چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
سومین روشنفکری
یكی از عمیقترین عرصههای انقلاب فرهنگی، بحث تعامل حوزه و دانشگاه و به تعبیری رابطه علم و دین است. به دو دلیل بحث حوزه و دانشگاه برای جمهوری اسلامی یك بحث مهم و درجه اول محسوب میشود؛ یكیاینكه انقلاب ایران، با صبغه اسلامی و بهرهبری علمای اسلام بهوقوع پیوست و اساس آن بر احیای دیانت در شكلی تازه و روزآمد بود. بدینمعنی كه ایجاد یك نظام سیاسی مدرن و مبتنی بر آموزههای دینی خودبهخود بحث چگونگی تعامل دو مقوله سنت و مدرنیسم را به میان میكشید و آن را به یكی از بنیادهای اولیه نظام جمهوری اسلامی مبدل میساخت. دومآنكه دین و علوم دینی همواره خود را در مواجهه، ارتباط یا همسازی با دستاوردهای جدید علمی میداند و پاسخگویی به مسائل روز از وظایف نهادهای دینی است. برهمیناساس بود كه مقولهای تحت عنوان روشنفكری دینی در جامعه مطرح گردید و هرگروه، نحله و شخصی از ظن خود به ایفای نقش روشنفكر دینی همت گمارد. اما نكته مورد غفلت اكثر افراد و جریانهای روشنفكری دینی در آن بود كه آنها از منظر مدرنیسم و علوم جدید به دین مینگریستند و در حقیقت بهنوعی شناخت یا مطالعه علمی از دین روی آوردند.
این روش گرچه مورد نیاز و توجیه بود اما حكم حركتكردن برخلاف جریان آب را داشت. انقلاب اسلامی بهوقوع پیوسته بود تا همه دنیا و مسائلش را به مورد نقادی دینورزانه بگذارد و فرهنگ و تمدن بشری را با معیارهای جاودانه و حكیمانه دین بسنجد و كاستیها و كژیهای مدنیت بشری را به مدد تعالیم آسمانی سامان ببخشد. برهمیناساس بود كه متفكر شهید علامه مرتضی مطهری با بهرهگیری از احاطه كمنظیر بر علوم اسلامی و انسانی نیروی سومی را در جریان روشنفكری دینی بهوجود آورد تا سایه تعالی بر اندیشه علمی و انگیزههای عملی جامعه بیافكند. براساس مبانی نیروی سوم روشنفكری، حیات طیبه و حیات معقول ما را از تندادن به دستاوردهای ناقص، ناشكیب و گاهی ناهماهنگ مدرنیته بازمیدارد. استاد مطهری برآن است تا از گرایشهای شرقی و غربی یا التقاطی در روشنفكران دینی جلوگیری نماید و خط استواری را بهعنوان روشنفكری متدین، كه دین، ذرهبین اوست، بهوجود آورد تا مسائل جامعه و مباحث علوم را با آن بكاود. در مقاله زیر با روشنفكری اصیل دینی و مجاهدات علمی استاد مطهری در شكلگیری این جریان آشنا میشوید.
با مطالعهٔ جامعهشناسانهٔ گروهها و نیروهای اجتماعی، میتوان منشا پیدایش اندیشهها و مسیر روند جریانهای اجتماعی را شناخت و منظرهای تازهای را در تحولات اجتماعی كشف كرد.
تعلیم و تربیت بستر تحولات، اصلاحات و انقلابها را در جامعه فراهم میكند و زایش فرهنگی بسیار و البته دیریاب دارد. با سیر شكوفایی تاریخی نهاد تعلیم و تربیت به دست روحانیت، پس از چهارده قرن، انقلاب اسلامی ایران بر نهال مكتب امامان به ثمر نشست و ازسویدیگر در دو سدهٔ اخیر، كه شاخههای نهاد تعلیم و تربیت از غرب به ایران رسید و عدهای از میوهٔ آن چشیدند، خط سیر جدیدی در تعلیم و تربیت و تفكر پیدا شد كه ــ بهاصطلاح ــ جریان روشنفكری را پدید آورد. بنابراین، باید گفت دو پایگاه اجتماعی روحانیت و روشنفكری با كاركردهای بعضا همانند، مسئولیتهای خطیری بر عهده دارند. مطالعهٔ نسبت میان این دو،[i] و بهویژه بررسی اندیشه كسانی كه تواما مصداق هر دو جریان هستند، كسانیكه اندیشه حوزه و دانش دانشگاه را بر طرحی اسلامی بارور كردند و با تفكر دینی، احیای جامعه را رقم زدند ــ كه در این مقاله از آنها با عنوان نیروی سوم روشنفكری یاد میشود و نگارنده بنیانگذار این جریان را استاد شهید مطهری معرفی میكند ــ حائز اهمیت بسیار است.
نیروی سوم روشنفكری كه از همنهادی اندیشهٔ دینی و دانش بشری با مبناگروی در حوزه تفكر دینی در دو نهاد حوزه و دانشگاه برمیآید، در زمینهٔ تولید دانش و نظریهپردازی میتواند نقش اصلاحگری و هدایت نظام اسلامی را در تحقق اهداف والای آن به شایستگی ایفا كند.
● روحانیت در ایران عصر جدید
شاه اسماعیل صفوی با طرح شعارهای مذهبی شیعی، كه بین مردم ایران مقبولیت بسیار داشت، نهتنها قوم خود، یعنی قزلباشها را جذب نمود، بلكه بخشهای مختلف جامعه را نیز زیر نفوذ خود قرار داد.[ii] وی با بهرهگیری از تشیع، رنگ قبیلهای حركت سیاسی خود را ضعیف كرد و به آن شكلی مذهبی داد؛ درنتیجه، زمینهٔ فرهنگی و سیاسی مناسبی برای رشد هرچهبیشتر نهاد تعلیم و تربیت شیعی و سازمان روحانیت در ایران پدید آمد.
به تناسب بهرهای كه شاه صفوی از شعارهای دینی میبرد، توقعات اجتماعی نیز بر سلوك دینی او در چارچوب فقه سیاسی شیعه افزایش مییافت و این امر حضور عالمان شیعی را در حوزهٔ اقتدار او به یك واقعیت اجتماعی مبدل ساخت؛ ایندرحالی بود كه همزمان، دولت عثمانی اختناق سیاسی گستردهای را بر شیعیان تحمیل میكرد. در نتیجه، عالمان و روحانیان شیعه با لحاظ شرایط و نیز مشاهده ضعف موجود در دستگاه صفوی، دعوت شاهان صفوی را پذیرفتند و برای نفوذ و گسترش تعالیم دین دست به كار شدند. درك این وضعیت زمانی آسانتر خواهد بود كه توجه شود تا پیش از صفویه، شیعیان حتی در ایران بهسختی میتوانستند هویت خود را حفظ كنند. ازاینرو، بااینكه روحانیت شیعه به غاصببودن حكومتها قائل بود، اما برای حفظ مصالح شیعیان و ترویج تعالیم مذهب شیعی، با پادشاهان صفوی تاحدودی همكاری میكرد.[iii]
علیرغم همهٔ كشمكشهای فراوانی كه میان دو نیروی روحانیت و دربار صفوی حاكم بود، حوزهٔ بزرگ علمی اصفهان در این دوره شكل گرفت. دشمنی بنیادین علما و دربار صفوی، گاه نمودهای آشكار نیز مییافت؛ چنانكه محقق كركی، معروف به محقق ثانی، كه در زمان خود از نفوذ بسیاری میان مردم برخوردار بود، در این دوره مسموم شد.[iv] بااینهمه، در مقطع تاریخی تحت سلطه صفویان، حوزههای علمیه از رونق بسیاری برخوردار شدند و روحانیت شیعه سامان بسزایی یافت؛ بهگونهای كه پس از سقوط صفویه و انتقال قدرت به افشاریه، زندیه، قاجاریه و حتی پهلوی، هركس به قدرت میرسید، ناگزیر بود حریم مذهب و علما را حفظ كند. بااینكه حوزهٔ علمیه پس از صفویه رونق خود را تاحدودزیادی از دست داد و استوانههای نستوه روحانیت در خارج از ایران حضور داشتند، اما جهتگیری مردم و حكومتها همچنان از نجف و سامرا نظارت و رهبری میشد و روحانیون در این شرایط نیز به رسالت تبلیغی و تربیتی خود عمل میكردند. نهضت تنباكو و قیام مشروطه نمونههای برجستهٔ این تلاشها هستند.[v]در طول این مدت، آنچه در تعالیم فقهی به صورت سربسته ذكر شده بود، بهتدریج در عمل نیز خود را آشكار نمود و نظریه ولایت فقیه به نیابت از ولایت امام معصوم شكل گرفت. این نظریه، كارآمدی خود را، بهویژه در حكم معروف میرزای شیرازی نشان داد. سرانجام مبانی نظریهٔ ولایت فقیه در اندیشهٔ امامخمینی(ره) بهطورشایستهای پردازش شد و در سلوك سیاسی ایشان با تكیه بر لایههای عمیق معرفت مردم تحقق عینی یافت.
لازم به ذكر است: در دورهٔ صفویه با رسمیتیافتن مذهب تشیع و درنتیجه احساس نیاز روزافزون به مبانی نظری و گسترش مباحث عقلی، چالشهای بیشتری فراروی روحانیت قرار گرفت. در این برهه از بحران توسعهٔ معرفت، گرایش اخباری پدید آمد؛ روندی متحجرانه كه شرع را منهای عقل میخواست و میكوشید تنها با گوشسپردن به نقل، مسائل نوین را پاسخگویی و پاسخجویی كند.
در برابر این جریان، روش اصولی اجتهاد، كه تلاش میكرد روششناسی فراگیری را برای اجتهاد تدوین نماید، به وجود آمد. این جریان، میان پرسشها و مجهولات تا منابع اجتهاد (كتاب، سنت و عقل) راهی هموار، منظم و مضبوط كشید.
دیری نپایید كه جریان اصولی و روشمند غالب شد و حوزههای علمیه توانستند از قیود جمود و تحجر رهایی یافته و متناسب با شرایط زمان و مكان حركت كنند.[vi] همین قرائت اجتهادی و كارآمد از دین، سالها بعد، مبانی نظری پیدایی و پایایی و پویایی انقلاب اسلامی را فراهم نمود.
البته میان دو گرایش اخباری و اصولی، مراتبی وجود دارد؛ كماآنكه كسانی حتی با التزام به مبانی اجتهاد اصولی، نتوانستهاند كاملا از بند تحجر رهایی یابند.
پس از انقلاب اسلامی، با برخورداری دین و روحانیت از قدرت سیاسی، قاعدتاً باید روحانیت در تبیین و اجرای دین موفق میشد، اما در اینجا مشكل بزرگی وجود داشت و آن اینكه علیرغم ظرفیتهای بالای دین اسلام در زمینههای اجتماعی، در این حوزه كمتر نظریهپردازی شده بود؛ گذشتهازآنكه هیچ تجربهٔ عملی نیز وجود نداشت. مشكل اول تنها به دست روحانیت قابل گشودن بود. ازاینرو، علمای دین با پرسشها و نیز فضاهای نوین دینپژوهی مواجه شدند، پدیدهای كه رویارویی با آن قطعا از عهده جریان اخباری خارج بود و صرفا جریان اصولی توان رویارویی با آن را داشت.
برقراركردن ارتباط معنوی، معرفتی و عاطفی میان مردم و اهلبیت پیامبر(ص)، به ویژه امام حسین(ع)، از مهمترین كاركردهای روحانیت است كه انقلاب اسلامی را به نتیجه رساند و امروزه ضامن حفظ استقلال و آزادی، پاسداری از نقش همین الگوها و تربیت عاشورایی مردم است.
در ذكر علل تسهیل این ارتباط میان روحانیت و مردم، بدونشك نمیتوان از اقدام به جهاد و شهادت از سوی روحانیون در طول تاریخ در راستای حفظ استقلال داخلی در برابر دشمنان خارجی چشم پوشید؛ چنانكه بهعنوان نمونهای از این مجاهدتها، میتوان به حضور مجتهدانی مبرز و مبارز در مقام فرماندهی بسیج نیروهای مردمی در جنگهای ایران و روس اشاره كرد.
علاوهبراین، وابستگی اقتصادی روحانیت به مردم از طریق وجوهات شرعی و مبالغی كه بابت حق تبلیغ دریافت میكنند، نیز ارتباط این دو را مستحكم نموده و روحانیت را در كنار مردم، بلكه پیشاپیش آنان در راه خیر و صلاح ملی قرار داده است.
انقلاب اسلامی حاصل این ارتباط و توسعهٔ آن بوده است. درواقع پس از تحكیم و توسعهٔ سازمان روحانیت در عهد صفوی و افزایش اقتدار آشكار مرجعیت در زمان میرزای شیرازی و تسهیل ارتباطات، چه در رفتوآمد و چه در اطلاعات در قرن اخیر، پیوند مردم با روحانیت بیشتر شد و انقلاب اسلامی به ثمر نشست. پس از این بود كه روحانیت در كاركرد عمدهٔ خود، یعنی تبیین و اجرای ابعاد اجتماعی اسلام، با چالش مواجه شد. ادامهٔ ایفای نقش اجتماعی و عمل به تكلیف و رسالت خویش از سوی روحانیت، بدونشك مستلزم بهكارگیری روشهای منطقی اجتهاد و فهم راستین دین و نیز استفاده از اندیشهها و دانشهای نوین در پاسخدهی مناسب به مسائل جدید خواهد بود.
● پیدایش و گسترش روشنفكری
روشنفكری در كشور ما محصول آشنایی با اندیشههای نوین غرب یا بهعبارتبهتر پیامد ظهور و پیشرفت مدرنیته در غرب است و این درحالی است كه ظهور مدرنیته در غرب دستاورد جنبش روشنفكری كانونهای علمی و فرهنگی پایان قرون وسطی، از جمله كلیسای شارتر در قرن دوازدهم میباشد.[vii]
اولین گروههای روشنفكری در ایران از اواخر دوران قاجار با تاسیس دارالفنون و اعزام دانشجو به خارج ــ كه معمولا از درباریان بودند ــ شكل گرفتند. آنان به دلیل تربیت ناسالم، پس از سفر به فرنگ به صورت انسانهایی خودباخته و فریفته درآمدند كه در بازگشت میخواستند ایران را نیز همانند كشورهای غربی بسازند.
روشنفكران برایاولینبار در جریان مشروطه بود كه حضور خود را علنی كردند و توانستند با ایجاد آشفتگی و انحراف در این حركت، به قدرت دست یابند؛ اما زوال قاجار و رویكارآمدن حكومت استبدادی پهلوی، آنان را تا سطح عمال حكومت تنزل داد.
روشنفكری در ایران، ابتدا در جریان تجددطلبی بر اساس علوم تجربی و گرایش به فلسفههای اجتماعی لیبرالیستی نمود یافت. این روند تا پیش از شهریور ۱۳۲۰، با عنوان منورالفكری مشهور شد و موجب انحراف مشروطه از مسیر واقعی شرعی و ملی خود گردید.
پس از شهریور۱۳۲۰، با تباهی و سیاهی وجههٔ اجتماعی جریان لیبرالیستی منورالفكری در اثر همكاری با استبداد رضاخانی،[viii] گرایش ماركسیستی و كمونیستی با عنوان روشنفكری در میان گروهی از جوانان، كه بیشتر دانشجو بودند، پدیدار شد.
جریان چپ روشنفكری در حزب توده وابسته به حكومت كمونیستی شوروی شكل گرفت، جریان راست آن نیز در لژهای سازمان فراماسونی سامان یافت.[ix] جریان اخیر از طریق فراماسونری درواقع به انگلستان و سپس به امریكا پیوند میخورد. پس از شهریور۱۳۲۰، جناح چپ روشنفكری میداندار شد و جناح راست نیز با تاخیری هشتساله خود را در قالب جبههٔ ملی بازسازی و سازماندهی كرد. شاخهای از جناح چپ به منافقین ختم شد و بخش دیگر آن در جریان انقلاب اسلامی هضم و جذب گردید. جناح راست نیز همچنان به حیات خود ادامه داد، اما سرانجام تحت فشار و سیطره فراگیر و نیرومند روح مذهبی و استقلالطلبی ملت ایران، به ویژه در جریان انقلاب اسلامی، مقهور شد.
امروزه جنبش روشنفكری جدیدی كه از انگارههای كثرتگرایی و نسبیگرایی پستمدرنیستی استفاده میكند، پدید آمده كه میراث برجایمانده از جناح راست قدیم روشنفكری است.[x]
از منظری دیگر میتوان روشنفكران را در همه جناحهای یادشده به دو شاخه تقسیم كرد:
۱) روشنفكر غربزده كه دین را موضوع تفكر قرار نمیدهد و در مبانی و موضوعات و نتایج اندیشههای خود تابع غرب است؛ بهعنوانمثال، برخی معتقد بودند برای سعادت و پیشرفت جامعه باید دین را كنار گذاشت و كمكم از آن فاصله گرفت.
۲) روشنفكر دینی كه با بهرهگیری از مبانی و روش دانش و اندیشهٔ غربی به تفكر در مقولات دینی و نیز به تفسیر، توجیه و حتی گاه به تحریف دین میپردازد.[xi]
اینگونه معضلات در عرصه روشنفكری درواقع پیامد آن هستند كه اصلا جریان روشنفكری در جامعهٔ ما بیمار متولد شد و از همان آغاز به جای پیوند با مردم، بر وابستگی به غرب یا شرق تكیه و تاكید داشت.[xii] گسست اقتصادی این جریان از مردم و دوری آن از تودههای مردم ــ بهویژه از سوی تحصیلكردههای خارج از كشور ــ و نیز وجود تفاوت بسیار در فضای فكری و آرمانی مردم و روشنفكران، به ضعیف و سطحیبودن پایگاه جریان روشنفكری در جامعه انجامیده است. درواقع گرایش روشنفكران در عرصه فعالیت سیاسی به غوغاسالاری و اتخاذ رفتارهای سیاسی ناهنجار بهجای تكیه بر لایههای عمیق معرفت و آگاهی مردم، از همین ضعف پایگاه و جایگاه اجتماعی آنان نشأت میگرفت. البته توسعه دانشگاهها و وسعتیافتن دامنه پایگاه اجتماعی خانوادههای دانشجویان از قشر مرفه به تمامی اقشار جامعه، تاحدودی این خلأ را پر كرد، اما بههرحال آنچه در گذشته در اندیشهٔ دانشگاهیان تزریق میشد، بومی نبود و لذا در جامعه چندان به كار نمیآمد.
بااینكه توسعه دانشگاهها در ایران اندكی از رایحهٔ فرهنگ و تاریخ معنوی را به دانشگاهها رسوخ داد، ولی كاركرد عمده این مراكز علمی، درواقع غربیكردن ارزشها و اندیشههای جوانان و جامعه بوده است. هرچند بعضی روشنفكران با اتخاذ گرایشات مذهبی در جریان انقلاب و تداوم آن، از طریق همراهشدن با مردم كاركرد موثری داشتند، اما كاركرد عمده روشنفكران رواج ارزشها و اندیشههای غرب و غربیكردن جامعه بوده است.همراهی برخی روشنفكران با ملت در زمینه خواستهای دینی و مردمی، دو علت عمده داشت:
۱) تمایلات مردمی و دینی آنان
۲) نیاز جامعه به دانش این گروه در بستر تحركات و تحولات اجتماعی.
البته همین بهرهبرداری از دانشها و اندیشههای روشنفكران، آثار نامطلوبی نیز در پی داشت. حداقل پیامدهای این مساله را میتوان رواج ارزشها و اندیشههای غربی برشمرد كه آثار آن در كمك به عدم تحقق كامل اهداف انقلاب اسلامی كاملا آشكار است.[xiii]
● رابطه میان روحانیت و روشنفكری
روحانیت برای اجتهاد، كشف، استخراج و پاسخ به مسائل جدید، به دستاوردهای دانش و اندیشهٔ بشری نیازمند است تا آنها را پس از نقد و تصفیه در منابع و مبانی دینی، آماده بهرهبرداری نماید؛ و این اندوخته علمی و اندیشهای در دانشگاهها وجود دارد. از دیگر سو، دانشگاهها نیز برای جهتیابی مناسب و هماهنگ با فرهنگ اصیل اسلامی، نیازمند چارچوب و بنیانهایی هستند كه در حوزههای علوم دینی ذخیره شده است. درنتیجه باید گفت: همكاری این دو حوزه با یكدیگر صرفا با توافق آنها بر سر منابع ملی و وحدت در مبانی معرفتی، قابل تحقق خواهد بود.
امروزه مهمترین كاركرد مورد انتظار از روحانیت و روشنفكران، كوشش نظری و عملی در پردازش نظریههای قوی و كارآمد در ابعاد اجتماعی علوم اسلامی و تلاش برای اصلاح مدیریت جامعه است. این مهم، تنها در گرو وحدت پویای حوزه و دانشگاه و همكاری روحانیان و دانشگاهیان تحقق خواهد پذیرفت.
این راهبرد پدیدآورندهٔ جریان جدیدی در حوزه و دانشگاه خواهد بود كه با نام روشنفكر متدین قابل معرفی است؛ یعنی روشنفكری كه از دین اثر میپذیرد و بر مبانی دینی تكیه و تاكید دارد؛ نه روشنفكر دینی كه بر اساس مبانی غربی به دین میاندیشد و نه روشنفكر غربزده كه دین را به قهر از حوزهٔ تفكر خویش میداند. جریان جدید روشنفكر متدین، كه جوانههایی از آن روییده است، با تكیه بر مبانی دینی و در حیطهٔ آموزههای اسلامی، از دانشها و اندیشههای نوین بهره میجوید و بدینسان، جنبش نرمافزاری و تولید دانش با شاخصهای مناسب و شایسته برای تحقق و تداوم حیات طیبه تولد مییابد و میبالد.
این دغدغه ارزشمند رهبر معظم انقلاب تنها راه شكوفایی و پیشروی انقلاب اسلامی است: «در صورتی كه میان حوزه و دانشگاه همكاری عمیق نظری و علمی معطوف به تولید دانش و نظریهپردازی انجام شود و از میان این ملاقات مبارك، قشر روشنفكر متدین بروید و ببالد، هم حوزه و روحانیت پاسخگوی نیازهای تازه و فضاهای فكری جدید خواهد بود و هم دانشگاهی پویا، مستقل و مرتبط با ارزشها و تاریخ و فرهنگ مردم با حداكثر كاركرد مفید خواهیم داشت. همچنین انقلاب فرهنگی كه در لایههای ژرف انقلاب سیاسی و اجتماعی اسلامی قرار دارد، تحقق یافته و راه صدور و تبلیغ پیام انقلاب اسلامی گشوده میشود.»
● استاد مطهری، بنیانگذار نیروی سوم روشنفكری
سوگواران افول تمدن اسلامی بسیارند، اما همه را میتوان در دو گروه عمده طبقهبندی كرد: نخست آنها كه كوشیدند با وامگیری از تمدن غربی و محصولات دانش و اندیشه بشری به احیای تفكر دینی بپردازند اما راهی را در پیش نگرفتند كه آنها را به سرمنزل مقصود برساند؛ زیرا حقیقت فكر دینی را بهخوبی نشناختند و از روی احساس شفقت و تعصب بر دین، به گمان خود در احیای تفكر دینی تلاش كردند؛ اما گروه دیگر كه شهید مطهری پیشقراول آنان بود، كوشیدند با تفكر دینی به مردم روح و حیات بدهند. مطهری با ژرفنگری دینشناسانه و تفكر خلاق و قوی خود مكتبی را پایهگذاری كرد كه احیای دینی جامعه و تحقق حیات معنوی را در صدر اهداف خود قرار داده است.
روشنفكری در جامعه ما سه جهتگیری متفاوت داشت كه با نگاهی جامعهشناختی سه نیروی اجتماعی متفاوت و بلكه متضاد را پدید آورد:
نیروی اول كسانی هستند كه در انكار فرو رفتهاند. آنان كسانی هستند كه غرق در حجابهای نفسانیاند و صرفا اوهام و هوسهایشان را در تفكر خود منعكس میكنند. این گروه از روشنفكران كه سراسر مسحور و مفتون ظواهر و زخارف دنیایی و تمدن و تفكر غربی هستند، معتقدند كه باید از نوك پا تا فرق سر غربی شد. آنها با تكیه بر فرآوردههای دانش و اندیشهٔ بشری، به جنگ دین و تفكر دینی و حیات معنوی میروند. این گروه را درواقع میتوان با عنوان «غربزده» معرفی كرد.
نیروی دوم روشنفكری ندای حق را از پس حجابهای جهل و اوهام خود میشنود و تفكر دینی را به نحوی ناتمام و نادرست عرضه میكند. آنان كسانیاند كه میكوشند با تیغ اندیشه و دانش نوین بشر، نه به كشتار تفكر دینی بلكه به مسلحكردن و تجهیز و تزیین تفكر دینی بپردازند. آنها اندیشه دینی را روبهاحتضار دیده و خود را فرشتهای میدانند كه باید با دانشهای جدید و اندیشههای بشر روح تازهای در كالبد دین بدمند. این گروه به روشنفكران دینی ملقب هستند و از احیای تفكر دینی دم میزنند؛ غافلازآنكه دفاع غلط از دین شاید چند صباحی رونق كاذبی برای دین در پی داشته باشد، اما در آینده به حجاب انسان در برابر تعلیم و تفكر دینی تبدیل شده و حیات معنوی را به مخاطره خواهد انداخت.اما نیروی سوم روشنفكری كه شهید مطهری و مكتب او پیشقراول و پرچمدار آن میباشد، جریان «روشنفكری متدین» است كه تفكر دینی را توانا بر نقد و اصلاح دانشها و اندیشههای بشری میبیند و میكوشد انسان مرده و محصور در حیات مادی را با تفكر دینی احیا سازد و حیات معنوی را با احیای دین به جامعه ارمغان كند. مطهری در تمام آثارشان ــ بهویژه در «فلسفه تاریخ»، «مساله شناخت» و پاورقیهای «اصول فلسفه و روش رئالیسم» و حتی در درسهای «شرح منظومه» و... ــ به نقد اندیشههای فلسفی، معرفتی و اجتماعی غرب میپردازد و كسانی چون هگل، ماركس، دكارت، كانت و بزرگان اندیشهٔ غرب را در برابر تفكر دینی به چالش میكشد. شهید مطهری در زمانی قیام علمی و اجتماعی خود را آغاز كرد كه هر دو نیروی روشنفكری در جامعه فعال بودند. خود او میگوید: «هجوم استعمار غربی با عوامل مرئی و نامرئیش ازیكطرف و قصور یا تقصیر بسیاری از مدعیان حمایت از اسلام در این عصر ازطرفدیگر، سبب شده كه اندیشههای اسلامی در زمینههای مختلف از اصول گرفته تا فروع، مورد هجوم و حمله قرار گیرد.»[xiv] ایشان تصریح میكنند: «این دین مقدس درحالحاضر بیشازهرچیزدیگر از ناحیه برخی از كسانی كه مدعی حمایت از آن هستند، ضربه و صدمه میبیند.»[xv]
● مكتب شهید مطهری در برابر نیروی اول و دوم روشنفكری
نیروی اول روشنفكری كه غربزده است، هیچ حرفی از خود برای گفتن ندارد همازاینرو برای رد اندیشههای تقلیدی و بیبهره از تفكر و منطق كافی آنان، میتوان به منابع خودشان رجوع كرد و با نقادی همین منابع به آنها پاسخ مقتضی داد.
نیروی اول روشنفكری خود دو دستهاند كه استاد دربارهٔ آنها میگویند: «در مملكت ما گروه بهاصطلاح روشنفكران خودباخته كه تعدادشان هم كم نیست، دو دستهاند: یك دسته میگویند ما باید مكتب غربیها را از كشورهای آزاد بگیریم ــ لیبرالیسم ــ و عدهای دیگر میگویند ما باید مكتب را از بلوكهای دیگر غربی بگیریم ــ كمونیسم.»[xvi]
همازاینرو بااینكه مطهری هدف خود از نوشتن كتابها و مقالات را حل مسائل اسلامی میداند، در بسیاری از آثار خود به اندیشهٔ متفكران بزرگ شرق و غرب میپردازد. بهعنوانمثال، كتاب فلسفهٔ تاریخ ایشان درواقع نقد تاریخگرایی ماركس را هدف گرفته است؛ زیرا گروه گستردهای از روشنفكران غربزده در آن زمان بر اساس آموزههای حزب توده به ماركسیسم و كمونیسم روی آورده بودند و استاد با نقد بزرگان اندیشهٔ مادی در حقیقت به مبارزه با نیروی اول روشنفكری در جامعه همت گمارد.
و اما در ارتباط با نیروی دوم روشنفكری باید گفت: این نیرو با آمیختگی و التقاط میان تفكر دینی و فرآوردههای دانش و اندیشهٔ نوین، مدعی بود كه حرف تازهای برای گفتن دارد. دستكم آنها در صورت بیان مباحث، شیوهٔ نوینی را در پیش گرفته بودند. همازاینرو استاد مطهری سعی میكرد با این گروه بهطورمستقیم مواجه شود و همواره در نقد آراء و آثارشان میكوشید.
مطهری پس از اشاره به دو گروه روشنفكری غربزده، از نیروی اول به نیروی دوم روشنفكری توجه كرده و مینویسد: «بدبختانه گروه سومی هم پیدا شدهاند كه به یك مكتب التقاطی معتقد شدهاند. اینها قسمتی از ریش كمونیسم را گرفته با چند تار موی سبیل اگزیستانسیالیسم تركیب كردهاند و بعد هم به ریش اسلام چسباندهاند. آن وقت میگویند مكتب اصیل و ناب اسلام این است و جز این نیست.»[xvii]
برای نمونه، ایشان در كتاب اصول فلسفه به رد نظریه دیالكتیكی در باب تاریخ ادیان پرداخته است.[xviii] وی همچنین تجربهگرایی و سیانتیسم مهندس بازرگان در براهین توحید را نقد كرده[xix] و در كتاب توحید[xx] و كتاب نبوت[xxi] و كتاب معاد[xxii] راه طیشده توسط ایشان را مورد بررسی قرار میدهد.
شهید مطهری با محور قراردادن تفكر دینی و سنجش اندیشهها و علوم گوناگون در چارچوب یك روش منطقی، جریان تازهای را در میان روشنفكران پدید آورد كه براساس تفكر دینی به مطالعه و پژوهشهای علمی میپردازد، نهاینكه با دانش و اندیشهٔ بشری به نقد، ارزیابی و یا تبیین دین بپردازد و یا مثل برخی روشنفكران غربزده، تفكر دینی را با تكیه بر دانش و اندیشه بشری، یكسره مخدوش و مردود به شمار آورد. او معتقد بود تفكر دینی باید ایمان و اندیشهٔ توحیدی را با علم جمع كند اما مبنا و محور، توحید و تفكر دینی است: «اسلام دینی است كه با توحید آغاز میگردد... و مدخل این منطق هم از نظر قرآن تمام صفحه كائنات است، كارت ورودیش علم و تحصیل است، ابزار و وسیله گردش در این منطقه قوه تفكر و استدلال منطقی است.»[xxiii]
مطهری درعینحال از برخی كارهای روشنفكران دینی تقدیر میكرد؛ بهعنوانمثال تحقیق علمی مهندس بازرگان با عنوان «باد و باران در قرآن» را مورد ستایش قرار میداد؛ و البته همچنان موارد نقد آن را نیز برمیشمرد. آنچه را كه مطهری میكوشید تا به نسل جوان و تحصیلكرده و روشنفكران اهل قلم آموزش دهد، این بود كه: «در كوششهای علمی و استفاده از علوم و اندیشههای گوناگون، تفكر دینی را ملاك قرار دهید تا از آن ایمان برآید و اندیشه شما و جامعهتان احیا شود.» استاد معتقد بود: «ما باید نشان بدهیم جهانبینی اسلامی، نه با جهانبینی غرب منطبق است و نه با جهانبینی شرق؛ و به هیچ كدامشان وابسته و محتاج نیست... من به عنوان نصیحت میگویم: كسانی كه اینچنین فكر میكنند، یعنی میخواهند مكتب اسلامی را با مكاتب دیگر تطبیق دهند و یا عناصری از آن مكتب را در اسلام وارد كنند، چه بدانند چه ندانند، در خدمت استعمار هستند. خدمت اینها به استعمار از خدمت آنها كه عامل استعمار سیاسی یا استعمار اقتصادی هستند، بهمراتب بیشتر است و بههمیننسبت خیانت آنها به ملت بیشتر و عظیمتر. ازاینرو با توجه به این خطرات برای حفظ انقلاب اسلامی در آینده از جمله اساسیترین مسائلی كه باید مدنظر داشته باشیم حفظ و اشاعه استقلال مكتبی و ایدئولوژیك خودمان است.»[xxiv]
علت این كه مطهری وابستگی فكری را خطرناكتر میداند این است كه وابستگی سیاسی و اقتصادی معلول محدودیت انسان در حیات مادی و محرومیت از حیات معنوی و احیای دینی است، اما وابستگی فكری و علمی باعث ازدسترفتن حیات معنوی میشود.تاكید استاد مطهری بر حفظ و اشاعه استقلال مكتبی، درواقع بنیانگذاری و اعلام اساسیترین اصل مانیفست نیروی سوم روشنفكری یعنی روشنفكری متدین است كه با هدف دستیابی به تفكر دینی و احیای دینی جامعه، به كوشش علمی و اجتماعی میپردازد.
پینوشتها
[i]ــ رك: جلال آل احمد، در خدمت و خیانت روشنفكران، تهران، انتشارات فردوسی، چاپ سوم، ۱۳۷۶، فصل چهارم.
[ii]ــ حمید پارسانیا، حدیث پیمانه، معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامی، چاپ دوم، صص ۸۷ و ۸۰ و ۷۹
[iii]ــ رسول جعفریان، صفویه از ظهور تا سقوط، تهران، موسسه دانش و اندیشه معاصر، ۱۳۷۸، صص۳۷۲ و ۳۷۳
[iv]ــ حمید پارسانیا، همان، ص۹۰
[v]ــ رك: مظفر نامدار، رهیافتی بر مبانی مكتبها و جنبشهای سیاسی شیعه در صد ساله اخیر، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۶، مقصد نهم و دهم.
[vi]ــ مجموعه منبع فقهی جواهر الكلام، به قلم شیخ محمدحسن نجفی (وفات ۱۲۶۶) رهاورد این جریان فقهی است.
[vii]ــ رك: اشپیگل فوگل، تمدن مغرب زمین، ترجمه: محمدحسین آریا، تهران، امیركبیر، ج۱، ۱۳۸۰، فصل یازدهم.
[viii]ــ یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، بیجا، انتشارات عطا، ۱۳۶۱، ص۳۲۵؛ همچنین نك. به: جلال آل احمد، همان، صص۴۰۰ــ۲۹۳
[ix]ــ رك: فراماسونرها، روتارینها و لاینزهای ایران ۱۳۳۳ــ۱۳۵۷، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، چ اول، ۱۳۷۷
[x]ــ رك: آثار عبدالكریم سروش.
[xi]ــ بهعنوانمثال گروهی كه به تشكیلات سازمان مجاهدین (منافقین) معروفند جزء این دسته میباشند.
[xii]ــ این وابستگی بهطورفراگیر در حوزه فكر و اندیشه بوده است و در مواردی به وابستگی سیاسی و اقتصادی هم رسیده، رك: سیدیحیی یثربی، ماجرای غمانگیز روشنفكری در ایران، تهران، موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، ۱۳۷۹، ص۲۰۴
[xiii]ــ حمیدرضا مظاهریسیف، تحقق اهداف انقلاب و رسالت نسل سوم.
[xiv]ــ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، تهران، انتشارات صدرا، چاپ دوم، ۱۳۷۴، ص۳۸
[xv]ــ همان، ص۳۸۰
[xvi]ــ مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۵۹، ص۱۲۹
[xvii]ــ همان.
[xviii]ــ همان، ص۷۹۰
[xix]ــ همان، ص۸۹۳
[xx]ــ همان، ج۴، ص۱۷۹
[xxi]ــ همان، صص۳۸۴ــ۳۷۱
[xxii]ــ همان، صص۶۸۷ــ۶۸۱
[xxiii]ــ مرتضی مطهری، بیستگفتار، تهران، صدرا، ۶۹، ص۲۲۱
[xxiv]ــ مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، همان، ص۱۳۱
حمید سیف
منبع : ماهنامه زمانه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست