سه شنبه, ۱۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 4 March, 2025
مجله ویستا
حقّ و باطل در نهج البلاغه

از جمله خطبههائی كه مناسب این بحث تشخیص داده شد، خطبهای است كه حضرت در آن، به مسئله اختلاط و امتزاج باطل با حق اشاره میكنند و تصریح میفرمایند كه «چنانچه حق با باطل ممزوج نمیشد، فتنههای معاندین نیز بوقوع نمیپیوست». «إنّما بدء وقوع الفتن: أهواء تتّبع، و أحكام تبتدع، یخالف فیها كتاب اللّه» همانا آغاز وقوع فتنهها دو چیز است: هواهای نفسانی كه مورد پیروی كوركورانه واقع میشوند، و دستورات و قوانین بدعت گذاری شده كه مخالف كتاب خداست.
«و یتولّی علیها رجال رجالا علی غیر دین اللّه» و در دوران فتنهها انسانها در اثر تقلید از رجال گمراه، بر طریق غیر دین خدا گام میگذارند.
«فلو أنّ الباطل خلص من مزاج الحقّ لم یخف علی المرتادین» اگر چنانچه باطل ممزوج با حق نمیشد بر طالبین حقیقت، باطل آشكار میشد.
«و لو أنّ الحقّ خلص من لبس الباطل، انقطعت عنه ألسن المعاندین» و اگر چنانچه حقیقت از پوشش باطل خلاص میشد، زبان معاندینی كه حق را بهانه عناد خویش كردهاند، قطع میشد.
«و لكن یؤخذ من هذا ضغث، و من هذا ضغث، فیمزجان فهنا لك یستولی الشّیطان علی أولیائه، و ینجوا الّذین سبقت لهم من اللّه الحسنی» لكن اینها مقداری از حق را با اندكی از باطل ممزوج و مختلط میكنند، و بدین گونه شیطان بر یارانش مستولی میگردد، امّا آنهائی كه مصداق «سبقت لهم من اللّه الحسنی» هستند نجات مییابند.
● حق و باطل
كلمه «حق» در نهج البلاغه به دو طریق استعمال گشته است: یكی حق در برابر ناحق بمعنای «عدل» در برابر «ظلم». دیگر حق بمعنای «صحیح» در برابر باطل بمعنای «ناصحیح».
عدم رعایت و ترك این دو جهت توسط مردم، منشأ و پیدایش جنگهای دوران حكومت امیر المؤمنین شد.
امیر المؤمنین (ع) پایه حكومت خویش را بر اساس اقامه عدل، و باز گرداندن امور اجتماعی به مجاری اسلامی خویش، بنا نهاد: تقسیم بیت المال بر اساس عدل اسلامی، عزل و نصبها و جنگ و صلحها بر اساس عدل اسلامی و... اما در جامعهای كه در فراز و نشیب حوادث پس از رسول اكرم (ص)، از معیارهای اسلامی فاصله گرفته، و بدعتهای خطرناكی در دین انجام یافته است و قومیّت پرستی و باند بازی و باج دادن حكومت به چهرهها و شخصیتهای سرشناس، بعنوان یك معیار حكومتی پذیرفته شده است، اجرای عدلی كه مورد نظر امیر المؤمنین (ع) است، طبعا دشواریهای فراوانی در پی خواهد داشت. توقعات و
تمنّیات و هواهائی كه قبل از حاكمیّت علی (ع) مورد پیروی و تبعیّت واقع شدهاند، با اهداف امیر المؤمنین مغایر است. لذاست كه عدل علی (ع) برای بسیاری از افراد و اشخاص منحرف بهیچ وجه قابل تحمل نیست.
«فالحقّ أوسع الأشیاء فی التّواصف، و أضیقها فی التّناصف» «حق»، برای آنكه پیرامونش سخن گفته شود و شعار داده شود و تبلیغات انجام گیرد، زمینه بسیار وسیع و گستردهای دارد، زیرا انسانها همه خواستار حقاند و فطرتا بدنبال حقیقت میباشند. بنا بر این حتی اشخاص منحرف هم ادعای حقیقت میكنند و هیچ انسانی نیست كه برای تبلیغ عمل خویش، ادعای حق بودن نكند. لكن در مقام عمل، اجرای حق و عدل، دشوارترین كارها، و زمینه عملی آن، محدودترین زمینههاست.
بتاریخ بر میگردیم. جنگ جمل را برای چه به راه انداختند حضرت، خود در نهج البلاغه این مطلب را روشن میسازند. یكی از عوامل آن جنگ، این بود كه طلحه و زبیر، بعنوان دو صحابی معروف پیامبر و دو شخصیت برجسته مملكت اسلامی، در آغاز حكومت امیر المؤمنین برای باج خواهی با چرب زبانی سخن از مشورت كردن حضرت با ایشان در امر حكومت بمیان آوردند. آن دو به حضرت اعتراض داشتند كه چرا در امور مملكتی، آنها را مشاور و معاون خویش قرار نمیدهد. و حضرت در پاسخشان فرمود: «لقد نقمتما یسیرا، و ارجأتما كثیرا. ألا تخبرانی، أیّ شیء كان لكما فیه حق دفعتكما عنه أم أیّ قسم استأثرت علیكما به أم ایّ حقّ رفعه إلیّ احد من المسلمین ضعفت عنه، أم جهلته، ام أخطأت بابه و اللّه ما كانت لی فی الخلافهٔ رغبهٔ و لا فی الولایهٔ إربهٔ و لكنّكم دعوتمونی الیها و حملتمونی علیها» «همانا از «اندك» ناراضی بودید، و «بسیار» را پشت سر انداختید. به من نمیگوئید كه در چه چیز حق داشتید كه آنرا از شما منع كردم یا كدام نصیبو بهرهای بوده كه خود برداشته و بشما ندادهام یا كدام حق و مسئلهای بوده كه مسلمین پیش من آورده باشند و من از آن عاجز و ناتوان مانده باشم، یا نسبت به آن جهل داشته در آن اشتباه كرده باشم بخدا سوگند من خواستار حكومت بر شما نبودم، شما مرا وادار كردید و به آن دعوت نمودید.
و این منطقیترین و مؤثرترین جوابی است كه میتوان نسبت به افرادی چون طلحه و زبیر داد و حتی در شرایط حساسی كه باند «بنی امیّه» بعنوان خطرناكترین دشمن برای حكومت اسلامی، در همه جا حضور مؤثّر دارند، و بدعتها و فتنهها در گوشه و كنار جامعه اسلامی در حال شكل گیری است، باز هم امیر المؤمنین حاضر نیست تا در مقابل طلحه و زبیر كه حق و باطل را بهم ممزوج كردهاند، سازشكاری و یا باج دهی كند. لذا پرده از چهره فریب كارشان بكنار رفت و معلوم شد كه آنان براستی خواهان مصلحت و خیر مملكت اسلامی نبودند، بلكه بدنبال قدرت بودند، و سر انجام جنگی ناخواسته بر امیر المؤمنین تحمیل شد.
اما در چنین شرایطی امیر المؤمنین كه برای خدا میجنگید، هیچ بیم و تردید بخود راه نمیدهد، اگر چه خونهای بسیاری از معاندان هم بر زمین ریزد. و در این باره فرمود: «ألا و إنّ الشّیطان قد جمع حزبه، و استجلب. خیله و رجله، و انّ معی لبصیرتی: ما لبّست علی نفسی، و لا لبّس علیّ». هان زنهار كه بتحقیق شیطان حزب خویش را گردهم آورد، و لشكر خویش را بسیج نمود. و من بتحقیق بر اساس بصیرت و بینش الهی خود حركت میكنم و هیچ حقیقتی بر من پوشیده و آمیخته با باطل نیست.
من اسلام و قرآن را بهتر از هر كس میشناسم و در اجرای حكم خدا از هیچ حادثه و جنگی بیم ندارم... به این ترتیب امیر المؤمنین با قاطعیت اقدام نموده وفتنه جمل را فرو نشاند. اما البته در مسایل اجتماعی و سیاسی كار بهمین جا خاتمه نمییابد. پیامدها و اثرات اجتماعی یك چنین جنگ خونینی، بطور اجتناب ناپذیری برای حكومت امیر المؤمنین (ع) مسئله ساز میشود. طلحه و زبیر و بسیاری از بزرگان كشته میشوند. عایشه أمّ المؤمنین آن گونه شكست میخورد... مردم گاه دچار شبهه میشوند: ماجرا چیست چه كسی بحق است و چه كس بر باطل در این سوی میدان اصحاب و بزرگان هستند و در آن سوی میدان نیز... و این گونه تردیدها حتی در میان اصحاب امیر المؤمنین نیز مشاهده میشود.
«حارث بن حوط» پس از واقعه جمل، از حضرت میپرسد: «أ ترانی اظنّ أصحاب الجمل كانوا علی الضّلالهٔ» و حضرت پاسخ دادند: «یا حارث، انّك نظرت تحتك و لم تنظر فوقك فحرت».
ای حارث، تو بجای آنكه به بالای سرت نگاه كنی به زیر پایت چشم دوختهای. بجای آنكه افق دیدت را گسترده كنی و امام خویش را دنبال كنی، به ظواهر امور جزئیّه مشغول و معطّل میگردی. فلذا حیران و گیج میشوی. «انّك لم تعرف الحقّ فتعرف من أتاه، و لم تعرف الباطل فتعرف من أتاه» تو حق را نمیشناسی تا پیروانش را بشناسی. و باطل را نمیشناسی تا اهلش را بشناسی. پس چگونه میتوانی در باطل نبودن اصحاب جمل سخن بگوئی اتّفاقا شبیه همین سخن را حضرت به شخصی بنام «حارث همدانی» فرمودند: «الحقّ لا یعرف بالرّجال» حق با اشخاص و افراد سنجیده و شناخته نمیشود بلكه «عرّف الحقّ تعرف أهله» تو حق را بشناس، آن گاه تشخیص این كه كدام گروه بر حق است و كدام ناحق است آسان خواهد بود.
● حق در مقابل باطل
گفتیم كلمه حق، به معنای عدل كه در مقابل ظلم و جور مطرح بود، یك سلسله مسائلی را در دوران حكومت علی (ع) (بواسطه اجرای این حق و عدل)بدنبال داشت. امّا حق به معنای دومی كه در مقابل باطل استعمال شده است نیز مطرح بود. تا زمان جنگ صفین، اجرای «عدل» بود كه مسئله ساز حكومت امیر المؤمنین بود، اما در ماجرای حكمین و قضایای مربوط به خوارج، «حق» در مقابل «باطل» مطرح میشود. كه در این معنای دوم، مسئله، جنبه عقیدتی و ایدئولوژیكی پیدا میكند. «كلمهٔ حق یراد بها الباطل». اینجاست سخن از «كلمه حق» مطرح است كه از آن، «معنا و مقصد باطل»، اراده شده است.
شعاری كه خوارج در تشكلاتشان (در یك صحرائی بنام «حرورا» و نیز در مواقع دیگر) مطرح میكردند «لا حكم الّا للّه و لو كره المشركون» بود.
امیر المؤمنین (ع) در برابر شعار و تبلیغات این گروه روش ملایمت و پرهیز از درگیری و خونریزی را در پیش گرفتند. خط مشی حضرت این بود كه ما دام كه جریان خوارج به شكل یك جریان عقیدتی و سیاسی در جامعه مطرح است، و هنوز جنبه نظامی و محاربه با حكومت اسلامی را بخود نگرفته، با آنها نجنگد.
زیرا ما دام كه دست به ترور و آدم كشی و سرقت مسلحانه و... نزدهاند، تنها بعنوان یك طرز تفكّر جاهلانه، و یك سلسله معتقدات آلوده به تعصّب مطرحاند.
حتی این گروه، در هنگام تجمع مردم در مسجد، به میان مردم میآمدند، و با درشت خوئی و بی ادبی شعار خود را مطرح میكردند. (و گاه خطبه امیر المؤمنین را قطع میكردند، و یا حتی در میان نماز جماعت، آیاتی را كه برای حبط عمل مشركین نازل شده است خطاب به امیر المؤمنین قرائت میكردند كه: «لئن اشْرَكْتَ لَیَحْبطنَّ عملُك وَ لَتَكُونَنَّ من الخاسِرینَ» ، معهذا حضرت با بزرگواری عجیب و صبری جمیل، با برخورد منطقی و روش تربیتی اسلامی با اینان برخورد میكردند.
حرف خوارج این بود كه معاویه و علی (ع) در قضیه قبول حكمیت، هر دو تن مرتكب شرك شدند. لذا باید همه برگردیم به صحرائی كه در آن، صحنه جنگ صفّین واقع شد. و سپس سه روز از خداوند طلب آمرزش كنیم، و پس از آن جنگ را با لشكر شام آغاز كنیم. حضرت میگفتند: پس چرا شما این موضع تندضد معاویهای را آن روز كه در جنگ صفین فقط چند گام با پیروزی فاصله داشتیم، نگفتید جواب میدادند: كه ما آن روز خسته بودیم و در جنگ زخمی زیاد داده بودیم. امّا الآن متوجه اشتباه خود شدهایم. حضرت میفرمود: آن روز كه من شما را به ادامه جنگ با معاویه تشویق كردم و شما تن به حكمیت دادید، من ناچار مجبور به قبول حكمیت شدم و با دشمن پیمان بستم. امروز دیگر نمیتوانم نقض پیمان بكنم. پیامبر خدا با مشركان هم پیمان میبست و هرگز پیمان شكنی نمیكرد. و لكن اینان همچنان بر شعار باطل خویش اصرار میورزیدند.
امیر المؤمنین خود در باره شعار فریبنده «لا حكم الّا للّه» چنین فرمود: «كلمهٔ حقّ یراد بها لباطل نعم إنّه لا حكم الّا للّه، و لكن هولاء یقولون: لا إمرهٔ الّا للّه. و انّه لا بدّ للنّاس من أمیر برّ أو فاجر» : این شعار، كلمه حقی است كه با آن هدف باطلی را اراده كردهاند. آری «حكم» فقط از آن خداست، امّا این جمعیت (خوارج) میگویند هیچ «امارتی» نیست مگر برای خدا اما بالاخره مردم برای اداره امورشان نیازمند یك امیری هستند خواه صالح و نیكوكار باشد، خواه فاجر و بد كار.
اینجا ملاحظه میشود كه كلمه «حق» در مقابل «باطل» بكار رفته است نه در برابر ظلم». «ابن میثم» در شرح این جمله حضرت میگوید: این كلام و شعار «لا حكم الّا للّه» كه كلمهایست حقّ اما بدان اراده امری باطل را كردهاند، در حقیقت معلول و مولود خدعههائی بود كه بذرش را اصحاب معاویه در اذهان خوارج كاشتند. پس از آنكه چند گامی تا شكست نهائی فاصله نداشتند، قرآنها را به نیزه كردند و فریاد زدند كه ای مسلمین میان ما و شما قرآن حكومت كند.
این كلمهای حق بود اما قصد آنان تنها نجات معاویه از شكست، و هدف باطل ایشان سست كردن مسلمین بود. و امروزه ما همین روش را در صلح جوئی صدام در جریان جنگ تحمیلی مشاهده میكنیم كه تنها هدف آن، تجدید قوا و تجهیز نیرو است و بس. و من در اینجا احساس وظیفه میكنم كه هشدار دهم به تمامكسانی كه سخن من را میشنوند: هشیار باشید امروز جنگ عراق علیه ما، جنگ كفر است علیه اسلام، جنگ تمام مستكبرین جهانی است علیه مسلمین، جنگ شیطان است با دین خدا، جنگ رذالت است در مقابل شرف و آزادی. امروز ملت ایران بر سر یك دو راهی بزرگ قرار گرفته است: یا كشته بدهد، معلول و مجروح بدهد، بمبها و موشكها را تحمل كند، حصر اقتصادی را بپذیرد، اما آزاد و مستقل و آقا بماند. و یا آنكه در برابر مطامع دشمنان، سازش و تسلیم را پیش گیرد و تن به صلحی ذلت بار بدهد. من امروز، در این كنگرهای كه بنام علی (ع) تشكیل شده است، یك جملهای را از آن حضرت نقل میكنم كه معتقدم این جمله، با شرایط امروز ایران تناسب كامل دارد.
عن علی (ع) «لیس العاقل من یعرف الخیر من الشّر و لكنّ العاقل من یعرف خیر شرّین».
محمّد تقی فلسفی
منبع : بلاغ
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست