چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
ابنسینا و نظریه نسبیگرایی فرهنگی در اخلاق
این مقاله پس از توضیح نظریه ابنسینا درباره جملات اخلاقی، میكوشد نشان دهد كه بهرغم تشابه ظاهری دیدگاه وی با نسبیگرایی فرهنگی تفاوت بنیادی بین آنها وجود دارد.
در این مقاله با تفكیك دو مساله صدق قضیه و نحوه قبول آن، دیدگاه ابنسینا به صورت یك نظریه عینیگرا در اخلاق تفسیر و تبیین شده است.
جملات اخلاقی به آن دسته از جملات میگویند كه موضوع آنها به صورت مستقیم یكی از عناوین فعل یا حالتهای اختیاری عامل مختار باشد و یا اینكه به صورتی غیرمستقیم به وضعیت اختیاری وی مربوط شود. محمول جملات اخلاقی هم یكی از مفاهیم هنجاری مانند حسن و قبح، باید و نباید و درست و نادرست است.
بدین ترتیب جملاتی مانند «راست گفتن خوب است»، «دروغ نادرست است»، «شجاعت نیكوست» و «ترس نباید داشت» همگی جملاتی اخلاقیاند كه موضوع آنها فعل یا حالتی اختیاری است. به علاوه این جمله كه «علی خوب است» چون در واقع موضوع آن به صورت غیرمستقیم افعال یا حالتهای اختیاری علی است، جملهای اخلاقی بهشمار میآید. تحلیل و تبیین معنا و مدلول این جملات یكی از مهمترین مسائل فرا اخلاق (Meta-ethics) بهشمار میآید.
در جهان اسلام، اندیشمندان مسلمان تاملات جدی در این خصوص داشتهاند و میراث غنی و پرباری بر جای نهادهاند.
یكی از مهمترین دیدگاهها در این خصوص، نظریه ذاتی بودن حسن و قبح افعال و حالتهای نفسانی است. بر این اساس جملات اخلاقی حاكی از اوصافی نفس الامریاند كه عروض آنها بر موضوعات، خود نیازمند ملاحظه چیزی غیر از خود موضوع نیست. مثلاً «عدالت حسن است» دلالت بر ثبوت وصفی دارد كه صرفاً با ملاحظه خود عدالت و بدون نظر به تعلق امر الهی به آن برایش ثابت است.
این اوصاف ذاتی علیالاصول قابل شناخت عقلیاند و از این روی دیدگاه مذكور به نظریه حسن و قبح ذاتی و عقلی موسوم است. در این دیدگاه كه مورد قبول فلاسفه و متكلمان عقلگرا است، جملات اخلاقی مشتمل بر حسن و قبح و نیز باید و نباید (كه در واقع مرتبه شدید همان حسن و قبحاند) و دیگر مفاهیم هنجاری در واقع نوعی قضیه حاكی از عینیت (object claim) نسبت به گرایش مثبت یا منفی فرد مختار است. بدین ترتیب علاقه یا بیعلاقگی ما و یا خداوند نسبت به فعل راستگویی و یا دروغ، تاثیری در حسن و قبح آن ندارند و آن فعل به صورت مستقل از گرایشهای مختلف عاملهای مختار اعم از انسان و خداوند، دارای وصف حسن یا قبح است.
در مقابل این نظریه، برخی از متكلمان مسلمان جملات اخلاقی را هر چند نسبت به انسان قضیهای حاكی از عینیت میدانند و گرایشهای مثبت یا منفی آدمی را در قبال افعال یا حالات نفسانی در حسن و قبح آنها دخیل نمیدانند، اما جملات مذكور را نسبت به خداوند، حاكی از عینیت نمیدانند و در واقع تابع میل یا اراده یا امر او میدانند. از دیدگاه این متكلمان [اشاعره] جملات اخلاقی نسبت به میل و اراده الهی جملاتی حاكی از ذهن (Subject claim)اند.
دیدگاه اشاعره به نظریه شرعی و الهی بودن حسن و قبح اخلاقی موسوم است.البته در میان مسلمانان تقریرهای مختلفی از عینی و یا ذهنی بودن اوصاف اخلاقی ارائه شده است و دو تقریر معتزلی- شیعی و اشعری از اهمیت زیادی برخوردار است.
ابنسینا در بحث از مواد قضایا در منطق، سخنی درباره حسن و قبح مطرح كرده است كه علیالظاهر با هیچ یك از دو نظریه معروف پیش گفته سازگار نیست.وی در مقام شمارش انواع جملاتی كه در استدلالهای مختلف به كار میآیند به قضایای مشهوره اشاره میكند كه در قیاس جدلی كاربرد دارند، هر چند ابنسینا در مقام تحلیل ماهیت جملات اخلاقی نیست اما مثالهایی كه برای قضایای مشهوره میزند عمدتاً جملات اخلاقیاند. بهویژه اینكه وی دو جمله «اخذ اموال دیگران زشت است» و «دروغ زشت و ناپسند است» را جزو آرای محموده كه از قضایای مشهورهاند میشمارد.
ابنسینا آرای محموده را قضایایی میداند كه نكته اصلی پذیرش آنها شهرت آنها است و از این روی بیشتر از قضایای واجبالقبول مانند اولیات سزاوار نام مشهورات هستند، زیرا قضایای واجبالقبول هر چند از حیث اینكه مورد پذیرش عمومند، مشهوره به حساب میآمده، در جدل به كار میروند اما شهرت، وجه اصلی قبول آنها نیست.
برای توضیح مراد ابنسینا لازم است نظر وی درباره انواع قضایایی كه در استدلالهای مختلف به كار میرود بیان گردد.
ابنسینا میگوید: «انواع قضایایی كه در قیاس، استقرار و تمثیل مورد استفاده قرار میگیرد چهار دسته است: مسلمات، مظنونات و آنچه با آن است متشابهات به غیر و مخیلات».خواجه طوسی در شرح وجه حصر قضایای مورد استفاده در انواع استدلال به همین چهار دسته میگوید قضایا یا مفید تصدیقاند یا نه. دومی مخیلات نامیده میشوند. در صورتی كه مفید تصدیق باشد یا تصدیق جازم را فایده میدهند یا غیرجازم. دومی مظنونات و قضایای وابسته به آنها است. قضایای مفید تصدیق جازم یا سببی دارند كه مسلمات خوانده میشود و یا شبه سبب دارند كه متشابهات به غیر نامیده میشود.در این میان مسلمات بر دو قسماند: در برخی از آنها سبب تصدیق جازم در نفس خود تصدیقكننده است كه معتقدات خوانده میشود و برخی دیگر سببی از بیرون ذهن تصدیقكننده دارد كه ماخوذات نام دارند.
مشهورات یكی از انواع معتقدات است و دو قسم دیگر آن واجبات القبول و وهمیات است.
اما خود مشهورات هم بر چند دستهاند.
اولیات و مانند آنها، آرای محموده یا تادیبات صلاحیه،خلقیات، انفعالیات، استقرائیات . در مشهورات آنچه معتبر است این است كه تطابق آرا درباره آن جمله وجود داشته باشد. از این روی اولیاتی مانند امتناع اجتماع نقیضین چون علاوه بر اینكه از جهت انطباق با عالم واقع معتبرند، از جهت تطابق آرا بر مفاد آنها هم معتبرند و مشهوره به حساب میآیند. ابنسینا قضایای مشهوره واقعی را آنهایی میداند كه تكیهگاه اصلی اعتبار آنها مشهوره بودن آنهاست.در واقع مشهورات بالمعنی الاخص (آرای محموده) به گونهایاند كه عقل انسان و یا حتی حس و وهم وی آن را درك نمیكند و بدان تصدیق نمیكند ولی چون این قضایا مشهورند، میتوانند در قیاس جدلی به كار آیند زیرا جدل برای اثبات حق نیست، بلكه برای الزام شخص به قبول چیزی است و از این رو مقدمات جدل باید مشهورات مورد قبول همگان و یا لااقل مسلمات مورد قبول طرف باشد.در واقع عواملی كه دستاندركار شهرت یك قضیه است، مختلف میباشند مانند تربیت و تادیب افراد به گونهای كه قضایای مذكور را بپذیرند، وجود حالتهای نفسانی راسخ و پایداری كه منشا قبول برخی قضایا میشود (خلقیات) و یا وجود حالتهای انفعالی خاص مانند رقت قلب كه موجب قبول قضایایی مانند «قبح ذبح حیوان» است (انفعالیات)
برای عامل اول شیخ به دو جمله «قبح گرفتن مال دیگری» و «زشتی دروغ» اشاره میكند. برای مشخص شدن حوزه بحث، ما فقط مثال «زشتی و ناپسندی دروغ» را موضوع تامل قرار میدهیم.
ظاهر این عبارت دلالت دارد بر اینكه اصل و اساس پذیرش جمله «دروغ زشت و ناپسند است»، تربیت اجتماعی فرد در فرهنگی است كه چنین جملهای را میآموزد و در واقع پشتوانه پذیرش این جمله (و احتمالاً جملات اخلاقی از این دست) شهرت آنهاست.
این سخن ما را به یاد نظریه نسبیگراییفرهنگی (Cultural Relativism) میاندازد كه یكی از تقریرهای ذهنیگروی (Subjectivism) است كه اعتبار جملات اخلاقی را به توافق آرای اكثریت و یا به عبارت برگرفته از شیخ، تطابق آرای مستند میكند. در این دیدگاه ارزشهای اخلاقی دلالت بر چیز عینی ندارند و در واقع این قضایا ادعای راجع به ذهنِ عمومی جامعهاند.»
در نظریه نسبیگرایی فرهنگی، جملات اخلاقی فقط حاكی از توافق عمومی جامعه در قبول چیزیاند. البته این توافق ممكن است بر اساس ملاحظه منفعت یا وجود یك خلق خاص باشد ولی به هر حال تكیهگاه اصلی جملات اخلاقی همین تطابق آرای عمومی است.
تنها دلیل قبول و پذیرش جمله «دروغ زشت است» تطابق آرای افراد جامعه در این خصوص است ولی اگر روزی این توافق عمومی از بین برود دیگر وجهی برای قبول جمله مذكور باقی نمیماند.
رویكرد نسبی گرایی فرهنگی در واقع اعتبار جملات اخلاقی را در گرو نحوه گرایش مردمان آن فرهنگ میداند و بدین ترتیب اوصاف اخلاقی را نسبی میداند. درستی یك جمله اخلاقی بر اساس این نظریه مرهون تطابق آرای افراد جامعه در قبول آن است و نادرستی یك جمله اخلاقی نشانه عدم قبول عمومی آن در جامعه است. صدق یعنی مطابقت با آرای عمومی و كذب یعنی عدم تطابق با آرای عمومی.
اینك به نظر میرسد این سخن ابنسینا كه آرای محموده مانند «دروغ زشت است» تكیهگاهی جز شهرت ندارند، قبول نسبیگرایی فرهنگی است. اما نگارنده هرگونه تفسیر ذهنگرایانه اعم از الهیاتی (كه در تفكر اشاعره دیده میشود) یا جمعگرایانهای كه در دیدگاه نسبیگرایان فرهنگی وجود دارد، از ابنسینا را مردود میداند. در این خصوص فقط به یك شاهد از همان متن اشارات توجه میدهم.
الف) ابنسینا در همانجا كه میگوید:
قبول قضایای موسوم به آرای محموده برای آن است كه ما آدمیان بهگونهای تربیت میشویم و در فرهنگی میزییم كه چنان آموزههایی را به ما القا كرده و میقبولاند. تا اینجای عبارت با نظریه نسبی گرایان فرهنگی سازگار است اما مشكل در این است كه وی در همان صفحه میگوید:برخی از مشهورات صادقاند و برخی كاذب و حتی آرای محموده گاهی كاذباند.این جملات به صراحت دلالت دارد كه ابنسینا برخلاف نسبیگرایی فرهنگی معادله صدق و تطابق آرا را نمیپذیرد و امكان كذب برخی آرای عمومی را قبول میكند.
این سخن با اصل و اساس نسبیگرایی فرهنگی كه صواب و درستی اخلاقی را چیزی جز تطابق آرای عمومی نمیداند ناسازگار است. برای ابنسینا امكان دارد كه مردم بر رایی اخلاقی توافق كنند كه كاملاً خطا و نادرست است، در حالی كه این سخن در چارچوب نسبیگرایی فرهنگی بیمعناست.جدا كردن صدق و كذب جملات اخلاقی از مساله شهرت آنها، دقیقاً به معنای نفی ذهنی بودن جملات اخلاقی در قیاس با افراد جامعه (مدعای نسبیگرایی فرهنگی) است.بدینترتیب و به طریق اولی معلوم میگردد كه ابنسینا درستی و نادرستی جملات اخلاقی را مربوط به ذهن فردی هم نمیداند و در واقع برای اوصاف اخلاقی عینیت قائل است.این ویژگیهای عینی گاهی به صورت قضایای مشهوره بیان میشوند كه در آن صورت رای محمود، صادق است ولی گاهی هم در قالب قضیهای غیرمشهور و در بیان فرد یا عدهای خاص میآید كه در آن صورت رای شنیع ولی صادق است.
بنابراین ملاحظه ذیل عبارت ابنسینا ما را به نفی نسبیگرایی فرهنگی و هر تقریر دیگری از ذهنیگرایی میكشاند، اما صدر عبارت را كه میگوید در آرای محموده قبول قضایا برای تربیت خاصی است كه شدهایم و عقل به خودی خود چنین قضایایی را نمیپذیرد، چگونه معنا كنیم؟به عبارت دیگر به نظر میآید صدر و ذیل عبارت با هم سازگار نیست، این مشكل باعث شده است تا برخی از متاخران ابنسینا مانند لاهیجی (در سرمایه ایمان) و سبزواری (در شرح منظومه) بگویند كه مشهوره بودن قضیهای مانع از بدیهی بودن یا اولی بودن آن نیست. بنابراین قضیه «عدل حسن است» میتواند هم مشهوره و هم اولی و بدیهی باشد.این سخن هر چند در جای خود درست است و چیزی است كه ابنسینا خود تصریح دارد و حتی قسمی از مشهورات را واجباتالقبول قرار داده است اما جای تعجب است كه آرای محموده را قسیم همین واجباتالقبول آورده است و به صراحت میگوید در اینجا تكیهگاهی جز شهرت نیست و عقل و حس و وهم چنین ادراكی ندارند.
با این حساب نمیتوان گفت قضایای اخلاقی در شمار بدیهیات و یا واجبالقبولاند.كلید حل مساله به نظر نگارنده در فرق گذاشتن بین موجه بودن یك قضیه برای استفاده در جدل و صادق بودن آن است.
ابنسینا در اینجا به مناسبت جدل فقط میخواهد وجه استفاده از این قضایا را در جدل بیاورد. آنچه مجوز استفاده در قیاس جدلی است مشهور بودن آن قضیه است كه در واجبالقبول، آرای محموده، خلقیات و... وجود دارد، اما هر كدام از اینها از حیث مطابقت با واقع میتواند حكم جداگانهای داشته باشد. صدق و كذب مربوط به مطابقت یا عدم مطابقت با واقع است ولی شهرت یا شناخت یك قول به تطابق یا عدم تطابق آرا با آن برمیگردد و این دو مقولهای جدای از هماند.اینكه ابنسینا برای مشهورات انواعی را بیان میكند و میگوید در برخی از آنها قبول عام برای اولی بودن، یا وجود خلق یا انفعال مشتركی است كه در میان آدمیان است، اما در آرای محموده چیزی جز همان شیوع و شهرت در كار نیست برای آن است كه این امور وجوه مربوط به چگونگی قبول این قضایا هستند ولی درباره چگونگی تطابق این قضایا با عالم واقع حرفی نمیگوید.در نتیجه میتوان گفت كه از نظر ابنسینا هر چند ما اخلاق را از رهگذر تربیت و تأدیب عمومی درمییابیم ولی مقولات اخلاقی دارای صدق و كذباند و آموختههای ما گاهی كاذبند. پس اخلاق امری عینی است و تابع رای ما به صورت فردی یا جمعی نیست.
منبع : روزنامه تهران امروز
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست