شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


چگونه دیدن!


چگونه دیدن!
نوشتن فیلمنامه از سوژه اولیه تا نسخه نهایی، ممکن است چند برابر نوشتن یک رمان وقت ببرد. جهان داستان، شخصیتها، موضوع و حوادثی که فیلمنامه نویسان و رمان نویسان می آفرینند، به لحاظ پیچیدگی فرقی با هم ندارند، اما چون فضاهای خالی در صفحات فیلمنامه بسیار است اغلب به اشتباه تصور می کنیم که نوشتن فیلمنامه سریعتر و آسانتر از رمان است، در حالی که نویسندگان با حداکثر سرعت صفحه سیاه می کنند، فیلمنامه نویسان بارها و بارها نوشته های خود را حذف می کنند و در بیان حداکثر مفاهیم در حداقل کلمات و تصویرها، می کوشند.
معروف است که یک بار پاسکال نامه ای طولانی برای یکی از دوستان خود نوشت و در پایان از اینکه وقت کافی برای نوشتن نامه ای کوتاهتر نداشته، از او معذرت خواهی کرد!
فیلمنامه نویسان نیز می آموزند که اختصار و صرفه جویی در نوشتن، شرط اصلی است که ایجاز وقت گیر و کمال اثر، در سایه آن به وجود می آیند. از مجموع زحمتی که نویسنده برای خلق یک اثر کامل متحمل می شود، ۷۵ درصد یا بیشتر آن به دلیل تلاشی است که صرف طراحی داستان می کند.
یافتن پاسخ سؤالهایی نظیر اینکه شخصیتها کدامند، چه می خواهند، چرا، موانع کدامند و چه تصمیمات و انتخابهایی دارند؛ اصلی ترین وظیفه هر نویسنده است.
طراحی داستان باعث بلوغ و ژرف شدن نگاه نویسنده و افزایش دانش او درباره جامعه، طبیعت و سرشت بشر می شود. داستان گویی هم تخیل قوی می خواهد و هم ذهن تحلیلی قوی.نویسنده به زیربناها می چسبد، داستان می گوید و بعد توقف می کند. خواسته یا ناخواسته.
همه داستانها، اینکه تمام نمای مؤلف خویش اند و شخصیت انسانی او را منعکس می کنند، اما در عین حال اگر عمیق بنگریم در می یابیم که با این حال اثر آفریده شده، جلوه ای از فرم جهانی و کلی داستان است.
البته هر داستانی، این فرم را در قالب خاص به روی پرده می برد، اما فرم اصلی در همه یکسان است.وقتی بیننده به خود می گوید: «عجب داستان خوبی»،در واقع به این فرم بنیادی واکنش نشان می دهد. داستان خوب، داستانی است که ارزش تعریف کردن داشته باشد و یگانه وظیفه نویسنده یافتن چنین داستانی است. گام نخست، داشتن استعداد است و باید ذاتاً از این توانایی برخوردار باشید که وقایع را به نحوی که تاکنون به ذهن کسی خطور نکرده، کنار هم بچینید.
آنگاه باید عمقی را به اثر ببخشید که حاصل نگاه ویژه شما به سرشت بشر و جامعه و آگاهی شما از شخصیتها و دنیای اثر است. هدف شما باید خلق داستانی خوب باشد که خوب هم نقل شده است. درست همانطور که یک آهنگساز باید بر اصول ترکیب موسیقی مسلط باشد، نویسنده باید در شناخت اصول ترکیب و ساخت داستان به مقام استادی برسد.
این مهارت نه عمل مکانیکی است و نه تقلیدی. بلکه تسلط بر فنونی جمعی است که به کمک آنها میان خود و بیننده نوعی علاقه مشترک به وجود می آورد. مهارت یعنی دست یافتن به مجموعه ابزارهایی که بیننده را عمیقاً درگیر می کنند.
این درگیری را حفظ می نمایند و در پایان، به ازای آن بیننده به تجربه ای تکان دهنده و با معنا دست می یابد. در غیاب مهارت، بهترین کاری که نویسنده می تواند بکند، چنگ انداختن به دم دست ترین و فوری ترین ایده ها ست به شرط آن که مشخص نباشند. «داستان شخصی» ساختار ضعیفی دارد، تصویری واقع گرایانه از زندگی است که «واقع نمایی» را با «حقیقت» اشتباه می گیرد.
حقیقت اصلی در زیر سطح ظاهری چیزهاست و ساختار آن مستقیماً قابل مشاهده نیست. نویسنده ای که به واقعیت روزمره وفادار می ماند تا به زعم خود حقیقت را بیان کند، فقط امور مرئی و ملموس را می بیند و از حقیقت زندگی غافل می ماند.
داستانگو شاعر زندگی است. هنرمندی است که زندگی روزمره، زندگی درونی و بیرونی، رؤیا و واقعیت را به شعری بدل می کند که قافیه آن حوادث و اتفاقات است.
بنابراین داستان باید از زندگی فاصله بگیرد تا به ذات و سرشت آن دست یابد. داستان باید شبیه زندگی باشد، اما نه آن چنان پیش پا افتاده و تقلیدگونه که در پس ظاهر آشنای خود هیچ عمق و معنایی نداشته باشد.
در یک سوی واقعیت، عینیات محض و در سوی دیگر تخیل محض قرار دارد و در بین این دو قطب، گستره نامحدود داستان است. اگر نوشته شما به یکی از این قطبها متمایل است، باید بیاموزید که میان تمام وجوه آن هماهنگی ایجاد کنید. باید خود را در گستره خلاقه قرار دهید، حساس به صدا، تصویر و احساس باشید. از تخیل، بینش و عزیزه خود برای تکان دادن مخاطب و بیان دیدگاهتان نسبت به چگونگی و چرایی اعمال بشر استفاده کنید.
رضا خسروزاد
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید