چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
اقرار انکاری!؟
سعدی، به لحاظ القاء و ارتقاء (القا و ارتقای) مفاهیم و معانی، پرواز دادن پرنده خیال در ملکوت جان، حیات و حرکت دادن به کلمه و کلام، رهبری ارکستر واژهها و آفرینش سمفونی غزل در شیراز قرن هفتم و (اگر همه اینها را هم انکار کنیم) حداقل به لحاظ تقدّم زمانی و کاری و پیافکندن کاخ بلند شعر، معلّم حافظ بوده است. همچنان که شاید بتوان دربارة رودکی و فردوسی و خیّام و سنایی و خاقانی و نظامی و خود سعدی، چنین چیزی گفت. با این تفاوت معنادار که نسبت سعدی و حافظ، هم از حیث زادگاه و پرورشگاه و هم از حیث توالی و تعقیب و تعاقب زمانی و هم از حیث مشابهتهایی که کم و بیش در غزلهای آنان (صرف نظر از وجوه افتراق و تمایز) میتوان یافت، نسبتاً(!) قابل توجّه و تأمّل است. راستی چگونه میتوان ازکنار این دو غزل بدون تأمل عبور کرد که یکی (حافظ) در همان آغاز میگوید: «هزار جهد بکردم» که یار من باشی، و دیگری (سعدی) نیز درهمان آغاز گفته است: «هزار جهد بکردم» که سرّ عشق بپوشم؟
شاید تکرار این ادّعا یعنی متّهم یا متّصف کردن حافظ به تقلید و اقتباس از راه و رسم سعدی (که گاه با حسن قصد و گاه با سوء قصدِ گویندگان همراه بوده است) حضرت لسانالغیب را وادار کرده که بگوید:
استاد غزل سعدیست پیش همه کس امّا
دارد سخن حافظ طرز سخن خواجو
این شعر، که در برخی از نسخهها غایب است و گاه نیز با ترکیب «استاد سخن سعدیست» آغاز میشود (اگر واقعاً سرودهی خود حافظ باشد) گویی نوعی اعتراف رندانه و پاسخگویی از سرناگزیری و به عبارت دیگر اقرار آمیخته با انکار (اقرار انکاری!) و تأیید توأم با تکذیب است. انگار روح کلام حافظ، برسر برخی از منتقدان یا مغرضانی که به طور مکرّر این ادّعا را بیان میکردهاند و به قول آن ضربالمثلِ رواج یافته در عصرِ (شاید) ظهور گرامافون: پشت سرش «صفحه» میگذاشتهاند، فریاد زده است که مثلاً: «بس است، بس کنید! استاد بودن شیخ اجلّ سعدی، موضوع واضح و مسلّمی است و من هم منکر نیستم، امّا...!».
امّا آیا واقعاً میتوان پذیرفت که حضرت خواجوی کرمانی با همه ارزش و اعتبارش و حتی با اخذ جواز اقامت در شیراز و اصلاً با فرض شیرازی بودن و «کاکو» بودن، بیش از سعدی بر «طرز سخن حافظ» و بر شاعر شدن و شاعرتر شدن و شاهکار بودنش تأثیر گذاشته است؟ حافظ در ثبت احوال و گزارش احوال خویش صادق است، ولی ضمیر ناخودآگاه آدمی واقعاً پیچیدهتر و پرپیچ و تابتر از آن است که تصوّر میشود. تأثیرپذیری و نیز تصویرسازیاش از واقعیّت، امر ساده و پیش پا افتادهای نیست. ضمیر ناخودآگاه آدمی، موتورخانة کشتیِ روان اوست و اگر نگوییم هشتاد، لااقل پنجاه درصد شاکلهی شخصیّتش در همین نهانگاه است که پا و پایه میگیرد.
البته سعدی در کنار بیتالغزلهای محشرش گاه گاه مثل مولانای معاصرش (و البته کمتر از مولانای کم توجّه به ظاهر الفاظ)، غثّ و سمین، ظریف و ضخیم، فخیم و وخیم، و لطیف و عنیف را درهم آمیخته است. درحالی که بیتالغزلهای حافظ غالباً خوشتراشتر و صیقلیافتهتر و مرمریتر و خوشاندامتر به نظر میرسد. با همه این واقعیتها دوموضوع اساسی، غیرقابل انکار است:
الف ) سعدی، برجستهترین معلم حافظ بوده و شاید بتوان گفت که در طّی طریق شاعری و غزلسرایی به مراتب بیشتر از حضرت خواجوی کرمانی برگردن حافظ شیرازی حق داشته است. حقّ «قرابت رضاعی»، با شیر نوشیدن از پستان پربار قول و غزل، مفهوم و معنا، هنر و فرهنگ، و نثر و نظم هم حاصل شدنی است! پس لااقل میتوان سعدی را پدر رضاعیِ معنوی و هنری و فرهنگی، تلقّی کرد.
ب ) امّا حضرت لسانالغیب خواجه شمسالدین محمّد حافظ، آنگاه و آنجا که خودآگاه یا ناخودآگاه به الهامگیری و الگوبرداری از سعدی روی آورده، حتی اگر در حوزه اقتباس و تقلیدهم گام زده باشد، چه بسا و چه بسیار که نسخهیی زیباتر از اصل آفریده است. یعنی به حافظی، سعدیتر از خود سعدی تبدیل شده است. چنان و چندان، که میشود گفت اگر حافظ را نمیداشتیم حتماً عمق و علوِّ سعدی را نیز چنانکه باید و شاید، حافظانه درنمییافتیم.
انگار سعدی، گوهر معدن را کشف و استخراج کرده. و انگار حافظ، گوهرتراشی و گوهرآرایی کرده. امّا خواجه شمسالدین چنان در کار خود حقیقتاً استاد است که گویی نه «خواجو»یی آمده و نه «سعدی»یی رفته است! البته هرکس در هر رشتهای از دانشها و هنرهای بشری وامدار پیشینیان و پیشکسوتانِ خویش است و این اصلی است عام. و به همین اعتبار میتوان گفت هر دانشمند و هنرمندی ابتدا مقلّد بوده و بعد که خود به مقام اجتهاد رسیده، این توانمندی را یافته است که پرچم استقلال را برافرازد. برخی هیچگاه این فرصت و فراغت را نیافتهاند که به اجتهاد و استقلال برسند و همچنان در حوزه تقلید باقی ماندهاند، ولی برخی نیز به چنان اجتهاد و استقلالی دست یافتهاند که انگار هیچ کس قبل از آنان در دارفانی و باقی نبوده است که جرئت و صلاحیّت آموختن به آنان را داشته باشد.
بنابراین اگر از تقلید، اقتباس، الهامگیری، الگوبرداری یا حتّی کپیبرداری، سخن به میان میآید همیشه و همهجا به معنای تعریض وتنقید نیست. بلکه به همین معنا و مفهوم که پیشتر اشاره شد، همگان نسبت به پیشینیان و پیشکسوتانشان ابتدا مقلّد و دانشآموز و حتی کپیبردار بودهاند. امّا فقط «برخی» توانستهاند نه تنها رونوشت مصدَّق (مفتوحالدّال) و برابر با اصل را فراهم آورند بلکه حتی رونوشت بهتر از اصل را هم توانستهاند بیافرینند. رونوشت مصدِّق (مکسورالدّال) را. و حافظ، از این حیث یعنی در نقطه اوج بودن و به عبارت دیگر مصدَّق و مصدِّق بودن (برابر با اصل و بهتر از اصل بودن)، انگار یکتا و یکّهتاز است.
جلال رفیع
منبع : روزنامه اطلاعات
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست