پنجشنبه, ۱۳ دی, ۱۴۰۳ / 2 January, 2025
مجله ویستا

دو نگاه به فیلم «یک مشت دروغ» شوالیه سفید، روزگار سیاه


دو نگاه به فیلم «یک مشت دروغ» شوالیه سفید، روزگار سیاه
کرک هانیکات (هالیوود ریپورتر): ریدلی اسکات درست همانطور که در «سقوط بلک‌هاوک» نوع جدیدی از فیلم جنگی را به ما عرضه کرد در «یک مشت دروغ» هم شکل جدیدی از تریلر جاسوسی را به اجرا می‌گذارد. «یک مشت دروغ» شاید به اندازه فیلم‌های جاسوسی قدیمی با بازی کری گرانت و یا فیلم‌های سرگرم‌کننده اخیر مانند «جاسوس بازی» به کارگردانی برادر ریدلی اسکات مفرح نباشد اما باز هم می‌تواند به مقصود خود برسد. فیلم، برای محکم‌کاری به عناصر آشنای ژانری وفادار می‌ماند: دودوزه‌بازی، پیرنگ پیچیده، رابطه عاشقانه (یک رابطه نه‌چندان شایع)، تعقیب و گریز، ‌مبارزات مسلحانه و نجات در دقیقه آخر. با این تفاوت که این‌بار داستان در واقعیت شرقی ریشه دارد که همیشه در چنین فیلم‌هایی ظاهری ناخوشایند و نگران‌کننده دارد. رابطه عاشقانه و محتاطانه میان فریس (دی‌کاپریو) و پرستار (گلشیفته فراهانی) خام‌دستانه‌ترین تمهید فیلم است چراکه هر نوع رابطه‌ای میان یک زن مسلمان و یک آمریکایی که به عنوان مسافر گذرش به امان افتاده است در جامعه‌ای مانند اردن کاملا دور از ذهن به نظر می‌رسد. اسکات شتاب نفسگیری به فیلم افزوده است و به سرعت از نقطه نظر فریس به نقطه‌نظر هافمن برش می‌زند که برخلاف فریس در حین صحبت با تلفن مشغول دست و پنجه کردن نرم با خانواده‌اش در یک زندگی برون‌شهری است و با دوربین‌های ماهواره‌ای و نماهای از بالا فریس را هدایت می‌کند. بزرگ‌ترین ضعف فیلم مشخص نشدن انگیزه‌های فریس است چراکه وقتی آدمی مانند هافمن در پشت صحنه مشغول اداره عملیات است هیچ حاشیه امنی برای فریس وجود ندارد. وی بیش از حد شبیه شوالیه سفیدی شده است که در دنیایی سیاه روزگار می‌گذراند. البته دی‌کاپریو تا حد زیادی به نقشش شور و نشاط بخشیده است و در مقابل کرو هم– که برای بازی در نقش یک جاسوس به لحاظ فیزیکی و اخلاقی بی‌قیدوبند ۵۰ پاوند وزن اضافه کرده است– شخصیتی منفور اما خوشایند دارد.
● جاسوس بازی
تاد مک‌کارتی (ورایتی): «یک مشت دروغ» یک حساب داخلی برای ماموریت‌های سیا علیه تروریست‌های افراطی باز می‌کند و در این راه تقریبا هر دقیقه یک شلیک،‌ تعقیب و گریز یا انفجار به تصویر می‌کشد و برای رسیدن به صحنه اوج به‌قدری مبتنی بر قواعد رفتار می‌کند که می‌تواند به عنوان یک ملودرام محصول استودیوی برادران وارنر در دهه ۱۹۴۰ هم به حساب بیاید. به دلیل علاقه آشکار اسکات به نزاع میان جهان غرب و جهان عرب که در دو فیلم «سقوط بلک‌هاوک» و «ملکوت آسمان‌ها» به نمایش گذاشته است و به دلیل شناخت بدون واسطه و با جزئیات دیوید ایگناتیوس در نقش رمان‌نویس از این موضوع و البته به دلیل حضور فیلمنامه‌نویسی مانند ویلیام موناهان که مهارت خود را در استفاه از روایات پیچیده و دیالوگ‌های تند و تیز به اثبات رسانده است، می‌توان امیدوار بود که «یک مشت دروغ» چیزی بیش از نسخه به روز شده ملودرام جاسوسی «جاسوس‌بازی» باشد که در سال ۲۰۰۱ به کارگردانی برادر ریدلی اسکات،‌ تونی به نمایش درآمد. دی‌کاپریو درست مانند شخصیت ماجراجوی مدرنی که در «الماس خونین» به نمایش گذاشت در این فیلم هم بارها گرفتار خشونت می‌شود که البته این‌بار به نظر می‌آید از اینکه سر و صورتش خونی شود خوشش می‌آید. وی به دلیل برخی از جراحاتش راهی یک بیمارستان می‌شود تا یک پرستار دوست‌داشتنی به نام عایشه (هنرپیشه تازه‌وارد ایرانی گلشیفته فراهانی) از او مراقبت کند. فیلم در ادامه به تفاوت‌های عمیق فرهنگی در مراودات اجتماعی میان یک مرد آمریکایی و یک زن مسلمان می‌پردازد. دی‌کاپریو مانند فیلم «رفتگان» خودش را به میانه خطر پرتاب می‌کند تا برای دلیلی که از چشم تماشاگر پنهان می‌ماند جرات خود را به اثبات برساند. مارک استرانگ در نقش یک جاسوس اردنی حضور تاثیرگذاری دارد و فراهانی هم به یک نقش استاندارد، حیاتی دوباره می‌بخشد.
منبع : روزنامه کارگزاران