شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

علامه دوانی و تاریخ حضوری


علامه دوانی و تاریخ حضوری
تاریخ نویسی در عالم اسلامی همزمان شاهد دو فرایند معكوس بوده است. نخست نوعی از تاریخ نگاری و تاریخ نگارانی را سراغ داریم كه حوادث تاریخی را چونان ابژه های مورد مطالعه فرض كرده و خود به عنوان سوژه مطلق سعی در سیطره بر آن و تجزیه و تحلیل دقیق حوادث دارند. چنین مورخانی در مواجهه با پدیده های تاریخی چونان پزشك جراحی كه مشغول كالبدشكافی و تشریح جسد انسانی هستند، حوادث تاریخی را موشكافانه كالبدشكافی می كنند تا در تشریح جسد بی جان حوادث تاریخ به كشف نكته ای نائل شوند. چنین مورخی هیچ نسبتی با تاریخ ندارد و البته این بی نسبتی را كه از آن به عنوان «بی طرفی علمی» یاد می كنند مایه مباهات خود نیز می دانند. تاریخ نویسی چنین مورخانی را «تاریخ حصولی» می نامیم.
چنین كتب تاریخی را می توان مانند كتاب هایی در زمینه شیمی یا ریاضی یا جانورشناسی خواند و استفاده بردو سپس به گوشه ای نهاد و به سراغ كاری دیگر رفت. البته تفاوت فاحشی میان این نوع كتب تاریخی و كتب علوم تجربی وجود دارد كه همان كاربرد ودستاوردهای عملی آنان است كه چنین تاریخ هایی از آن بی بهره اند. اگر این نوع كتب تاریخی از صحنه روزگار حذف شوند، هیچ تغییری در زندگی دنیوی و اخروی مردم رخ نمی دهد. چه اهمیتی دارد كه فلان پادشاه در چه تاریخی به سلطنت رسید یا تاج و تخت خود را از دست داد. اساساً در چنین تاریخ نویسی، وجود و عدم كل تاریخ امری علی السویه خواهد بود. انسان امروزی در صورت فقدان این نوع تاریخ هیچ چیزی را از دست نداده است. انسان امروز مسائل خود را دارد ودر مواجهه با این مسائل با عقل و فكرت خود راه هایی برای حل آنها می یابد. سوخت هسته ای امروز نیاز ماست پس باید آن را به دست آوریم. حال چه اهمیتی دارد كه تاریخ حصولی به ما بگوید یا نگوید كه استعمارگران در گذشته با چه ترفندهایی مانع از ملی شدن نفت یا دیگر صنایع ما بودند. تاریخ حصولی در صورت مطابقت با واقع چیز زیادی برای انسان امروز ندارد و در صورت مطابق نبودن آن با واقع به طریق اولی هیچ.
چنین تاریخی چیزی به ما نمی دهد كه عقل و تفكر ناتوان از آن باشد. در تاریخ حصولی نه تنها هیچ فایدتی برای انسان امروز حاصل نمی شود بل تعطیلی تفكر و عقل را به همراه می آورد. چنانكه بخوبی می توان این بی فكری و كندذهنی را در میان مورخان و اهل تاریخ بدین معنا یافت. چنین مورخانی انبان ذهن خود را از نام انسان ها، مكان ها و زمان ها پر كرده اند تا در مواجهه با هر امر مستحدثه ای بدان ها رجوع كنند تا معادل مشابهی برای آن بیابند و این گونه از تاریخ عبرت بگیرند و درس بیاموزند! لذا چنین مورخانی همواره در سطح مسائل مانده و راهی به عمق نمی یابند و این گونه تاریخ حصولی در مقابل تفكر قرار می گیرد.
اما در كنار این نوع تاریخ نویسی نوعی دیگر از تاریخ نویسی در عالم اسلامی وجود داشته است كه ردپای آن را می توان در صدر تاریخ اسلام از سوی برخی از صحابه و تابعین یافت. تاریخ و حوادث تاریخی در این طریق تاریخنگاری دیگر نه جسد بی روح بل موجودی زنده است كه مورخ خود را درون آن می یابد. تاریخ دیگر نه امری متعلق به گذشته بل امری حاضر است كه حال و آینده ما را فرا گرفته است. حضور زنده و پویای تاریخ در این نوع تاریخ نگاری را می توان «تاریخ حضوری» در مقابل تاریخ حصولی دانست.
تاریخ حضوری تاریخی است كه مورخ خود را فقط تماشاگر آن نمی داند. اساساً از منظر تاریخ حضوری هیچ نوع تاریخ نگاری بی طرف و تماشاگرانه امكان تحقق ندارد. حتی آنان كه مدعی «علمی بودن» و «بی طرف ماندن» را دارند، خود در افق تاریخ قرار گرفته اند كه قادر به خارج شدن از آن افق نیستند. این افق تاریخی هر مورخ است كه چارچوب تاریخ نگاری او را شكل می دهد. تاریخ حضوری تاریخی است كه مخاطب خود را در نسبتی حضوری با حوادث می یابد. در چنین نسبتی مخاطب با رنج ها و خوشی ها، نیش ها و نوش ها، گریه ها و خنده ها، ارتباطی بی واسطه می یابد.
تاریخ اسلام از ابتدا شاهد چنین تاریخ هایی بوده است. كتاب «اسرار آل محمد» سلیم بن قیس و مقاتل عاشورائی جملگی از تواریخ حضوری هستند كه امروزه پس از گذشت ۱۴ قرن مخاطب خود را در افق خود قرار می دهد. تاریخ حضوری برخلاف تاریخ حصولی، نسخه نویسی نیست، تاریخ حضوری به واسطه غلبه حال بر قالب، دارویی است كه مخاطب خود را در هنگام خواندن متحول می كند و به دلیل همین حضور نتایج و خواصی را به بار می آورد كه دیگر در تاریخ حصولی نمی توان از آنها سراغی گرفت.
تاریخ حضوری بیانگر ظهورات و تجلیات حق است و هر دوره ای از ادوار آن ظهور و غلبه اسمی از اسما است. در چنین تاریخی انسان نظر به احوال دارد و تبدیل و تبدل این احوال او را به بطن زمینه و زمانه خود می برد.
□□□
آثار تاریخی علامه محقق استاد علی دوانی را نیز از چنین تواریخی می دانم. بیان او در شرح حوادث تاریخی مخاطب را در میانه معركه حاضر می كرد. روش تاریخ نگاری او با وجود دقت و سندیت و وثاقت، در عین حال از جنس حضور بود.
او مدرس تاریخ اسلام در حوزه و دانشگاه بود، اما روش تدریس او به شهادت همه شاگردانش خلاف آمد عادت و غریب می نمود. كلاس درس تاریخ علامه دوانی، كلاس روضه بود. مجلس روضه، مجلس حال است و احوال بر آن غالب است. هیچ كس در كلاس او ناظر بیرونی تاریخ نبود، بل كلاس درس او رستاخیز تاریخ بود. همه چیز زنده بود و حضور داشت. تأملات دقیق او در تاریخ اسلام و تاریخ معاصر ایران جملگی گواه این حضور دل و شهود قلبی است. او با تاریخ انس داشت نه انسی نوستالوژیك بل بدان رو كه تاریخ برای او امر حاضری بود كه افق تفكر و انقلاب حال برایش پدید می آورد.
تأملات تاریخی او خواه در حوزه اندیشه ها، خواه در رجال و تراجم، نحوی كشف و تقرب به حقیقت بود. شرح حال بزرگان و دانشمندان برای او فقط بیان زندگی و نقل حوادث نبود. نحوی همدلی و همسخنی بود كه به كشف عالم این عالمان منجر می شد. كشف عوالم بزرگان، عالم خود مورخ را نیز تغییر می دهد و مخاطب و خواننده این تاریخ ها نیز دچار انقلاب حال می شود. از همین رو چنین تاریخ نویسی به طور عینی در زندگی انسان امروز تأثیر می نهد. نوع نگاه او به تاریخ در اجزای زندگی او نیز جاری و ساری بود. هر پدیده ای در زندگی روزمره برایش در بستر تاریخ و زمان معنا می یافت، گویی هر چیز، تاریخی دارد كه بی آن هیچ نیست.
نوع نگاهش به جغرافیا و طبیعت نیز در بستر همین تاریخمندی تحقق می یافت. او در مسیر راه های مسافرتی كه شاید دیگران بیش از او آمد و شد داشتند چیزهایی می دید و به حقایقی توجه می كرد كه گویی با او و تنها با او سخن می گویند.
فی المثل مسیر تهران به قم برای او فقط یك راه نبود یك تاریخ بود كه در آن آمد و شد بزرگان و اولیای الهی را می دید. او درون كوه و جنگل و دشت و صحرا كه مسافرت به آنها را بسیار دوست می داشت، فقط سبزی و زیبایی طبیعی را نمی دید، بل رنج ها و دردهای هزاران ساله انسان هایی را می دید كه در بستر زمان بر این مكان ها گذر كرده اند.
او در تخت بیش از وجود بناهای باقی مانده (كه چندان هم موجود نیست) نادیده هایی را می دید كه حكایت از ظهورها و سقوط ها داشت. در خرابه های باستانی، ضعف و سستی انسان ها را می دید و در نهایت همه جا و همه گاه رد پایی از الوهیت می یافت و به حق الیقین دریافته بود كه تنها خداست كه می ماند و تاریخ برای او گواه این مدعا بود.
اكبر جباری
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید