شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

رهبری پسر در سایه مادر


رهبری پسر در سایه مادر
جهان سوم اصطلاحی توصیفی نیست که از حقایق دور باشد،واقعیتی گزنده است که هم می تواند تارنمایی از آتیه خود باشد و هم آیینه دار گذشته.ترتیبات سیاسی پاکستان پس از بوتو گویای سهم جهان سومی این شبه کشور فرسوده است که در از میان برداشتن رهبرانش و برگزیدن نسل جدید رهبران و معادلات واپسین استوار بر آن، نبوغی جهان سومی دارد.
جامعه توسعه نیافته پاکستان دیری است که با این اسلوب نابه هنجار رهبرکشی و رهبر گزینی خو گرفته و آنرا مایه مباهات خود می داند.از سویی، پیوسته فرایند "دولت سازی" در چنین جوامعی کاری مشقت بار بوده اما از دیگر سو آنچه به نادرست "ملت سازی" نام گرفته است، بی جهت بر پیچیدگی ها افزوده، بی آنکه ثمری حاصل کرده باشد. انسداد میدانی قدرت های تمدن ساز که سعی بر تغییر بافت غیر ملی و غیر مدنی اینگونه کشورها و تبیین تمدنی بخشیدن به زیست سیاسی آنان دارد،مهری بر این حقیقت است که نمی توان جمعیتی بی شکل را به اجبار هیمنه کاریزماتیک رهبران سیاسی فرمولیزه کرد و از توده های پراکنده هیبتی شکیل ساخت. چراکه ملت پدیده ای ساختنی نیست که به محض عزم اراده بازیگران جهانی، در گوشه ای دیگر از جهان تحقق یابد. سرنوشت قاطبه کشورهای پسااستعماری و در همین اواخر عراق و افغانستان مصداق پرواضح این مدعا است.بیلاوال زرداری پسر ۱۹ ساله بی نظیر بوتو که به گفته خود، مرد سیاست نیست و به همراه مادرش قرار را بر حرفه پزشکی گذاشته است،با مرگ مادر بر موج رسانه ها سوار شد و دانسته یا ندانسته بر کرسی مادر تکیه زد.چنانکه بی نظیر مقبولیتش را از پدر به ارث برده بود،بیلاوال مقبولیت توامان با مشروعیت سیاسی را از مادر به ارث برد.به میان کشیدن نام بیلاوال به دست هوادران بی نظیر و سران حزب مردمی پاکستان از این داستان حکایت دارد که حزب و هوادارانش به تبعیت از گزینش های غیر عقلانی جامعه سیاسی درساختن تجمعات شبه حزبی،بر شیوه های دموکراتیک انتخاب رهبران حزبی نیز اصراری ندارند.بی نظیر که در کوران کودتاها و فرازونشیب های سیاسی پس از صانحه هوایی ژنرال ضیاءالاحق به قدرت رسید،با این تلقی عهده دار امور شد که با استقرار دموکراسی انتقام پدر را گرفته باشد و با سد کردن قدرت نمایی ژنرال ها و سرکوب بنیادگرایان مرحمی بر زخم پدر گذاشته باشد.اما کناره گذاری او به اتهام ارتشا،او را به این سهل انگاری هشدار داد که ریشه های چوبه دار ذوالفقار علی بوتو در خاک غیرحاصلخیز "جامعه هیجانی" پاکستان فرو رفته و آنچه او همت به آفت زدایی اش گماشته میوه گندیده ای بیش نیست که در پرتو ظرفیت های ناچیز همین خاک نمو یافته است. قدرت یابی بی نظیر بوتو در دهه ۱۹۸۰ و در جامعه ای که توسعه یافتگی خشونت جز لاینفک بازیگردانی سیاسی است،ناشی از مختصاتی بود که تنیده با نام پدر و ضروریات سیاسی توان تقبل و تحمل مناصب سیاسی را به او داد.او به الزام، مبتنی بر لیاقت حزبی انتخاب نشد که بر مبنای لیاقت باقی بماند.گرچه پیش از آن در گود رقابت ها حضوری نداشت و بر اثر بی تجربگی زاویه نشینی را برگزیده بود اما چون از پدر سربدار به یادگار مانده بود "لیاقتی تباری" یافت و به قهرمانی ابدی تبدیل شد.از این رو از ذهن دور نیست که بیلاوال سرنوشت مادر را تکرار کند و با گذشت سال ها، روزی به عرصه سیاست قدم بگذارد.اما پاسخ اینکه چرا در مدتی که بی نظیر بوتو در تبعید به سر می برد توده های غرق در خلسه قهرمان، چنین سکوت معنادار پیشه کردند،درست در همین نکته است که کاراکتور قهرمان در اینگونه جوامع محکوم به زندگی سینوسی است چراکه نمی تواند به سیاق تصمیم توده ها متکی باشد. مشخصه جامعه هیجانی که آنرا با جوامع عقلانی جدا می کند در این است که نمی توان در آن فرد را جدای از احساسات و غرایض جمعی در نظر گرفت.به بیانی رفتار سیاسی فرد، متغییری است که جمع آنرا شایسته فعلیت می یابد.به این ترتیب فرد با زنجیر احساسی توده به حرکت می آید. بر خلاف جامعه ای که در پرتو بلوغ مدنی به درجه بالای عقلانیت سیاسی دست یافته رفتار جمعی،غریزه وار و غیرمحاسباتی است.در چنین شرایطی است که توده ها در پی قهرمانی رستم گونه می روند و در اعماق خیال خویش طلب خیر و سعادت را از قهرمان ساختگی خود دارند.فاشیسم خشن ترین گونه قهرمان پرستی توده وار، محصول دیگری از همین بستر اجتماعی است که فرد در آن قهرمان خویش را می جوید و با امواج هیجان، شخصیت قهرمان را تغذیه می کند.پاکستان از رهگذر چند گانگی توده ها به سوی فاشیسم راهی ندارد اما توده زدگی جامعه سیاسی آن، امکان قهرمان پروری را بغایت میسر ساخته است.توده های طالب به هم ریختن وضع موجود نگرشی نوستالژیک به آتیه خویش دارند و آماده اند تا مسیر آینده را از جاده گذشته طی طریق کنند.نقش آفرینی بی نظیر بوتو مرهون علاقه توده ها به اسم پدر بود و توقع آنان از بی نظیر این بود که به رسم پدر نیز استوار باشد.چنانکه باید فرزند متعهد به راه مادر باشد تا "گذشته" روح حماسی و هیجانی و دردآورش را محفوظ بدارد. به این ترتیب است که مرگ بوتو هدیه ای به فرزند شمرده می شود تا در انتظار سال های نه چندان دور رهبری خویش را به جشن و پایکوبی بنشیند.او باید بداند که ویژگی توده های کشورش قهرمان پرستی است نه قهرمان داری.در جامعه ای چنان غیرعقلانی که قهرمان را چاره درد خود می پندارد،هر قهرمانی روزی می میرد.
دیاکو حسینی
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه


همچنین مشاهده کنید