چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

قدرت همه جانبه اما ناپایدار


قدرت همه جانبه اما ناپایدار
هر دانش و اندیشه ای کشف هایی بزرگ و محوری دارد که برسازنده بنیاد آن علم هستند. ویژگی این کشف ها این است که راه هایی جدید پیش پای بشریت می گشایند و دنیایی تازه بنا می کنند. توتالیتاریسم یکی از کشف های بزرگ دانش سیاسی معاصر است. پدیده ای پیچیده و ویرانگر و در عین حال شگفت انگیز که هم بزرگ ترین قدرت های ممکن را پدید آورده و هم بد ترین کابوس تاریخ بشر یعنی جنگ جهانی دوم و فجایعی مانند کشتار میلیون ها کولاک در روسیه را باعث شده است.
اگر در دانش پزشکی کشف میکروب ها و باکتری های کشنده گامی بزرگ برای تضمین سلامتی انسان ها بود در دانش سیاست نیز کشف توتالیتاریسم گامی بزرگ برای پیشگیری و مبارزه با هولناک ترین بیماری اجتماعی، خوفناک ترین نوع حکومت و خطرناک ترین گونه جامعه سیاسی است که می تواند حیات نوع بشر را مورد تهدید جدی قرار دهد.
اما توتالیتاریسم چیست؟ به بیان ساده توتالیتاریسم به گونه ای از دولت یا جامعه سیاسی گفته می شود که گرایش آن به کنترل و هدایت تمامی ابعاد زندگی انسانی است.
توتال به معنی همه چیز است و حکومت توتالیتر به معنی حکومتی تمامیت گراست که بر اساس یک ایدئولوژی خاص می خواهد همه شئون اجتماعی را از شکل و سامان حکومت و اندیشه های حاکم گرفته تا تمامی رفتارهای فردی کنترل کرده و آنها را به آن شکل که می خواهد در آورد؛ مرامی مشترک که سبب می شود جامعه مانند توده های ازهم گسیخته شن که در آن انسان ها به ظاهر در کنار هم هستند اما بی ارتباط به هم هستند و نهادهایی ریشه دار برای پیوند دادن آنها به هم شکل نگرفته است و می توان آنها را به هر شکلی درآورد، نمود یابد.
هانا آرنت در کتاب معروف خود درباره توتالیتاریسم می نویسد؛ «جنبش های توتالیتر سازمان های توده ای متشکل از افراد ذره ذره شده و جدا از هم هستند. در مقایسه با جنبش ها و احزاب دیگر، ویژگی آشکار جنبش های توتالیتر این است که از فردفرد اعضایشان وفاداری تام، نامحدود، بی چون و چرا و دگرگونی ناپذیر می خواهند.»۱
توتالیتاریسم واژه ای است که پس از مشاهده نمونه های تاریخی مانند نازیسم در آلمان، فاشیسم در ایتالیا و استالینیسم در اتحاد شوروی ارائه شده و به گونه ای روش ها و مرام مشترک این دولت ها را بیان می کند. هرچند که اندیشه ها و فلسفه سیاسی و نوع عملکرد استالین و هیتلر و موسولینی تفاوت های زیادی با هم داشت اما وجوه مشترک و شباهت های آنها سازنده مفهوم توتالیتاریسم است. در همه این دولت ها چند ویژگی اساسی وجود داشته است:
۱) همگی آنها دارای یک ایدئولوژی تغییرناپذیر بودند که بر اساس آن نه تنها وضعیت موجود جهان را به شدت مردود می انگاشتند، بلکه جهانی آرمانی را تصویر می کردند که رسالت آنها در شکل دادن به آن آرمان ها به هر وسیله ممکن بوده است.
هیتلر دنیای جدید را ساخته دست سرمایه داران زالوصفت و به ویژه یهودیان می دانست که مانند انگل تاریخ بشر را فاسد کرده اند و به سختی معتقد بود که نژاد ژرمن به رهبری شخصیت های فرهمند حزب نازی رسالت تاریخی نجات بشریت را دارد. استالین نیز چنین تعبیری داشت و جهان سرمایه داری و امپریالیستی را محصول استثمار مظلومان جهان و رو به سقوط می دانست و رسالت حزب کمونیست را فراهم ساختن زمینه برای سرنگون ساختن و نجات بشریت از چنگال سرمایه داران سلطه گر.
۲) همگی آنها شیوه تفکر خود را تنها شیوه تفکر سالم و سازنده دانسته و غیر خود را انگل تاریخ و تخریب گر بشریت تلقی می کردند در نتیجه هیچ جایگاهی برای طرح یا ترویج اندیشه های غیر، قائل نبوده اند. تنها اندیشه ارائه شده در دانشگاه های آلمان آن روز اندیشه های منطبق با آرمان های حزب نازی بود و تعداد زیادی از دانشمندان بزرگ و اندیشمندانی که دانش بشر مدیون آنها است در این دوران از دانشگاه های آلمان مهاجرت کردند.
به رغم تفاوت جوهری در تفکر مارکسیسم با حزب نازی، استالینیست ها این اشتراک را با نازی ها داشتند که مانند آنها تفکر را در انحصار خود می دانستند. مدارس و دانشگاه های شوروی تنها باید کتاب ها و مبانی اندیشه استالین را عرضه می کردند و هر دانش و اندیشه ای که مغایر آنها بود باید به دور افکنده شده و حتی صاحبان آن مورد مجازات سخت قرار می گرفتند.
۳) همگی آنها دارای دستگاه تبلیغاتی انحصاری بودند که تنها و تنها ایدئولوژی و اندیشه های رهبران را با توسل به تمامی تکنیک های تبلیغاتی رواج می دادند و هیچ نظر و بحث دیگری امکان طرح و اشاعه نداشته است. رئالیسم سوسیالیستی در اتحاد شوروی، هنر فاشیستی در ایتالیا و تبلیغات انحصاری گوبلز در آلمان نمونه های آشکار این انحصار بود.
انحصار تبلیغاتی در کوتاه مدت احساسات برانگیز و تقویت کننده حکومت بود و از رهبران توتالیتر مانند هیتلر، موسولینی و استالین چهره هایی اسطوره ای می ساخت اما مطلق گرایی ناشی از این امر امکان ادامه حیات این رویکرد و این نوع عملکرد را در بلندمدت از میان می برد.
۴) همگی آنها دارای یک نظام پلیسی- امنیتی قدرتمند بوده اند که تلاش می کرد تمامی مخالفان را سرکوب کرده و تمامی منافذ قدرت را برای جلوگیری از ورود غیر خود مسدود کند. گشتاپو و اس اس در آلمان، گروه های چماق داران و سیاه پوشان امنیتی در ایتالیا و پلیس مخفی چکا و بعدها کا.گ.ب در اتحاد شوروی کارکرد مشابهی داشتند.
کار آنها شناسایی هرگونه جریان مخالف و سرکوب کردن آن با ابزار خشونت و ارعاب و از میان بردن امکان هرگونه مخالفت چه در عرصه رفتارهای فردی و چه در عرصه های فکری و علمی و سیاسی بود.
۵) هیتلر و موسولینی و استالین در زمان اقتدار خویش، همه چیز را تحت کنترل داشتند و همه تنها در مقابل آنها پاسخگو بودند و تمامی سیاست ها و گرایش ها تنها توسط آنها تعیین می شد. می توان گفت که تنها کسانی که از آسیب حکومت مصون بودند منسوبان به آنها و نیز کسانی بودند که تبعیت کامل آنها به اثبات رسیده بود.
۶) در همگی آنها دستگاه فرهنگ و تعلیم و تربیت تحت کنترل کامل حکومت بوده و همگی تنها وظیفه داشتند که کارایی تکنیکی سیستم را بالا برده و اندیشه ها و ایدئولوژی حاکم را تبلیغ و ترویج کنند و هیچ کس با اندیشه های مغایر با تفکر حاکم اجازه ادامه حیات در این دستگاه را نداشته است. در این نظام دستگاه تعلیم و تربیت به گستره همه جامعه است و حتی در کنج خانه ها نیز باید اندیشه ها و برداشت های حاکم مد نظر انسان ها و ملاک رفتارهای فردی آنها باشد.
مجموعه این خصوصیات از حکومت های توتالیتر، حکومت هایی قدرتمند و مخوف، اما در عین حال شکننده ساخته بود. حکومت های توتالیتر هر چند در زمان وجود خود مقتدرند و اجازه عرض اندام به مخالفان نمی دهند اما به دلیل همین فشار فزاینده امکان ادامه حیات طولانی ندارند به علاوه که توده های حامی جریان های توتالیتر معمولاً ناپایدار و غیرقابل اعتمادند.
اگر دولت های فاشیستی ایتالیا، نازیستی آلمان، استالینیستی شوروی یا فاشیستی فرانکو در اسپانیا را نمونه هایی از توتالیتاریسم بدانیم، عمر متوسط آنها بین ۱۵ تا ۶۰ سال بوده است و نتوانسته اند مدنیت پایدار و زندگی سیاسی و اجتماعی ماندگاری را بنیاد گذارند. آنها در طول حیات خویش، پس از دوره ای شور و هیجان موقتی، رعب و وحشت و جنگ و کشتار برای مردمان خود و جهانیان به بار آوردند و جنایاتی هولناک از آنها برجای ماند.
توتالیتاریسم در زمان حیات خود ویرانگر است اما مانند آن دسته از بیماری هایی است که هر چند هولناک است اما چندان ماندگار نیست. به نوشته هانا آرنت؛ «مهم ترین خصلتی که می توان به جنبش های توتالیتر نسبت داد آن است که این جنبش ها به سرعت فراموش می شوند و به آسانی می توان چیز دیگری به جای آنها برقرار کرد... این ناپایداری با بی ثباتی معروف توده ها و شهرتی که بر چنین پایه ای استوار است، بی ارتباط نیست.»۲
دکتر حسین سلیمی
پی نوشت ها؛
۱- هانا آرنت، توتالیتاریسم، ترجمه محسن ثلاثی، تهران؛ جاویدان، ۱۳۶۳، ص۶۴
۲ - همان منبع صص ۳۱-۳۰
ہ عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی
منبع : روزنامه شرق