سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
مجله ویستا
طنین صدای سپید در سیاهیها
اکنون دو ماه از درگذشت طاهره صفارزاده میگذرد. در این مدت شاعران و منتقدان بسیاری در روزنامهها، خبرگزاریها و رسانههای مجازی، اگرچه غالباً از ظن خویش، کموبیش درباره زندگی، مبارزه، شخصیت، آثار گوناگون شعری، ترجمه متون مذهبی صفارزاده و خاطرات خوش فراوان از او، سخن گفتهاند و آنچنان که این رویه، عادت دیرپای ما ایرانیان است ضمن تعریف و ستایش و تمجید از گله و شکوایه نیز فروگذار نکردهاند.
آنچه به خواست و نظر مهندس میثمی در صفحات پیشرو ـ درباره دکتر طاهره صفارزاده ـ آمده بیشتر ناظر به آن بخش از تجربههای ایشان است که کمترمورد کنکاش و بررسی قرار گرفته است.
۱) آرمان یک شاعر در جهانی چنین که آزادی، عدالت، امنیت، امید و عشق واژههایی بیآبرویند چه میتواند باشد؟ روزگاری طاهره صفارزاده با مانیفست شعری خود به این پرسش پاسخ داد:
تو از قبیله شعری/ من خویشاوندت هستم/ و پشتم از تو گرم است / و پشتم از تو گرم است/ تویی که میدانی/ که تیغهای موسمی باد/ مرا به خیمه کشانیدند/ در خیمه/ جعبههای صدا / صورت/ سیمای عنصری از جعبه/ ابیات عسجدی از جعبه/ بزغاله هنر / در دیگدان زر / پخته/ نپخته/ عجب بساط ملالانگیزی / هر حرف / هر نوشته / هر گام / چکمهای ست / بر پایی از دروغ / تو از قبیله شعری و شعر نامکتوب / و میدانی/ که خیمهها همه خونیناند/ و تیرها همه نابینا / و چشمها همه بسته / و بومیان به شکار یکدیگر/ و میدانی که همهمه بازار / بازار شعرهای جعبهای و جنجال/ سرپوش بانگهای نهفتهست/ سرپوش دردهای نگفته/ ناگفتنی/ شاید که دکمههای پیرهنم/ گوش مفتّشان باشد/ یاران این/
یاران آن/ یاران تیغهای موسمی باد/ تو رمزهای ریاضت/ تو رازهای رسالت/ تو قصههای قساوت را میدانی/ تو از قبیله شعری/ من خویشاوندت هستم/ و پشتم از تو گرم است/ و پشتم از تو که میدانی گرم است.
صفارزاده یکی از معدود شاعران زن مبارز، پیشرو و رادیکال است که رام وجه تغزلی شعر نشد و تلاش فراوانی کرد تا به زبانی کارکردی و در ذات خود طناز و مدرن برسد. او از نخستین شعری که سرود (بهخاطر آن ازسوی دکتر باستانی پاریزی که آن هنگام معلم تاریخ صفارزاده در دبیرستان بهمنیار کرمان بود مورد تشویق قرار گرفت) موضعی ظلمستیزانه و انتقادی دارد و تمام شور شعری خویش را به پای دفاع از مظلوم ریخته است:
طبیعت بار دیگر با توانگر
هم آهنگ ستم بر بینوا شد
سلاح خشم بر تن دیده پرکین
برای بینوا محنت فزا شد
مسلح شد فلک چون با زمستان
دماری سخت می خواهد برآرد
ز رنجور و ضعیف و زیردستی
که سرمایه زر و قدرت ندارد
۲) نخستین مجموعهاش رهگذر مهتاب (که در اسفند ۱۳۴۰ و با تخلص «مردمک» منتشر کرد) دارای اشعار نوقدمایی در قالب نیمایی است. شعر کودک قرن از این کتاب مشهور میشود و تا امروز نیز بسیاری او را با همین شعر میشناسند:
کودک این قرن هر شب در حصار خانهای تنهاست
پُرنیاز از خواب اما وحشتش از بستر آینده و فرداست
بانگ مادرخواهیاش آویزهای درگوش این دنیاست
گفتهاند افسانهها از مهربانیهای مادر
غمگساریهای مادر در برگهوارهها، شبزندهداریهای مادر
لیک آن کودک ندارد هیچ باور
شب چوخواب آید درون دیده او
پرسد از خود باز امشب مادرم کو؟
بانگ آرامی برآید:
چشم برهم نه که امشب مادرت اینجاست
پشت یک میز،
زیرپای دودهای تلخ سربی رنگ
در میان شعلههای خدعه و نیرنگ
در تلاش و جستوجوی بخت
چهرهاش لبریز از زنگار فکر برد، فکر باخت، فکر پوچ، فکر هیچ
مانده در بنبست راهی تنگ
کودک تنها دهد آواز
مادر!
خالهای دست من در دستهای توست
آری آن دستی که محکم میفشارد برگ بازی را
زود برخیز از میان شعلههای خدعه و نیرنگ
سخت میترسم که دست تو و بخت من بسوزد بر سر این آتش خونرنگ...
۳) دکتر صفارزاده در شرایطی شعرهایش را منتشر میکند که بنا به گفته نوریزاده، در مقاله دهه شاعرهها (ویژهنامه نوروزی مجله فردوسی، ۱۳۵۰) در دهه چهل، ۷۲۵ شاعره ظهور کردهاند. در این زمان نام و شعر فروغ فرخزاد نه تنها بر اشعار زنان که بر کل جریان شعر مدرن اثر گذاشته است و کمتر شاعری پیدا میشود که از تجربیات شعری فروغ تأثیر نگرفته باشد. بیگمان یکی از این معدود، طاهره صفارزاده است که با یک زبان گفتاری مستقل و منحصربهفرد که نه ربطی به زبان محاوره فروغ دارد و نه شباهتی به دیگر شعرهایی که زیر عنوان شعر محاورهای و گفتاری قرار میگیرند خود را به عنوان شاعری نوگرا و مدرن مطرح میکند. شعر صفارزاده برخلاف شعر فروغ که سویههای مختلف عاطفی ـ غنایی دارند، به وجوه فکری ـ اجتماعی و مذهبی تکیه دارد. او در نوع رویاروییاش با کلمات و گاه جسارت در فراخوان پارهای از واژگان و ترکیبها و نوع فضاسازی، کاملاً شاعری آوانگارد است. این ویژگی بخصوص در مجموعه طنین در دلتا ( آذرماه ۱۳۴۹ در انتشارات امیرکبیر منتشر شد) به چشم میآید.
این شعر اندیشهمحور که صبغهای مذهبی هم دارد، با نوعی طنز درمیآمیزد که کلیت شعراو را به روایتهای شعر جهانی نزدیک میکند و در این زمان بیشک تنها شاعر ایرانی است که نگاهی جهانی و فراملی در اشعارش دارد. آشنایی با آثار نسل بیت (The Beat generation) ـ که در سالهای دهه ۵۰ میلادی تأثیر زیادی بر جریانهای فرهنگی آمریکا گذاشتند ـ باعث شد تا زبان و جوهره زبانی صفارزاده بدون آرایشهای معمول و گاه افراطی شعر مدرن فارسی شود و بدون آنکه دغدغه درآوردن لحن و پیدا کردن موسیقی درونی ترکیبهای شعریاش را داشته یا حتی نگران نثر نامیده شدن شعرهایش توسط منتقدان باشد، ثابت می کند زبان فارسی برخلاف عقیده بسیاری، توانایی داشتن شعری با معیارهای شعر آزاد جهانی را دارد. ویژگی مهم صفارزاده در وجه اعتراضیاش، دوری از خودمحوری بدوی روشنفکری و شتابزدگی معمول ایشان در برابر وقایع اجتماعی و جهانی است:
شعری بخوان شارات
شعری بیتشویش وزن
شعری با روشنی استعاره
...
گاهی دلم برای یک روشنفکر تنگ میشود
تعریف دیکشنری را دربارهاش خواندهای
موجودِ افسانهایِ غریبیست.
او سرخورده از جامعه شبهمدرن، مادیگری، زد و بند قدرتهای جهانی در معامله بر سر جان انسانها، گمراهی مدعیان روشنفکری و ظلم بیپایانی که بر بشر بیپناه معاصر میرود و هراسان از مرگ معنویت و زیباییهای فطرت، با ایمان به سرنوشت الهی، تمام قد میایستد و اعتراض میکند:
من بهسوی نمازی عظیم میآیم
وضویم از هوای خیابان است و
راههای تیره دود
و قبلههای حوادث در امتداد زمان
به استجابت من هستند
و من دعای معجزه میخوانم
دعای تغییر
برای خاک اسیری که مثل قلعه دین
فصول رابطهاش
به اصلهای مشکل پیوسته است.
همین تجربه زبانی مبتنی بر بافت روایی و ساختارهای زبان قرآن در شعر اجتماعی است، که وقتی باورهای عمیق مذهبیاش را پنهان نمیکند و همزمان که به بهرهکشی و بردهداری مدرن اعتراض دارد؛ مؤمنانه دعا و نیایش هم میکند، باعث میشود تا ازنشریات روشنفکری طرد شود. او در بیشتر شعرهایش استعمارگران را به مبارزه فرامیخواند. این صفت مبارزطلبی و ستم ستیزی در کمتر شعری از شاعران متعهد و حتی آیینی وجود دارد:
در کوچههای تنگ بنارس
اگر سیزدهسالهای دیدی
که به دنبال ارابه مهاراجه و بانو میدود و قلوه سنگ پرتاب میکند
او پسر من است
۴) درسال ۱۳۵۰ مجموعه سد و بازوان در انتشارات زمان منتشر می شود. بسیاری از شاعران نوگرا بر او خرده میگیرند که شعر و زبانش «بیپیرایه» است (از جمله شمس لنگرودی) و حتی محمدعلی سپانلو او را «شاعرهای که به زبان خارجی چیز مینویسد» میخواند. رضا براهنی که کمی پیش از انتشار سد و بازوان در جریان «جایزه کتاب سال» نوشته بود:«اگر کمیته، شاعرهای برای جایزه پیدا نکرد، دلیلش این نیست که چنین شاعرهای نداریم. طاهره صفارزاده یکی از بهترین شاعرههای معاصر است...» پس از انتشار آن شعرهای صفارزاده را توسری خورده شعر غرب میخواند و معتقد است اینها شعر نیست!
م.آزاد (محمود مشرف تهرانی) نیز برای نقدی که در روزنامه کیهان بر شعرهای این مجموعه منتشر کردهاست، نام شعری انباشته از اداهای روشنفکرانه میگذارد. در مقابل این انتقادها محمد حقوقی مقدمهای بر چاپ دوم کتاب مینویسد و محمدرضا فشاهی نیز در نامهای سرگشاده دلیل حمله به شعراو را فقدان «رفاقت»ها و نداشتن «روابط عمومی»ها چون... میداند. همچنین حقوقی در کتاب شعر نو از آغاز تا امروز که یکی از مهمترین پژوهشهایی است که درباره شعر دهه پنجاه انجام داده است می نویسد:
«... و اما پس از این زمان است که ما هیچ جریان تازهای را در شعر امروز ایران نمیبینیم تا وقتی که کتاب طنین در دلتای صفارزاده منتشر میشود و به نظر نگارنده این سطور با زبانی کاملاً اختصاصی و انحصاری...». در فصل پایانی کتاب نیز از میان انبوه شعرهای شاعران پس از نیما، هشت شعر را برای درک تشکل شعر و رسیدن به وحدتِ آن بهعنوان مهمترین مشخصهٔ شعر نو تفسیر میکند که یکی از آنها سروده صفارزاده است.
۵ ) دکترصفارزاده در مجموعههای بعدی خود سفر پنجم، حرکت و دیروز، بیعت با بیداری، مردان منحنی و دیدار در صبح چندان در بند لذت هنری نیست و به جنبه انتفاعی کلمات و تأثیر بخشی اجتماعی تمایل بیشتری دارد. کارکرد زبان برای آرمانهای عدالتخواهانه و مقابله با ظلم و ستم، به رستاخیزی وجود و رجعت به لوگوس ختم میشود و در بطن خودِ زبان، یک تجربه شعری نو و تازه شکل میگیرد؛ گفتوگو با غیب و پرسش از وجود، گذر از زمان به فرازمان و درهم تنیدن ساختهای زمانی گوناگون در روایتی سیال ذهن. بیشک یکی از دستاوردهای این تجربه بیبدیل، تأویلپذیری شعر آرمانگرا و متعهد صفارزاده است که به او جایگاه ویژه و منحصر به فردی در میان شاعران مبارز و آرمانگرای ایران و حتی جهان داده است. او در این شکل شعری برخلاف نظر منتقدان خود ـ مبنی بر شعارزدگی و گاه سطحی بودن شعرهایش ـ آرمانها و دغدغههایش را به خود فرم شعر تبدیل میکند. آزادی در شعر او یک خواست انسانی نیست، بلکه یک فرم ویژه شعریاست:
بوی سوختن، بوی عود
بوی عود را شنیده بودم
بوی شنیدن سوختن استخوان و عود را نه
این خانه چقدر شبیه قلعه است
یکسو رودخانه و سه سو دیوار
در شهر شما عجیب قلعه فراوان است
آنجا سوختن هیزم را دیده بودم
سوختن هیزم و اسکلت انسان را نه
دودها دو پله یکی بالا میروند
آسانسور طبقه دوم شب از کار افتاده است
زندگی تکرار نگاه آسانسورچی است
بالا، پایین، پایین، بالا، پایین، بالا، پایین، بالا، پایین
این مرده نزد برهمنان اعتراف کرد
اعتراف این مرده نزد برهمنان چه بود
خیرهشدن به دستهای خبازان شاید
تجاوز به ساحت یک قرص نان شاید
دیروز بر دوش آدمی ارابهای دیدم بارش مهاراجه و بانو
گفتم: وحده لااله الا هو
نوع برخورد صفارزاده با زبان در این شعرـ که به نظر من یکی از شاهکارهای شعر معاصر است ـ و مفهومی که محتوای آن را تشکیل میدهد ( فارغ از طنز تلخ و گزنده آن) بیگمان بهترین پاسخ به پرسش آغازین این نوشتار است؛ شاعران در جهان امروز چه آرمانی دارند؟
۶) آموزههای صفارزاده برای ادبیات معاصر گسترهای به اندازه تجربههای مختلف زبانی و روایی او دارد؛ رفتار آگاهانه فراهنجار با زبان، توجه همزمان به مضامین انسانی، اجتماعی، روشنفکری، دینی و سیاسی، پرهیز از روایتهای کلی و استفاده از خرده روایتهای مرکز گریز، نگاه شخصی و عاری از تکلف به مفاهیم مذهبی و خلق تعابیر زنده و پویا بهجای استفاده از کلیشههای بهشدت نخنمای ادبیات آیینی و جانبداری متعصبانه و همیشگی از انسان مظلوم.
و بمب
آن گونه ماهرانه
نقش شکنجه را از جسمهای شهیدان زدوده است
که سازمان حقوق بشر
مدافعان بینالملل
در غیبت گواه و سند
در مرز داوری
زبانشان بسته است
…
راه شما و ما و خلق فلسطین
و راه تمام خلقهای تحت ستم
ازمعبر شکنجه
از معبر سکوت و سلطهگری
به هم پیوستهاست
ما راه را دنبال میکنیم
و فتح با ما خواهد بود.
□□□
کاروان شهید رفت از پیش و آن ما رفته گیر و میاندیش
از شمار دو چشم یک تن کم وز شمار خرد هزاران بیش
یاد شاعر خوب معاصر خانم دکتر طاهره صفارزاده را گرامی میدارم که رفتنش ضایعهای برای جامعه ادبی بود.
آنچه در شعر طاهره صفارزاده برجسته مینماید، از نظر شکل بیرونی(Outer Form) نوپردازی در سرودن شعر سپیداست و از نظر شکل درونی(Inner Form) شعر «طنین» است. «طنین» شکلی از شعر آزاد است که صفارزاده براساس نظریههای ادبی و انتقادی خود، ابداع و وارد جریان شعر معاصر کرده است. به این معنا که شعر مذهبی، سیاسی، اجتماعی، اخلاقی، عاشقانه، در یک نگاه کلی به زندگی یک ساختار منسجم را شکل دهند.
یکی از ابعاد قابلتوجه در شعر صفارزاده، تعهد و مبارزه ضدامپریالیستی اوست. او از شرکزدگی در جهان و از حکومت ظالمانه ابرقدرتها بیزار است. اکنون میخواهم با اشاره به برخی از اشعار بانوی شعر ایران، نقبی به شعر «طنین» بزنم.
در شعری بهنام «از قوم لوط» میخوانیم:
با قوم لوط/ از داغی کویر چه میپرسی/ وز مردمان لوت و کویری/ این نخبگان / در زیر سایههای «حمایت»/ از آفتاب و نور/ از آسمان و انسان/ جدا شدهاند/ در شهر/ هر مجسمه ناموزون/ هر طرح کج/ هر نقش بیقواره/ مخلوقی از/کویرهای ذهنی آنان است/ در پارک/ چونکه قدم برمیداری/ در هجو چهرههای فلزی/ شعری باید سرود/ این هرزگان هنرسوز/ که در پناه دولت فرعون/ با فخر و کبکبه/ در خوابهای حشیشی خزیدهاند/ یک روز ناگهان/ باران سنگ بر سرشان خواهد بارید
«قوم لوط»، استعاره از قدرتهای ظالم و استعمارگر این دوره از تاریخ و جوامع دور از ایمان و فطرت الهی است.
«این نخبگان، در زیر سایههای» حمایت، تعریض و کنایهای است به آنانکه ذهن و فکر خود را علیه بشریت به کار میبرند، چرا که ذهنشان کویری بیش نیست. اینان از همه خوبیها دور گشتهاند، چرا که «از آفتاب و نور، از آسمان و انسان جدا شدهاند.»
باز هم «هرزگان هنرسوز که در پناه دولت فرعون»، همان قوم لوطاند که استعاره از قدرتهای استعماری و جهانخوار است، اما شاعر با اشراف بر آیات قرآن (هود:۸۱تا۸۳)، همان آیندهای را که برای قوم لوط پیش آمد، برای این درندگان انساننما میبیند:
یک روز ناگهان
باران سنگ بر سرشان خواهد بارید
شعر دیگر او، شعر بلند «آواز زلزله» است که در رثای الکس ایوا سیوک، نویسنده رومانیایی که در یک زلزله، زیر آوار ماند سروده است.
در بخشی از این شعر، نام خود را با نامهای همفکرانش ذکر میکند. این درحقیقت مجاز به علاقه جزء و کل است، یعنی چند نام را میبرد ولی اراده او همه کسانی است که از عمق وجود، یار مظلوم و دشمن ظالمند:
در راهرو/ آوار سنگ/ آوار سقف/ خط غمین عمر تو را قطع میکند/ در راهرو/ ما در مشایعت مهمان هستیم/ بن، الکه، بل، گوستاو، طاهره، تینا/ ما در مشایعت مهمان هستیم/ مهمان چند روزه دنیا/ و در قسمت دیگر شعر، نام چند نفر دیگر/ اردیبهشت/ بر سقف مای فلاور/ چه برف بلندی باریده است/ ما با همیم در این سرما/ کلودوهواسینگ و پل/سیریلو، سیدنی و پیتر/ آلفونسو، بن، الکه، بل/ ما را چه چیز گرد هم آورده است/ ما شاکیان/ ما زخمخوردگان/ ما قلههای غربت و تنهایی/ جویندگان حشمت آزادی/ در دستمان فقط/ فسانه و تاریخ مانده است
در بخش دیگری از این شعر، شاعر بیدار ایران، خود را و همه همفکرانش را پرندگان پرآوازی میداند که یک مقصد و هدف دارند و حرف دلشان یکی است:
و ما پرندگان پر آواز/ سرشار از تهاجم دلتنگی/ سرشار از همیشه و حرکت / با هم نشسته بودیم/ بر سفره تفکر و تکرار/ صبحانه حرف ویتنام/ حرف پراگ و شیلی و تهران/ و نقش ثابت حرص عقابها/ عقابهای دشمن ما/ عقابهای دشمن یکدیگر/ وقتی ندای ضد عقابان برمیخیزد/ددان دستنشانده/ ددان دستآموز/ ددان مانده خوار عقابان/ به هیئتی یگانه حمله میآغازند/ چنگالشان یکی است/ کلکته درد غذا دارد/ سانتیاگو درد هوا/ انسان خواب رفته، درد صدا/ صدای بیداری
صفارزاده در این شعر به نیروهایی که زیر سیطره ابرقدرتها هستند و برای ایشان خوشخدمتی و علیه ملتهایشان توطئه میکنند و خیانتپیشه هستند، میتازد. «ددان دستنشانده»، «ددان دستآموز» و «ددان ماندهخوار عقابان» اشاره به همین نیروهای اهریمنی است.
صفارزاده در اشعارش همان اندازه که از اوضاع زمانه و جهان تازیانه خورده، از ستم ستمکاران، دلتنگ و غمگین است؛ به همان اندازه امیدوار است که این آیه قرآن را در گوش ذهن دارد: «ولا تیأسوا من روح الله» برای نمونه در شعر «از دو دشمن و راه» از هجوم دود و دوده میگوید، پنجره را میبندد و به باغ خیالش بازمیگردد، درحالیکه از قفسش در اتاق کوچک سیمانی دلگیر است و از سایههای گرم فلزی... «که در سایهایم ولی میسوزیم.»
اما در انتهای شعر، امید و حرکت و هدفمندی او را گرم و تازه میکند و از «پنج جان پاک» میگوید که به نظر میرسد همان پنج تن آلعبا باشند:
از دود و دوده میگذرم/ با این نگاه میگذرم/ کان پنج راه یگانه/ آن پنج جان پاک با ما هستند/ با من با هر کسی که در دل خود با آنهاست/ هرگز به وعده پشت نکردم/ که مهرههای پشت من از عشق محکم است/ قلبم نشسته در سر زانویم/ و حکم میراند/ و زانوانم راهی آن راهند/ راه بلند و باز/ و راه به راه پیوسته است/ رفتن به راه میپیوندد
در شعر «ستارگان»، از شکستن شب که استعاره از ظلم ظلمانی است (که مقارن با شروع انقلاباسلامی و جنبش مردمی علیه رژیم شاه است) میگوید:
ما آن ستارگان بلندیم/ همراه با رسیدن شب میرسیم/ شب را شکستهایم/ از دوردست ما آن ستارگان کوچک و خردیم/ اما ستارگان خرد/در چشم شبشناسان/ همواره در زمان/ شب را شکستهاند/ با آن وزیر برق بگویید/ در روزهای تار و تباهی/ از ما مدد بخواهد/ ما جلوههای نور زمانیم/ ما شبشکنترین چراغهای زمانیم
در شعر «هدایت»، به آیات قرآن در مورد خلقت آدم(ع) نظر دارد و اینکه آدم از گل و شیطان از آتش است و همین مایه گله و شکایت و تمرد شیطان شد که به خداوند گفت من از آدم برترم که از آتشم و او از خاک؛ «خلقته من طین و خلقتنی من نار»، در حالیکه بنا بر آیه «و نفخت فیه من روحی» انسان اشرف مخلوقات است:
من از گِل آمدهام/ و دشمن از آتش/ در خاک/ نور هدایت است/ در آتش/ التهاب فساد و فتنه/ من خاک بودم/ بیراهه رفته بودم/ در باد/ مرا دوباره فراخواندند/ ستارگان در آمدوشد بودند/ و من به زیر سقف ستاره/ دراز خوابیدم/ به زیر سقف ستاره/ ستاره حمایت او/ هم او که در همهجا هست
در این بخش شعر به آیه «کل یوم هو فی شأن» و «فاینما تولوا فثم وجهالله» اشاره دارد:
او بوده/ وقتی که شیئی نبوده/ وقتی که شکل نبوده/ وقتی ستاره نبوده/ بیجا و بیمکان/ اما مدام در امور هدایت بوده/ هدایت مکان و مکانداران
در شعر دیگری که اوایل انقلاب، درباره نسل بزرگ بیداری، یعنی پیروان و همراهان امام خمینی(ره) سروده است باز هم دید جهانی و تاریخی دیده میشود:
نسل بزرگ بیداری/ نسلی ز قامت بلند شجاعت/ با کولهبار عزم / از بدر آمده است/ این نسل ناب/ پشتش به خویش/ رویش به قبله/ اهل معامله با حق/ اهل فتوت و ایثار/ اهل قبیله ثارالله است/ متن خبر زحرکت او خونین است/ و خون او در خونشناسی تاریخ/ ربط و قرابتی ندارد/ با نسل ساکت دیروزین/ نسل جوانی مسموم/ نسل فداشده معصوم/ نسل هدر شده ناتمام/ ای بندیان ظلم جهانخواران/ افطار فاتحانه انسان نزدیک است/ افطار فاتحانه انسان/ فجر شکوهمند رهایی است/ اینک دیریست کان طلوع/ در قامت بلند شما تابیده است/ زیرا شما زخویش رها هستید/ ای نسل ناب/ ای نسل بدر/ ای نسل آسمانی بیدار
سخن را با یکی از اشعار کوتاهش که درباره انتظار ظهور امام زمان(عج) است به پایان میبرم:
همه/ همه / همرازند/ و جنگ جاودانه حق/ به پیشواز محو ستمها/ به پیشواز آمدن عدل/ به پیشواز آمدن اوست
رضا عبدی
پژوهشگر، نویسنده و سردبیر نشریه شهر هشتم
سهیلا صلاحی مقدم
دکترای زبان و ادبیات فارسی، استادیار و عضو هیئت علمی دانشگاه الزهرا.
پژوهشگر، نویسنده و سردبیر نشریه شهر هشتم
سهیلا صلاحی مقدم
دکترای زبان و ادبیات فارسی، استادیار و عضو هیئت علمی دانشگاه الزهرا.
منبع : ماهنامه چشم انداز ایران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست