جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

۲۰ ژوئیه ۱۹۴۴ برابر با ۲۹ تیر ۱۳۲۳ ؛روزی که هیتلر جان به‌در برد


۲۰ ژوئیه ۱۹۴۴ برابر با ۲۹ تیر ۱۳۲۳ ؛روزی که هیتلر جان به‌در برد
در آن روز گرم تابستان ۱۹۴۴، در آلمان كه نیروهایش در جبهه جنگ با روسیه شوروی در شرق و با متفقین آمریكایی و انگلیسی و فرانسویان آزاد در غرب، در وضع دفاعی و عقب‌نشینی بودند و نتیجه جنگ معلوم بود كه به شكست حتم آلمان نازی پایان خواهد گرفت.
در دفتر كل ستاد این نیروها واقع در پروس خاوری موسوم به <لا‌نه گرگ ‌> Wolfsschanze- بمبی ساعتی زیرمیزی كه دور آن هیتلر و ژنرال‌هایش روی نقشه جغرافیای جنگ خم بودند؛ گذاشته شد، به قصد كشتن پیشوا... پیش از پرداختن به جزئیات این قصد <سوء> برای عده‌ای و <حسن> برای گروهی دیگر و نگاهی به فرجام آن؛ لا‌زم است به‌گونه‌ای كوتاه به مقدمه‌ای اشاره بداریم... آدولف هیتلر سرباز صفر جنگ جهانی اول در هنگ باواریا، در سپاه امپراتوری اتریش؛ پس از شكست سه امپراتوری آلمان، اتریش و عثمانی در ۱۹۱۸، مدتی او در وین بیكار می‌گشت و شب‌های تابستان روی نیمكت پارك‌های این شهر و در فصل سرما در نوانخانه‌ها می‌خوابید. او دو بار در امتحانات ورودی بخش نقاشی آموزشگاه هنرهای زیبای پایتخت اتریش شركت كرد و هر دو بار رد گردید؛ این سرخوردگی‌ها افزون بر كینه‌ای كه نسبت به فاتحان جنگ در او ریشه می‌گرفت، بدون توجه به اینكه جنگ‌افروزان اتریش و آلمان بوده‌اند؛ سعی كرد وارد آشوبگری‌های سیاسی علیه فاتحان جنگ گردد. او شهر مونیخ را برای فعالیت‌های سیاسی خود انتخاب كرد و وارد یك تشكیلا‌ت كارگری كه هدفش در آلمان دفاع از حقوق كارگران بود، شد و كم‌كم گروه را به سوی تلا‌ش‌های سیاسی سوق داد و به گروهی شبه‌نظامی با عنوان <‌> S.A كه تحت ریاست سرهنگ ارنست روهم، در مونیخ به قصد مبارزه با كمونیست‌های آلمان كه بزرگ‌ترین حزب كشور را تشكیل می‌دادند و از سوی روسیه شوروی و <كمینترن> و شخص لنین حمایت می‌شدند، پیوست. <‌> S.Aها هم با كمك سرمایه‌داران آلمانی و سپس اروپایی می‌زیستند و با شدت و خشونت و ایجاد وحشت با كمونیست‌ها رودررو می‌شدند و آلمان یكپارچه شده بود، آتش و هر روز در خیابان‌ها زد و خورد بود تا حد خونریزی و جمهوری و ایمار هم كه جانشین امپراتوری آلمان بود، كاری برای جلوگیری از این پیشامدها از دست‌های عاجزش برنمی‌آمد و سرمایه‌داری هم با نظر خوش به این معركه می‌نگریست، چون می‌دانست با تقویت آشوبگران ‌)S.A( كه اغلب از جوانان متعصب آلمانی و اتریشی بودند، خواهند توانست آلمان را از افتادن در دام كمونیسم؛ بهتر گفته باشیم بلشویسم روسی نجات دهند. زیرا در این هنگام حزب كمونیست در آلمان، گفتیم نیرومندترین حزب ماركسیست، پس از اتحاد شوروی، در اروپا بود ... از ۱۹۲۳ تا ژانویه ۱۹۳۳ پس از فتنه‌انگیزی‌های سیاسی؛ سرباز صفر سابق اتریشی و آشوبگر به اصطلا‌ح، <ناسیونال - سوسیالیست> با كمك و تهدید تمهید تروریست‌های ‌)S.A( عاقبت توانست با آرای مرتجع‌ترین احزاب آلمان به مقام صدارت عظمای آلمان برسد، در حالی كه هنوز تبعیت اتریش را داشت... باری، از فردای زمانی انتخابش با كمك ‌)S.A( ارنست رو هم و ‌)S.S( هامیزیش هسیملر، هاینریش هیملر پایه‌های دیكتاتوری آینده‌اش را استوار ساخت. ماند تا مرگ مارشال هنیدنبورگ عجوز و عاجز كه هیتلر مقام ریاست جمهوری و صدارت عظما را در هم سازد و <رایش سوم> خود را ایجاد كند و خود را رهبر (فوهرر) رایش بنامد و سلا‌م معمول را هم با افقی‌كردن دست راست و گفتن‌هایل هیتلر رسمی اعلا‌م دارد... (عده‌ای به یاد دارند كه در اوایل سال‌های ۳۰ خورشیدی خودمان، داوود منشی‌زاده نامی ته‌مانده رژیم نازی آلمان، با سبیل مثل هیتلر عین این سلا‌م را در حزبش <سومكا> معمول داشته بود: <سلا‌م سرور> كه عاقبت راه به جایی نبرد و ایران را ترك كرد...) باری، هیتلر پس از استقرار دیكتاتوری‌اش زرادخانه‌اش را به راه انداخت و سرمایه‌داران اروپای غربی هم با اندیشه اینكه او خیال هجوم به شوروی و برانداختن رژیم كمونیست را در كشور روسیه دارد، چشم خود را بستند و در این گیر و دار انگلستان بیشتر از دیگران آتش بیار معركه بود... هیتلر پس از اینكه خود را صاحب قدرت دید، در ۱۹۳۶ منطقه روهر را كه نزد فرانسه و بلژیك به سبب نپرداختن اقساط مضار جنگ از سوی آلمان به این كشورها، نزد آنان گرو و در اشغالشان بود، پس گرفت. چندی بعد در اوایل سال ۱۹۳۸ اتریش را اشغال كرد. در سپتامبر ۱۹۳۸، در كنگره مونیخ با حضور نوویل چمبرلن، نخست وزیر بی‌تدبیر انگلستان و ادوارد دالا‌دیه، نخست وزیر بی‌عرضه فرانسه و شریك جرم‌های بعدی‌اش، بنیتوموسولینی، رهبر آزمند ایتالیا؛ هیتلر خواهان بخشی از چكسلواكی شد كه انگلستان و فرانسه به او بخشیدند. پس از چندی كه هیتلر متوجه ضعف دموكراسی‌های غرب شد و در اصطلا‌ح دندان‌های آنان را شمرد. تمام چكسلواكی را اشغال كرد و به دنبال بهانه بود تا ناحیه ممل متعلق به لیتوانی و دانتزیك بندر آزاد دریای بالتیك را متصرف شود. در ۲۳ اوت ۱۹۳۹ با استالین كه دشمن او بود، عهد مودت بست كه این بار انگلستان و فرانسه متوجه شدند كه جلودار او نیستند، چون كه هیتلر جرأت كرد به شوروی دشمن دموكراسی‌ها بپیوندد. بنابراین، چون می‌دانستند گرگی را كه گذاشته بودند تا جلوی پیشرفت بلشویسم را به غرب اروپا بگیرد، حالا‌ با بلشویسم یكی شده است و از سوی دیگر دموكراسی‌ها فهمیده بودند كه جانور آلمانی قصد لهستان را به‌عنوان قربانی آینده‌اش دارد. آنها هم به تلا‌فی، استقلا‌ل لهستان را تضمین كردند... ولی هیتلر نترسید و با همدستی استالین در یكم سپتامبر ۱۹۳۹ بدون خبر، در ساعت ۴ صبح از زمین و هوا بر سر لهستان ریخت. چنین شد كه در دوم سپتامبر انگلستان و سوم سپتامبر فرانسه به آلمان هیتلری اعلا‌ن جنگ دادند و جنگی شروع شد كه نزدیك شش سال به درازا كشید و عاقبت به زیان جنگ افروز پایان یافت: جنگ جهانی دوم ۱۹۴۵-۱۹۳۹...
از همان آغاز تجاوزهای هیتلر و زیرپاگذاشتن عهدنامه مونیخ و تجاوزات پلیس داخلی، او نسبت به آزادی مردم آلمان؛ آنان كه صدمات جنگ جهانی اول را به‌خاطر داشتند، نسبت به او بدبین شدند و دانستند كه این بار نیز آلمان به كدام سو روان است؟ اما هیتلر و متملقان اطرافش معتقد بودند كه شیوه حكومت‌شان و ایدئولوژی شوم‌شان در آینده (هزار سال) طول خواهد كشید و آن را <رایش هزار ساله> نامگذاری كردند.
گفتیم كه عده‌ای از جمله افسران عالیرتبه گرچه مخالف تجاوزات نظامی سرباز صفر جنگ جهانی اول بودند، اما یارای بازكردن دهان مخالف را نداشتند، چون كه هیتلر نسبت به مخالفان عقاید و اعمالش درنده و بی‌رحم بود...
پس از شكست استالینگراد در زمستان ۱۹۴۳ در روسیه و پیاده‌شده متفقین در غرب فرانسه در ژوئن ۱۹۴۴ و پیشرفت‌شان به سوی آلمان كه ارتش هیتلر به عقب‌نشینی و وضع دفاعی پرداخت و افسانه شكست‌ناپذیری نیروهای آلمان بیهوده‌بودنش را نشان داد، هسته مركزی مقاومت داخلی نیرو گرفت و گروه وطن‌دوستی كه دانستند هیتلر آلمان را به كجا می‌برد و حرف حسابی هم سرش نمی‌شود؛ قصد جانش را كردند. این قصدها گرچه سابقه داشت و نافرجام ماند، این بار جلوه‌ای بسیار جدی به خود می‌گرفت و هم‌سو‌گندان این قصد عبارت بودند از نظامیان، دریاسالا‌ر كاناریس رئیس <آب وهر( - >اداره جاسوسی و ضدجاسوسی ارتش آلمان)، ژنرال فن‌ترشكوو، رئیس ستاد سپاه مركز در جبهه شرق (او یكی از طراحان نقشه این قصد بود)، ژنرال فن بك، فرمانده سابق ستاد كل (او از سال ۱۹۳۸ به از میان برداشتن هیتلر می‌اندیشید)و ژنرال فن اشتولپ ناگل. (فرماندار نظامی فرانسه به هنگام اشغال این كشور.)
سرهنگ كنت كلا‌ئوس فن اشتائوفنبرگ (مغز متفكر و مأمور اجرای قصد)، مارشال فن ویتزلبن (او قرار بود در صورت موفقیت در انجام قصد، ریاست ارتش را به‌عهده گیرد)، ژنرال اولبریخت (مسوول اصلی وزارت دفاع در برلین)، ژنرال داستر (معاون دریاسالا‌ر كاناریس در <آب وهر> و یكی از تشكیل‌دهندگان گروه همسوگند)، وكنت هلموت مولتكه؛ او نوه مارشال مولتكه بود كه در جنگ پروس علیه فرانسه در دوران ویلهلم اول و بیسمارك صدر‌اعظم آلمان شركت داشت. او مشاور دریاسالا‌ر كاناریس در <آب وهر> بود و این اصالت اجدادی خدمت به آلمان؛ پس از كشف قصد امحای هیتلر مانع تیرباران او نشد..
غیرنظامیان همسوگند عبارت بودند از: كارل گوردلر، شهردار لیپزیك و كمیسر كنترل نرخ‌ها و روحانی پروتستان دیتریش بون هوفر. دانشمند و پروفسور الهیات؛ اولریش فن‌هاسل، سفیر سابق آلمان در پایتخت ایتالیا و تعدادی دیگر... پس از نافرجام‌ماندن قصد، عده‌ای از نامبردگان توسط یك دادرسی فوری محكوم به شكنجه و اعدام شدند و ضمن شكنجه‌های حیوانی، ژنرال اشتولپ ناگل نام مارشال داروین رومل را به‌عنوان همسوگند در <قصد> بر زبان آورد.
گفته باشیم كه رومل با كشتن هیتلر موافق نبود و اعتقاد داشت باید او را اسیر و محاكمه و زندانی كرد. ماجرای تراژیك پایان عمر مارشال رومل جایش در بحث دیگری است.
همسوگندان درباره چگونگی اجرای قصدشان به مشاوره نشستند و قرار شد در موقعیت مناسب یك بمب ساعتی را در نشست مشاوره‌ای او با مارشال‌ها درباره جنگ در جبهه‌ها زیر میز او بگذارند و هنگامی كه هیتلر سرگرم نگاه به نقشه پهن شده روی میز است، بمب ساعتی منفجر شود... انجام قصد در ۲۰ ژوئیه ۱۹۴۴ - برابر با ۲۹ تیر ۱۳۲۳ تعیین گردید... - هیتلر از اقامتگاه تابستانی‌اش در آلپ‌های اتریش، عازم راستنبورگ در پروس شرقی كه مركز ستاد رسیدگی به جبهه جنگ در روسیه بود، به این محل وارد شد. روز شنبه ۱۵ ژوئیه سرهنگ اشتائوفنبرگ قرار بود گزارشی كتبی درباره عملیات جبهه‌ها به هیتلر ارائه دهد... پس بهترین موقعیت خواهد بود كه این سرهنگ كه چشم راست و بازوی راستش و دو انگشت دست چپ را در جنگ‌های شمال آفریقا از دست داده بود و ماموریت از جانب مارشل كایتل داشت كه مسوول این ارتباط با ستاد هیتلر باشد؛ اجرای این مشكل، یعنی بردن بمب و گذاشتن آن را زیر میز هیتلر به‌عهده گیرد و پس از انفجار بمب و كشته‌شدن هیتلر و رسیدن خبر به برلین؛ كودتا كه عنوان كد <والكیری> داشت و آغاز گردد. روز ۱۵ ژوئیه به علت‌هایی قصد، اجرا نشد و بنا بر این گردید كه روز ۱۷ ژوئیه قصد انجام گیرد، چون شایع شد كه پلیس درصدد دستگیری گوئردلر است كه نامی از او در شمار همسوگندان بردیم. او توسط اشتائوفنبرگ از دستگیری‌اش آگاه شد و خود را پنهان ساخت.
همسوگندان تصمیم گرفتند روزی كه در شرق روس‌ها دست به هجوم تازه بزنند و در جبهه غرب متفقین نیز حمله جدیدی را آغاز كنند، همسوگندان قصدشان را عملی سازند. از سویی هم جلسه مشاوره درباره وضع جبهه‌ها طبق پیش‌بینی همسوگندان به پنجشنبه ۲۰ ژوئیه ساعت یك بعدازظهر موكول می‌گردید...
صبح پنجشنبه ۲۰ ژوئیه در یك هوای گرم مرطوب، ساعت شش صبح اشتائوفنبرگ بدون اینكه قصدش را به همسرش بگوید، به اتفاق دوست و همپیمانش كه معاون او هم در درجات نظامی بود، ورنرفن‌هایفتن، خانه‌اش را ترك گفت تا با اتومبیل به فرودگاه رانگسدورف در جنوب برلین روند و از آنجا با هواپیما به راستنبورگ پرواز كنند. هر یك، یك بمب ساعتی به همراه داشتند كه در صورت عمل‌نكردن یكی، دیگری را به‌كار گیرند. ساعت ۷ هواپیما از زمین برخاست و بعد از سه ساعت بود كه در ساعت ۱۰ صبح مسافرانش را در فرودگاه راستنبورگ پیاده كرد. اتومبیلی كه قرار بود دو همپیمان را به محل رساند، در مسیرش از برابر یك كلیسا توقف كرد و اشتائوفنبرگ پیاده شده به كلیسا وارد شد و در برابر محراب كه مجسمه مسیح مصلوب و مریم مقدس قرار داشت، زانوزده از پروردگار خواست كه در دفع شر اهریمن از وطنش آلمان، او را یاری دهد. ضمنا پیش از ترك هواپیما به خلبان دستور داد منتظر باشد تا هر دو را به برلین بازگرداند...
در این ضمن، به او از سوی مارشال كایتل اطلا‌ع داده شد كه جلسه به جای ساعت یك، ساعت دوازده و نیم، پیش از آمدن موسولینی برای دیدار هیتلر، تشكیل خواهد شد. پس گزارشی كه می‌بایست به هیتلر ارائه شود، ضروری است هرچه زودتر آماده گردد. محلی كه با بتون آرمه در دست ساختمان بود تا جلسه‌ها در آنجا تشكیل شود، به سبب در امان ماندن از بمباران هواپیماهای متفقین؛ بنابراین جلسه در یك كلبه چوبی بزرگ با سه پنجره باز، به سبب گرما تشكیل می‌یافت. ساعت ۳۰/۱۲ فرا رسید و با وجود اصرار كایتل اشتائوفنبرگ گزارش خود را هنوز تكمیل نكرده بود. او از كایتل اجازه خواست برای برداشتن كلا‌ه و كمربندش كه از فرط گرما برداشته بود، برود... وقتی تنها ماند كپسول بمب را شكست و سپس آن را در كیفش جا داد و بازگشت و از تاخیر در برگشت و معطل‌گذاشتن كایتل به سبب جراحاتش پوزش خواست. در حالی كه با دست چپ كیف را به سینه‌اش می‌فشرد و پیشنهاد و كمك دیگران را رد می‌كرد، وارد محل جلسه شد. هیتلر كه مشغول شنیدن یك گزارش بود، به ورود سرهنگ یك دست و یك چشم كه با باند سیاهی آن را می‌پوشاند، توجه نكرد... سپس هیتلر برای نگاه به بالا‌ی نقشه كه روی میز ضخیم پهن بود تا كمر روی آن خم شد؛ اشتائوفنبرگ كیف سنگین را نزدیك پای هیتلر به پایه میز تكیه داد و به بهانه این كه قرار است خبر مهمی را تلفنی از برلین دریافت كند و به جلسه بازگردد، از محل خارج شد و به سرعت خود را به نقطه‌ای كه‌هایفتن با بمب دیگر منتظر بود، رساند. ۱۰ دقیقه هر دو منتظر ماندند كه ناگهان صدایی رعدآسا برخاست و دود غلیظی از محل جلسه به هوا رفت.
اشتائوفنبرگ ساعتش را نگاه كرد، عقربه ۱۲ و ۴۲ دقیقه را نشان می‌داد... مأموریتشان انجام شد، حال می‌باید به سرعت خود را به برلین می‌رساندند و طرح <والكیری> را كه كودتا است، انجام دهند، اما چگونه باید از این <لا‌نه‌گرگ> گذشت. ماموران گارد كه تصور می‌كردند انفجار نتیجه سقوط یك بمب هواپیما است، مانع عبور اشتائوفنبرگ و آجودان او نشدند. وانگهی كمترین شك را نسبت به این افسر معلول نمی‌بردند. اتومبیل حامل آنان از دو پست كنترل به‌راحتی گذشت؛ و به سرعت روانه فرودگاه شد؛ آنجا كه هواپیما آماده پرواز بود. در راه، ‌هایفتن آن بمب دیگر را خنثی كرد و تكه‌هایش را به دور از جاده پرتاب كرد و هر دو نفر با شتاب خود را به هواپیما كه در فرودگاه منتظر آنان بود، رساندند تا به برلین رسند و خبر مرگ هیتلر را به تمام آلمان و جهان برسانند و با یك كودتا كه عنوان كد <والكیری> داشت (عنوان یكی از افسانه‌های قوم ژرمن)، تشكیل یك دولت نظامی موقت در آلمان و پایان ادامه بیهوده یك جنگ را كه می‌رفت با رسوایی پایان یابد، اعلا‌م دارند... با این نیت هواپیما از باند فرودگاه راستنبورگ برخاست..
پیش از اینكه به اقدام همپیمانان كه قرار بود كودتا را از برلین و پاریس، همزمان، آغاز كنند بپردازیم؛ به توصیف اتاق منجفر شده و وضع ساكنان آن و از جمله هدف اصلی این قصد هیتلر از قلم یكی از حاضران در جلسه ژنرال والتروارلیمونت می‌پردازیم: <ژنرال هویزیتگر مشغول دادن گزارش اوضاع جبهه شمال پروس خاوری بود و هیتلر به نقشه گسترده روی میز این بخش را كه از گزارش می‌شنید و در بخش نهایی بالا‌ی نقشه قرار داشت، نگاه می‌كرد و به این جهت، سه چهارم تنه‌اش، برای بهتر دیدن روی میز خم بود... در همین هنگام بمب با صدایی مهیب منفجر شد و تكه‌پاره‌های كوچك بمب به هر سو پاشیده شد... فشار هوای ناشی از تركیدن بمب مرا كه با فاصله دو نفر در سمت چپ هیتلر به نقشه نگاه می‌كردم، به زمین انداخت. پس از چند ثانیه برپا ایستادم و هیتلر را دیدم، در حالی كه شلوار مشكی با نوار قرمز اونیفورم او تكه‌تكه شده و صورتش از دود سیاه است، با فریاد می‌گوید: <ویران می‌كنم، خائنین را می‌‌كشم، به دار می‌آویزم>!؛ لنگان با كمك مارشال كایتل به سوی در خروجی روانه است... در اطراف من دیگران مثل من، با چهره پوشیده از دود از ترس انفجار دیگری از در و پنجره با شتاب بیرون می‌پریدند و من نیز چنین كردم... بیرون هیتلر را دیدم كه برای رسیدن به محل ناتمام ساختمان با بدنه ضخیم بتون آرمه، از روی چمن عبور می‌كند. او دستور داد كه هاینریش هیملر، رئیس پلیس مخفی <گشتاپو> و <‌> S.S كه دفترش در آن نزدیكی بود، حاضر شود و فوری اقدام به توقیف <خائنین> كند. گورینگ نیز خود را به محل رساند. ضمنا هیتلر دستور داد كلیه ارتباطات تا دستور ثانوی میان راستنبورگ و برلین و سایر نقاط قطع گردد... منظور هیتلر از صدور این دستور به این سبب بود مبادا <جنایتكاران> به گفته او، از زنده‌ماندنش آگاه شوند و بگریزند یا خود را پنهان سازند...
دكتر هوشنگ كاوسی
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید