جمعه, ۱۵ تیر, ۱۴۰۳ / 5 July, 2024
مجله ویستا


اعتیاد از نگاه معتاد(۲)


وافور، قلیان، پیپ، انبر كوچك، سنجاق باز شده، قوطی كنسرو و یا شیشه مربا كه در آن سوراخ شده باشد هویج یا سیب زمینی كه شبیه پیپ سوراخ شده باشد، سرنگ های مستعمل، قطره چكان، زرورق پاكت سیگار، اسكناس لوله شده، لوله های حصیری و لوله خودكار، قاشق غذاخوری سیاه شده، تكه های دستمال كاغذی، پنبه، اسفناج فیلتر سیگار كه گوشه های آن سوخته باشد، جوهر لیمو، لیموترش در محل غیرمعمول و ... حاكی از مصرف مواد می باشد و این والدین هستند كه بایستی با مشاهده این ابزارها زنگ هشداری برای فرزندانشان باشد و با استعانت از همفكری روانشناسان و روانپزشكان به یاری و جلوگیری از قدم نادرست فرزندانشان بشتابند.رضا ۲۵ ساله، معتاد به تریاك كه از چهره مساعدی برخوردار است، می گوید: هر چی از اعتیاد می كشم فقط به خاطر عشق و عاشقی است، جوانی شاداب و پرانرژی و شیفته علم اندوزی، زندگی ام بی هیچ سختی و گرفتاری می گذشت، دوستانم به طرز زندگی ام حسادت می كردند، حتی آرزوی این را داشتند كه در جمعشان برای یك بار هم كه شده كامی از سیگار بگیرم، اما بارها به آنها می گفتم آرزوی محالی است، گذشت تا در اتفاقی شیفته دختری شدم، همه زندگیم شد، تمام كاخ های رویاهایم را روز به روز به زیبایی می ساختم، تنها امید و آینده زندگیم شده بود.او را به هیچ چیز و هیچ كس ترجیح نمی دادم، اما او به من خیانت كرد، زمانی كه او را در دانشكده اش با پسری دیدم خرد و شكسته شدم، نای بلند شدن نداشتم، به چشمانم اعتماد نكردم، اما چندین بار با این حادثه مواجه شدم، به التماس از او خواستم از اول عشقمان را شروع كنیم، اما او گفت كه از من متنفر است. چه شب هایی كه با آن تصورات و رویاها و خیانت ها نمی خوابیدم.تنها همدم من قرص های قوی آرام بخش و خواب آور بود، اما این چیزی نبود كه آرامم كند، باز به سوی او رفتم، علیرغم این كه ارزش ها و اعتقادات مرا زیر پاهایش له كرده بود، به او التماس كردم كه بازگردد حتی به او گفتم كه من بی او دیوانه می شوم، به او گفتم كه مرا خراب و كمرم را شكستی، اما به حرف هایم خندید. دیوانه شده بودم، با ترس و لرز با شنیده هایی كه از مواد مخدر داشتم كه تسكین دهنده و فراموش كننده است به سراغش رفتم، بعد از چندین هفته متوجه اعتیاد به مواد مخدر شدم، اكنون معتادم، عشق مرا معتاد كرد، دیگر از خودم حالم به هم می خورد.از اختصاصات معتادان می توان به عدم اعتماد به نفس، افسردگی، بی خوابی، اضطراب، احساس گناه و تقصیر، انزواطلبی، عزت خواهی، عدم تمایل به داشتن دوست از جنس موافق، احساس تنهایی و طرد شدگی و بنا به تحقیق علمی ثابت شده ای این خصایص در زنان معتاد قوی تر است تا مردان، به ویژه حالت افسردگی، عدم اعتماد به نفس، احساس تنهایی و گناه، علت آن هم در عدم پذیرش اجتماعی است كه زنان معتاد بیش از مردان مورد سرزنش قرار می گیرند و همین امر بر سركشی آنان از قوانین اجتماعی و بر جدایی آنها از جمع می افزاید و در آنان نوعی خود ارزشی منفی بوجود می آید.
هانیه، ۱۹ساله اعتیاد خود را اینگونه تشریح می كند:
چند ماه پیش منتظر ماشین بودم، پسری با اتومبیلش جلویم ترمز كرد، ناچار با التماس و خواهش های مكررش سوار شدم، آنقدر از بیوگرافی هایمان گفتیم كه آن روز به مدرسه نرفتم و زمانی كه فهمید عاشق پول و پولدار شدن هستم مرا به جایی به نام «گلد كویست» (Gold quest) معرفی كرد، آپارتمانی بود كه چندین پسر و دختر در آنجا جمع شده بودند و آنها هم عاشق پولدار شدن بودند. بدین ترتیب كه به صورت بازارهای مجازی ابتدا از طریق اینترنت سكه ای از طلا خریداری و سپس با دعوت و بازاریابی عده ای دیگر را بدین گروه معرفی می كردیم، با وعده و وعیدهایی می گفتند پس از چند ماه به صدها میلیون تومان پول خواهیم رسید. من و امثال من بیچاره از درس و كار و زندگی و تعهدها می گذشتیم و در آن جلسات حاضر می شدیم. هر كسی از تجربه هایش سخن می گفت، اولین بار در جمع سیگار كشیدم، در رویاهایم به این فكر می كردم كه پس از چند ماه به اتومبیل، منزل و موبایل خواهم رسید و این سیگار نشانه متمول بودن و شخصیت والای من عرض اندام می كرد، پسرهای این گروه مرا به كشیدن حشیش دعوت كردند و من فكر می كردم اگر سرپیچی كنم از ثروتمند شدن جا می مانم به ناچار و ترس درخواست آنها را پذیرفتم، پس از چندین هفته فهمیدم كه در محیط فاسدی قرار گرفته ام و این بازی تنها به محملی برای كشیدن مواد مخدر تبدیل شده است و متوجه شدم به ناگاه هم به حشیش و هم به شیشه آلوده شده ام، الان می دانم كه پول دار شدن حیله ای بیش نبود، اما برای فرار از خماری ناچارم به این جمع كثیف روی آورم، جرأت بیان كردن مشكلم را به خانواده ام ندارم، می دانم با سطح فكر خانواده ام اگر بفهمند مرا خواهند كشت.
باید دانست كه انسان موجودی است جستجوگر و كنجكاو و دوست دارد كه همه چیز را تجربه كند،به علاوه فردی است كه بسیاری از كارها را نیز تقلید می كند، جوان و یا كودك زمانی كه می بیند دوست، همكلاسی و یا حتی والدین با چه شور و ولع خاصی سیگاری را كه گوشه لب دارد پك می زند، حس آزمودن و تجربه در او شعله ور می شود، زمانی كه اطرافیان مواد مخدر مصرف می كنند مگر می شود موجب تحریك و وابستگی نشود، و چرا محیط متشنج و پر از تنش خانوادگی و ناسازگاری پدر و مادر دلیل عمده ۸۰ درصد از معتادین به روی آوردن به مواد مخدر است، آیا نبودن عشق و محبت و مهر، تشویق و دلگرمی باعث تكیه كردن به اعتیاد نمی شود؟
امید رضا دلایل اعتیاد خود را این گونه بیان می كند:
از زمانی كه چشم گشودم با فقر روبه رو شدم، پدرم معتاد بود و كوچكترین خواسته من و خواهر و برادرهایم را به دلیل اعتیادش رد می كرد، همه اعضای خانواده ام دچار یأس و ناامیدی شده بودند، به خاطر پدرم، خواستگارهای خواهرهایم دیگر پشت سرشان را هم نگاه نمی كردند. پدرم بیكار و بی عار شده بود. مادرم كار می كرد و آن هم مصرف اعتیاد شوهرش می شد، مادرم دق مرگ شد و یكی از خواهرهایم از خانه فرار كرد. همه همسایگان و هم محلی ها به چشم دیگری به من و خانواده ام نگاه می كردند، یكی از برادرهایم دچار كم خونی شد و ذره ذره در دیدگان من آب می شد، چه شب ها كه بی غذا نمی خوابیدیم، این شرایط مرگبار را ۵ سال تحمل كردم، اما فكر و خیال و آینده و فقر آزارم می داد، اگر كسی در جایگاه من بود چه كارمی توانست بكند؟ آیا او به انحراف كشیده نمی شد؟! چه كسی تاب تحمل كردن این زندگی نكبت بار را دارد؟
به خدا هر كسی جای من بود از شرایط كنونی من بدتر می شد، آیا این دلایل، دلایلی محكم برای اعتیاد من نیست. اگر شخص عاقل و بالغی جای من بود چه میزان صبر و شكیبایی می كرد؟ بارها به سراغ كار رفتم اما وقتی به پیشنیه خانواده ام پی بردند اخراجم كردند، من چه باید می كردم؟ وقتی برادر ۱۳ ساله ام جلوی چشمانم سیگار می كشید كمرم شكست، اما آخر چگونه قانعش می كردم، وقتی كه خواهرم را در شرایط نكتب باری در خیابان دیدم دنیا دور سرم چرخید، اما از من چه كاری برمی آمد؟ وقتی مادرم جوانمرگ شد به چه امیدی حمایت می شدم؟ اینها را نمی گویم كه اعتیادم را توجیه كنم، اما وظیفه جامعه در قبال من چه بود؟ در مورد من چه وظیفه ای داشت كه انجام نداد؟! چرا همشهریان و هم جامعه ای هایم مرا و خانواده ام را دیدند و به یاریم قدمی برنداشتند، آیا اینان فكر می كنند بچه هایشان كه در پر قو می خوابند و جز به تفریح های فردایشان فكری نمی كنند در امان هستند. آیا از موجودی زخم خورده چون من نمی ترسند؟ آیا فكر می كنند كه چون در بالای شهر در فلان خیابان عیان نشین زندگی می كنند گزندی از سوی من و امثال من سراغشان نمی آید، نه... هیچ كس در امان نیست، بهتر است به هم كمك كنیم، من حق و تاوان زندگیم را از خود زندگی می گیرم، مواظب باشید.
جباری، مهندس معماری است اما اعتیاد دارد. وی از شرایط و اوضاع و دلایل اعتیادش می گوید:
دندان هایم خراب و چهره ام زردرنگ است. چشم هایم فرو رفته و لب هایم سیاه است، اختلال در گوارش و بیماری ریوی دارم، بی اشتهایی و یبوست آزارم می دهد، لاغری ام را می بینید، دست و پایم هنگام راه رفتن تعادل ندارند، كم حوصله، بی اراده، عصبانی، بدخلق، منفی باف و دروغگو هستم چرا؟ چرا فرد تحصیلكرده ای چون من باید به افیونی عادت كند كه همه هستی اش را بگیرد؟ چه كسی مقصر است؟ من، خانواده ام، همسرم، یا جامعه ام؟
مادرم به خاطر مرگ پدرم به استعمال سیگار روی آورد و بعدها به مصرف تریاك، بوی تریاك تحریكم می كرد، یكبار امتحان كردم، اما برای یك بار. وارد دانشگاه كه شدم، در جمع های مجردی نیز یك بار دیگر آزمودم، این بار به خود قول دادم تفننی هر ماه یك بار، به همین منوال گذشت، ازدواج كردم، همسرم نیز دانشجو و معتاد به سیگار، از او نترسیدم و هر ماه یك بار به دو هفته یك بار جایش را عوض كرد، در محیط كارم قدم نهادم از ۱۰ همكارم سه نفرشان اعتیاد داشتند و رفت و آمدها با اینان به یك هفته یك بار و سپس هر روز تبدیل شد، هیچكس سنگی جلویم نینداخت، هیچكس مانع ام نشد، چرا؟ چرا خانواده ام چرا همسرم، چرا همكلاسی هایم، چرا همكارهایم و چرا جامعه ام مرا منع نكرد.
رامین، دانش آموز سال دوم دبیرستان و معتاد است، اما نه تنها او بلكه خواهر سال سوم دبیرستان او هم معتاد است، می گوید:
وقتی سیخ تریاك و پك بر آن چسبیده را می بینم قلبم می شكند و شانه ای می خواهم برای هق هق كردن و گریستن. اما كسی نیست حتی مادرم، می شود زیر بارش باران رفت و خیس نشد، بارها من و خواهرم بغض كرده خوابیدیم، نه، حرف هایم تكراری است. بیایید درون خانواده ام، گذری كنید، قصه دلتنگی مرا و خواهرم را تماشا كنید و بفهمید چه آینده شومی فراسوی زندگی ما وجود دارد، من آنقدر فهم و آگاهی ندارم كه علل اعتیادم را توجیه كنم، من در غربت سكوت و فلاكت خود اجازه فكر كردن به این مسائل را ندارم.
نگارنده معتقد است كه شخص معتاد، بیمار است و دردمند و خواهان یاری، این شخص از راه دهان و پوستی رشد می كند و شخصیت خود را تثبیت می نماید و لذات جنسی را از راه دهان و پوست كسب می كند و مواد مخدر جایگزین محرك های ارضا كننده دیگر می شود، این بیمار تحت تأثیر خواهش های نفسانی دست به هر عملی می زند و خود را در اعمالش آزاد می گذارد، زمانی كه پشیمانی عارض می گردد باز برای فرار از درد و رنج پشیمانی به آن پناه می برد، آیا این بیمار به درمان نیاز ندارد؟! مگر اعتیاد نوعی مكانیزم دفاعی نیست كه برای فرار از عذاب و موقعیت رنج آور بدان متوسل می شوند، مگر این نیست كه شرایط نامساعدی شخص را معتاد می كند، چرا نبایستی شرایط ناهمگون و نامساعد را از بن ریشه كن كرد؟ چرا دانش آموزی باید اعتیاد پیدا كند؟ مقصر كیست؟
مگر این جوانان سرمایه های این خطه نیستند، فرد تحصیلكرده ای گرفتار ماده ای افیونی است، مگر این نیست كه اگر تهذیب در كار نباشد علم توحید هم كه بالاترین علم است به درد نمی خورد. اندكی تأمل و تفكر .... چه باید كرد؟ اعتیاد یك پدیده مخرب اجتماعی است، اثرات نامطلوب آن تنها دامن گیر معتاد نمی شود، همه انسان های جامعه به گونه ای با آن ارتباط دارند، راهكار چیست؟ وظیفه ما در مقابل اینان چیست؟ آیا این كه در خانواده ما معتادی وجود ندارد ما را در طول زندگی بیمه می كند؟
آمار نشان می دهد كه از چهار میلیون نفری كه در سال ۱۹۹۸ بر اثر استعمال مواد مخدر و دخانیات جان سپرده اند بیش از نصف آنان را نوجوانان و جوانان سراسر جهان تشكیل می دهند. در سال ۲۰۵۰ این رقم به میزان ۵/۲ برابر افزایش خواهد داشت.
اگر به سرنوشت و آینده فرزندان و جوانان خود علاقه مندید دریچه نگاه تان را تغییر دهید و دولتمردان نیز را به كمك كردن دعوت كنید والا تاوان نافرجامی را بی دریغ در پیش رو دارید.
منبع : روزنامه کیهان