دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا


حل نشد بی عشق هرگز مشکلی


حل نشد بی عشق هرگز مشکلی
رضا میركریمی در چهارمین ساخته خود موفق شده است با گونه ای نمادین و با داستانی ساده اما با محتوا، عرصه عقل جزیی را به میدان شهود دل بكشاند و در این كارزار، دل پیروز سر برآورد. او در داستان خیلی دور، خیلی نزدیك یك ساختار سمبلیك و نمادین را در نظر گرفته است. در این داستان ما با چند نماد مهم رودررو هستیم.
دكتر عالم، پدر: سمبل گمگشتگی، عقل، مادیات و زندگی مادی.
«صدا»ی پسر: سمبل حقیقت، زندگی معنا، جست وجوگر و دلدادگی.
ماشین بنز: سمبل تجمل گرایی، مدرنیزه و وسیله حركت از ماده به معنا.
كویر: سمبل بریده شدن از همه چیز، یكرنگی، وحدت، مسیر حقیقت و وصل.
آسمان: سمبل وسعت خلقت و نور حق.
خانم دكتر: سمبل صداقت، صمیمیت و سادگی.
دكتر عالم از دل دنیای پر رنگ و آب، تخصص، دست های توانمند و ثروت چیزی مبهم در درونش نجوا دارد و او به سختی قادر است «صدا»ی آن را بشنود.
او چنان بسته به عقل و دنیا شده كه تصویرش از عشق محدود به صورت هاست و نه معنا!
دكتر عالم نماد عقل عبوس، خشك، حسابگر، محتاط و استدلالی است و زمانی كه نام معجزه را از مادر یكی از بیمارانش می شنود، ناباورانه و بی تعمق از آن می گذرد. اما دست هستی و تقدیر چنان سریع به او برمی تابد كه زندگی و ثمره زندگی اش را در معرض نابودی و دردی ناعلاج و وخیم می یابد و ناگهان همه زندگی او تحت الشعاع قرار می گیرد. او كه قول خرید تلسكوپی مدرن و دقیق را به پسرش داده اما موفق نشده است در جشن تولد او، هدیه را به پسر برساند، اندكی و تنها چند ساعت بعد ناگهان راز داشتن تلسكوپ مدرن را در زندگی پسر در مسیر خشك و سوزان و خشن كویر درمی یابد. دكتر عالم وقتی برای نخستین بار اتاق پسرش را از نزدیك و با دقت در غیاب پسر بازمی بیند، ناباورانه زندگی ساده، با محتوا و حقیقی فرزند را می نگرد و تصاویر ستارگان درخشان بر دیوار اتاق، بزرگی و عظمت جهان خلقت را آشكار می كند و او آن را از زندگی بی روح و كوچك خود بسیار متمایز می بیند. دكتر عالم زمان زیادی را از دست داده و برای بودن در كنار پسر فرصت خود را ناچیز و اندك می یابد. همسرش از او جدا شده و تخصص و تبحر علمی او بی فایده و دست های او ناتوان مانده است. او با ماشین بنز خود به سمت كویر و برای رساندن تلسكوپ مدرن این آخرین هدیه پسر راهی كویر می شود اما او هنوز درگیر «تجمل» و بنز او كه نماد ثروت و تمول و قدرت حركت اوست و هنوز برای او معنا دارد، می پندارد كه با این وسیله حركت او بسیار توانمند است. دریغ اما، پسر تنها در یك محاوره تلفنی كوتاهی با خانم دكتر صمیمی و ساده و با صداقت چنان از اسرار ستارگان و كهكشان ها سخن می راند كه گویی حقیقت هستی را با چشم دیگری باز دیده است و هر چند او هنوز خیلی جوان است. «ستاره جبار» كه به معنای ستاره «دل شكسته» است از چنان ارزشی برخوردار است كه پسر، این راز بسیار ساده و عمیق را بسیار با محتوا بیان می كند و پدر از همین جا درمی یابد كه پسر جست وجوگر معنا و حقیقت است و حضور او در كویر خشك و سوزان آن هم با خطرات بی شمار، بی دلیل نیست و پدر كه فرسنگ ها راه آمده است تا تلسكوپ مدرن را به او برساند كوچكی علم صورت را درمی یابد. در واقع پدر اینجا آمده است، نه به خواست خود، بلكه به خواست دانایی كل و تقدیر كه باید از صورت به باطن ره بپیماید و دكتر عالم یك بار در زندگی این فرصت را می یابد كه خود را نبیند و در شوق دیدار فرزند و به این بهانه پا در مسیری می گذارد كه هر آنچه را كه با شك و تردید می نگریسته اینك اما شاید به چشم دل بازبیند و او این مسیر را نه به خود می پوید. دكتر عالم در كویر قدم به مسیری می گذارد كه هیچ چیز در آن محل اتكا و ابتلا نیست. در بیابان هیچ چیزی وجود ندارد و همه داشته های آدمی بریده می شود و نه ماشینی و نه موبایلی و نه تخصصی و نه هیچ چیز دیگر به یاری اش نخواهد آمد. رنگ ها، سراب ها و دنگ های زندگی مادی ناكارآمد، پایگاه ها و تعلق های مادی خراب و دیوارها همه شكسته و تنها یك پایگاه است كه محكم خواهد ماند و آن هم فقط خود هستی است. در حقیقت دكتر عالم «انتخاب» شد و خداوند به نور خود خواست تا او را به ایمان و یقین و عشق راهنمایی كند.
- و خداوند به نور خود هر كس را كه بخواهد راهنمایی و هدایت می كند سوره نور، آیه ۳۵-
دكتر عالم در این مقطع از زندگی به آن آموختنی دست می یابد كه با علم و چشم سر نمی توان دید. زیرا هر آنچه كه او تاكنون با آن رودررو بوده است در مسیر كویر بازدارنده شده و او به هیچ بودنش به تمامی پی می برد. دكتر عالم در این مسیر سخت و دلهره آور به نوری می رسد كه آموختنی نیست بلكه نوعی بلوغ و كمال وجودی است كه نه تقلیدی دارد و نه كلامی است و تنها با رها كردن همه چیز و یقین به یك چیز حاصل می آید. معرفت و شناخت در دل كویر خشك و وسیع، كه در «آن» گم می شوی و در «او» پیدا می شوی بیانگر میدان مبارزه عقل و دل است كه در آن تنها عشق و دل، بیدار و زنده می ماند. دكتر عالم در مسیر شناخت به دریافتی مستقیم و شهودی نایل می گردد كه تنها از مسیر قلب و با ایمان حاصل می شود و نه از راه تعلیم و تعلم، و نور به دل او فرو می ریزد و نه به چشمان او! و كمك دهنده، كمك گیرنده و گمشده، پیدا شده می شود. وقتی عرصه شهود باز می شود حقایق از حدود و قیود نفسانی و حجاب های ظلمانی برمی آید و یقین حاصل می شود و چنان قوی و بی واسطه می آید كه عرصه شك و تردید و سهو و نسیان را درمی نوردد. و دكتر عالم یك بار در توفان شن مرد و به دیگرگونه و با یقین و نور دل بیدار و زنده شد.
دكتر عالم فرزندی كه از دست رفته می دید در كمال توانمندی به دست گیری اش آمد و او از دلمردگی، زنده دل شد و به حقیقت، آن _ پسر _ شجر شد و این _ پدر _ ثمر! و او كجا و این كجا!

مریم رضایی
منبع : روزنامه شرق