سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

راهبرد فرهنگ مهدویت درعرصه هنر


راهبرد فرهنگ مهدویت درعرصه هنر
مهدویت یک آرمان و آرزوی اساسی و ریشه داری است که گوشه ای اساسی از ملیت ما را تشکیل داده و در دل خود خرده فرهنگ هایی را هم به وجود آورده که در اصل و اساس آن پویایی نهفته است. تا آنجا که حتی انقلاب اسلامی و دوران درخشان آن در سی ساله اخیر (از ابتدا تاکنون) نیز تجلی گوشه ای از این فرهنگ پویا است. شاکله و ساختار اساسی انقلاب ما از فطرت اصیل این فرهنگ ناشی می شود و پویایی و دوام آن نیز مشروط به این فرهنگ است. در واقع نکته ای فراتر از خطی مشی، نقشه و استراتـژی که ما برای حفظ انقلاب در طی دوران مختلف و تثبیت، دفاع، بازسازی و عدالت طلبی که قائل هستیم در نگرش آتی انقلاب اسلامی ترسیم می نماید. آن همانا دکترین یا نگرش جامع و ریشه ای به شاخه های مختلف انقلاب اسلامی می باشد. این نگرش جامع در دو بعد حاکمیت و فرهنگ براساس عدالت محوری استوار است. شاید بتوان یکی از ویژگی های خاص دولت نهم را به عمل در راستای این دکترین نظام دانست .
فرهنگ مهدویت درعرصه اجرایی با چند شاخصه به بروز و ظهور می رسد که عبارت از:
۱) پیراستگی و آراستگی شخصیت مسلمانان با اعتقاد راستین، موثر ، عملی و تاثیرگذار درامور مسلمین
۲) صداقت پیشگی و دوری از مکر و حیله و کید
۳) توجه به فطرت راستین انسانها و اصالت فرهنگ سازی حول محور این معنا
۴) قاطعیت و برائت از مصلحت سازشکارانه و تمایل به مصلحت عزتمندانه
۵) توجه به ابداع و نوآفرینی و خلاقیت برآمده از فطرت و پیمودن راههای هدایت بر مبنای فرهنگ غنی توحیدی دین اسلام!
۶) عمل به وظیفه شجاعانه و عدم رویکرد محافظه کارانه در بدست آوردن نتایج فرهنگی. اینها را شاید بتوان ارکان فرهنگ مهدویت نامید.
درنظریه فرهنگ مهدویت ما با برآورد عملکرد اجرایی مسئولان نظام این موارد را می توانیم به عنوان شاخصه های اصلی بروز و ظهور آن ارزیابی نماییم. البته اینها نه به این معناست که در همه موارد شامل حرکت صعودی در نیل به آن بوده ایم، بلکه این ها معیار و محک ارزیابی ما در این حوزه می باشد که می توانیم با آن ارزیابی نسبی از وضعیت فرهنگ مهدویت خصوصا درعرصه هنر بدست آوریم.
واقعیت آن است که هنرعرصه ای است که مدیریت مهدوی جهت تعمیق آن فرهنگ می تواند و باید که با سلاح شجاعت و قاطعیت و نوآوری وارد آن عرصه گردد. اینها شعار آرمان های ایده آلیستی نیست. بلکه واقعیتی است که مدیریت اجرایی دولت نهم عملا آنرا به اثبات رسانیده است. و ترجمان و معنای دگری از مفهوم یک دولت ایدئولوژیک به تمام معنا، روی دیگر نظام محوری است و این وجه ایدئولوژیک اعتبار تمام عیار نظام ما در بروز هویت جهانی آن می باشد. ولی چرا ما درعرصه هنر دراین زمینه دست و پابسته عمل می نماییم. این مساله بی بدیل است که تا هنر ما بهره مند از فرهنگ مهدویت نگردد و اسیر تعارفات و اسم ها و رسم ها و بده و بستان های معمول باشد، به هیچ وجه اعتبار و شان لازم و جایگاه اصلی خویش را پیدا نخواهد کرد، تمایل به فرهنگ مهدویت یعنی اینکه هنر ما ذات و سرشت ایدئولوژیک خود را بیابد و وجه اعتباری خویش را از آن صبغه اصیل بدست آورد.
البته ممکن است بعضی ها گله کنند که خوب این هنر ایدئولوژیک که شما از آن به عنوان یک حسن نام می برید یعنی دگماتیسم؟! یعنی فقط یک راه و آن هم یعنی تبلیغ اسلام و لاغیر؟! یعنی یک هنر سفارشی؟!
خیر این فرضیه مردود است وقتی ما از هنر ایدئولوژیک آن هم با وجهه اسلامی سخن می گوئیم یعنی هنری که برخاسته از فطرت است و این یعنی یک مبنای تحولی برای نگرش نسبت به آن .یعنی یک عرفان و معرفت جدید برای هنر. اما چگونه؟! چون تا به حال و در زمان معاصر بیشتر هنر را ناشی از غرایز و تمایلات نفسانی می دانستند در حالی که از نظر ما غرایز تابعی از فطرت خداجوی انسانی می باشد که وسیله ای برای تصرف وی در طبیعت است. نه یک اصل بدیهی خلاق!! آنچه بدیهی است و آنچه خلاقیت درونی انسان را شکل می دهد و شکل برونی آن را به زیباترین وجه جلوه می بخشد فطرت است و این تنها یک بعد معرفتی از این عرفان نظری درباب هنر است. بنابر این ادعای دگماتیسم در این عرصه محلی از اعراب نخواهد داشت .چون عرفان ما زائیده فلسفه ای پویا و تحول آفرین در دل خود است. استنتاجات فلسفی اسلام ما را تا حکمت متعالیه پیش برده و حکمت متعالیه یک طرح فلسفی بر مبنای توحید کلمه است و راه فیلسوفان موحد را هموار کرده و صدرای بزرگ فلسفه ما مبنای این حکمت ماندگار خود و میزان و معیار آنرا عرفان دین توحیدی اسلام ناب محمدی قرار داده است.
تا زمانی که فیلسوفان شهیر اسلام بر این مبنا حرکت خود را تنظیم و تعیین نمایند مسلم است که بر دامنه و اعتبار حکمت متعالیه خواهند افزود. حکمت متعالیه در واقع چرایی پوئیدن راه فطرت بر انسان ها را نمودار می سازد و چگونگی آن را معین می سازد. بنابر این چشمه ای است که از دریا سرچشمه می گیرد و ارجاع آن به منبع لایزال هستی ست. بنابر این تبلیغ راه نیست بلکه دسترسی به راه است و تشکیک اینکه اگر هنر اسلامی و ایدئولوژیک بودن آن طرح شود یعنی مقابله منفی با سایر ادعاها در این زمینه! این درست نیست. اتفاقاً اختلاف نظر ما در همین جاست که ما انتقادمان این است که چرا آنگونه که فضای هنری برای سایر تفکرات باز و تعامل آمیز است فضایی برای هنر فطری و ایدئولوژیک اسلامی مسلمانان باز نمی شود؟! سؤال این است که چرا عده ای این قدر از هنر ایدئولوژیک وحشت می کنند؟! چرا این قدر به این لفظ که می رسند محتاط می شوند؟! چرا از نقد مصلح شخص با وجه ایدئولوژی اسلامی می هراسند؟! چرا از اینکه هنر کشوری مسلمان مانند ایران با آن همه اعتبار غیبی و شهودی ملموس در خط خدا و دین مبین او ظهور کند در هراسند؟! اتفاقاً مدافعان این نظر از آن جهت که خود هنر را فاقد وجه ایدئولوژیک می دانند و در عین حال اصرار و ابرام بر خالی بودن محتوای هنر از هر مضمون متعالی داشته و در عین حال از هر تعهدی آن را خالی می دارند، خود عین دگماتیسم و در عین حال طرفدار دگماتیسم و وسیله شدن بیش از پیش هنر می باشند. هنر نئولیبرالیستی همان گونه که هنر کمونیستی نتوانست در تعریف خلقی از هنر موفق باشد، به واسطه فردی کردن هنر موفق نبوده و نخواهد بود. چرا که هنر فطری و تعریف خالص عرفان دینی از آن است که می تواند پرکننده خلا عطش انسان ها نسبت به تجلیات خلاقیت های درست و درونی خود باشد.
ما به عنوان یک هنرمند مسلمان باید مدافع اعتبار هنری دین خویش باشیم. اگر بگوئیم اسلام و ایدئولوژی جامع آن راجع به هنر هیچ نظری ندارد و هنر را رها و بی تعهد نسبت به همه چیز و همه کس احساس کنیم آنگاه هم در حق هنر جفا نموده ایم و هم در حق دینی که نسبت به تکمیل و کامل بودن در عرصه نظر و عمل گفتار وحی را بر صداق آن گواه داریم. «اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و لکم الاسلام دینا» بنابراین بر ماست که بی هیچ ترسی بایستیم و در عرصه فکر هنر را پشتیبانی نماییم، پیوند هنر با فلسفه اسلامی و مهدویت را تعمیق بخشیم. پیوند هنر را با دین رسمی تر نماییم، تعاملات با حوزه علمیه را غنی تر نماییم و تعاریف مشخص و معین را پیشنهاد نماییم و کرسی های نظریه پردازی را در حوزه فطرت و هنر، هنر و مفاهیم دینی، مصاف نقد و نقادی و ایدئولوژی دینی، ساختارهای هنر نئولیبرالیستی و تشکیک نظریه فطرت بر آن و... را فعال نموده و بی تعارف تر وارد این حوزه ها شویم. از طرفی با توجه به آنکه بنیادهای موجود هنری براساس همان تفکرات خودمحورانه و نهایتا خودجوش پیکره واحدی از تفکرات و عرصه و عرضه را متبادر به ذهن زیباجوی فطری ما نمی نماید. باید شجاعانه نسبت به ایجاد و تاسیس بنیادهای جدید برآمده از ذهن و فکر و نظر تا شاکله و جلوه آن ها عمل کرد.
هنر سینما و تئاتر امروز بیش از هر زمان و هر هنری به این اصلاحات نیازمند هستند. ما اگر رئیس جمهور عدالتخواه خویش را مبدع ایدئولوژی نو و متکی بر فرهنگ مهدویت در عرصه سیاست و اقتصاد و مدیریت جامعه می دانیم که به تعاریف مرسوم تن نداد، بلکه تعاریف مبنایی جدید متکی بر آن فرهنگ را دارد ما هم هنر را باید جلوه گر آن فرهنگ ناب روحانی بدانیم و این گونه است که می توان خیلی راحت مردم کشورمان را جذب این دو هنر نمود.
آنگاه خیلی راحت می توان انگشت روی حساسیت های فطری مردم گذارد و با مردم از خودشان و نقطه ضعف هایشان و برعکس نقاط قوت شان و نقاط تعالی و تکاملشان داد سخن داد و تئاتر و سینما را به عنوان یک فلسفه و تفکر جدید در بین مردم جای داد.
آنچه که بعضی از دوستان ما از آن احتیاط می کنند چیزی جز پویایی و تطور و تکامل فطری آدم ها را طلب نمی کند!! بدیهی است که ما مسلمانان مجهز به ایدئولوژی ای هستیم که در تمامی موارد اعم از اقتصاد و سیاست و مدیریت و فرهنگ و هنر اگر به سراغ آن برویم نتایج ملموس شگفت انگیزی به دست خواهیم آورد.
علی اکبر باقری ارومی
منبع : روزنامه کیهان