چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا

جوایز علمی


جوایز علمی
اعطای نشان و جوایز علمی علاوه بر اینکه بهانه و شاخصی برای ارزشیابی و کشف فعالیت های علمی برتر می باشد، بلکه حرکتی در جهت ایجاد انگیزه و قدردانی در افراد پژوهشگر است. دادن تسهیلات نیز علاوه بر فواید فوق می تواند تا حدودی راه را برای فعالیت های علمی فرد مورد نظر هموارتر سازد. این موضوع به دو بخش اصلی «نحوه ارزیابی» و دیگری «چگونگی و میزان ارزش و بهای تقدیر به عمل آمده» قابل تقسیم است. توضیح در مورد جوایزی چون نوبل و ماکس پلانک موضوع مهمی است ولی در این نوشته برآنیم کمی اوضاع ارزشیابی و دادن نشانهای علمی و تسهیلات تشویقی کشور خودمان را بررسی کنیم.
پرواضح است که در فرایند کسب و تولید علم مانند تمامی فعالیت های بشری یکی از مهمترین اصول اولیه داشتن انگیزه ی کافی است. نباید پنداشت در ممالک مترقی و پیشرفته همه حرکتهای ریز و درشت همانند جامعه ما یکپارچه به انجام تکلیف یا حداکثر کار خیر حواله می گردد. در کشورهای پیشرفته به طور کلی این امکان و فرصت مهیا شده است که محقق در رشته یا فیلد مورد علاقه خود با جدیت مشغول به فعالیت شود و نکته مهم اینجاست که در غالب موارد حق الزحمه وی به گونه ای است که زندگی او در حد متوسط به بالای جامعه تامین می شود. البته به جز موارد استثنا هیچ جای دنیا پژوهشگران به طور کلی جزو ثروتمندان جامعه خود نیستند اما خصوصیات شخصیتی آنها به گونه ای است که رفاه نسبی اجازه سوق یافتن فضای ذهنی آنها به طرف کنجکاوی هایشان را می دهد و برنامه ریزی برای ثروت اندوزی از اولویت بالایی در مسیر زندگیشان برخوردار نیست. حال چه موضوع پژوهش، مطالعه روی بال پشه باشد و چه بر روی هسته اتم!! (لازم به ذکر است که مقصود ارزیابی، تشویق و قدردانی است و این با مبحث اولویت بندی و اختصای بودجه تضادی ندارد). در واقع مهم نفس کار علمی به معنی تطبیق فعالیتهای انجامی برای پیگیری ایده ها با روشمندی ساختاردار (structural methodology) و نیز ارزش دادن به کشف قوانین طبیعت و انجام نوآوریها و کنجکاوی ها است. در چنین «زمینه» ای جوایز ریز و درشت، به تشخیص جماعت های علمی (scientific societies) و با اعتباری در حد و اندازه جایزه مربوطه به پژوهشگران رشته های مختلف داده می شود. دولتها اغلب نقش پررنگی در این جوایز ندارند؛ به این دلایل ساده که نه موضوع زیاد به دولتها مربوط است نه اصولا در این کار صلاحیت اظهارنظر از سوی آنها وجود دارد.
در مقایسه با ممالک پیشرفته، مانند بسیاری کارهای دیگر در کشورمان بر طبق قوانین نظام خلقت، حرکت به سمت حداکثر بی نظمی و حداقل انرژی است! مثلا هرکس در فیلد شیکتری کار کند و یا زودتر به پول برسد (شاخص عینی و محبوب) مقبولیت بیشتری دارد ولی در مقابل جواب سلام فلان محقق که در مقایسه با مد روز بر روی به اصطلاح فیلد cheap (به دلیل مسایل اخلاقی و واضحات از اشاره مستقیم معذوریم) کار می کند داده نمی شود چه برسد به دادن بودجه و امکانات مورد نیاز. اشکال در اساس و شالوده سیستم علمی است؛ خواه برنامه ریزی کلان، اختصاص بودجه، حمایت شغلی و غیره و خواه در زمینه فرهنگ علم (چه تحصیل و چه تولید). ردپای این گوشت قربانی (علم) را حتی تا اول دبستان و سطوح پایین تر نیز می توان دنبال کرد! مانند دادن نمره، تدریس مطالب و نحوه برخورد با دانش آموزان. به نظر می رسد علم در ایران مقوله ای است تقلید شده به معنای منفی کلمه که فاقد مشخصه های اصالت و حیات می باشد. مشخص است که در این گیر و دار اعطای نشان و مدال و حکم قاب شده و سکه تهی از معنی می شود، به تکاپویی برای رفع وظیفه نهادهای متولی تنزل می کند و در بسیاری از موارد نزد اصحاب بصیرت مضحک می نماید.
به عنوان مثالی از تسهیلات برای آقایان، در بسیاری از کشورهای دنیا (مانند روسیه) صرف محقق بودن شما از انجام خدمت مقدس سربازی معاف هستید. ولی تا همین چند وقت پیش اساسا موضوع وجود چنین تسهیلاتی برای این عده مطرح نبود و حالا هم که قانون نخبگان عده ای را از انجام سربازی معاف می کند به نظر می رسد اشکالات بسیاری در این قانون وجود دارد؛ چه در تعریف نخبه و سطح بندی و چه در اجرای آن. مثلا از معیارهای نخبگی نفرات برتر کنکور و یا افراد مدال آور المپیاد های علمی اند که نشان نخبگی مادام العمر دریافت کرده اند. بی شک خود شما هم از بین این افراد عده ای را می شناسید که پس از ورود به دانشگاه دیگر فعالیتی درخور از خود نشان نداده اند. جالب است که در نهایت کارشناسی وزارتخانه ها باید توسط تیمی از افراد نظامی بازبینی و تایید شود. درست مانند اینکه درمورد آرایش جنگی و یا انگیزه قتل، چند نفر از دندانپزشکان مدارک مربوطه را بازبینی نهایی کرده و رای صادر کنند. در این باره مثالهای عینی زیادی وجود دارند مثل اینکه فردی بر اساس نظر کارشناسی معاونت تحقیقات وزارت بهداشت شرایط سطح یک (بالاترین درجه) را در این قانون کسب کرده بود و پایان نامه ایشان مقاله ای چاپ شده در مجله معتبراندکس شده در ISI بود. پس از بازبینی توسط نظام وظیفه به علت لاغر بودن (!) مجلد پایان نامه (چون همانطور که اشاره شد یک مقاله چند صفحه ای چاپ شده بود و نه یک گزارش نهایی قطور) به سطح سه (پایین ترین درجه) تنزل داده شد! یعنی یک کارشناسی غیر علمی توسط افراد بدون صلاحیت در آن رشته و آنهم بر اساس معیارهای سلیقه ای و شخصی. البته با چنین شرایطی غیر از این هم انتظاری نباید داشت. در حالی که حداقل انتظاری که از یک فرایند کارشناسی تخصصی می رود سپردن امر ارزشیابی به افراد با تخصص مربوطه و بر اساس معیار های تعریف شده و مورد توافق جامعه علمی است. در نقطه مقابل پایداری و ثبات در فرایند خلاقیت و نوآوری، راه های ساده تری هم برای نخبه شدن سریع و بهره مندی از مزایای آن و کسب هدایای جور واجور وجود دارد. یکی از این روش های نسبتا شرافتمندانه این است که وارد یکی از تیمهای المپیاد علمی شوید. مدتی را در اردوها و کلاس های آموزشی تحت آموزشهای خاصی قرار گیرید و بعد یک امتحان (یا بهتر است بگوییم فستیوال علمی) از همان مطالب برگزار شود و اگر بتوانید درآخر یکی از انواع مدالهای رنگ و وارنگ را هم صاحب شوید که دیگر کار تمام است و مایه افتخار و مباهات ایرانیان می شوید. تا اینجای کار که خیلی هم بد نیست!؟ داستان از اینجا شروع می شود که شمای نوعی با کسب مدال می توانید در هر رشته ای که مایل باشید در دانشگاه ادامه تحصیل دهید. مثلا با مدال برنز شیمی می توانید بدون کنکور در پزشکی تهران پذیرفته شوید. البته اینکه این دو رشته چه ربطی به هم دارند، ما نیز بی اطلاع هستیم. با یک مدال هم از سربازی معافید، هم از کنکور معافید، هم در رشته پزشکی از طرح پس از اتمام تحصیل معافید و هم می توانید ماهیانه از دولت مستمری قابل توجه بگیرید و ... یکی نیست بگوید این المپیاد کجا بود؟ به چه درد می خورد؟ چه نفعی به حال مملکت و یا خود فرد (از لحاظ بار علمی و نه حقوق و مزایا) داشت و غیره بماند! حالا در همین حد هم دست متولیان درد نکند ولی پس برای بقیه چه کاری قرار است انجام شود؟ کسی که این موقعیت برایش فراهم نبوده و یا به اصطلاح سمپادی نبوده و مثل سایر افراد با قابلیت پس از طی سد کنکور وارد دانشگاه شده چه عنایتی به ایشان می شود؟ هیچ! روال اینگونه است که می گویند: «تشریف بیاورید دانشگاه مدرکتان را تقدیم میکنیم، سربازیتان را هم حتما حتما بروید....خوب بدهی دیگری که به دولت ندارید؟...بسیار خوب، حالا بفرمایید بروید پی کارتان» (البته این عبارت آخر به همه ازجمله نخبگان المپیادی و برتر کنکوری هم گفته می شود!) اگر قاب کوچک و ربع سکه هم برایتان کم است؛ می توانید در جشنواره های بزرگی مانند خوارزمی یا رازی (یا باز هم بهتر است بگوییم فستیوال) قاب بزرگتر و سکه های تمام دریافت کنید!! آخرش که چه؟ هیچ! فکری برای ادامه نشده است. تعدادی فرد مستعد که هنوز تا نخبگی فاصله دارند را فقط طلبکار تربیت کرده ایم و انتظار داریم با این شرایط بیش از ۸۰ درصد المپیادی ها مشغول تحصیل در دانشگاه های خارجی نشوند (که به احتمال بسیار زیاد منتهی به اقامت آنها خواهد شد). جالب اینجاست که تازه گی ها به راحتی صورت مساله را پاک می کنند و متولیان برای سلب مسوولیت خودشان می گویند که اولا هدف خدمت به دنیای علم است و این مهاجران به مسوولیت خود یعنی خدمت به میهن از راه دور مشغولند و دوم اینکه این افراد پس از فراگیری و کسب تخصص به کشور باز میگردند. پر واضح است که ایندو تنها دلیل تراشی برای خالی کردن شانه از زیر بار مسوولیت متولیان مربوطه است و در اکثر مواقع در عمل این ادعا ها به هیچ عنوان صحت ندارد. باید پاسخی برای این سوال اساسی و کلیدی که «بمانم برای چه» وجود داشته باشد، البته نه در حیطه عواطف بلکه در حیطه زندگی شغلی و حرفه ای. اصالت نخبگی در تداوم و جریان داشتن آن است ولی اگر در بدو شناسایی محکوم به بایگانی شود درصورتی که فرار نکند محکوم به فنا می باشد. اگر قصه را معکوس بخوانیم می توان اینگونه بیان کرد که وقتی خلاقیت و نخبگی مصرف نداشته باشد محیط فرآوری نخبگی هم فراهم نمی شود، آنوقت این نمایشهای کلیشه ای کم فروغ دردی را دوا نمی کند. وقتی محیط مساعد وجود ندارد فعالیتهای منجر به ربودن جوایز علمی هم باسمه ای می شوند. همان بلایی است که سر آزمونهای انتخاب استعدادهای درخشان در مقطع دبستان، بر سر کنکور و بر سرالمپیادها آمده است و حتی فعالیتهای پژوهشی در رفیع ترین مدارج علمی را نیز دچار بیماری کرده است. بسیاری از برندگان بلند پایه نشانهای دانشگاهی و کشوری کسانی هستند که به یمن در اختیار داشتن نیروهای جوان و با کمک برتری مالی، سیاسی یا اجتماعی خود فهرست بلند بالایی از دستاوردهای علمی دست و پا کرده اند. البته همه جای دنیا اساتید بلند پایه، تیمی از همکاران جوان دارند که زندگی آنها را تامین می کنند و همه فعالیتهای علمی و اجرایی آنها عملا در لوای استاد انجام می گیرد ولی تفاوت در این است که استاد خود از همین طریق به این درجه رسیده است، یعنی خود او هم به اصطلاح اهل هنر در این راه خاک صحنه خورده است. از این روست که وقتی با این بلند پایگان صحبت می کنیم در شگفت می آییم که چگونه ممکن است کسی با چنین سوابقی تا این حد از فضای علمی پرت باشد. چرا در زندگی حرفه ای او ایده یا سوالی که به صورت نظام مند طراحی شده باشد مطرح نیست، چطور او برنامه ای غیر از روزمرگیهایی که همه دارند برای پیگیری چنان ایده هایی ندارد؟ و باز اینکه چرا هیچ مرجع و مسوولی به طور مستقیم و یا غیر مستقیم نظاره گر و ارزیاب این نابسامانی علمی نیست. همه این مسائل تازه با فرض این بود که نظام ارزشیابی درستی در کار باشد بنابراین مقوله بعدی نحوه ارزیابی و کارشناسان مربوطه است. کلا" ارزیابی و کارشناسی در ممالک مترقی توسط با صلاحیت ترین افراد و صاحب نظران هر رشته صورت می گیرد. ولی طبق معمول در کشور ما گاه یا چنین افرادی اصلا وجود ندارند، یا شناخته نشده اند و یا با وجود آنها به برگزاری جلسه ای به صرف میوه و شیرینی و به کارگیری کارشناسان غیر حرفه ای (مانند کارمندان استخدامی آن حوزه بدون دارا بودن صلاحیت علمی لازم) بسنده می شود و تنها با استفاده از چک لیست های کاملا غیر استاندارد نمره دهی و ارزیابی انجام می شود. یعنی به معنای واقع تنها رفع مسوولیت می شود. مثلا به طور کاملا ساده انگارانه تنها ملاک ارزیابی مقاله توجه به impact factor مجله مربوطه است. یا استناد به اینکه این کار توسط فلان محقق سرشناس انجام شده است، پس یا از او رودربایستی داریم و یا چون او انجام داده پس حتما کار ارزشمندی است.
به نظر می رسد بخش «ارزیابی» حتی از نوع تقدیر به عمل آمده و تسهیلات و جوایز داده شده مهمتر باشد. چون پی بردن صحیح به ارزش یک کار علمی و تمایز سره از ناسره خود بسیار کار مهم و ارزشمندی است و نیز قوت قلبی برای برگزیدگان که اهمیت کارشان فهمیده شده است؛ حال اگر به علت عدم سیاست گذاری صحیح و کمبود منابع نتوانسته اند به طور شایسته تقدیر شوند تا حدودی قابل قبول است. به عنوان مقایسه سینما گران برای جوایز جشن خانه سینما ارزش بسیار بیشتری نسبت به جوایز جشنواره فیلم فجر قائل هستند. آنها بیشتر از وزارت فرهنگ انتظار دارند که شرایط فعالیت هنری را تسهیل کند وگرنه اینکه توسط همکاران خود مورد تایید قرار بگیرند برایشان اصالت بیشتری دارد. در مورد اصحاب علم هم این مورد می تواند صادق باشد ولی مشکل اینجاست که چون دانشگری چیز معمولی در ایران نیست جماعت علمی هم تقریبا وجود ندارد و چون وزارت خانه های متولی دانش در امر ارزیابی تنها هستند، به فرض وجود حسن نیت کامل توسط دست اندرکاران، باز هم این جوایز و مدارج فاقد رنگ و بوی لازم هستند. در مجموع می توان گفت که در بسیاری از موارد موضوع این نیست که فرد برنده برتر هست یا خیر بلکه موضوع این است که اصلا آیا او واجد این صفت هست؟ (آیا او اصلا پژوهشگری واقعیست؟ آیا...) پاسخ به این سوالات همیشه پیچیده بوده و به همین دلیل قطعا از صلاحیت بروکراسی های دولتی خارج است؛ حال اینکه تشکلها بتوانند این مهم را درست انجام دهند خود نیازمند تجربه سالیان می باشد.
به عنوان نمونه ای مستند از نحوه ارزیابی، در نامه مورخ ۱۲/۴/۱۳۸۷ بنیاد ملی نخبگان به معاون های آموزشی دانشگاه ها جهت بررسی افتخارات دانش آموختگان رتبه اول به منظور اختصاص جوایز و تسهیلات، جدولی آمده است که در آن نحوه محاسبه امتیازها توضیح داده شده است. در این جدول سه دسته امتیار کلی آموزشی، پژوهشی و افتخارات درج گردیده است. در بخش افتخارات با دو بند فرزند شاهد و ایثارگران با امتیاز های ۳۰ و ۱۵ روبرو می شویم. امتیاز ۳۰ هرگز با ثبت اختراع در داخل کشور بدست نمی آید چون حداکثر امتیاز آن ۱۵ امتیاز است و فرد باید حداقل ۲ اختراع بین المللی ثبت کرده باشد (هر ثبت ۱۵ امتیاز بدون محدودیت) یا ۴ مقاله در مجلات خارجی چاپ کرده باشد (هر مقاله ۲-۷ امتیاز) یا در امتیازهای آموزشی سه مرتبه شاگرد اول در مقطعی شده باشد (در مقطع دکتری هر مرتبه ۱۰ امتیاز) تا چنین امتیازی دریافت کند. البته حداقل شرایط قرار گرفتن در موضوع آیین نامه مذکور داشتن مقالات چاپ شده در نشریات نمایه شده می باشد ولی در خوش بینانه ترین تحلیل این به معنای این خواهد بود که فعالیتهای علمی اگر توسط ایثارگران یا فرزندان شهدا انجام گیرد بیشتر واجد نخبگی است! بر هیچ کس پوشیده نیست که مردم هر کشوری مدیون قربانیان جنگ ها و خانواده های آنان هستند و در کشوری چون ایران که این افراد بار ارزشی خاصی نیز دارند این موضوع مهمتر می شود ولی این دلایل هرگز بهانه های موجهی برای مخدوش کردن مفاهیم نیستند. مثال به این میماند که پس از برگزاری رقابت های ورزشی المپیک، طی بخشنامه ای ۲۰ سانتی متر به رکورد پرش طول افرادی خاص در مسابقات دو میدانی المپیک اضافه شود. واضح است که این ربطی به قابلیت و ورزیدگی آنها در این رشته ورزشی ندارد و اصولا ایندو مقوله هیچ ارتباطی به هم نداشته اند تا یکی مایه تسهیل و امتیازدهی ویژه آن یک گردد. پر واضح است که دولت ایران موظف می باشد به نمایندگی از مردم ایران شرایط مناسبی را برای این آسیب دیدگان عزیز فراهم کند تا شاید جبران آلام آنها شود ولی این موضوع با تعاریف مفاهیم بنیادی مثل نخبگی و... ارتباطی ندارد؛ همانطور که چشممان را به چشم پزشک کاربلد می سپاریم و برایمان مهم نیست که پدر وی چه افتخار هایی کسب کرده است یا خودش چه فعالیتهای فرهنگی داشته است. گویا نخبگی تنها یک نشان افتخار است که فراخور حال به کسی اعطا می گردد. به طور خلاصه، به نظر می رسد که در وزن امتیاز و از آن مهم تر در نفس امتیاز در نظر گرفتن برای این عزیزان اشکال وجود دارد زیرا بعید است در بررسی مفاهیم علمی و ارزشیابی آن آحاد ملت با هم فرقی داشته باشند. مهم تر و پیش از اینکه این تعریف ناعادلانه به نظر آید باید به این موضوع توجه کرد که ما ایرانیان هنوز با این مفاهیم در جایگاه های تعریف کننده آنها مشکل داریم. مثلا از زاویه دیگری می توان این پرسش را مطرح کرد که اصولا در نظر گرفتن امتیاز برای دانشجویان برتر از لحاظ آموزشی (شاگرد اول) چقدر با موضوع نخبگی ارتباط دارد؟ صرف نظر از اینکه سازوکار ارزشیابی آموزشی در ایران از حداقل وجاهت برخوردار است می توان درک کرد که در همین «چیز» که ما به آن آموزش گفته ایم بالاخره افرادی برتر هستند که نمی توان منکر توانایی آنها (در بسیاری موارد حافظه) شد و در همان سازوکار آموزشی هم پاداشهایی برای آنها وجود دارد. برای جامعه هم شاگرد اول بودن مفهوم است؛ مخصوصا که همه کسانی که حافظه خوبی دارند شاگرد اول نمی شوند پس چیزهایی بوده است که بعضی را جذب کرده است و بعضی را نه. بماند که هستند شاگرد اول هایی که در حرفه خود موفق نیستند، اما مهمتر اینکه اگر قرار است بنیاد نخبگان هم دنباله رو منطق نظام آموزشی باشد دیگر چه نیاز به وجود مستقل آن است؟ از این زاویه حتی می توان به تاکید بیش از اندازه بر روی مقاله هم ایراد وارد کرد (امتیاز های پژوهشی تنها شامل اختراع و مقاله است). آیا بنیاد نخبگان باید بر روی فرآیند تولید علم تاکید و تمرکز کند یا بر نتیجه آن یا هر دو؟ شاید اگر تعریف کنندگان به روشنی می دانستند قرار است از نخبگان چه استفاده ای برده شود و آنها را برای چه می خواهیم، تعاریف کمتر متناقض می شدند. بگذارید به این کار بی هدف بگوییم «نخبه سازی» ؛ یعنی به بهانه های مختلف به یک عده مارک نخبه بزنیم تا فهرست نخبه ها از نظر کمی طویل و طویل تر شود و مایه مباهات.
مخلص کلام اینکه ما در کشورمان چیزی به نام حیات و بقای علمی نداریم، که علت اصلی آن این است که مورد مصرفی برای علم نداریم. ما بیشتر وارد کننده تکنولوژی بوده ایم، مگر موارد استثنا که پای پرستیژ و یا موضوعی ویژه در میان بوده است. با این شرایط و در نبود سیستم پایش و ارزشیابی علمی حمایت و تشویق افراد علمی یا به بیراهه می رود و نتیجه معکوس می دهد یا مضحک و کلیشه ای می نماید. به عنوان راهبرد اولین کار لازم در مقوله کسب و بویژه تولید علم در مملکت ما تولید فضایی برای حیات و بقای علمی است تا کم کم برسیم به مفهوم پژوهشگر، و «در نهایت» پیشرفت و تشویق و تقدیر.
● راهکارها:
۱) تعریف دقیق، صحیح و مشخص از علم و کار علمی درایران
۲) تمرکز دولت بر تسهیل شرایط انجام فعالیتهای علمی و تداوم نخبگی به جای ورود به بحث ارزشیابی و اعطای نشان و تسهیلات مقطعی و یا مادام العمر
۳) سپردن موضوع ارزشیابی فعالیتهای علمی به انجمن های علمی و به کارگیری افراد صاحب نظر و کارشناسی تخصصی هر چند زمان بر و پر هزینه
۴) کنارگذاشتن تعارفات، باندبازی و صراحت در اعلان ارزیابی واقعی و بی طرفانه
۵) استفاده از معیار های استاندارد و شناخته شده جهانی برای ارزیابی
دکتر علی امینی هرندی پزشک.
دکتر محمد طلایی پزشک. پژوهشگر.
منبع : نشریه قاف