سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

چرا آزای مساله ی جامعه ی ایران نیست؟


چرا آزای مساله ی جامعه ی ایران نیست؟
الف) در بیان چرایی تمایز یابی میان آزادی مثبت و منفی این توضیح لازم است که آن چه در عینیت اجتماعی قابل مشاهده است البته امتزاجی پیچیده از مفاهیم انتزاعی است که جدا کردن آن ها از یکدیگر چندان عملی نیست. اما کسی مانند ماکس وبراین گونه صورت بندی ها را برای شناخت دقایق عینیت های اجتماعی ضروری می دانست. معتقد بود "یک نمونه ی آرمانی" و تیپولوژی از مفاهیم، باتشدید یک سویه ی یک یا چند دیدگاه و یا بهم پیوستن تعدادی پدیده های مجزا و پراکنده بدست می آید. "البته نمونه ی آرمانی را نباید با واقعیت، در معنایی که بیانگر حقیقت مسلم است یکی دانست. برعکس نمونه ی آرمانی بواسطه ی غیر واقعی بودنش ما را از واقعیت بالفعل دور می کند تا از لحاظ عقلی و علمی بهتر بر آن اشراف پیدا کنیم". آزادی منفی و مثبت دونمونه ی آرمانی و یا دو تیپ از آزادی است که در هم تنیده شده است. اما برای بررسی دقیقتر آن مجبور به تمایز بندی بین آنها هستیم. از این روتفاوت گذاری برلین بین دو گونه آزادی ما را در شناخت واقعیت اجتماعی آزادی بسیار یاری می رساند. دست کم به ما یاداوری می کند که آن چه عموم مردم از آزادی مراد می کنند چیست، و آن چه کنشگران فعال محتاج آن هستند کدام است.
گرچه برلین از دو گونه آزادی سخن می گوید اما خود وی یادآوری می کند آزادی مثبت و آزادی منفی ، فاصله ی منطقی زیادی از هم ندارد " همان طور که بیان منفی ومثبت یا سلبی و ایجابی یک چیز نمی تواند فاصله ی زیادی از هم داشته باشند". از نظر برلین هر دوگونه آزادی دارای ریشه ی مشترکی هستند. وی آزادی مثبت را مبتنی برخودمختاری عقلانی می داند و آزادی منفی را نبود قیدوبندهای تحمیلی دیگران تعریف می کند. اما چیزی که باید به آن توجه کرد این است که صرف بودن آزادی منفی، حرکتی ایجاد نمی شود بلکه باید فرصت و توانایی انتخاب کردن نیزدر میان باشد. از این رو توانایی انسان در انتخاب و گزینش، از شروط بنیادین وجود آزادی است. به واقع ازادی منفی گویی پیش نیازی است برای رشد توانایی انتخاب کردن میان شقوق مختلف. آزادی منفی، ازادی از مداخلات دیگران است و آزادی مثبت سروری بر خود و آزادی کنترل عقلانی زندگی خویش است. برلین می پرسد آزادی برای کسی که نتواند از آن استفاده کند چه مفهومی دارد؟ "جوزف راز" نیز بر این نکته تاکید می کند که یک جنبه ی مهم در آزادی منفی "در اختیار داشتن منابع وامکانات مناسب برای دست زدن به عملی معنی دار و سلسله ای طولانی از امکانات گزینشی ارزشمند" است تا بتوان دست به انتخاب زد. و به این ترتیب افزایش قدرت شناخت و ادراک جهان و فهم مسئله ها و همچنین توانایی انتخاب میان شقوق متفاوت ، ضرورتی اجتناب ناپذیر در وجود و تداوم آزادی محسوب می شود. برلین دو نکته ی مهم و قابل تامل را گوشزد می کند. نکته اول این است که نباید پنداشت آزادی منفی نمی تواند بانوعی از خودکامگی کنار بیاید.
بلکه عملا یک دیکتاتور ممکن است اجازه دهد که اتباع او از زمینه های وسیعی از آزادی های شخصی برخوردار گردند.( همانند آن چه کم و بیش در عصر پهلوی وجود داشته است). و نکته ی دوم را از زبان بنژامن کنستان این گونه بیان می کند که : جابجا شدن قدرت نامحدود که براثر نهضتی موفق ، از گروهی به گروه دیگر انتقال می یابد ، چیزی بر آزادی نمی افزاید ، بلکه تنها باربردگی را از دوش عده ای به دوش عده ای دیگر منتقل می کند. آن چه آزادی را محصور و محدود می کند قدرت مطلقه ای است که به هر شکل و شمایلی ظاهر شود چیزی از بردگی نمی کاهد. " تام پین"، که درنیمه ی دوم قرن هیجدهم می زیسته است در کتاب خواندنی خویش با عنوان " عقل سلیم" ضمن تحلیل شرایط پادشاهی انگلستان و پیامد های زیانبار و رنج آور آن، می نویسد: هرچند ما به حد کافی عاقل بوده ایم که در به روی قدرت مطلق سلطنتی ببندیم وبر آن قفل بزنیم اما در عین حال آنقدر بی خردی به خرج داده ایم که کلید قدرت مطلق رادر اختیار پادشاه قرار دهیم.
ب) در پایان قسمت پیشین این سئوال مطرح شد که چرا آزادی به عنوان مسئله ای جدی برای مردم ایران مطرح نبوده ونیست؟ در این جا با طرح دلایل متعدد ، به این پرسش مهم پاسخی هر چند کوتاه وناقص داده می شود .
مطابق با جدول نیازهای انسان که ابراهام مازلو (روان شناس) مطرح کرد و رای اینگلهارت (پژوهشگر مسایل اجتماعی) مبتنی بر این که نیازهای مادی ارضا نشده بر نیازهای ذهنی، زیبایی شناختی و اجتماعی تقدم دارند، وبا نگاهی به شرایط زندگی عمومی و مشکلات فقر و بینوایی قبل از انقلاب اسلامی در می یابیم که شعار "آزادی" که در بحبوحه ی انقلاب توسط مردم سر داده می شد، براساس نیاز واقعی و احساس شده نبود و صرفاً تکرار خواسته ی نخبگان اندیشمند بود که انقلاب را راهبری می کردند. این نوشته در پی آن است که اثبات کند دست کم یکی از سه رکن اصلی "استقلال- آزادی- جمهوری اسلامی" تنها تکرار نیاز اندیشمندان بود و به مثابه خواسته ی تعمیم یافته و احساس شده ی عامه ی مردم تلقی نمی شود.( برداشت عمومی از جمهوری اسلامی در آن ایام نیز قابل تامل است) دلایلی که بر این مدعا می توان اقامه کرد عبارت است از:
۱) دلیل تاریخی
تاریخ سه دهه ی پس از انقلاب نشان می دهد که "آزادی" خواهی در وجدان و آگاهی عمومی حضور ندارد و عموم مردم اساساً نیازی به آن احساس نمی کنند. کدام رفتار سیاسی جامعه را می توان بر حساسیت و آگاهی مردم بر نیاز به آزادی مثبت دلالت گرفت؟ جامعه ی ایران البته به صورت مقطعی و واکنش های احساسی در برابر کاهش آزادی منفی واکنش نشان داده است، اما بسته شدن هیچ روزنامه ای و تنگ شدن فضای سیاسی و کاهش آزادی بیان و... مردم را به واکنش وادار نکرده است. عدم حساسیت نظری و واکنش عملی در برابر سیر نزولی آزادی، نشان دهنده ی آن است که آزادی را نمی توان به منزله ی نیاز واقعی جامعه قلمداد کرد و آن چه در زمان انقلاب بر زبان جاری می شد تنها خواسته ی جمعی محدود بود و نه عامه ی مردم. در کجای این مرز و بوم کسانی از کاهش آزادی و گسترش رفتارهای استبدادی نگران می شوند. تاریخ چند دهه ی اخیر نشان دهنده این مطلب است که وجدان عمومی و احساسات عامه ی مردم در نادیده گرفتن عرصه های آزادی توسط حاکمان ، جریحه دار نمی شود. نیاز به آزادی یک صرفا یک امر روان شناختی نیست ، بلکه باید در رفتارها و مطالبات اجتماعی انعکاس یابد. عدم حساسیت لازم مردم در پاسداشت آزادی و مرزبانی از مرزهای شکننده ی آزادی، حاکمان را در محدودیت های بیشتر گشاده دست تر کرده است.
۲) دلیل روان شناختی - اقتصادی
آدمی بر نیازهای واقعی و کاملاً درونی شده ی خویش آگاه و حساس است و مستمراً در پی برآورده شدن آن نیازها است. حساسیت و آگاهی از نیاز، باعث می شود که فرد، جهت گیری فکری و سوگیری ارزشی و رفتاری اش را به سمت ارضای آن نیاز هدایت کند. علاوه بر کنش های هدایت شده برای رفع نیاز، در برابر هرآنچه این نیاز را کمرنگ کند و آن را نادیده بگیرد واکنش نشان می دهد. کسی که شدیدا گرسنه است، به صورت کاملاً طبیعی برای به دست آوردن غذا از هیچ اقدامی فروگذار نمی کند. و تا این نیاز برآورده شود همواره در آستانه ی آگاهی او قرار دارد و تمام اقدام های خود را به سمت و سوی دستیابی به غذا مدیریت می کند.
بر مبنای تئوری های روان شناختی موجود و هم چنین پژوهش تجربی اینگلهارت، ارزش های فرامادی (مانند آزادی) پس از برآورده شدن نیازهای مادی سر برمی آورد است. به عبارت دیگر اولویت ارزشی مردم بازتابی از محیط و شرایط اقتصادی است. مردمی که با مصائب اولیه زندگی روزمره درگیر است و مشکلات اقتصادی، آن ها را کلافه می کند، چگونه می توانند به آزادی بیندیشند. بدین ترتیب بدیهی است که اولویت ارزشی چنین جامعه ای، رفع نیازهای ابتدایی و مادی باشد. آیزایا برلین معتقد است سخن گفتن از آزادی و حقوق سیاسی در مورد انسان های بیمار، گرسنه و فقیر، به واقع مسخره کردن آن هاست، "چه این گونه افراد پیش از آن که بتوانند معنی آزادی را دریابند یا راه بهره مندی از آن را بشناسند نیازمند دارو و آموزش می باشند. آزادی برای کسی که نتواند از آن استفاده کند چه مفهومی دارد؟" به قول آن شاعر که گفت در جایی که مردم با یک حلقه لاستیک ماشین خوشبخت می شوند، آزادی و ارزش فرا مادی چه جایی می تواند داشته باشد. " آن نویسنده بنیاد گرای روسی در قرن نوزدهم می گفت: شرایط و اوضاع و احوالی هست که در آن یک جفت کفش بیش از آثار شکسپیر ارزش دارد."
آزادی، تنها فقدان موانع و رفع قید و بندها نیست، بلکه توانایی استفاده از آزادی هم ملاک است. آزادی عاجزان، مفهومی پارادوکسیکال است. شرط وقوع آزادی، توانایی استفاده از آزادی است. جامعه ای که از حل مساله ی نان و امور پیش پاافتاده ی خود ناتوان است، چگونه می تواند به آزادی بیندیشد و آن را به منزله ی نیاز اصلی خود برشمارد. توانگری مقدمه ی ضروری و پیش نیاز بنیادین "آزادی" است.
موج دوم سنجش ارزش ها و نگرش های ایرانیان (که در سال ۱۳۸۲ توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منتشر شده است) نشان می دهد که تنها ۶/۵ درصد از پاسخگویان برای آزادی بیان و آزادی مطبوعات،اهمیت قائل هستند. آزادی مثبت، مساله ی مردم نیست، بلکه آزادی منفی آن چیزی است که ممکن است مساله ی مردم شود.
۳) دلیل جامعه شناختی
سومین دلیل بر این که شعار آزادی (در زمانه ی انقلاب) خواسته ی عامه ی مردم نبود، این است که جامعه ی ایران، جامعه ای توده وار است که در آن تفرد و استقلال فردی شکل نگرفته است. بر مبنای تئوری های اندیشمندان چون اریک فروم، رفتار جامعه ی توده وار، تسلیم جویانه – پیروی و تبعیت و سرکوب خود است. اریک فروم معتقد است در چنین جامعه ای، مردم نه تنها خواهان ازادی نیستند بلکه از آزادی می گریزند. خودسپاری به رهبران – سر سپردگی – واله و شیدایی ، از جمله ی رفتارهایی است که در چنین جوامعی قابل مشاهده است. در جامعه ی توده وار، چون فردیت شکل نگرفته است، ترس از تنهایی و اضطراب و ناتوانی در برابر شرایط موجب می شود که فرد خود را در جمع مضمحل کند. انحلال خود در دیگران به معنای گریز از آزادی و تسلیم شدن در برابر دیگران است. مقدمه ی روان شناختی و جامعه شناختی آزادی خواهی، شکل گیری جامعه ای است که از استقلال و تفرد و انتخاب فردی هراس نداشته باشند. آزادی کالای خواستنی و نیاز مبتنی کسانی است که خود را در جمع مضمحل نکنند و به "بودن" خود آگاه شده باشند.
یکی از نشانه های بارز جامعه ی توده وار که اعتماد به نفس سیاسی در آن رشد نکرده است این است که عامه ی مردم همواره به دنبال قهرمان هایی می گردند تا گره از کارها و مشکلات آنها بگشایند. قهرمان خواهی، معنایی جز این ندارد که گویی از دست انسان های متوسط موجود کاری بر نمی آید و لذا ابرمردی باید، توانا که از راه برسد و معجزه وار وضع اسفبار را در چشم برهم زدنی به گلستان تبدیل کند. قهرمانان زاییده ی، ناتوانی ها ، ضعف ها و حقارت هایی است که یک ملتی بر دوش می کشد. و اتفاقا جنبش های موعودگرا، ارتباط وثیقی با ناتوانی آدمی در حل مسئله هایش دارد. جامعه ی توده وار، اجتماع عاجزانی است که مسئولیت وضع رنج آور خویش را بر عهده نمی گیرد و از پس زندگی روزمره ی مصیبت بار خویش بر نمی آید. خودسپاری به رهبران و ناجی گرایی، مهمترین ویژگی جامعه ی توده وار است که بنیادا هر گونه نیاز به آزادی را منتفی می کند. و مگر نه این است که این دو نشانه به نحو نگران کننده ای ، جامعه ی ایران را در چنگال خود گرفته است. داده های تجربی نشان می دهند اعتماد به خود ( که یکی از پارامترهای از خودبیگانگی است) نیز در ایران پایین است. بالاخره کارخانه ی"تصعید سیاسی " در ایران کارساز بوده است و شهروندان را به "بشر منتشر" تبدیل کرده است.
تا زمانی که شاهد اضمحلال فردیت و فرو پاشی شخصیت آدمی واوج گیری جریان تبعیت خواهی باشیم ، البته نباید انتظار شکوفایی نهال آزادی را داشته باشیم. مردم باید آزادی را مصرانه طلب کنند و "دست از طلب ندارند تا کام دلشان برآید". اما براستی "آزادی" مسئله ی جدی چه تعداد از مردم است ؟ وضع بسیار نگران کننده است.
علی زمانیان