شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

شعر از استاد پاپی


ـ «جدول زندگی»
یادش به خیر
آن روزها
می دانی
از کدام روزها می گویم
روزی که نگاه کلبه من
در دریای محبتت
خیمه زده بود
روزی که مرغ عشقم
در آسمان چشمانت
به پرواز در آمد
روزی که اشک زلال تو
به مزرعه ی کرخت دلم جان داد
روزی که خنده ات
بر چهره ی نژند من
نقش بست
و روزی که شرار و شرر عشقت
بر خرمن دلم افتاد
و اینک
بر مرکب خاطرات
در جاده ی بلند رویا
به دنبال آن روزها
اما،
بر تابلوی سر راهم نوشته اند؛
آن روزها چون جدول زندگی است، که:
«هرکس پر کند، آن را
جایزه اش«مرگ» است.»
□□□
ـ «غریبی آشنا»
وقتی به آنجا تبعید شدم
از زبانش فهمیدم
که غریبه است
چون لهجه ای خاکی داشت
و با زبان دریا فرق می کرد
با خودم گفتم:
این لهجه ی غریب آشناست
از او پرسیدم
نامت چیست؛
گفت:جزیره
گفتم:
همان که لهجه های خاکی را
به ضیافت می پذیرد
گفت خوش آمدی.

امید طاهری
منبع : مطالب ارسال شده


همچنین مشاهده کنید