یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

فیل و مورچه


فیل و مورچه
بعد از برنامه «میزگرد» روز ١٢ ژوئن، که موضوع آن چاپ جدید کتابی بود که ١۵ سال پیش در بولیوی منتشر ‏شد- و من اکنون پیش‌گفتاری بر آن نوشته ام- به نظر می‌رسد هیج موضوع قابل بحثی وجود نداشته باشد ‏که بتواند حوصله خوانندگان صبور ما را سر ببرد. در آن برنامه، مقدمه‌ای که اوو مورالس بعداً نوشته و پیامی ‏نیز از نویسنده مشهور آرژانتینی «استلا کالونی» که در چاپ آینده کتاب منتشر خواهد شد، خوانده شد. ‏من اطلاعات به کار گرفته شده در آن پیش‌گفتار را با دقت انتخاب کردم.‏
طی سال‌های اول انقلاب، یک روحیه انترناسیونالیستی قدرتمندی رشد کرد که ریشه‌های آن در گردان ‏بزرگ رزمندگان کوبایی قرار داشت که در مبارزه ضدفاشیستی مردم اسپانیا شرکت کردند و بهترین سنن ‏جنبش کارگری جهانی را از آن خود کردند.‏
ما عادت به علنی کردن تلاش‌های مشترک خود با خلق‌های دیگر نداریم، اما در مواقعی مشکل بتوان مانع ‏اشاره مطبوعات به آن شد. همکاری مشترک ما از احساس‌های عمیقی ناشی می‌شود که کاری با تمایل ‏برای تبلیغ آن ندارد.‏
برخی‌ها از خود می‌پرسند چگونه برای یک کشور کوچک با منابع محدود امکان‌پذیر است که وظایف این ‏چنین عظیمی را در عرصه‌های اساسی مانند آموزش و بهداشت، که جامعه معاصر بدون آن‌ها قابل تصور ‏نیست، انجام دهد.‏
بشریت کالاها و خدمات لازم برای حیات خود را از زمان تشکیل اولین جامعه خود تولید کرد، و بعداً طی ‏هزاران سال تولید را از ابتدایی‌ترین اشکال به پیچیده‌ترین اشکال تغییر داد.‏
همانطور که همه می‌دانیم یا باید بدانیم، استثمار بشر به دست بشر از این تحول غیرقابل تفکیک بود.‏
شیوه‌های مختلف درک این واقعیت همیشه به جایگاهی که افراد در جامعه اشغال می‌کنند، وابسته بوده ‏است. مدت زمان طولانی، به استثمار به عنوان چیزی طبیعی نگاه می‌شد و اکثریت عظیم هرگز نسبت به ‏رابطه فوق آگاهی نداشت.‏
در اوج رشد سرمایه‌داری در انگلستان، که در کنار ایالات متحده و دیگر کشورهای اروپا، یک رهبر جهانی ‏بود، در جهانی که تحت سلطه استعمار و توسعه‌طلبی بود، کارل مارکس، یک متفکر و دانشمند کبیر تاریخ ‏و اقتصاد، بر اساس اندیشه‌های سرشناس‌ترین فلاسفه و اقتصاددانان زمان- شامل هگل، آدام اسمیت و ‏دیوید ریکاردو، که او با آن‌ها موافق نبود- اندیشه‌های خود پیرامون روابط تولید و مبادله سرمایه‌داری را در ‏سال ۱٨۵۹ در اثری به نام «نقد اقتصاد سیاسی» پروراند، نوشت و منتشر کرد.‏
او در سال ۱٨۶٧، با انتشار جلد اول سرمایه، مهم‌ترین اثر خود، اثری که او را معروف کرد، به گسترش ‏ایده‌های خود ادامه داد. بخش عمده کتاب، براساس یادداشت‌ها و توضیحات مارکس به دست انگلس ‏ویراستاری شده بود، انگلس که ایده‌های مارکس را داشت، مانند یک پیامبر، کار مارکس را بعد از مرگ او در ‏سال ١۸۸٣ گسترش داد.‏
آنچه که مارکس منتشر کرد مهم‌ترین تحلیلی است که تاکنون در باره جامعه طبقاتی و استثمار فرد به ‏دست فرد نوشته شده است. در نتیجه، مارکسیسم به عنوان شالوده احزاب و جنبش‌های انقلابی که ‏سوسیالیسم را هدف خود تعیین کرده بودند، قرار گرفت- منجمله تمام احزب سوسیال دمکراتی که قبل از ‏جنگ جهانی از شعار «کارگران جهان متحد شودید!»، که از طرف مارکس و انگلس برای اولین بار در سال ‏‏١٨۴٨ در «مانیفست کمونیست» اعلام شد، بریدند و به آن خیانت کردند.‏
یکی از حقایقی که این متفکر بزرگ به طور ساده بیان کرد این بود که «انسان‌ها، در جریان حیات ‏اقتصادیشان، روابط ضروری مشخصی را، مستقل از اراده خود برقرار می‌کنند، روابط تولیدی را که در ارتباط با ‏مرحله معین رشد نیروهای مولده مادی آن‌ها قرار دارد. این آگاهی بشر نیست که هستی او را تعیین ‏می‌کند، بلکه بالعکس، این هستی اجتماعی اوست که آگاهی او را تعیین می‌کند. با رسیدن به یک مرحله ‏مشخص رشد، نیروهای مولده مادی جامعه در تناقض با روابط تولیدی موجود قرار می‌گیرند... از شکل‌های ‏رشد نیروهای مولده، این روابط به موانعی در برابر دومی تبدیل می‌شوند و در نتیجه عصر انقلاب اجتماعی ‏آغاز می‌شود... هیچ فرماسیون اجتماعی قبل از آن‌که نیروهای مولده آن کاملاً رشد نکرده باشند، ناپدید ‏نمی‌شود و هیچ روابط تولیدی نوین و پیشرفته‌تری قیل از آن‌که شرایط مادی برای وجود آن در درون جامعه ‏کهن به بلوغ نرسیده باشد، ظهور نمی‌کند.»‏
من نمی‌توانم کلمات بهتری، برای بیان روشن‌تر و دقیق‌تر این مفاهیمی که مارکس پرورانده است پیدا کنم، ‏مفاهیمی که جوهر آن‌ها را، با یک توصیح ابتدایی از طرف یک معلم، حتا به وسیله یکی از جوانان کوبایی ‏که شنبه گذشته، ١۴ ژوئیه، به «اتحادیه جوانان کمونیست» پیوستند، می‌توان درک کرد.‏
مارکس برای توضیخ مشخص رشد مبارزه طبقاتی، «مبارزه طبقاتی در فرانسه: ١٨۵۰- ١٨۴٨» و «هجدهم ‏برومر لوئی بناپارت» را - دو تحلیل تاریخی عالی که هر خواننده‌ای را شادمان می‌کند- نوشت. او یک نابغه ‏حقیقی بود.‏
لنین، یک ادامه دهنده ژرف اندیشه دیالکتیکی و پژوهشی مارکس، دو اثر کلیدی را نوشت: «دولت و ‏انقلاب» و «امپریالیسم: بالاترین مرحله سرمایه‌داری». اندیشه‌های مارکس که به دست لنین در انقلاب ‏اکتبر به اجرا درآمد، از طرف مائو تسه تونگ و دیگر رهبران انقلابی جهان سوم پیش برده شدند. بدون آن‌ها، ‏انقلاب کوبا نمی‌توانست در حیاط خلوت ایالات متحده اتفاق بیافتد.‏
اگر مارکس خود را تنها با این ایده که «هیچ فرماسیون اجتماعی قبل از آن‌که نیروهای مولده آن کاملاً رشد ‏نکرده باشند، ناپدید نمی‌شود» محدود کرده بود، فرانسیس فوکویاما، تئوریسین سرمایه‌داری در اعلام ‏این‌که سقوط اتحاد شوروی نشان‌دهندۀ پایان تاریخ و ایدئولوژی‌هاست و این‌که تمام مقاومت‌ها در برابر ‏نظام تولید سرمایه‌داری باید متوقف شود، می‌توانست محق باشد.‏
زمانی که بنیانگذار سوسیالیسم علمی اندیشه‌های خود را منتشر کرد، نیروهای مولده جامعه از رشد ‏کامل بسیار دور بودند. تکنولوژی هنوز سلاح‌های کشتار جمعی مرگباری را که قادر به نابود کردن نوع بشر ‏هستند، به دست نداده بود؛ هنوز نه حوزه فضا- مکان، و نه ضایع کردن نامحدود هیدروکربن و سوخت ‏فسیلی غیرقابل تمدید وجود نداشت؛ در یک جهان طبیعی که پتانسیل آن به نظر بشریت نامحدود بود، نه ‏هنوز به تغییر جوی پی برده شده بود، نه بحران جهانی خواربار در نتیجه نیروهای محرکۀ بی‌شمار و ‏جمعیتی که شش برابر جمعیتی است که در سال تولد مارکس در جهان ساکن بود (آن موقع یک میلیارد ‏نفر) خود را نشان نداده بودند.‏
تجربه سوسیالیستی کوبا در زمانی صورت می‌گیرد که سلطه امپریالیستی در سراسر جهان گسترش ‏یافته است.‏
وقتی من از آگاهی صحبت می‌کنم منظورم یک اراده قادر به تغییر واقعیت نیست، بلکه بالعکس، شناخت از ‏واقعیت عینی را در نظر دارم که می‌تواند راهی را که باید پیموده شود، نشان ‌دهد. ‏
ده‌ها میلیون انسان در جنگی کشته شدند که در اواسط قرن بیستم از طرف فاشیسم شروع شد، از طرف ‏ایدئولوژی که در آن زمان تازه بود و همان‌طور که لنین از پیش گفته بود در آغوش ضدمارکسیستی جهان ‏سرمایه‌داری پیشرفته زاده شده بود.‏
در کوبا، همانند دیکر کشورهای جهان سوم، مبارزه برای رهایی ملی، تحت رهبری طبقات میانی و خرده ‏بورزوازی، و مبارزه برای سوسیالیسم که طی سال‌ها از طرف پیشروترین بخش‌های طبقه کارگر و دهقانان ‏در جریان بود، به هم پیوسته و یکدیگر را تقویت کردند. تضادهای ایدئولوژیک و طبقاتی نیز به اوج رسید. ‏عوامل عینی و ذهنی به نحو چشم‌یگری از یک روند به روند دیگر متفاوت بودند.‏
سازمان ملل و دیگر سازمان‌های بین‌المللی، که بسیاری در آن‌ها آغاز یک آگاهی جدید بین‌المللی را ‏می‌دیدند، از آخرین جنگ جهانی بیرون آمدند. به آن امیدها خیانت شد.‏
فاشیسم، که هیتلر ابزار آن را حزب ناسیونال سوسیالیست نام نهاده بود، قوی‌تر و خطرناک‌تر از هر زمان ‏دیگر، از نو زاده شد.‏
امپراتوری ناوهای هواپیمابر را در تمام دریاهای جهان برای آمادگی دایمی و برای مداخله نظامی مستقر ‏کرده و نگه می‌دارد. برای رقابت با کوبا در نیم‌کره ما تصمیم به چه کاری گرفته است؟ استقرار یک کشتی ‏عظیم که به یک بیمارستان شناور مبدل شده و هر ده روز در یک کشور کار می‌کند، و می‌تواند روزانه به ‏شماری از مردم کمک کند، اما نمی‌تواند مشکلات یک کشور را حل کند. امپراتوری برای فرار مغزها خسارت ‏نمی‌پردازد و نمی‌تواند متخصصان مورد نیاز برای ارایه خدمات درمانی در هر روز از سال را تربیت کند. تمام ‏ناوهای هواپیمابری که امروزه به عنوان ابزار مداخله نظامی در سراسر اقیانوس‌های جهان مستقر شده اند ‏و به عنوان بیمارستان کار می‌کنند، قادر نیستند خدماتی را به میلیون‌ها نفری ارایه کنند که به دست ‏پزشکان کوبایی در گوشه‌های دورافتادۀ کرۀ زمین درمان می‌شوند، در جاهایی که زنان درد زایمان دارند، ‏کودکان به دنیا می‌آیند و بیماران نیاز به مراقبت فوری دارند.‏
کشور ما نشان داده است که می‌تواند در مقابل تمام فشارها بایستد و به خلق‌های دیگر کمک کند.‏
من به تلاش‌های تعاونی‌مان، نه فقط در بولیوی، بلکه در هاییتی، در چندین کشور کاراییب در آمریکای ‏مرکزی، در آمریکای جنوبی، آفریقا و حتا در اقیانوسیه دوردست که در فاصله بیست هزار کیلومتری ما واقع ‏است، فکر می‌کردم. من هم‌چنین مأموریت «بریگاد هنری ریوز» را به خاطر آوردم، که به فوریت‌های جدی ‏پاسخ می‌دهد و با هواپیماهای ما پرسنل و دیگر منابع را منتقل می‌کند.‏‎ ‎
ما از رقم یک میلیون در سال برای بیمارانی که به خاطر مشکلات بینایی، به طور رایگان تحت عمل جراحی ‏قرار می‌گیرند، دور نیستیم. آیا ایالات متحده واقعاً با کوبا رقابت می‌کند؟
ما از کامپیوتر، نه برای ساختن سلاح‌های کشتار جمعی و نابود کردن مردم، بلکه برای انتقال دانش به دیگر ‏خلق‌ها استفاده می‌کنیم. از نقطه نظر اقتصادی، رشد هوش و آگاهی شهروندان ما، که انقلاب آن را ‏امکان‌پذیر ساخت، نه تنها به ما امکان می‌دهد به دیگرانی که محتاجند به طور رایگان کمک کنیم، بلکه ‏خدمات تخصصی- شامل خدمات درمانی- را نیز به کشورهایی که منابع بیش‌تری از ما دارند، صادر کنیم. در ‏این عرصه، ایالات متحده هر گز قادر به رقابت با کوبا نخواهد بود.‏
کشور کوچک ما هم‌چنان جلو خواهد بود. به عبارتی: ثابت شده است که مورچه نیرومندتر از فیل است!‏
فیدل کاسترو روز
‏۱۸ ژوئن ٢۰۰٨‏
‎منبع: گرانما
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه