سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا
عشق و جنگ
ما یعنی من و شوهرم دائماً بر سر حل مسائل مان به بحث و جدل می پرداختیم و سرانجام به نقطه مشتركی برای حل آنها نمی رسیدیم. همچنین اغلب اوقات با یكدیگر قهر بودیم و اصلاً با هم حرفی نمی زدیم. خودمان را وقف دخترمان و غرق در كارهایمان می كردیم و زمانی كه هر كداممان از مشغله روز و آشفتگی به دور می افتادیم، به استراحت می پرداختیم. به استثنای زمانی كه در حریم یا خلوتگاه مان یعنی در اتومبیل بودیم؛ مشكلاتمان را با یكدیگر در آنجا حل و فصل می كردیم و با تمام توان با خشم و هیاهو به مجادله می پرداختیم و بسان آدمهای بدوی با هم دعوا می كردیم؛ به طوری كه دیگر برایمان رمقی باقی نمی ماند. به محض اینكه سوار اتومبیل می شدیم، شروع به داد و فریاد زدن می كردیم و به جای حل مشكل به سوهان روح یكدیگر مبدل می شدیم و به تخریب روحیه یكدیگر برمی آمدیم تا زمانی كه به مقصد می رسیدیم، گاه حتی پیش می آمد كه ۳۰۰ تا ۴۰۰ كیلومتر از مقصدی كه داشتیم دور شده بودیم.
اگرچه در تمامی طول راه دخترمان در صندلی عقب ماشین نشسته بود و در طول راه دراز در بازی با عروسك هایش غرق شده بود. تنها گاهی، هرازگاهی شاید با تقاضای شیرینش آشوب به پا شده بین ما را قطع می كرد و یا چنانچه در طول هفته پر مشغله مان فرصتی دست می داد تا نوشیدنی با هم بنوشیم و تبادل اخباری در مورد دخترمان كه نقطه وصل ما به یكدیگر بود بگیریم. اما اغلب اوقات دخترمان همچون یك پلیس به گونه ای رفتار می كرد كه می خواهد مانع از مشاجره در قسمت جلوی اتومبیل شود، گویی او از آنچه كه بین ما گذشته بود نه چیزی دیده بود و نه شنیده بود و باعث رنجش او نیز نشده بود و یا حداقل ما بر این باور بودیم.
چطور ممكن بود نقش رنج آور مشاجره خودمان را در مقابل فرزندمان ایفا كنیم؟ و بدتر از آن اینكه چطور می توانستیم بیندیشیم كه او را مضطرب نكنیم؟ و من دریافتم چطور این كار عملی است. ما در سه قدمی فرزندمان در اتومبیل دعوا كردیم، زیرا ما احساس می كردیم كه آنجا دور از چشم اغیار است و امن. نه، می توانستیم از اتومبیل بیرون رفته قدم بزنیم تا آرام گیریم و نه، حتی می توانستیم به مشاجره پردازیم؛ تمام آن راه دراز بزرگراه را با سرعت هر چه تمامتر به خاطر یك نفر طی كرده بودیم كسی كه هر دو نفر ما به شدت به او علاقه مند بودیم و دوستش داشتیم. ما معتقد بودیم كه به خاطر ازدواج و زندگیمان می جنگیدیم و نجات و رهایی مان نهایتاً بیشتر به خاطر فرزندمان بود، نه نزاع های دلسردكننده.
اما ظاهراً آنها به مثابه دستاویزی برای تفوق بر دیگری بود و فكر می كنم آنچه ما مرتكب شدیم، سزاوار سرزنش و بخشش بسیار بود. در نهایت، هنگامی كه ما به یك مشاور خانواده مراجعه كردیم و به او در مورد دعواها و مشاجراتمان در اتومبیل گفتیم؛ اول چیزی كه او از ما پرسید در مورد دخترمان بود و اینكه رفتار وی در این مدت چطور بوده و او چه عكس العملی در مقابل مشاجرات ما از خود بروز داده است. زمانی كه به او گفتیم به نظر می رسد او بی پیرایه و صمیمی است و به سختی و نگرانی بزرگ شده؛ مشاوره خانواده به ما گفت: این نشانه خوبی نیست، به دلیل اینكه او همه این مسائل را در خود ریخته و آنچه كه او را مجبور كرده به اندوه و محنت تن در دهد بیشتر به خاطر دعوا و مشاجرات ما بوده است. این مسئله درون ریزی چنان با زیركی صورت گرفته بود كه ما از آن ناآگاه بودیم و حتی اگر والدین بیشتر با این مهارتها آشنایی داشته باشند وضعیت آنها بهتر خواهد شد، متأسفانه به این پند و اندرزها گوش نكرده بودیم و اگر به این اندرزها گوش فرا می دادیم می توانستیم از بروز چنین مسئله جلوگیری كنیم و این یكی از كلید هایی بود كه به من و شوهرم كمك كرد تا به وارسی رفتار و كردار خود برآییم و به همین جهت بود كه من شروع به تعدیل و حل مسائل و مشكلاتمان كردم. ما آموختیم به جای عقب نشینی و سكوت با هم صحبت كنیم و به جای حرف های تند و گزنده و گوشه دار با گفت وگو مسائل و مشكلاتمان را حل كنیم. یك بار وقتی شروع به گفت وگو در مورد مشكلاتمان كردیم به نتیجه شگفتی رسیدیم؛ به اینكه در ورای نزاع هایمان چه بوده و چه می گذشته است. ما هنوز یكدیگر را دوست داریم و می خواهیم با یكدیگر باشیم و زندگی كنیم. ما با اصلاح رفتار گذشته و كارهای اشتباهی كه مرتكب شده بودیم زندگی مان را از نو مورد بررسی قرار دادیم و این سبب انس ما به یكدیگر شد و بعد از فرزند اول مان دارای دو فرزند دیگر هم شدیم؛ و بعد خانه جدیدی خریدیم، شغلمان را تغییر دادیم؛ ما برای حفظ زندگی مان از هر تغییری استقبال می كردیم و این تغییرات بدون یكدیگر میسر نبود. هرگز یك كار را دوباره انجام ندادیم و سیر قهقرایی راهی را نپیمودیم و آن روزهای عصبیت را كه ساعت ها با جروبحث های بیهوده مسافت های طولانی و طاقت فرسا را پشت سر می گذاشتیم، به كناری نهادیم.
اما آیا ما كلاً از مشاجره دست كشیده بودیم؟ حداقل از جروبحث در مقابل فرزندانمان دست برداشته بودیم؟ باور چنین امری دور از ذهن به نظر می رسد. بارها و بارها به خود گفتم كه برای یك بار هم كه شده بحث و جدل می تواند مثبت باشد؛ آن هنگام كه فرزندانمان شاهد گفتار ما هستند و رفتارمان را زیر نظر دارند. بگذاریم فرزندانمان ما را در مواجهه با مشكلات و ناسازگاری هایمان ببینند تا بیاموزند چطور بر مشكلاتشان فایق آیند و با شكیبایی و خوش رویی با آنها روبه رو شوند و آنچه ناخوشایند ا ست به كناری نهند و در نهایت بیاموزند كه با یكدیگر چگونه رفتار كنند و در دردها و شادیهایشان بی دریغ باشند و یكدیگر را دوست بدارند و زندگی را آن گونه كه بایسته است، بسازند. درواقع به تعبیری دیگر با خوشبینی و امیدواری بار غم و اندوه را از خود به سویی بیندازند و از روی ناچاری با پیش آمدها بسازند و آن را به پیش ببرند. گاه حتی معتقدم، هنگامی كه مشكلات مثل باران بر سر و روی ما می بارد بیهوده بی قراری نكنیم و در نهایت در می یابیم با بحث و تبادل نظر و حتی با یك لبخند نیز می توانیم شاهد ماجرا را در آغوش گیریم و با یكدیگر به نتیجه درستی برسیم.
البته بیشتر مشاجرات چندان هم به نتیجه قطعی و روشنی نمی رسند. به عنوان مثال اگر ما راجع به چیزی احساس نگرانی كنیم آن هنگام كه با فرزندانمان هستیم، شاید ما به آنها اصرار كنیم تا به بازی ویدئویی پر سر و صدایشان ادامه دهند و یا حتی گاهی مواقع آنها را نیز از اطرافشان برداریم و پنهان كنیم، آن هم زمانی كه بچه ها به آن نیاز دارند. زمانی كه ما به اتاق دیگری می رویم تا مشغول كار خودمان شویم صدای پچ پچ و غرولند آنها را كه با یكدیگر برخورد لفظی می كنند و با لحن بدی صحبت می كنند، می شنویم. گاه ما احساس خوبی نسبت به مشكلی كه پیش آمده نداریم و حتی گاه مشكلمان همان طور لاینحل باقی می ماند.
ما نیز چنین مسئله ای برایمان پیش آمد. یعنی اینكه تمامی روزها را تا دیروقت به سكوت، قهر و كج خلقی می گذراندیم و یا با یكدیگر مشاجره می كردیم. یك بار در سومین روز تعطیلاتمان، دختر بزرگمان را به همراه دو برادر كوچكترش در هتلی كه در وسط جنگلی واقع بود تنها گذاشتیم. ما در جنگل یعنی در بیرون هتل آنقدر با یكدیگر مشاجره كردیم و بر سر یكدیگر داد و فریاد زدیم تا اینكه عصبانیتمان فروكش كرد.به شما توصیه می كنیم كه پیش از آنكه تصمیم به بچه دار شدن بگیرید خوب بیندیشید سپس بچه دار شوید، زیرا بعد از آن هیچ راه برگشتی نیست. بنابراین پیش از پدر یا مادر شدن، اگر دعوا یا مشاجره ای با یكدیگر دارید تا قبل از بچه دار شدن آن را حل كنید. اگر این مسئله از حد اختیار شما خارج است و نمی توانید آن را حل كنید ساده است كه هر یك از شما به راه خود رفته و چندان مسئله بغرنجی پیش نخواهد آمد؛هرچند این مسئله در جای خود قابل تأمل است. اما اگر بچه دار شدید و كار شما به نزاع كشید، بدانید كه عاقبت خوبی برای شما به بار نخواهد آورد، چرا كه به حل مشكل نپرداختید و بر روی فرزند شما نیز تأثیر نامطلوبی خواهد داشت. زمانی فرا می رسد كه شما بار دیگر بچه دار می شوید و دلایل بسیاری وجود دارد كه شما عنان اختیار از كف داده، عصبانی شوید، گاه شاید همین عصبانیت چاره مشكل باشد- البته گاهی و نه همیشه.
با این حال، اغلب اوقات دلایل بسیار دیگری نیز وجود دارد كه شما به دعوا و مشاجره خود ادامه می دهید: بچه ها همان قدر كه شما، هر دوی آنها را دوست می دارید، در این ارتباطات و تنشها رشد می یابند و آسیب می بینند، همان طور كه بچه ها وقتشان را به بیهودگی می گذرانند، شما نیز وقتتان را با دوستان و یا كارتان به طور متفاوتی كم یا زیاد، كوچك یا بزرگ می گذرانید. بچه دار شدن باعث به وجود آمدن كار و هزینه بیشتری است و همین در روابط زناشویی شما تأثیر بسزایی می گذارد. حیرت انگیز نیست اگر ما قادر به یافتن راه چاره ای برای نزاع هایمان نیستیم، حتی زمانی كه ما فكر می كنیم نمی بایست چنین اتفاقی می افتاد.
همچنین من و شوهرم هنوز كه هنوز است با یكدیگر مشاجره داریم، حتی گاه در مقابل بچه ها- اما دیگر هرگز در اتومبیل مشاجره نمی كنیم، و نه حتی به شدت گذشته- حتی اگر ما هم بخواهیم دخترمان به ما اجازه چنین كاری را نمی دهد. او هرگز توجهی به آن كسانی كه در اتومبیل های جهنمی- مثل گذشته خودمان- نشسته اند نمی كند. هنوز هم او نمی تواند حرف ها تند و گزنده و مشاجرات ما را بشنود. زمانی كه ما با هم در اتومبیل هستیم، حتی برای یك لحظه، یك دم، كوچكترین ناراحتی ناگهانی برای ما بروز نمی كند حتی بر سر چیزهای جزئی.
یك بار وقتی در اتومبیل بودیم من از شوهرم خواستم كه در حاشیه جاده توقف كند، اما او پاسخ داد كه: نمی توانم اینجا بایستم و دخترم ناگهان منقلب شد و با عصبیت فریاد زد كه شما دو تا دیگه نمی تونید مثل اون وقتا با هم دعوا كنید. می شنوید، نمی تونید.
شوهرم اتومبیل را در حاشیه جاده نگه داشت. هر دوی ما یكه خورده بودیم و از اینكه چنین كاری كرده بودیم متأسف بودیم. اما می دانستیم كه هرگز مایل به تكرار چنین اتفاقی نبوده و نیستیم. چرا كه ما در پس آن همه گذشته دور اشتباهات بسیاری داشتیم كه می بایست از آنها درس می گرفتیم و از آن پلی برای رسیدن به آینده بهتر می ساختیم.
نوشته: پاملا ردموند ساترن
ترجمه: محمد رضا وزیریان ثانی
منبع : روزنامه همشهری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست