یکشنبه, ۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 23 February, 2025
مجله ویستا
آموزش آکادمیک هنر
۱ـ دانشگاه و نهاد آموزشی
بیمقدمه، باید گفت كه دانشگاههای هنری در عالیترین شكل عملكرد خود موفق خواهند شد كارشناس هنری تربیت كنند و تصور تربیت هنرمند در نظامهای آموزشی خیالی باطل است! مسلماً در قرون گذشته كه نظام آموزش در هر زمینهای بر پایه تلمّذ در محضر استادان فن و همراهی و نشستوبرخاست با ایشان بود، میتوانست تأثیر روحی و درونی را در فراگیری برقرار كند. روش سنتی تعلیم كه هنوز هم در برخی نهادها اعمال میشود ـ به عنوان مثال، در حوزههای علوم دینی ـ بر اساس پیوستن به حلقهی درس یك استاد و طیطریق طولانی با او است. در چنین دورههایی، رابطهی استاد و شاگرد از حد حضور در كلاس فراتر میرود و این دو در جریان زندگی همدیگر اثر میگذارند و اثر میپذیرند. در این تعامل سرشار، حرفه، صنعت و هنر از استاد به شاگرد منتقل میشود و شاگرد بر اساس اعتقاد و ایمان به حرف و عمل و اندیشهی استاد به طرزی منحصربهفرد در موضوع آموزشی شریك میشود. رابطهی استاد و شاگرد حتی با پایانگرفتن دورهی آموزشی و ارتقا و انتقال شاگرد به محضر استادی دیگر تمام نمیشود. اگر چه ماشینیسم و ماشینگرایی، سرعت و تولید انبوه در حال حاضر به تمام نهادهای آموزشی سرایت كرده است، امّا با این حال وجود نمونههای معاصر، هر چند محدود، زمینهای مناسب را برای مطالعه و بررسی فراهم میآورد. در مقایسه با چنین روشی، نظام آموزش دانشگاهی هنر در شكل فعلی از جنبههای مختلفی ناكارآمد است كه به برخی از آنها خواهیم پرداخت. نظام كنونی آموزش دانشگاهی هنر برگرفته از نظامهای آموزشی غربی و محصولی وارداتی است. البته ذكر این نكته به منزلهی موضعگیری در برابر این پدیده نیست، بلكه مقصود اشاره به این مطلب است كه نظام آموزش حوزوی به آن معنا كه گفته شد، ریشه در نگرش شرقی، ایرانی و اسلامی در زمینهی آموزش دارد. ما با وام گرفتن نظام غربی، كه البته به دلیل همنوایی با جریان جهانی ناگریز از آن بودهایم و این ناگزیری خود جای بحث دارد، باید بپذیریم كه محصول نظام فعلی قابلمقایسه با روش قبلی نیست.
۱ـ۱ ـ نحوهی برگزاری دورهها
دورههای آموزش دانشگاهی در همه شكل و همه جا در نهایت در قالب تشكیل كلاسهای آموزشی برگزار میشود. اتفاقی كه در این كلاسها میافتد، منحصر به زمان تشكیل كلاس است و بس. بیرون از كلاس، دانشجو و استاد فرصت بسیاراندكی برای حل مسائل، تداوم یادگیری و گفتوگو با هم دارند. از همین رو، وضعیت مكانیستی، محصول مكانیستی بار میآورد. یعنی اصلاً فرصتی برای دانشجو وجود ندارد تا استادش را بشناسد و با او رفاقت و نشستوبرخاست كند و از طریق عشقوعلاقه هنر را بیاموزد. به ضرب تشكیل كلاس و حضوروغیاب و دادن تكالیف سخت و دشوار این مهم فراهم نمیشود. (در اینجا، مراد از «درس معلم» كل مجموعهی نظام آموزشی است.)
درس معلم ار بود زمزمهی محبتی جمعه به مكتب آورد طفل گریزپای را
۱ـ۲ ـ نظام نمره و مدرك
نظام ارزیابی دانشجو برپایهی ملاكی به نام «نمره» سنجیده میشود. از دیدگاه دانشجویان كه با هدف كارشناسشدن تربیت میشوند، داشتن معدل بالاتر برابر است با دانشجوی كارشناستر و خبرهتر. البته اگر روش دادن نمره به دانشجو قاعدهمند باشد، این ملاك تا حد زیادی با معنا است. امّا در آموزش هنر كه مسئلهی سلیقه و خوشآمد و بدآمد به میزان قابلتوجهای تعیینكننده است، دانشجو تلاش میكند مطابق سلیقهی استاد عمل كند چون میخواهد نمرهی بالاتری بگیرد. این یعنی مرگ نطفهی هنر در وجود دانشجو زیرا بالیدن هنر اصالتاً در گرو نزدیكشدن به خود و كشف جوهر هنری خویشتن است. در نظام آموزش فعلی و تولید انبوه كارشناس، چنین پیامدهایی قابلانتظار است. پس تمام همّوغم دانشجو مصروف كسب نمره و درنهایت بهدستآوردن مدرك میشود. اینكه مدرك دانشگاهی زمینهی مساعدی را برای اشتغال فراهم میكند درست، امّا هیچكس با مدرك كارشناسی سینما فیلمساز نمیشود. بررسی آماری مربوط به مشاغل فارغالتحصیلان رشتههای هنری در ارتباط با مدارك دانشگاهی آنان گویای این مدعا است. بنابراین، اگر كسی با حضور در نظام آموزش دانشگاهی هنرمند بشود، به دلیل قوت نظام آموزشی نیست بلكه عامل اصلی جوهرهی وجودی فرد است. دانشگاه درنهایتِ توفیق، تنها شاید بتواند بستری مناسب را برای رشد و بالندگی این نطفه فراهم كند؛ اگر حركت در نطفه خفه نشود. دربارهی نظام تولید انبوه هنرمند، باید گفت این آفت از ابعاد جدی برخوردار است. در چنین نظامی، رابطهی منحصربهفرد استاد با دانشجو بهكلی نابود میشود. از سوی دیگر، دانشجو نمیتواند بر اساس گرایش، انگیزه و تمایلات درونیاش كلاس درس و استاد خود را انتخاب كند تا عاشقانه به سخن او گوش جان بسپارد. شاید تأسیس رشتههای هنری دانشگاهی از بنیاد كاری عبث باشد. تحصیل در رشتههای پزشكی، فنی، مهندسی، حقوق و غیره معنای تسلط بر فنون و دانش یك حرفه است. به عنوان مثال، سلیقهی یك مهندس سیالات نقشی در محاسبهی فشار لازم برای صعود آب به آخرین واحد آپارتمانی یك برج ندارد. امّا در هنر هر كس راه خویش را پیدا میكند. در واقع، اِشكال از اینجا است كه هنرمند میخواهد از راه هنر، نان بخورد و این امر معمولاً با عدول از معیارهای فردی و پذیرش معیارهای جمعی آغاز میشود. بنابراین، طلبهی هنر ناگزیر میشود قواعد مسلط را بیاموزد و چارچوبها را فرا بگیرد تا بر پایهی اصول مسلمِ پذیرفتهشده عمل كند؛ زیرا در پی پذیرش اثرش نزد سفارشدهندگانی است كه برای كار او دستمزد پرداخت میكنند. قدر مسلم آنكه این راه امرار معاش كاملاً درست و حلال است، امّا هنرمندانه نیست؛ یعنی منجر به خلاقیت، و كشف و عرضهی اكتشاف به خود و دیگران نمیشود.
۱ـ۳ ـ سرفصل دروس
واحدهای دانشگاهی رشتههای هنری به دلیل همنوایی با جریان تحولات فنآوری و پیدایش دیدگاههای جدید در عرصهی هنر، نیاز به بازنگری مداوم دارند. این در حالی است كه ضربآهنگ این بازنگری در مؤسسات دانشگاهی ما بسیار كندتر از تحولات مورد نظر است. در بررسی شرح درس بسیاری از دروس دانشگاهی، متوجه میشویم كه پارهای از آنها مرتبط با وسایل و ابزاری است كه از گردونهی كاربری خارج شدهاند. به نظر میرسد متولیان امر مسئلهی بازنگری در شرح دروس دانشگاهی را بهكلی فراموش كردهاند، زیرا با گذشت زمان حتی اهداف كلی نظام آموزشی نیز دچار استحاله میشوند و نظام جامع دانشگاهی كه از سیاستگذاریهای وزارت علوم پیروی میكند، در حال حاضر دقیقاً در پی تحقق اهدافی نیست كه مثلاً بیست سال پیش مدنظر بوده است. تغییر و استحاله و تحول كه لازمهی پویایی هر نظام است، در اهداف و روشهای دستیابی به آنها حادث میشود و تغییر در سیاستهای كلان آموزشی، فرهنگی و ترویجی باید به حوزههای خُرد سرایت كند، كه نمیكند.
۱ـ۴ ـ امكانات آموزشی رشتههای هنری
آزمایشگاهها، كارگاهها، استودیوها، آتلیهها و امكانات داخل آنها برای تدریس دروس عملی و كارگاهی رشتههای هنری یا وجود ندارند یا اگر موجودند، آنچنان فقیرند كه نبودشان حداقل خیال همه را راحت میكند. دانشجوی رشتهی گرافیك ۱۰ واحد درس عكاسی سیاهوسفید و رنگی میگذارند، بدون اینكه بداند داروی ظهور فیلم سیاهوسفید چه بویی میدهد. دانشجوی فیلمسازی به پایان دورهی تحصیلات و آغاز ساخت فیلم پروژهی پایانیاش میرسد، در حالی كه در طول ۴ سال تحصیل و برگزاری كلاسهای رنگارنگ عملی حتی یكبار هم دستش با دوربین تماس پیدا نكرده است. با توجه به اینكه در این مقاله توقع خود را از تحقق هدف تربیت هنرمند به هدف تربیت كارشناس كاهش دادهایم، با این وجود از این هدف دوم هم فرسنگها فاصله داریم. چگونه امكان دارد یك دانشجو كارشناس صنایع دستی در حوزهی شیشهگری بشود، در حالی كه یك بار هم تجربهی دمیدن در شیشه و آشنایی با مسائل دیگر شیشهگری برای او فراهم نیامده است. این در حالی است كه نظامهای آموزشی دانشگاهی هنر در كشورهای مترقی در كار تربیت كارشناس هنری كاملاً موفق هستند.
هیئت علمی و استادان دانشگاهی
دربارهی هیئت علمی و استادان دروس هنری مسائل گوناگونی وجود دارد كه تنها منحصر به رشتههای هنری نمیشود و مبتلابه كل جامعهی دانشگاهی است. اولین نكته این است كه سازوكار جذب استاد و اعضای هیئت علمی در دانشگاهها بر اساس ضوابطی است كه هیچ تضمینی را برای توفیق داوطلب تدریس در این زمینه فراهم نمیكند. برای ارزیابی یك مدرس، معمولاً مدارك دانشگاهی و سوابق فعالیتهای علمی و عملی و مشخصات فردی او مورد بررسی قرار میگیرد. در میان سؤالهایی كه از داوطلب تدریس میشود، پرسش از سابقهی تدریس از همه عجیبتر است. بسیاری از دانشگاهها بدون سابقهی تدریس، حتی در صورت احراز كامل سایر شرایط، درسی را به یك داوطلب تدریس واگذار نمیكنند؛ در حالی كه تا شخص مبادرت به انجام كاری نكند، سابقهای در آن زمینه برایش فراهم نمیشود. از سوی دیگر، با وجود برقراری همهی شرایط نزد فرد داوطلب، باز نمیتوان امیدوار بود كه یك معلم خوب برای تدریس وجود دارد. داشتن مدرك معتبر صرفاً یكی از معیارهای لازم برای جذب یك معلم خوب است. داشتن قدرت انتقال مطالب درسی، سعهی صدر فراوان و مهمتر از همه، عشق به كار از جمله شرایطی است كه معمولاً از نظر دور میماند؛ هرچند نقش مهمی در توفیق یك مدرس دارد. دانشگاهها اگر بخواهند نهایت همكاری را با یك داوطلب تدریس بهعمل آورند، یك ترم به طور آزمایشی درسی را به وی واگذار میكنند كه اگر درمجموع رضایت از تدریس داوطلب فراهم شد، همكاری ادامه پیدا میكند. هیچ تشكیلات و نهادی نیز برای توضیح روش تدریس و نمایش نقاط قوت و ضعف وجود ندارد. این در حالی است كه دانشگاه تربیت مدرس واقعاً نتوانسته است به هدف اصلی خود یعنی تربیت مدرس نائل شود و این دانشگاه نیز مانند دیگر دانشگاهها مدارك بالاتر از كارشناسی میدهد. داشته باشیم كه نظام آموزشوپرورش به عنوان یك نظام مرتبهی پایینتر از نظر سطح آموزش، برای تربیت معلم و تعلیم ضمن خدمت آنها، تشكیلات سامانمند گستردهای دارد، ولی استادان دانشگاه از چنین امكانی بیبهرهاند. از سوی دیگر، استادانی كه پس از طی موانع متعدد موفق به كسب موقعیت شغلی به عنوان هیئت علمی میشوند، در پارهای موارد تلاش برای بهبود كار و همراهی با تحولات هنری و علمی را به كناری میگذارند و به آفت نظام آموزشی تبدیل میگردند. مسئلهی اضمحلال انگیزهها پس از تثبیت در یك شغل به عنوان كارمند رسمی، ماجرای جامعتری است كه در تمامی مشاغل وجود دارد و منحصر به اعضای هیئت علمی دانشگاهها نمیشود. امّا نكتهی دیگر در باب استادان دانشگاه، مسئلهی ساعات زیاد حقالتدریس و تحمل فشارهای عمومی اجتماعی برای افزایش درآمد در رویارویی با هزینهها است كه به اصطلاح منجر به مسافركشی فرهنگی میشود. اعضای هیئت علمی دانشگاهها نیز مانند سایر اقشاری كه كار دوم و سوم دارند، پس از انجام تدریس موظف، كلاسهای اضافه در همه نوع و همه شكل در دانشگاه خود یا سایر دانشگاهها اختیار میكنند كه هیچ فرصتی برای آنها باقی نمیگذارد. جالب آن كه برخی از آنها از این روش كار خویش با افتخار فراوان سخن میگویند و تدریس هفتهای ۶۰ ساعت را دلیلی بر تبحر و جذابیت فوقالعادهی كارشان میدانند. مسئلهی جذابیت تدریس برخی استادان كه عموماً بر اساس رضایت دانشجو ارزیابی میشود، مضحكهی دیگری است كه نمیتوان به آن اشاره نكرد. بر پایهی چنین روشهای ارزیابی، استادانی با درخواست مصرانهی دانشجویان برای تدریس روبهرو میشوند كه عموماً سطح عمومی نمرات آنها بالا است، در كار حضور و غیاب جدیت به خرج نمیدهند، تكالیف دشوار از دانشجویان نمیخواهند و بخش مهمی از ساعات تدریسشان به مطایبه و شوخی سپری میشود و دانشجویان را با هر رفتاری تحمل میكنند؛ البته حساب استادان واقعی كه با وجود جدیت و همت و عدممسامحه همچنان مورد توجه دانشجویاناند&
بیمقدمه، باید گفت كه دانشگاههای هنری در عالیترین شكل عملكرد خود موفق خواهند شد كارشناس هنری تربیت كنند و تصور تربیت هنرمند در نظامهای آموزشی خیالی باطل است! مسلماً در قرون گذشته كه نظام آموزش در هر زمینهای بر پایه تلمّذ در محضر استادان فن و همراهی و نشستوبرخاست با ایشان بود، میتوانست تأثیر روحی و درونی را در فراگیری برقرار كند. روش سنتی تعلیم كه هنوز هم در برخی نهادها اعمال میشود ـ به عنوان مثال، در حوزههای علوم دینی ـ بر اساس پیوستن به حلقهی درس یك استاد و طیطریق طولانی با او است. در چنین دورههایی، رابطهی استاد و شاگرد از حد حضور در كلاس فراتر میرود و این دو در جریان زندگی همدیگر اثر میگذارند و اثر میپذیرند. در این تعامل سرشار، حرفه، صنعت و هنر از استاد به شاگرد منتقل میشود و شاگرد بر اساس اعتقاد و ایمان به حرف و عمل و اندیشهی استاد به طرزی منحصربهفرد در موضوع آموزشی شریك میشود. رابطهی استاد و شاگرد حتی با پایانگرفتن دورهی آموزشی و ارتقا و انتقال شاگرد به محضر استادی دیگر تمام نمیشود. اگر چه ماشینیسم و ماشینگرایی، سرعت و تولید انبوه در حال حاضر به تمام نهادهای آموزشی سرایت كرده است، امّا با این حال وجود نمونههای معاصر، هر چند محدود، زمینهای مناسب را برای مطالعه و بررسی فراهم میآورد. در مقایسه با چنین روشی، نظام آموزش دانشگاهی هنر در شكل فعلی از جنبههای مختلفی ناكارآمد است كه به برخی از آنها خواهیم پرداخت. نظام كنونی آموزش دانشگاهی هنر برگرفته از نظامهای آموزشی غربی و محصولی وارداتی است. البته ذكر این نكته به منزلهی موضعگیری در برابر این پدیده نیست، بلكه مقصود اشاره به این مطلب است كه نظام آموزش حوزوی به آن معنا كه گفته شد، ریشه در نگرش شرقی، ایرانی و اسلامی در زمینهی آموزش دارد. ما با وام گرفتن نظام غربی، كه البته به دلیل همنوایی با جریان جهانی ناگریز از آن بودهایم و این ناگزیری خود جای بحث دارد، باید بپذیریم كه محصول نظام فعلی قابلمقایسه با روش قبلی نیست.
۱ـ۱ ـ نحوهی برگزاری دورهها
دورههای آموزش دانشگاهی در همه شكل و همه جا در نهایت در قالب تشكیل كلاسهای آموزشی برگزار میشود. اتفاقی كه در این كلاسها میافتد، منحصر به زمان تشكیل كلاس است و بس. بیرون از كلاس، دانشجو و استاد فرصت بسیاراندكی برای حل مسائل، تداوم یادگیری و گفتوگو با هم دارند. از همین رو، وضعیت مكانیستی، محصول مكانیستی بار میآورد. یعنی اصلاً فرصتی برای دانشجو وجود ندارد تا استادش را بشناسد و با او رفاقت و نشستوبرخاست كند و از طریق عشقوعلاقه هنر را بیاموزد. به ضرب تشكیل كلاس و حضوروغیاب و دادن تكالیف سخت و دشوار این مهم فراهم نمیشود. (در اینجا، مراد از «درس معلم» كل مجموعهی نظام آموزشی است.)
درس معلم ار بود زمزمهی محبتی جمعه به مكتب آورد طفل گریزپای را
۱ـ۲ ـ نظام نمره و مدرك
نظام ارزیابی دانشجو برپایهی ملاكی به نام «نمره» سنجیده میشود. از دیدگاه دانشجویان كه با هدف كارشناسشدن تربیت میشوند، داشتن معدل بالاتر برابر است با دانشجوی كارشناستر و خبرهتر. البته اگر روش دادن نمره به دانشجو قاعدهمند باشد، این ملاك تا حد زیادی با معنا است. امّا در آموزش هنر كه مسئلهی سلیقه و خوشآمد و بدآمد به میزان قابلتوجهای تعیینكننده است، دانشجو تلاش میكند مطابق سلیقهی استاد عمل كند چون میخواهد نمرهی بالاتری بگیرد. این یعنی مرگ نطفهی هنر در وجود دانشجو زیرا بالیدن هنر اصالتاً در گرو نزدیكشدن به خود و كشف جوهر هنری خویشتن است. در نظام آموزش فعلی و تولید انبوه كارشناس، چنین پیامدهایی قابلانتظار است. پس تمام همّوغم دانشجو مصروف كسب نمره و درنهایت بهدستآوردن مدرك میشود. اینكه مدرك دانشگاهی زمینهی مساعدی را برای اشتغال فراهم میكند درست، امّا هیچكس با مدرك كارشناسی سینما فیلمساز نمیشود. بررسی آماری مربوط به مشاغل فارغالتحصیلان رشتههای هنری در ارتباط با مدارك دانشگاهی آنان گویای این مدعا است. بنابراین، اگر كسی با حضور در نظام آموزش دانشگاهی هنرمند بشود، به دلیل قوت نظام آموزشی نیست بلكه عامل اصلی جوهرهی وجودی فرد است. دانشگاه درنهایتِ توفیق، تنها شاید بتواند بستری مناسب را برای رشد و بالندگی این نطفه فراهم كند؛ اگر حركت در نطفه خفه نشود. دربارهی نظام تولید انبوه هنرمند، باید گفت این آفت از ابعاد جدی برخوردار است. در چنین نظامی، رابطهی منحصربهفرد استاد با دانشجو بهكلی نابود میشود. از سوی دیگر، دانشجو نمیتواند بر اساس گرایش، انگیزه و تمایلات درونیاش كلاس درس و استاد خود را انتخاب كند تا عاشقانه به سخن او گوش جان بسپارد. شاید تأسیس رشتههای هنری دانشگاهی از بنیاد كاری عبث باشد. تحصیل در رشتههای پزشكی، فنی، مهندسی، حقوق و غیره معنای تسلط بر فنون و دانش یك حرفه است. به عنوان مثال، سلیقهی یك مهندس سیالات نقشی در محاسبهی فشار لازم برای صعود آب به آخرین واحد آپارتمانی یك برج ندارد. امّا در هنر هر كس راه خویش را پیدا میكند. در واقع، اِشكال از اینجا است كه هنرمند میخواهد از راه هنر، نان بخورد و این امر معمولاً با عدول از معیارهای فردی و پذیرش معیارهای جمعی آغاز میشود. بنابراین، طلبهی هنر ناگزیر میشود قواعد مسلط را بیاموزد و چارچوبها را فرا بگیرد تا بر پایهی اصول مسلمِ پذیرفتهشده عمل كند؛ زیرا در پی پذیرش اثرش نزد سفارشدهندگانی است كه برای كار او دستمزد پرداخت میكنند. قدر مسلم آنكه این راه امرار معاش كاملاً درست و حلال است، امّا هنرمندانه نیست؛ یعنی منجر به خلاقیت، و كشف و عرضهی اكتشاف به خود و دیگران نمیشود.
۱ـ۳ ـ سرفصل دروس
واحدهای دانشگاهی رشتههای هنری به دلیل همنوایی با جریان تحولات فنآوری و پیدایش دیدگاههای جدید در عرصهی هنر، نیاز به بازنگری مداوم دارند. این در حالی است كه ضربآهنگ این بازنگری در مؤسسات دانشگاهی ما بسیار كندتر از تحولات مورد نظر است. در بررسی شرح درس بسیاری از دروس دانشگاهی، متوجه میشویم كه پارهای از آنها مرتبط با وسایل و ابزاری است كه از گردونهی كاربری خارج شدهاند. به نظر میرسد متولیان امر مسئلهی بازنگری در شرح دروس دانشگاهی را بهكلی فراموش كردهاند، زیرا با گذشت زمان حتی اهداف كلی نظام آموزشی نیز دچار استحاله میشوند و نظام جامع دانشگاهی كه از سیاستگذاریهای وزارت علوم پیروی میكند، در حال حاضر دقیقاً در پی تحقق اهدافی نیست كه مثلاً بیست سال پیش مدنظر بوده است. تغییر و استحاله و تحول كه لازمهی پویایی هر نظام است، در اهداف و روشهای دستیابی به آنها حادث میشود و تغییر در سیاستهای كلان آموزشی، فرهنگی و ترویجی باید به حوزههای خُرد سرایت كند، كه نمیكند.
۱ـ۴ ـ امكانات آموزشی رشتههای هنری
آزمایشگاهها، كارگاهها، استودیوها، آتلیهها و امكانات داخل آنها برای تدریس دروس عملی و كارگاهی رشتههای هنری یا وجود ندارند یا اگر موجودند، آنچنان فقیرند كه نبودشان حداقل خیال همه را راحت میكند. دانشجوی رشتهی گرافیك ۱۰ واحد درس عكاسی سیاهوسفید و رنگی میگذارند، بدون اینكه بداند داروی ظهور فیلم سیاهوسفید چه بویی میدهد. دانشجوی فیلمسازی به پایان دورهی تحصیلات و آغاز ساخت فیلم پروژهی پایانیاش میرسد، در حالی كه در طول ۴ سال تحصیل و برگزاری كلاسهای رنگارنگ عملی حتی یكبار هم دستش با دوربین تماس پیدا نكرده است. با توجه به اینكه در این مقاله توقع خود را از تحقق هدف تربیت هنرمند به هدف تربیت كارشناس كاهش دادهایم، با این وجود از این هدف دوم هم فرسنگها فاصله داریم. چگونه امكان دارد یك دانشجو كارشناس صنایع دستی در حوزهی شیشهگری بشود، در حالی كه یك بار هم تجربهی دمیدن در شیشه و آشنایی با مسائل دیگر شیشهگری برای او فراهم نیامده است. این در حالی است كه نظامهای آموزشی دانشگاهی هنر در كشورهای مترقی در كار تربیت كارشناس هنری كاملاً موفق هستند.
هیئت علمی و استادان دانشگاهی
دربارهی هیئت علمی و استادان دروس هنری مسائل گوناگونی وجود دارد كه تنها منحصر به رشتههای هنری نمیشود و مبتلابه كل جامعهی دانشگاهی است. اولین نكته این است كه سازوكار جذب استاد و اعضای هیئت علمی در دانشگاهها بر اساس ضوابطی است كه هیچ تضمینی را برای توفیق داوطلب تدریس در این زمینه فراهم نمیكند. برای ارزیابی یك مدرس، معمولاً مدارك دانشگاهی و سوابق فعالیتهای علمی و عملی و مشخصات فردی او مورد بررسی قرار میگیرد. در میان سؤالهایی كه از داوطلب تدریس میشود، پرسش از سابقهی تدریس از همه عجیبتر است. بسیاری از دانشگاهها بدون سابقهی تدریس، حتی در صورت احراز كامل سایر شرایط، درسی را به یك داوطلب تدریس واگذار نمیكنند؛ در حالی كه تا شخص مبادرت به انجام كاری نكند، سابقهای در آن زمینه برایش فراهم نمیشود. از سوی دیگر، با وجود برقراری همهی شرایط نزد فرد داوطلب، باز نمیتوان امیدوار بود كه یك معلم خوب برای تدریس وجود دارد. داشتن مدرك معتبر صرفاً یكی از معیارهای لازم برای جذب یك معلم خوب است. داشتن قدرت انتقال مطالب درسی، سعهی صدر فراوان و مهمتر از همه، عشق به كار از جمله شرایطی است كه معمولاً از نظر دور میماند؛ هرچند نقش مهمی در توفیق یك مدرس دارد. دانشگاهها اگر بخواهند نهایت همكاری را با یك داوطلب تدریس بهعمل آورند، یك ترم به طور آزمایشی درسی را به وی واگذار میكنند كه اگر درمجموع رضایت از تدریس داوطلب فراهم شد، همكاری ادامه پیدا میكند. هیچ تشكیلات و نهادی نیز برای توضیح روش تدریس و نمایش نقاط قوت و ضعف وجود ندارد. این در حالی است كه دانشگاه تربیت مدرس واقعاً نتوانسته است به هدف اصلی خود یعنی تربیت مدرس نائل شود و این دانشگاه نیز مانند دیگر دانشگاهها مدارك بالاتر از كارشناسی میدهد. داشته باشیم كه نظام آموزشوپرورش به عنوان یك نظام مرتبهی پایینتر از نظر سطح آموزش، برای تربیت معلم و تعلیم ضمن خدمت آنها، تشكیلات سامانمند گستردهای دارد، ولی استادان دانشگاه از چنین امكانی بیبهرهاند. از سوی دیگر، استادانی كه پس از طی موانع متعدد موفق به كسب موقعیت شغلی به عنوان هیئت علمی میشوند، در پارهای موارد تلاش برای بهبود كار و همراهی با تحولات هنری و علمی را به كناری میگذارند و به آفت نظام آموزشی تبدیل میگردند. مسئلهی اضمحلال انگیزهها پس از تثبیت در یك شغل به عنوان كارمند رسمی، ماجرای جامعتری است كه در تمامی مشاغل وجود دارد و منحصر به اعضای هیئت علمی دانشگاهها نمیشود. امّا نكتهی دیگر در باب استادان دانشگاه، مسئلهی ساعات زیاد حقالتدریس و تحمل فشارهای عمومی اجتماعی برای افزایش درآمد در رویارویی با هزینهها است كه به اصطلاح منجر به مسافركشی فرهنگی میشود. اعضای هیئت علمی دانشگاهها نیز مانند سایر اقشاری كه كار دوم و سوم دارند، پس از انجام تدریس موظف، كلاسهای اضافه در همه نوع و همه شكل در دانشگاه خود یا سایر دانشگاهها اختیار میكنند كه هیچ فرصتی برای آنها باقی نمیگذارد. جالب آن كه برخی از آنها از این روش كار خویش با افتخار فراوان سخن میگویند و تدریس هفتهای ۶۰ ساعت را دلیلی بر تبحر و جذابیت فوقالعادهی كارشان میدانند. مسئلهی جذابیت تدریس برخی استادان كه عموماً بر اساس رضایت دانشجو ارزیابی میشود، مضحكهی دیگری است كه نمیتوان به آن اشاره نكرد. بر پایهی چنین روشهای ارزیابی، استادانی با درخواست مصرانهی دانشجویان برای تدریس روبهرو میشوند كه عموماً سطح عمومی نمرات آنها بالا است، در كار حضور و غیاب جدیت به خرج نمیدهند، تكالیف دشوار از دانشجویان نمیخواهند و بخش مهمی از ساعات تدریسشان به مطایبه و شوخی سپری میشود و دانشجویان را با هر رفتاری تحمل میكنند؛ البته حساب استادان واقعی كه با وجود جدیت و همت و عدممسامحه همچنان مورد توجه دانشجویاناند&
منبع : پایگاه رسمی انتشارات سوره مهر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست