سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
مجله ویستا
هنجارشکنی در شعر صائب تبریزی
نگرش صائب تبریزی به شخصیتی معروف نظیر خضر - علیهالسلام - دوگانه است.
صائب در برخورد با داستان خضر(ع) و در ساختن تلمیح، گاه موافق سنت ادبی عمل میکند و گاه به خلاف عرف و عادت شاعران گذشته، با خضر(ع) و عناصر داستانی او مخالفخوانی میکند. اگر شاعرانی چون خاقانی، سعدی و حافظ با انتقادی ملیح به ماجرای خضر - علیهالسلام - نگریستهاند، صائب در وسعت بخشیدن به این نگرش، تلاشی جدی کرده است. او گاه با شماتت خطاب به حضرت خضر(ع)، خود را بینیاز از عمر جاودان و آب حیات، صاحب ویژگیهایی میداند که حتی خضر به آنها دست نیافته است. بدیهی است که صائب برای اثبات نظریات و افکار خویش و نیز برای ترجیح روش سلوک خود حاضر است از خضر(ع) سبق ببرد و او را با وجود همه اعتباری که در عالم ادب و عرفان دارد، بیرون از دایره علایق و پسندهای خود بپندارد، این نحوه نگرش، نوعی هنجارشکنی و گریز از سنت ادبی به شمار میرود.
در این مقاله، موضوعاتی دستهبندی شده که در آنها صائب تبریزی نگرش انتقادآمیز خود را متوجه ماجرای حضرت خضر(ع) کرده است.
● مقدمه
اگر امثال عرفی شیرازی، نظیری نیشابوری و طالبآملی را شاعران دوره شکلگیری سبک هندی (اصفهانی) و شاعری چون بیدل دهلوی را خاتم این سبک بدانیم، صائب تبریزی حد معادل و میانه این شیوه به شمار میرود. اشعار او از حیث مضامین، زبان، عناصر خیال، موسیقی و محتوا، به گونهای است که باید او را از گویندگان ممتاز این سبک دانست. در شعر صائب، از وقوعگوییهای محتشم کاشانی و از خیالبافیهای افراطی بیدل خبری نیست. او در عهد صفوی، سبکی خاص بنیان نهاد که از نظر لفظ و معنا متعادلتر از شیوه سایر گویندگان قرن یازدهم است. به همین منظور میتوان این سبک را سبک صائب نام نهاد.
صائب، شاعری بسیار پرکار بوده است و از همین رو، ادبیات سست و مضامین سخیف هم به شعر او راه پیدا کرده و بهانه به دست منتقدان و مخالفان داده است. دکتر ذبیحالله صفا معتقد است “از زمانی که نوبت سخن به بنیانگذاران شیوه جدید در نیمه دوم از سده دوازدهم رسید، به جای آنکه مبالغهکاران یا ناتوانان از میان نوآوران عهد اخیر صفوی را نشانه ملامت کنند، به تواناترین آنها یعنی صائب تاختند و همه تقصیرها را برعهده او نهادند و بعضی از بیتهای او را که قابل عیبگیری است، بهانه تخطئه وی ساختند و حال آنکه به واقع صائب در غزل تواناست و با آنکه بسیار گفته، کمتر سخن قابل ایراد دارد.”(صفا ۱۳۷۳:۱۲۷۹)
داستانها و اساطیر در شعر فارسی، با وجود تحولات اجتماعی، سیاسی، دینی و مذهبی، رنگ و جلوه خود را حفظ کردهاند. در مسیر تاریخ ایران، گاه اساطیر حماسی و گاه اساطیر دینی رشد کردهاند. اقبال همگانی به شعر و ادب، از ویژگیهای محیط اجتماعی عهد صفوی است. شعر از دربار به کوچه و خیابان راه پیداکرد و مردم عادی نیز قریحه خود را در عالم ادب آزمودند. توجه به سنتهای ادبی و صنایع بدیعی، از شروط سخنوری در گذشته بود. شاعران، از درسخواندهترین تا کمسوادترینشان، حداقل اطلاعات ادبی را در شعر و زبان خویش به نمایش میگذاشتند. یکی از رویکردهای سنتی، توجه به تلمیح بود.
قدما در کتابهای بلاغت، مسئله بهرهمند شدن شاعر را از اساطیر در باب ویژهای با عنوان تلمیح آوردهاند و در تعریف آن میگویند: تلمیح این است که شاعر در خلال شعر خویش، به داستان یا شعری یا مثلی اشارت کند و به گونه رمز و نشانهای آن را بیاورد. (شفیعی کدکنی۱۳۶۶ :۲۴۳) جلوهگاه اساطیرملی و اساطیر دینی در شعر، همین صنعت تلمیح بوده است.
شعر دوره صفوی، سرشار از تلمیحات مربوط به اساطیر اسلامی و سامی است و در این میانه، داستانهای کسانی که به نوعی در کتابهای تفاسیر یا آیات قرآن کریم از آنها یادی رفته است، بیشتر به چشم میخورد. صائب در تلمیحپردازی، توجه ویژهای به اساطیر دینی و شخصیتهای قرآنی داشته است. در غزل او، نام کسانی چون حضرت خضر، حضرت موسی، حضرت یوسف - علیهالسلام - و گروهی دیگر از پیامبران و شخصیتهای معروف قرآنی دیده میشود. صائب با داستانهای این شخصیتها مضامین متعددی ساخته و در این مضمونسازی به دو شیوه عمده توجه کرده است:
الف - توجه به تلمیحات همانند متقدمان و پیروی از سنت ادبی در تلمیحپردازی، توجه ویژهای به اساطیر دینی و شخصیتهای قرآنی داشته است. در غزل او، نام کسانی چون حضرت خضر، حضرت موسی، حضرت یوسف - علیهالسلام - و گروهی دیگر از پیامبران و شخصیتهای معروف قرآنی دیده میشود. صائب با داستانهای این شخصیتها مضامین متعددی ساخته و در این مضمونسازی به دو شیوه عمده توجه کرده است:
الف) توجه به تلمیحات همانند متقدمان و پیروی از سنت ادبی در تلمیحپردازی(موافقخوانی)، ب - هنجارشکنی در تلمیحپردازی (مخالفخوانی.)
دربخش “الف”، صائب همانند شاعران و نویسندگان متقدم، عناصر داستانی مختلفی را به کار گرفته است. او در تلمیحپردازی، سنت ادبی را در نظر داشته و در چهارچوب داستانها و اساطیر دخالت نکرده است. این نوع موافقخوانی و حرکت در مسیر عرف ادبی، نه فقط خاص صائب که خاص همه شاعران بوده است. اینکه با نام یوسف - علیهالسلام - داستان دوری یعقوب(ع) از فرزند و ماجرای برادران حقناشناس و عشق زلیخا و بوی پیراهن و ... به زبان شعر روایت شود، امری کاملا طبیعی و مطابق با هنجارهای ادبی است.
در بخش “ب” صائب، داستان، موضوع یا مضمون را از زاویه غیرمتعارف مینگرد و به خلاف آمد عادت در مورد آن داوری میکند برای مثال، در سنت ادبی ما حضرت عیسی(ع) نماد زندگیبخشی و درمان بیماران است. اما در شعر صائب، ابیاتی وجود دارد که در آنها با این ویژگی عیسی(ع) با طعن و کنایه برخورد شده است.
به درد من نتوان برد ره که دست مسیح
هزار مرتبه نبض مرا گرفت و گذشت
(دیوان صائب ۱۰/۱۸۲۶)
این موضوع در ارتباط با شخصیتهای قرآنی نظیر خضر، سلیمان، یعقوب، یوسف، عیسی و یونس - علیهم السلام - یا شخصیتهای اساطیری و افسانهای مثل اسکندر، رستم و جمشید، بسیار پررنگ است.
هرگاه کسی به آفاق و انفس نگاه تازهای داشته باشد، به ناچار برای انتقال صور نوین ذهنی خود - ما فیالضمیر خاص خود - باید از زبان جدیدی استفاده کند و اصطلاحات و نحو و ترکیب نوینی به کار برد، به ناچار اسم و اصطلاح وضع خواهد کرد یا به لغات بار معنایی تازهای میدهد. (شمیسا ۱۵ :۱۳۷۵)
صائب تبریزی به خاطر داشتن همین نگاه تازه، در رویارویی با شخصیتهای داستانی دریچهای نو گشوده و با نظری متفاوت به داستان زندگی و تاریخ حیات آنها نگریسته است. این نگرش، با رنگ انتقادی خاص خود، حقایق موسوم و متداول داستانهای معروف قرآنی و اساطیری را تاملپذیرتر از گذشته کرده است. گاه صائب خط قرمزی را که در شرع و عرف برای این شخصیتها تعریف شده است، میشکند و پا را حتی از دایره انتقاد فراتر مینهد و کار را به شماتت و سرزنش میکشاند:
پیش من خوشتر بود از منت آب حیات
تشنه لب خود را به دریای سراب انداختن
(دیوان صائب ۸/۶۰۱۵)
نگاه موافق و متداول ادبی به شخصیتهایی که نامشان رفت، در شعر صائب به کرات دیده میشود صائب حق آرایه تلمیح را همانند گذشتگان به نیکی به جای آورده؛ ولی تعداد ابیاتی که در آنها از زاویه مخالف به اشخاص معروف نگریسته، آن قدر زیاد است که میتوان آن را یک ویژگی سبکی به حساب آورد. در تاریخ شعر فارسی، شاعران زیادی بودهاند که نگاهی انتقادآمیز به شخصیتهای معروف داشتهاند؛ اما چون بسامد این موضوع در شعرشان فراوان نبوده است، نمیتوان مخالفخوانی را ویژگی سبکی آنان دانست. برای مثال، به ابیات زیر توجه کنید:
گر بر این چاه زنخدان تو ره بردی خضر
بینیاز آمدی از چشمه حیوان دیدن
(سعدی ۱۳۸۳:۵۴۷ )
راهم مزن به وصف زلال خضر که من
از جام شاه جرعهکش حوض کوثرم
(حافظ ۱۳۶۷:۳۲۹)
نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
نزاع بر سر دنیی دون مکن درویش
(همان: ۲۹۰)
پس مخالف خوانی را میتوان شکستن هنجارهای پیشین در تلمیحپردازی یا انحراف از نرم (هنجار) ادبی (سنت ادبی) دانست. به این شیوه در صنایع معنوی و سایر علوم ادبی توجه نشده است. تنها در کتب بلاغت قدیم، از صنعتی به نام«تغایر» نام بردهاند؛ که در تعریف آن گفتهاند:
آن است که متکلم بر وجه لطیفی مدح کند آنچه را نزد عموم نکوهیده است یا قبح کند آنچه را نزد دیگران ستوده است. بعضی این صنعت را دو قسم کردهاند: “تحسین مالایستقبح” و “تقبیح مالایستحسن.” (شمسالعلمای گرکانی ۱۳۷۷ :۱۵۴)
در مخالفخوانیهای صائب، آنچه بیش از همه دیده میشود، نگاه منتقدانه صائب به برخی شخصیتهای معروف نظیر حضرت خضر - علیهالسلام - است. تقریبا یک سوم کل ابیاتی که واژه خضر یا عناصر داستان او مثل آب حیات، آب حیوان، چشمه حیوان، ظلمات، اسکندر و عمر جاوید و ... در آنها وجود دارد، در بردارنده مخالفخوانی است. این امر درخصوص شخصیتهای دیگر نظیر موسی، عیسی و سلیمان - علیهمالسلام - ملایمتر و با تعداد ابیات مخالف کمتر است.
در این تحقیق، هنجارشکنی (انحراف از نرم) در تلمیحات مربوط به خضر - علیهالسلام - بررسی شده است که خود به عنوان نمونهای از شیوه صائب در مخالفخوانی به شمار میرود.
صائب و خضر(ع)
آیه ۶۵ از سوره مبارکه کهف، بیآنکه به صراحت از خضر(ع) نامی ببرد، او را بندهای از بندگان خداوند دانسته است:
“فوجدا عبدا من عبادنا آتیناه رحمه من عندنا و علمناه من لدنا علما”
در تفاسیر مختلف منظور از “عبد” را خضر(ع) دانستهاند. خضر، “نام یکی از پیغمبران یا اولیاست...، این نام در قرآن کریم نیامده است و تنها چیزی که هست، وصف او به عبودیت و حصول علم لدنی است مطابق اکثریت روایات اسلامی، نام او را خضر و کنیتش ابوالعباس است و بعضی نام او را الیسع گفتهاند و درباره شهرت وی به خضر میگویند که او به هر جا میگذرد و یا هرجا نماز میگذارد، زمین در زیر پا یا در اطراف او سبز و خرم میشود و بعضی گفتهاند که نامش ایلیا و مادرش رومی و پدرش از پارس بوده است.” (شمیسا۲۴۷ :۱۳۷۱)
خضر(ع) در ادب عرفانی، دلیل، راهنما، پیر و مرشد صوفیان است و در ادبیات عامیانه هم جایگاه خاصی دارد، به طوری که زیارتگاهها، قدمگاهها، چشمهها و کوههای زیادی به نام او در سرزمین ما وجود دارد داستانهایی که در خصوص خضر(ع) وجود د ارد، از دو سرچشمه قرآن کریم و فرهنگ عامه به ادبیات فارسی راه پیدا کرده است؛ اما به طور کلی از زمانی که شعر و ادب رنگ علمی و مذهبی به خود گرفت (حدودا از اواخر قرن پنجم هجری) و از همان زمان که به موازات جریانهای علمی و اعتقادی، گرایشهای صوفیانه هم به شعر راه یافت، چهره خضر(ع) در شعر فارسی پررنگتر جلوه کرد.
شعیت فاطمیان یافتهاند آب حیات
خضر دوران شده استند که هرگز نمرند
(ناصر خسرو ۱۳۶۸:۶۸ )
در قدح ریزآب خضر از جام جم
باز نتوان گشت از این در بیفتوح
(عطار ۱۳۷۴ :۱۱۵)
بودم در اینکه خضر درآمد ز راه و گفت
عید است و نور هان شده ملک سکندرش
(خاقانی ۱۳۷۳ :۲۲۴)
اولین نمونههای هنجارشکنی در باب خضر(ع) با ملایمت و محافظهکاری از حدود قرن ششم به چشم میخورد:
گرچه آب خضر جام جم بشد
تشنه جام جهان آرای افزای توست
(عطار ۱۳۷۴:۳۱)
سعدی و حافظ این محافظهکاری را با کنایات آمیختند و خضر(ع) را مورد نقد ملیح خود قرار دادند اما هیچگاه کار را به ترک ادب شرعی نکشانیدند.
لبهای تو خضر اگر بدیدی
گفتی لب چشمه حیات است
(سعدی ۱۳۸۳:۳۶۸)
فرق است از آب خضر که ظلمات جای اوست
تا آب ما که منبعش اللهاکبر است
(حافظ ۱۳۶۷ :۲۹)
آب حیوان اگر این است که دارد لب دوست
روشن است اینکه خضر بهره سرابی دارد
(همان: ۱۲۴)
واضح است که در نمونههای ذکر شده، مقصود شاعران، تفضیل اموری خاص بر داستان خضر(ع) است. به طوری که اهمیت آن امور را برسانند، نه اینکه قدر و قیمت اسطوره دینی خضر را کم کنند. آنها سعی دارند از طریق قیاس، اهمیت موضوعی را که در سر دارند اثبات کنند.
عدول از هنجار در شعر صائب درخصوص خضر(ع) را میتوان به موضوعهای زیر تقسیم کرد:
۱۰ تفضیل بر خضر(ع) یا عناصر داستانی او،
۲) نپذیرفتن منت آب حیات،
۳) بیحاصل بودن عمر جاویدان،
۴) تنها خوری خضر(ع)،
۵) ناتوانی خضر(ع)،
۶) شرمندگی خضر(ع)،
۷) پرهیز از آب حیات،
۸) گرانجانی خضر(ع)،
۹) حیرت از خضر(ع)،
۱۰) خودخواهی خضر(ع)،
۱۱) ننگ آب حیات،
۱۲) ملامت خضر (ای خضر(ع)... )،
۱۳) عمر جاودان ارزانی خضر(ع)،
۱۴) سیر شدن خضر(ع) از حیات،
۱۵) پایان پذیرفتن عمر ابد،
۱۶) یاران خضر(ع)،
۱۷) گمراه کنندگی خضر(ع)،
۱۸) پشیمانی خضر(ع)،
۱۹) امساک خضر(ع)
۲۰) افسانه بودن ماجرای خضر(ع.)
برای جلوگیری از به درازا کشیدن کلام، به چند مورد از موضوعات ذکر شده میپردازیم:
۱) تفضیل بر خضر(ع) یا عناصر داستان او:
سبزه خوابیده ما میزند پهلو به چرخ
سرو کوتاهی است عمر خضر از بستان ما
(دیوان صائب: ۸/۲۹۰)
به کام خضر آب زندگی را تلخ میسازم
به رغبت بس که میبوسم لب پیمانه خود را
(همان: ۶/۳۶۲)
نعمت آن است که چشمی نبود در پی آن
چشمه خضر تو را ، دیده گریان ما را
(همان: ۶/۴۸۶)
تا قطرهای ز آب سبک روح تیغ هست
آب بقا مخور که گرانجان کند تو را
(همان: ۳/۶۸۸)
گرچه صائب آب حیوان میدهد عمر ابد
حفظ آبروی خود آب بقای دیگر است
(همان: ۱۶/۹۹۴)
چون سکندر خضر اینجا خاک میبوسد ز دور
چشمه آن لب چو آب زندگی لب خورده نیست
(همان: ۶/۱۳۱۲)
خضر را میکند از چشمه حیوان دلسرد
از دم تیغ شهادت دم آبی که مراست
(همان: ۱۰/۱۴۲۷)
۲) صائب معتقد است تاآنجا که مقدور است باید از عمر جاوید و آب حیات حذر کرد و نباید منت خضر(ع) یا آب زندگانی را کشید، چون غایت زندگی و هدف از حیات فقط زیستن نیست. این مضمون مکرر به شکلی غالبا آمیخته با سرزنش و همراه با نوعی ستیزهگری در برابر عناصر داستان خضر(ع) در غزل صائب خودنمایی میکند. صائب در پی آن است که بیمقدار بودن عمر (حتی به صورت جاودانش) را به مخاطب خود یادآوری کند:
بس کز آب زندگانی چین ابرو دیدهام
بیمحابا میکشم چون زخم در بر تیغ را
(همان:۲۵/۹۰)
منت خشک و جبین تلخ آب زندگی
بر سکندر آب حیوان میکند آئینه را
(همان:۱۲/۲۳۷)
ما زخاطر آرزوی آب حیوان شستهایم
زنگ ظلمت نیست بر آئینه اقبال ما
(همان:۴/۲۵۸)
حریف خضر و رشک آب حیوان نیستم صائب
زآب تیغ او پر میکنم پیمانه خود را
(همان: ۹/۳۶۲)
معنی توفیق غیر از همت مردانه چیست؟
انتظار خضر بردن ای دل فرزانه چیست؟
(همان:۱/۱۲۴۳)
۳) مضمون دیگری که صائب از آن دستمایه هنجارشکنی در تلمیحات مربوط به خضر(ع) را فراهم کرده، تفضیل اندیشهها و عناصر خیال خود بر عناصر داستان خضر(ع) است. او برای اثبات مضمونی که در سر دارد، آن را با روشی قیاسی در برابر خضر(ع) یا چارچوب داستان او قرار میدهد و سرانجام برتری مافیالضمیر خود را بر ماجرای خضر(ع) یا بخشی از آن به اثبات میرساند. او در پی اثبات این موضوع است که خضر(ع) هم از زندگی جاوید به تنگآمده است. در این مخالفخوانیها، آنچه موج میزند، این مضمون است که حاصلی از عمر جاوید به دست نخواهد آمد؛ یا اینکه عمر ابد هم کوتاه است و انسان جستجو گرد نباید در سراچه ترکیب تختهبند تن باشد.
زیر تیغ ازبس به رغبت جانفشانی میکنیم
خضر را از زندگی بیزار میسازیم ما
(همان:۱۳/۲۷۶)
بلاست خواب پریشان دراز چون گردد
چه دلخوشی بود از عمر جاودانه مرا
(همان:۴/۶۲۹)
بهار عمر ملاقات دوستداران است
چه حظ کند خضر از عمر جاودان تنها
(همان:۲/۶۷۱)
مدت عمر ابد یک آب خوردن بیش نیست
خضر خوشهنگامهای بر آب حیوان چیده است
(همان:۲/۱۱۶۷)
ای سکندر تا به یک حسرت خوری برحال خضر
عمر جاویدان او یک آب خوردن بیش نیست
(همان: ۵/۱۲۸۱)
۴) صائب گاه خضر(ع) را اهل امساک و بخل میداند. میدانیم که خضر(ع) به دستیاری اسکندر به ظلمات راه یافت و تنها کسی بود که فیض نوشیدن آب حیات را کسب کرد (همراهان او محروم از این موهبت بازگشتند.) صائب میگوید که حضرت(ع)میتوانست به همراهان خود آب حیات بنوشاند؛ ولی از این کار دریغ ورزید. بهرهای که خضر(ع) از نوشیدن آب حیات برد، عمر طولانی، دیدن داغ عزیزان و گرانجانی دنیوی بود. دنیایی که از منظر عارفان و شاعران،اقامتگاهی موقت است؛ پس خضر(ع) با ماندن در این دنیا، ناخواسته اصرار بر گرانجانی دارد:
چشم دلسوزی مدار از همرهان روز سیاه
کز سکندر خضر مینوشد نهانی آب را
(همان:۸/۱۶)
حیات جاودان بیدوستان مرگی است پابرجا
به تنهایی مخور چون خضر آب زندگانی را
(همان:۳/۴۴۶)
میکند همرهی خضر، بیابان مرگت
اگر از درد طلب راهبری نیست تو را
(همان:۴/۴۹۱)
به احتیاط زدست خضر پیاله بگیر
مباد آب حیاتت دهد به جای شراب
(همان:۵/۹۰۵)
بیرفیقان آب خوردن میدهد خجلت ثمر
خضر را از دیدهها شرمندگی پوشیده است
(همان:۹/۱۱۷۵)
خضر اگر تیری به تاریکی فکند از ره مرو
آنکه میبخشد حیات جاودان پیداست کیست
(همان:۱۲/۱۲۴۴)
مدار چشم مروت زهیچکس صائب
که خضر را غم محرومی سکندر نیست
(همان:۱۲/۱۷۹۷)
خضر آب زندگی به سکندر نمیدهد
در طبع روزگار مروت نمانده است
(همان:۱۰/۱۹۸۰)
۵) در ادب عرفانی، خضر رهبر راهگمکردگان است. در ادب عامه هم بسامد این برداشت تقریبا بالاتر از سایر تعابیر پیرامون خضر(ع) است. صائب در ابیات زیر از دریچهای دیگر به این بخش از زندگی خضر(ع)نگریسته است. او مدعی است که در تاریکیهای دنیا، خود خضر(ع) هم از جویندگان راه حقیقت است. چگونه میتوان از کسی که خود در زندان دنیا چشمبسته، اسیر شده است تمنای یاوری و راهبری داشت:
از سر تعمیرم ای خضر مروت درگذر
بر نمیدارد مرا از خاک این تعمیرها
(همان:۹/۳۰۱)
من به این سرگشتگی صائب به منزل چون رسم
در بیابانی که چندین خضر سرگردان شدهاست
(همان:۱۱/۱۱۴۷)
تا چه باشد در بیابان طلب احوال ما
خضر اینجا رهنورد رهنما گم کردهای است
(همان:۵/۱۱۸۵)
چه انتظار خضر میبری قدم بردار
هزار گمشده را شوق رهنما کرده است
(همان:۹/۱۷۵۰)
برو خضر که من آن کعبهای که میبینم
دلیل راهش غیر از شکستهپایی نیست
(همان:۵/۱۸۲۰)
خضر را ما سبزه این بوم و بر پنداشتیم
گردبادی هم نشد زین دشت بیحاصل بلند
(همان:۶/۲۵۸۸)
در این وادی که هر سو چون خضر آوارهای دارد
نمیگردی بیابانمرگ اگر از خود جدا گردی
(همان:۳/۶۷۶۳)
۶) در شعر و نثر قبل از قرن یازدهم غالبا امتیازی که برای خضر(ع) قائل بودهاند، نوشیدن آب حیات است. شاعران، خضر(ع) را مباهی و مبتهج از نوشیدن آب زندگی میدانند اما شعر قرن یازدهم- بویژه شعر صائب- در بردارنده این مضمون است که خضر(ع)از نوشیدن آب حیات شرمگین است.
بیرفیقان آب خوردن میدهد خجلت ثمر
خضر را از دیدهها شرمندگی پوشیده است
(همان:۹/۱۱۷۵)
سبز نتواند شد از خجلت میان مردمان
هرکه آب زندگی چون خضر تنها میخورد
(همان:۲/۲۳۹۸)
از این خجلت که تنها خورد آب زندگانی را
ندانم خضر پیش مردمان چون سبز میگردد
(همان:۹/۲۸۵۳)
شود گرد خجالت بر جبین خضر بنشیند
غباری از سر خاک سکندر چون هوا گیرد
(همان: ۵/۲۹۷۱)
۷) نوشیدن آب زندگی، عواقب ناپسندی در پی دارد:
زآب زندگی آئینه هم زنگار میگیرد
بود ظلمت نصیب از چشمه حیوان سکندر را
(همان:۶/۳۶۶)
نظر به چشمه حیوان نمیکنم صائب
مرا ز راه برد جلوه سراب کجا
(همان:۱۴/۵۷۴)
توان زآئینه جبهه سکندر دید
سیاهکاسگی آب زندگانی را
(همان:۵/۶۴۸)
با تشنگی زچشمه حیوان گذشتهایم
از خضر انتقام سکندر کشیدهایم
(همان:۵/۵۸۸۲)
۸) حیرت از خضر(ع) در تعدادی از ابیات صائب به چشم میخورد. صائب با ابزار پرسشگری به سراغ خضر(ع) میرود تا نقدی موشکافانه بر داستان حیات او بگذارد:
چون به عمر جاودان صائب تسلی شد خضر
داشت سیری عالم امکان ولی ماندان نداشت
(همان:۱۰/۱۳۴۲)
ما از این هستی ده روزه به تنگ آمدهایم
وای بر خضر که زندانی عمر ابد است
(همان:۶/۱۴۴۴)
جز دمی آب که صد چشم بود در پی آن
خضر از چشمه حیوان چه تواند دریافت
(همان:۹/۱۶۳۳)
از این خجلت که تنها خورد آب زندگانی را
ندانم خضر پیش مردمان چون سبز میگردد
(همان:۹/۲۸۵۳)
ما به این ده روزه عمر از زندگانی سیر آمدیم
خضر چون تن داد- حیرانم- به عمر جاودان
(همان:۶/۵۹۸۵)
نیست جز داغ عزیزان حاصل پایندگی
خضر حیرانم چه لذت میبرد از زندگی
(همان:۱/۶۷۱۹)
من شدم دلگیر صائب زین حیات پنج روز
خضر چون آورد تا امروز تاب زندگی
(همان: ۱۴/۶۷۲۰)
سبزه زیرسنگ نتوانست قامت راست کرد
چیست حال خضر یا رب زیر بارزندگی
(همان:۲۳/۶۷۲۲)
۹) صائب، خضر(ع) را مورد خطاب قرار میدهد و از سر انتقاد- که گاه تند و شماتتآمیز هم هست- گستاخانه چیزی را از او میپرسد. این ملامتگری در کل غزلهای صائب چندان زیاد نیست؛ اما به هرحال ساختار جملاتی که خضر(ع) در آنها مخاطب است- و شبهجملهای با نام او ساخته میشود- از حیث مخالفخوانی جالب است:
برو خضر که من آن کعبهای که میبینم
دلیل راهش غیر از شکستهپایی نیست
(همان:۵/۱۸۲۰)
ای خضر چند تیر به تاریکی افکنی
سرچشمه حیات نهان در دل شب است
(همان:۲/۱۸۶۷)
ای خضر غیر داغ عزیزان ودوستان
حاصل تو را ز زندگانی جاودانه چیست؟
(همان:۴/۲۰۲۶)
تو ای خضر از زلال زندگی بردار کام خود
که این لبتشنه لعل آبداری در نظر دارد
(همان:۲/۲۹۲۱)
در هر گذر سبیل مکن آبروی خویش
ای خضر پاس چشمه حیوان نگاهدار
(همان:۴/۴۷۱۷)
به من تکلیف آب زندگی کردن بود کشتن
تو را ای خضر در قید جهان جاوید میخواهم
(همان:۴/۵۶۰۸)
۱۰) خضر(ع) فیض دستیابی به آب زندگی رابه مدد دیگران به دست آورد. در حقیقت خضر(ع)بر نردبانی پا نهاد که پلههای آن کسانی از قبیل اسکندر بودند. اسکندر ابزاری بود برای دستیابی خضر(ع)به سرچشمه آب حیات؛ اگرچه شوکت و جلال پادشاهی داشت، ولی در عین غنا محتاج حیات جاودان بود. همین پارادوکس غنا و فقر است که یکی از گستردهترین مضامین اسطورهای رادر فرهنگ تمامی ملتها ساخته است. حیات جاوید و حسرت دستیابی به آن، بنمایه داستانها، افسانهها و اسطورههای فراوانی است که ماجرای اسکندر، اسطوره کاووس، حماسه اسفندیار، داستان کیگشتاسب و دیگران در ادبیات فارسی، مشتی از این خروار به شمار میرود. خضر(ع)با دستیابی به عمر جاوید و نوشیدن آب حیات، دیگران را در حسد عمر ابد باقی گذاشت. شاید این اتفاق را بتوان ناشی از جبر دانست. ولی صائب آنقدر اختیار برای خضر(ع)قائل است که میگوید:
به سکندر ندهد قطره آبی هرچند
خضر سیراب زاقبال سکندر شده است
(همان:۳/۱۵۳۹)
زاقبال سکندر خضر بر دل داغهادارد
که آب زندگانی جای چشم تر نمیگیرد
(همان:۶/۲۹۹۲)
سایه ارباب دولت شمع راه ظلمت است
خضر از اقبال سکندر یافت آب زندگی
(همان:۹/۶۷۲۰)
۱۱) صائب تبریزی در دو بیت، ماجرای خضر را به صراحت افسانه میداند و همانند مضامین ذکر شده در شماره ۱، اموری دیگر را بر داستان خضر(ع) برتری مینهد. او چرخ ستمگر را ظالمتر از آن می داند که حتی اجازه دهد قطره آبی خوش از گلوی کسی پایین برود، چه رسد به اینکه کسی زیر این آسمان کبود آب حیات بنوشد:
خضر و سیر ظلمت و آب حیات افسانه است
تازه شد هرکس شراب کهنه در مهتاب زد
(همان:۵/۲۴۰۶)
حرفی است اینکه خضر به آب بقا رسید
زین چرخدل سیه دم آبی ندید کس
(همان: ۶/۴۸۵۵)
● نتیجهگیری
شاعران سبک هندی در ادامه مسیر شعر فارسی، تلمیح را به شکلی به کار بردند که بتواند در خلق مضمونی تازه موثر باشد و در این مسیر حتی در تلمیحات دستکاریهایی هم کردهاند یاگاه شاخههای فرعی (اپیزود) در داستانهای معروف ساختهاند که در کتابهای تفسیر و دیگر آثار ادبی پیش از خودشان سابقه نداشته است.
نکته قابل توجه این است که هرچه از شعر سبک خراسانی فاصله میگیریم و به سبک هندی نزدیکتر میشویم، رنگ ملی تلمیحات و اساطیر کمتر و رنگ دینی و سامی آنها زیادتر میشود به طوری که در دیوان صائب، بسامد تلمیحات ملی و حماسی تقریبا به صفر نزدیک میشود.
دیوان صائب تبریزی با بهرهگیری از عنصر تلمیح در سطح گسترده و توجه فراوان به شخصیتهای سامی و اساطیر اسلامی، از لحاظ مطالعه تلمیحات، جایگاه خاصی دارد. بالا بودن بسامد نامهایی چون خضر، یوسف، موسی، عیسی، سلیمان، مریم-علیهمالسلام- و پایین بودن آمار نامهای حماسی اساطیر ملی نشانهای از گرایشهای خاص اجتماعی و سیاسی عهد صفوی است.
صائب در شرایطی این چنین، با رویکردی افراطی به اسطورههای سامی در دوبارهخوانی داستانها و تلمیحات مربوط به آنها دارد و از همین رهگذر است که مسئلهای به نام مخالفخوانی یا هنجارشکنی در بستر تلمیح آفریده میشود و در همین مخالفخوانیهاست که گاه مضامینی به چشم میخورد که در شعر و نثر گذشته اصلا سابقه نداشته است:
بر نمیآید غرور حسن با تمکین عشق
یوسف از کنعان به سودای زلیخا میرود
(همان:۳/۲۶۴۵)
عشق مغرور کند خون به دل حسن آخر
یوسف آن نیست که مغلوب زلیخا نشود
(همان:۸/۳۶۰۶)
چند روزی بود اگر مهر سلیمان معتبر
تا قیامت سجدهگاه خلق مهر کربلاست
(همان:۳۵۹۰)
دکتر محمد حکیم
توضیح: ابیاتی که از صائب نقل میشود، از دیوان شش جلدی او به کوشش استاد محمد قهرمان انتخاب شده است. شماره سمت چپ، شماره غزل و شماره سمت راست، شماره بیت است.
توضیح: ابیاتی که از صائب نقل میشود، از دیوان شش جلدی او به کوشش استاد محمد قهرمان انتخاب شده است. شماره سمت چپ، شماره غزل و شماره سمت راست، شماره بیت است.
منبع : روزنامه رسالت
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست