌اند؛ مثل:‌ «از دریچه‌های سرخ عشق/ تا حس بارانی که/ بر ما فرو می‌بارد/ تنها یک مهتابی دیگر/ از تو می‌گویم» (ص۷)
در ترکیب «بوی سکوت» با سرشاری و آوازهای خیال و سرزمین‌های باد، هم پارادوکس‌های درخشانی ایجاد شده است و هم حس‌آمیزی و هم «آنیمیسم» (جاندارگرایی) که آرایه‌های مدرن شعر امروزند، آمده‌اند: «از بوی سکوت/ دوباره/ سرشار می‌شوم/ مثل گوشه‌های دریا/ مثل آوازهای خیالت/که به سرزمین‌های باد/ برمی‌گردد/ مثل کولیان اندلس» (ص۱۸)
ترکیب‌های «پنجره های پرواز»،‌ «ترانه‌های تلخ»، «آشوب مرگ»، «بادهای آبی»، «کرشمه شیرین»، «رنگین‌کمان کدام دریچه لبخند»، «سطرهای گمشده» و «بلندی‌های صدا» اگرچه خیلی درخشان نیستند، اما یادآور شاعری عاشق، آسمانی و آرمانی و رویایی و صمیمی و تلخی‌دیده و مرگ‌اندیش هستند.
در برخی از این شعرهای کوتاه که بیشتر به عشق و مهر آغشته شده است - که جامعه کنونی ما از نبودن آن رنج می‌برد- به موازات این دید شفاف، نوعی عنصر آزادی‌خواهی و پنجره‌هایی رو‌به سوی افق‌های روشن به چشم‌ می‌خورد: «آنکه/ پنجره پروازی را/ فرو می‌بندد/ از حس حقارت خویش/ خاطر هیچ پرنده‌ای را/ باز نمی‌شناسد حرامش باد» (ص۲۳)
شعر معتقدی نوعی خویشتن‌نگاری درونی است،‌پاستورالی است،‌ با نحوی محتاطانه و غیرگستاخانه. دارای نوآوری‌های تصویرگونه و فضاسازی مینی‌‌مالیستی است. لیکن این نو‌آوری‌ها، میدان‌های گسترده را در نمی‌وردد. او گاهی هم شوک‌های غیرقابل انتظاری در شعر به وجود می‌آورد: «هنوز/ بر سر طوفانی‌ام/ که از تمام گیسوان تو/ بر می‌خیزد» (ص۷۸)
شاعر در دفتر شعر تازه خود، در فکر عادت‌‌زدایی‌های لوس در کلام نیست. شعرهای او یکدست است. گاهی زاویه دید شاعر عوض می‌شود، دوست دارد پیامی را ابلاع کند و در بیان بن‌مایه‌های عاطفی،‌ نگاهی کنکاشگر ندارد و گاهی در مقطع پایانی شعر، جمله‌ها با برشی قاطع، قطع می‌شود و گزاره‌های خبری،‌ وجه امری پیدا می‌کنند. از ۷۸ شعر کوتاه کتاب، ۱۸ شعر روی همین پاشنه می‌چرخد. شاید شاعر به خاطر آنکه شعرش طولانی نشود و فرم و ساختار و شکل شعر از هم نپاشد دست به چنین کاری می‌زند:
«از سطرهای تو/ باز می‌آیم/ درست/ از صف‌ واژه‌هایی که/ تو می‌دانی/ کبوتران عاشق/ به شانه‌های تو برمی‌گردند/ غمگین مباش»(ص۶۸)
شاعر از شعر خطابی به گونه‌ای پرهیز می‌کند، در حالی که در مقاطع شعر‌ها بیانی امری دارد، شروع شعر منادایی و خطابی نیست. یک مورد هم که آورده، چون ظرفی می‌ماند که گویا قبلا پر بوده است:
«رفیق!/ پائیز چشم‌هایت/ چگونه برپا می‌شود/ کاری بکن/ پیش از آنکه بمیرم»(ص۲)
شعرها معمولا رمانتیک است و شاعر روزهای هفته را مثل تقویمی از شادی‌ها و دلتنگی‌های خود باز می‌نماید. این روزهای هفته بیشتر پائیزی هستند و از پائیز به خاطر رنگ‌ها لذت می‌برد و از میان روزهای هفته بیشتر به سه‌شنبه عشق می‌ورزد:
«زیستن/ در رنگین‌کمان واژه‌ها و/ آسمان دقیقه‌ها/ سه‌شنبه‌های پائیزی/ دریچه است/ به سمت عاشق شدن/ باری/ غنیمتی است/ ترا داشتن»(ص۷۵)
هرچند بسیاری از شعرهای شاعر، شیواست و در عین حال به عناصر هستی صراحت و عینیت می‌بخشد و به تعادل و تعامل در زبان و ذهن می‌پردازد اما او به پرِپروازی بیش از این نیاز دارد. پرهیز از کلمات زمخت و ظرافت و زیبایی بیش از حد هرچند در خور این نوع درونمایه‌هاست،‌ اما شعر مدرن امروز به گستره‌ای بیش از اینها احتیاج دارد. شاعر باید با شوک‌های جدید که در پتانسیل‌های شاعری او مشهود است، پیش‌فرض‌ها و عرف‌های شعری معمول را کنار بزند و خود را وارد قلمروهای تازه‌تری کند. چشم‌اندازهای مدرنی در سیکل جدید شعری شاعر رخ نموده که امیدواریم او در دفترهای تازه خود، عادات دیرین ما را در این عرصه‌ها به هم بریزید و سطوح توقعات هنری مخاطب را ارتقا دهد.
فیض شریفی
منبع : روزنامه فرهنگ آشتی


همچنین مشاهده کنید