چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

فلسفه بیماری و شفاخواهی


فلسفه بیماری و شفاخواهی
در مقاله حاضر نویسنده پیرامون چیستی بیماری و بهبودی آن و نگاه قرآن در مورد بیماری و شفا و ارتباط آن با مساله ربوبیت خداوند سخن گفته است که اینک با هم آن را از نظر می گذرانیم.
● تغییر و تحول دائمی در وجود انسان
انسان موجودی است که مرگ در او حضور دایمی دارد. در تحلیل قرآنی همه چیز غیر از خدا طعم مرگ را می چشد ولی این گونه نیست که مرگ در طول عمر تنها یک بار اتفاق بیفتد اگر مرگ را به عنوان خروج روح از بدن معنا کنیم این خروج، در هر شبانه روز اتفاق می افتد و دست کم هنگام خواب آدمی نوعی مرگ را تجربه می کند. (زمر آیه ۴۲)
اما غیر از مرگ مصطلح که همان خروج جان و نفس از تن است آدمی در شبانه روز و نه در هنگام خواب بلکه در هر دم و بازدم با نوعی خاص از مرگ دست و پنجه نرم می کند؛ زیرا آدمی به عنوان ترکیبی از جان (روح) و تن از هزاران سلول و بخش های ریزتر تشکیل شده است و در همه آن ها نوعی حیات در جریان است که به سبب ارتباط جان (روح) با تن پدید می آید و به عنوان حیات و یا زندگی گیاهی (همان مفهوم رشد و نمو) و زندگی جانوری (همان مفهوم احساس) از آن یاد می شود.
اجزای بدن آدمی همواره در حال تبدیل و تغییر و مرگ و زندگی تازه است. این مطلب را می توان افزون بر دانش و یافته های تجربی آدمی، از آیه ۵۶ سوره حج و آیه ۴۲ سوره زمر و مانند آن به دست آورد که سخن از حفظ بقای زندگی بشری به طور مداوم است به گونه ای که اگر دمی از نظر و حفظ الهی بیرون رود از میان رفته دچار نیستی می گردد.
بر این اساس در عرفان اسلامی با توجه به آیات قرآنی سخن از «لبس بعد لبس» (ساختن پیاپی) است که هر دم آدمی دگرگون شده و از نو ساخته می شود هر چند که در کلیت امر، یگانه و واحدی او و هویت او را حفظ و نگه می دارد ولی دم به دم در حال ساخته شدن و دگرگونی و تبدیل و تغییر است.
با این نگرش هر دم بخشی از وجود آدمی به بیماری دچار می شود و از میان می رود و چیزی جدید جایگزین آن می شود. از آن جایی که این امور در جزئیات بسیار ریز اتفاق می افتد این تبدیل و دگرگونی و مرگ و زندگی پیاپی به چشم نمی آید. با این همه هر از گاهی به عللی آدمی با نوع برجسته تر و نمایان تر این مرگ و حیات پیاپی آشنا می شود که به بخش عمده ای از بدن تعلق می گیرد.
بدن آدمی که کالبدی برای جان و روان آدمی است هردم نیازمند بازسازی است و باید بخشی از میان برود و به سرعت بخشی همانند ولی کامل تر جایگزین شود تا بتواند رشد و نمو گیاهی و احساس جانوری را تقویت و تحکیم بخشد. این روند در میان کودکان و خردسالان در یک فرایند تندتر اتفاق می افتد ولی در بزرگ سالان کاهش یافته و از شتاب و سرعت کمتری برخوردار است.
گاه تغییر و تبدیل در تن آدمی به سبب این که در بخش عمده ای از بدن اتفاق می افتد همراه با درد و رنجی محسوس است و اعصاب آدمی این درد را به مراکز خاصی انتقال می دهد. این اتفاق گاه به سبب استفاده نادرست از مواد غذایی و یا آسیب های بیرونی و یا درونی است که به عضوی وارد می شود. هر گاه عضوی در معرض خطر قرار گیرد و برخلاف نظام طبیعی خود دچار از کارافتادگی گردد واکنشی در روان آدمی اتفاق می افتد که ما از آن به بیماری یاد می کنیم.
در این حالت است که آن عضو نیازمند مراقبت ویژه می شود و با ارسال علایم و نشانه های حاکی از نقصان و مشکل در عضو به مغز، به انسان هشدارهای لازم می دهد تا نسبت به رفع مشکل بیرونی و یا درونی و بهبودی عضو آسیب دیده اقدام کند.
مساله شفا و بهبودی از درد و بیماری از اموری است که در آیات قرآنی بدان توجه شده است. علت این توجه را می بایست در دردها و رنج هایی دانست که آدمی هنگام دچار شدن به بیماری با آن روبه رو می شود که گاه از جان کندن نیز سخت تر می گردد. از آن جایی که قرآن همه امور را با خاستگاه الهی تحلیل و تبیین می کند به این مساله به عنوان نشانه ای از وجود و حضور و تدبیر و ربوبیت الهی در همه امور می پردازد و برای تقویت اصول خدامحوری و ربوبیت او در همه امور هستی به آن توجه می دهد.
● چیستی بیماری و بهبودی
چنان که گفته شد بیماری نوعی تغییر مخالف با طبیعت عضوی از اعضای بدن است که به سبب تحقق این تغییر، نوعی واکنش طبیعی همراه با درد و رنج در تن و روان آدمی احساس می شود.
البته از آن جایی که بیماری های تن و روان با یک دیگر تفاوت دارد نمی توان معنای جامعی برای بیماری بیان کرد که هر دو دسته از بیماری ها را شامل شود؛ ولی از آن جایی که ارتباط تنگاتنگی میان تن و روان (نفس) آدمی وجود دارد و هر یک از وضعیت دیگری تاثر می پذیرد می توان گفت که بیماری حالتی است که عضوی از تن و روان مرتبط با آن از حالت طبیعی خارج شده و آدمی را از حالت کمالی خود بیرون کند. در این وضعیت شخص دچار درد و یا احساس نقص و کمبودی می شود که در شخصیت وی نیز خود را بروز می دهد. بنابراین هر چیزی که سد راه کمالی انسان شود و او را از حرکت به سوی کمال باز دارد و نقصی همراه با درد و احساس کمبود در آدمی ایجاد کند بیماری شمرده می شود.
بر این اساس در آیات قرآنی طمع در زنان و نفاق و یا عدم درک حقایقی هستی به عنوان بیماری و مرض معرفی می شود؛ زیرا این امور آدمی را از دست یابی به کمال باز می دارد هر چند که حالتی روانی و درونی است و ارتباطی به بدن ندارد.
خداوند در آیات مختلفی از «مرض» (بقره آیه ۱۰ و مائده آیه ۵۲ و انفال آیه ۴۹ و حج آیه ۵۳ و نور آیه ۵۰ و احزاب آیات ۱۲ و ۳۲ و ۶۰ و آیات دیگر) در دل ها و قلب ها سخن می گوید که نوعی بیماری روحی و روانی است و قدرت درک درست مسایل و تحلیل و تجزیه واقعیت ها و حقایق را از آدمی می گیرد و اجازه رشد و تکامل و تعالی به او نمی دهد.
البته در آیات قرآنی از بیماری های روح و روان و بدن با واژگانی چون «اذی» و یا «مرض» و «نصب» (به فتح اول و دوم) سخن به میان آمده که از جمله در آیات ۹۱ سوره توبه و ۶ سوره مائده از بیماری و درد و رنج تن و احکام خاص بیماران مطالبی گفته شده است. (سوره ص آیه ۴۱)
برخی از درمانگران معنی گرا معتقدند که هر بیماری دارای معنای مشخصی است. از نظر این متخصصان، بیماری، انعکاسی از بینش ها و روحیات منفی انسان است. در واقع در این نگاه خاص به بیماری، به هم خوردن نظام انرژیک بدن به دلیل انعکاس همان بینش ها و روحیات منفی است. بنابراین آن چه آدمی را در حقیقت تحت تأثیر خود قرار می دهد بیماری های روحی و روانی است که بازتاب آن در تن خودنمایی می کند.
براین اساس، بسیاری از بیماری های جسمانی انسان نتیجه گناهان و شرارت ها و بدی های انسان است.
به هر حال بیماری ها ممکن است ریشه در تنفس، تغذیه، تداخل روحی ناهماهنگ (تماس ها و برخوردهای ناهمخوان روحی)، بازدارندگی روح، جبران درونی، مجازات روحی، پالایش باطنی، ناهماهنگی ذهنی و اندیشه ای و ارتعاشی یا علل دیگر داشته باشد.
البته همه بیماری ها این گونه نیست و برخی از بیماری ها به سبب عدم توجه به وضعیت عضو و عدم تغذیه و یا گاه برای آزمون های خاصی بوجود می آید.
اصولا برخی از بیماری ها خود عامل ایجاد نوعی واکنش در بدن برای مقابله با بیماری های خطرناک و یا اعلان خطر می باشد. برخی از بیماری ها نتیجه گناه و رفتارهای نادرست و سوء و یا تغذیه بیرون از چارچوب شریعت و مصرف چیزهای زیانبار است؛ از این رو خداوند برخی از چیزها را به عنوان تنبیه بر گروهی حرام می کند (هر چند که این مسأله در شریعت اسلامی معنا ندارد و در شرایع پیشین اتفاق افتاده بود) و یا برخی کارها را به سبب مفاسد و تبعات زیانبار آنها ممنوع می سازد هر چند که برخی فواید نیز حتی برای آن وجود داشته باشد مانند حرام کردن شراب که به عقل و برخی دیگر از اعضای تن آسیب می رساند و جلو پیشرفت تن و روح آدمی را می گیرد با آن که منافعی نیز برای آن تصور می شود. (بقره آیه ۲۱۹)
در قرآن در خصوص تغذیه و خوراکی ها و آشامیدنی ها به مسأله منافع حداکثری توجه کامل شده و هر چیزی که به عضوی و یا بخش بزرگی از بدن آسیب برساند و آن را دچار بیماری کند و از کمال خاص آن عضو دور سازد به عنوان مضرات و خبیثات تحریم شده است. (همان و نیز نحل آیه ۵ و مؤمنون آیه ۲۱ و نیز یس آیه ۷۳ و آیات دیگر)
● معنی شفا
اما شفا که از واژه شفی عربی گرفته شده در لغت به معنای اشراف و تحت اختیار درآوردن چیزی است. به کسی که بر بیماری چیره شده و از آن رسته شفا یافته می گویند زیرا بر مرض و بیماری خویش غلبه کرده و بر آن اشراف یافته است. (معجم مقاییس اللغه ج۳ ص۱۹۹)
راغب اصفهانی در مفردات الفاظ قرآن کریم شفا را به معنای رسیدن به کناره سلامتی معنا می کند که در فرهنگ اسلامی و قرآنی اسم خاص و اصطلاح ویژه برای بهبودی و صحت است. (مفردات ص ۴۵۹ ذیل واژه شفا و شفی)
در کاربردهای قرآنی این واژه همانند واژه مرض بر دو بعد روحی و جسمی دلالت می کند و مراد از شفا، گاه بهبودی از بیماری روحی و روانی و گاه از بیماری های جسمی است.
● روح سالم در بدن سالم
آیات قرآن به مسأله تن و روان به یک اندازه توجه می کند هر چند که مقصد و مقصود اصلی دست یابی به شخصیت سالم و سلامت کامل به ویژه در حوزه روح و روان است؛ زیرا تن در تحلیل قرآنی کشتی نفس آدمی است که او را به کمالات می رساند. آن چه مهم و اساسی است جان آدمی است و پیامبران مأمور بوده اند تا جان آدمی را به کمال برسانند و از این رو به مسأله تعلیم و تزکیه به عنوان مأموریت اساسی پیامبران و در نتیجه انسان توجه شده است؛ زیرا تعلیم و تزکیه به جان آدمی ارتباط دارد و کم تر به تن مرتبط می شود؛ هرچند که تن به عنوان مرکب و کشتی می بایست مورد توجه قرار گیرد؛ چون چنان که ملاصدرا در اسفار اربعه خویش تحلیل و تبیین کرده، روح آدمی در بستر تن به کمال دست می یابد و قابلیت ربوبیت طولی و خلافت الهی را به دست می آورد.
شخصیت سالم، نیازمند شخص سالم است. بنابراین کسی که از تن سالمی برخوردار نباشد نمی تواند به همه کمالات لایق و شایسته آدمی دست یابد. این که گفته شده تن آدمی شریف است به جان آدمیت اشاره به این است که عقل سالم در تن سالم معنا می یابد.
استاد علامه حسن زاده آملی همواره دانشجویان علوم دینی را به تغذیه سالم سفارش می کرد و گاه حتی در درس به صراحت می فرمود که در جوانی عصرانه بخورید و با نان سنگک گرم و شیره و عسل، خود را تقویت کنید؛ زیرا تن مرکب جان آدمی است و اگر مرکب، رخشی رهوار نباشد سوار خویش را به مقصد نمی رساند. کسی که تنی رنجور و بیمار و ناتوان دارد حتی از انجام فرایض و واجبات خویش باز می ماند و نمی تواند نماز بخواند و روزه بگیرد چه برسد که بتواند نماز شب بخواند و یا روزه های مستحب و چله های آن چنانی داشته باشد.
بر این اساس در علوم روان شناسی هنگامی که از شخصیت سالم سخن به میان می آید از شخص سالم نیز سخن گفته می شود. انسانی که به بیماری های روانی و روحی دچار می شود گاه به سبب رنجوری تن و بیماری عضو و یا اعضای بدن است.
در آیات قرآنی هم به مسأله تغذیه جسمی اهمیت داده شده و هم به خوراک روح و روان. از این رو آیات بسیاری به مسأله طعام و خوراک و چگونگی و کیفیت آن پرداخته و با اشاره به جانوران خوراکی و یا گیاهان و میوه های متنوع خوراکی و آب های پاک و شیرهای گوارا مردم را به آن ها ترغیب کرده و از آنها به عنوان نشانه های ربوبیت خداوندی یاد کرده است.
خداوند برای نمونه در آیه ۶۸ و ۶۹ سوره نحل به شفابخشی عسل و انگبین برای آدمی اشاره می کند و از شهد گوارایی که زنبورهای عسل تولید می کنند به عنوان آیتی از آیات و نشانه ای از نشانه های خداوند برای اهل خرد و دانش یاد می کند.
در آیه ۵۷ سوره یونس به بیماری های روحی و روانی آدمی اشاره می کند و قرآن را به عنوان داروی این بیماری ها تجویز می کند.
شیخ طبرسی می نویسد: قرآن با بیان خویش، شفادهنده انسان ها از کوردلی، جهل و سرگردانی در شک است. با تبرک به قرآن بسیاری از ناخوشی ها و ضررها برطرف می شود. (مجمع البیان ج ۵ و ۶ ص ۴۷۳ و نیز التبیان ج ۵ ص ۳۹۵)
آیات ۸۲ سوره اسراء و نیز ۴۴ سوره فصلت به شفابخشی قرآن همراه با رحمت و شفقت و مهربانی اشاره می کند و البته تاکید می کند که برای تاثیرگذاری و شفابخشی قرآن، ایمان، شرط اساسی است.
● شفا و بهبودی از خدا
از آن جایی که خداوند پروردگار جهانیان است و هیچ چیز در جهان بیرون از مالکیت و ربوبیت او نیست، هر اتفاقی که در جهان بخواهد تحقق یابد و یا امری به وقوع پیوندد در چارچوب خواست و اراده الهی است. براین اساس منشأ شفای انسان از هر بیماری و بهبودی وی را می بایست در خدا جست. قرآن حتی شفای اعجازی که توسط پیامبران تحقق یافته را به اذن و مشیت و اراده خدا مرتبط می سازد. (آل عمران آیه ۴۵ و ۴۹ و نیز ۱۱۰ سوره مائده و انبیاء آیات ۸۳ و ۸۴ و شعراء آیه ۸۰)
حضرت ابراهیم با توجه به دیدن ملکوت و عبور از اسباب و ابزارهای ظاهری، به این نکته توجه می دهد که در ورای تاثیر گذاری هر دارو و درمانی، می بایست خداوند را به عنوان شافی واقعی درنظر داشت و براین نکته توجه کرد که نه تنها اثر دارو به خواست و مشیت ربوبیت اوست بلکه اسم او نیز درمان گر است.
حضرت ابراهیم (ع) چنان که خداوند از وی در سوره شعراء آیه ۸۰ گزارش می کند می فرماید منشأ شفا خداوند است: اذا مرضت فهو یشفین؛ هرگاه بیمار شدم او مرا شفا می دهد.
دراین آیه حضرت ابراهیم به نکته ای اشاره می کند و آن این که بیماری را به خود و شفا و بهبودی را به خدا نسبت می دهد با این که هیچ چیزی بیرون از اراده و مشیت الهی نیست و این که بیماری را به خود نسبت می دهد به سبب این است که عامل مستقیم دراین کار خود انسان و رفتار اوست.
از این رو نقص را به خدا و شر را به وی نسبت نمی دهد و تنها شفا را به او نسبت می دهد.
خداوند به عنوان منشأ شفا و درمان و بهبودی هرچند که از راه اسباب به شفای بیماران می پردازد زیرا «ان الله یابی ان تجری الامور الاباسبابها، خداوند پرهیز دارد که امور جز از راه اسباب آن انجام پذیرد ولی گاه اسبابی را که به نظر اسباب نیست عامل شفا قرار می دهد و این نه به سبب ابزار و اسباب بلکه به سبب وجودی که آن اسباب را به حرکت درمی آورد می باشد. نمونه شفا به واسطه سببی غیراز سبب های عادی می توان به شفای حضرت یعقوب(ع) از کوری به وسیله پیراهن یوسف(ع) اشاره کرد. (یوسف آیات ۹۴ و ۹۶)
این نوع شفا از آن رو انجام می پذیرد تا هر از گاهی مردم متوجه شوند که آن که شفا می بخشد خداست نه اسباب ظاهری. بنابراین در ورای هر سببی حتی به ظاهر سبب واقعی، می بایست منشأ شفابخشی شافی یعنی خدا را یافت و بدان ایمان آورد.
حیدر خراسانی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید