شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


به خاطر فرزندمان


به خاطر فرزندمان
در چند سال اخیر گزارش‌های متعددی در زمینه طلاق و آمار روبه رشد آن چاپ شده که همگی نشان‌دهنده اهمیت این معضل اجتماعی و عوارض ناشی از آن است.
رشد چشمگیر طلاق در دهه گذشته این پرسش را به ذهن می‌آورد که تغییر چه عامل یا عواملی در چند سال اخیر سبب رشدی چنین بی‌سابقه شده و راه حل آن چیست؟
دلایل بسیاری توسط آسیب‌شناسان اجتماعی و جامعه‌شناسان برای طلاق برشمرده می‌شود که از مهم‌ترین آنها می‌توان به عدم‌دانش کافی از مهارت‌های زندگی‌، مشکلات اقتصادی، بیکاری، تفاوت فرهنگ میان زن و مرد، اختلاف سنی و خشونت علیه زنان اشاره کرد.
ولی آیا به راستی طرح هر روزه این موضوع، آگاه کردن مردم از عواقب سوء ناشی از طلاق و تشویق مکرر خانواده‌ها برای ادامه زندگی مشترک بدون مساعی مادی و معنوی همه جانبه برای حل ریشه‌ای مشکلات، احتمال طلاق عاطفی را افزایش نمی‌دهد یا اینکه آیا فرزندان رشد یافته در این دسته ازخانواده‌ها مشکلات اخلاقی و رفتاری کمتری نسبت به دسته دیگر دارند؟
خانواده‌هایی که زن و شوهر اگرچه با هم زیر یک سقف زندگی می‌کنند، اما هیچ مهر و محبت و عاطفه‌ای بین آنها حاکم نیست. در این نوع زندگی، تنها چیزی که زوج را به هم متصل می‌کند، قراردادی است که ابتدای زندگی آن را پذیرفته‌اند و بس.
«باربارا دی آنجلیس» از روان‌شناسان معاصری است که از او کتاب‌های متعددی نیز به زبان فارسی منتشر شده که از آن جمله می‌توان به رازهایی درباره مردان و رازهایی درباره زنان اشاره کرد. او در پاسخ به این پرسش که آیا باید به خاطر فرزندانمان در یک ازدواج ناموفق بمانیم یا نه این‌‌طور پاسخ داده است: دردناک‌ترین و سخت‌ترین موضوع برای فکر کردن به اتمام این دسته ازدواج‌ها، فرزندان هستند.
هیچ پدر و مادری نمی‌خواهد منشا ناراحتی و بدبختی برای فرزندش باشد، فرزندانی که بیشتر از زندگیشان به آنها عشق می‌ورزند. جوابی را که می‌خواهم در پاسخ به این پرسش بدهم -اگرچه با مخالفت برخی روبه‌روست- با تکیه بر دو دهه تجربه کاری من با ده‌ها هزار مراجعه‌کننده است. این پاسخی است که عمیقا به آن اعتقاد دارم: هرگز به خاطر فرزندانتان به یک ازدواج ناموفق ادامه ندهید.
عدم‌رضایت شخصی شما از شرایطی که در آن بسر می‌برید تأثیرات مخرب به‌مراتب بیشتری از طلاق خواهد داشت. بچه‌ها دوست دارند والدین خود را خوشحال ببینند. آنها خود را برای راضی کردن والدینشان مسئول می‌دانند. مهم نیست که تا چه ‌اندازه فکر می‌کنید در مخفی‌کردن واقعیت‌ها موفق هستید، باید بدانید که آنها کاملا درک می‌کنند در چه زمان‌هایی ناراضی و ناراحتید. من اعتقاد دارم لطمات روحی برای کودکان رشد یافته در این خانواده‌ها بیشتر از کودکان طلاق است.
آنها خود را مسئول قربانی شدن شما می‌دانند و همین فشار زیادی را به آنها وارد می‌کند. من با هزاران نفر از این کودکان بالغ در سمینارهایم کار کرده‌ام و دریافتم که کودکانی که پدر و مادر آنها از هم جدا شده‌اند و عشق و خوشحالی را با دیگری و یا به تنهایی به دست آورده‌اند نه تنها احساس بهتری نسبت به‌خود و والدینشان، بلکه رویکردی مثبت به عشق و ارتباط متقابل داشته‌اند که همگی ناشی از داشتن الگوی رفتاری مناسب در رابطه‌ای دونفره بوده است.
درمقابل، برخی از ناراضی‌ترین‌ها، کسانی بودند که والدین آنها در محیطی خالی از عشق و محبت، آمیخته با خشمی سرکوب شده در کنار یکدیگربه زندگی ادامه داده بودند. این زنان و مردان، بی‌اعتماد به عشق و ناتوان در ابراز آن بودند.
نکته مهم آنکه چنانچه فرزندانتان شما را در ارتباطی عاشقانه ببینند، احساس محبوبیت داشته و به برقراری ارتباطی شگفت‌انگیز در آینده امیدوارند و برعکس چنانچه کودکانتان در ارتباطی سرد و خالی از عشق بزرگ شوند، نگرشی منفی درباره این رابطه داشته و همواره احساس عدم‌لیاقت برای دوست داشته شدن خواهند کرد.
شما مسئولید به خاطر فرزندانتان، سخت برای زندگی زناشویی خود تلاش کنید و از هیچ اقدامی برای بهبود آن کوتاهی نکنید، اما چنانچه به نقطه‌ای رسیدید که دریافتید به هیچ راهکار و مشاوره‌ای مؤثر نیست باید این‌بار به خاطر فرزندانتان از رابطه خارج شوید.
آیا بهتر نیست افق دید خود را اندکی گشوده و سنت‌های بازمانده از سالیان قبل را بیشتر مورد بررسی قرار دهیم. شکی نیست که از هم پاشیدگی یک زندگی اثرات مخرب و زیانباری به خانواده به‌عنوان کوچک‌ترین ارگان یک اجتماع وارد می‌کند ولی اینجا انتخاب بین بد و بدتر مطرح است.
شاید بهتر باشد به جای اصرار و پافشاری بر ادامه زندگی‌های زناشویی که تنها نمود ظاهری آن محصولی مشترک به نام فرزند است و پایدار نگاه داشتن بنیان کجی که به نسیمی ویران می‌شود به این دسته کمک کرد تا این مرحله دشوار را پشت سر گذاشته و با سخت‌گیری بیش از حد جامعه مجبور به شروع رابطه‌ نامناسب دیگری نشوند.
آمار افزایشی طلاق‌های امروزی حاکی از بی‌توجهی و برنامه ریزی صحیح در سالیان گذشته است. سالیانی که به‌دلیل بارمنفی واژه طلاق ترجیح داده شد که به آن پرداخته نشود تا شاید با گذشت زمان از روند آن کاسته شود!
امروزه از یک طرف زنان و مردانی را می‌بینیم که تمام لرزه‌ها و پس لرزه‌های این پدیده اجتماعی را به جان خریده‌اند و رفتن را به ماندن ترجیح داده‌اند و از طرف دیگر، دسته‌ای که یا به‌دنبال یافتن زوجی مناسبند و یا روزهای خوش شروع زندگی می‌گذرانند و بیشترین مشاوره را از نزدیکان و دوستانی می‌گیرند که هر کدام به فراخور حال خود توصیه‌ای می‌کنند.
تحلیل‌های موشکافانه درباره طلاق و اثرات سوء آن برای این دو گروه هرگز کارساز نیست، چون دسته اول که آب را از سر گذشته می‌بینند، غافل از اینکه به خاطر شرایط اجتماعی و خاص روحی این دوره، احتمال انتخاب نامناسب دیگر اصلا دور از ذهن نیست، و دسته دیگرکه شور و حرارت آغاز زندگی جدید امکان تفکر به این مقوله را به آنها نمی‌دهد.
اگر امروز به فکر آموزش صحیح برای این اقشارجامعه باشیم، می‌توان به کاهش روند طلاق در آینده امیدوار بود.
بنیامین صدر
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید