چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
تاملی در نسبت هرمنوتیک و تفسیر
چكیده
پدیده تفسیر را نمیتوان دارای آغازی مشخص در تاریخ بشر دانست . انسان همواره در برابر پدیدههای مختلف هستی، واكنشی ذهنی از خود نشان داده است كه بر آن، نام فهم نهاده و بیان و توضیح آن به دیگران را تفسیر خوانده است . هرمنوتیك نیز اصطلاحی است كه در چند قرن اخیر رواج یافته و در رایجترین كاربردش با روششناسی تاویل برابر گردیده است . نویسنده در این نوشتار اشارهای گذرا به نسبت میان این دو مقوله دارد .
هرمنوتیك را نمیتوان همزاد پدیده فهم و تفسیر دانست . موضوع هرمنوتیك در دو قرن اخیر پس از استحاله فلسفه از وجودشناسی بازمانده از مدرسه اسكولاستیك به ذهنشناسی كانت، بیش از پیش محور توجهات و تاملات فیلسوفان و متالهان در حوزههای مختلف فلسفه، الهیات، زبانشناسی و . . . بوده است . در واقع معرفتشناسی كانت را میتوان سرآغاز پیدایش دانش هرمنوتیك دانست;زیرا تا پیش از این دوره دانش تفسیر متون در گفتمانی دستوری در انحصار الاهیات مسیحی جهت توضیح گزارههای كتاب مقدس قرار گرفته و در نتیجه از حوزه مطالعات فلسفی برون افتاده بود . از این روی تفكیك كانت میان نومن (شئ فی نفسه) و فنومن (پدیدار) كه موجب چرخش فلسفه از متافیزیك به هرمنوتیك شد به واقعه هرمنوتیكی موسوم است . اهمیتیافتن مطالعه فرایندهای ذهنی در فلسفه غرب موجب شده است كه فرایند فهم در قالبی توصیفی - تحلیلی مورد توجه ویژه فیلسوفان و ) در برابر نقادیهای Object متالهان قرار گیرد . درآمدن موضوع فهم و تفسیر به صورت یك ابژه ( فلسفی موجب گسترش دامنه هرمنوتیك به حوزههای مختلفی گشته و دانش الاهیات را در ) در این رویكرد جدید معنایی تازهای Text جبهههای مختلفی در گیر ساخته است . اصطلاح متن ( یافت . متن هنگامی پدید میآید كه از آن فاصله گرفته وبه صورت یك ابژه درآید . همه تاپیش از این دوره در جریان متن و درگیر با آن بودند;نه آن كه ازبیرون نظارهگر آن باشند . به عبارت دیگر، فاصله تاریخی میان انسان و متن وجود نداشت . شرط متن، ابهام است كه اگراحساس نشود متنی نیز شكل نمیگیرد . یك حادثه تا خود را نگستراند نمیتوان آن را فهمید . پس هرچه بسط تاریخی بیشتر پدید آید متن نیز بیشتر شكل میگیرد . به علاوه هر فهمی نیز خود پس از مدتی به متنی دیگر تبدیل میشود و لذا هر مفسری با سلسلهای از متون مواجه خواهد بود . (۱) این وضعیت را میتوان در قالب الگوی ذیل كه نشانگر دور هرمنوتیكی است ترسیم نمود: (۲)
متن به مثابه یك پدیده/پدیده + فراگیری = فهم/فهم + شرح = تفسیر/تفسیر + ضبط = متن . (۳)
شلایرماخر در دوره اوج فلسفه رمانتیك (فلسفه بازمانده از معرفتشناسی كانت) و در دامن ) به تدوین نخستین نظریه علمی در Reformism مكاتب نقد ادبی تحت تاثیر نهضت اصلاح دینی ( باب فهم و تفسیر متون پرداخت . البته او با دغدغه تمام بیشتر به دنبال یافتن شیوهای مطمئن و قابل اعتماد در فهم و تفسیر كتاب مقدس و كشف نوعی خطایاب ذهنی برای بستن راه هرگونه خطا و سؤ فهم بود . اما راهی كه وی باز نمود پس از او در این مسیر محصور نگشته و دامنههای متعدد دیگری ) مسیر هرمنوتیك را به سوی Historicism یافت . دیلتای تحت تاثیر نهضت تاریخگروی ( روششناسی علوم انسانی تغییر جهت داد . او به طور عمیق با این پرسش درگیر بود كه آیا فهم عینی و معتبر تنها در انحصار علوم تجربی است و یا علوم تاریخی نیز میتوانند از این ویژگی برخوردار شوند . هوسرل از هرمنوتیك، ابزاری جهتبنیان Phenomenology هایدگر تحت تاثیر پدیدارشناسی ( نهادن نوعی هستیشناسی مبتنی بر شناخت فرایند فهم ساخت . گادامر در قالب دیدگاه هایدگر با هدف قرار دادن «شناخت فرایند فهم» در نیمه راه از استاد خویش جدا شده، هرمنوتیك فلسفی را بنیان نهاد . (۴) آموزههای هرمنوتیك فلسفی از چنان اهمیتی برخوردارند كه همه هرمنوتیستهای پسین را در قالب دفاع و تكمیل یا رد و انتقاد در دامنه خود جای داده است . این دیدگاه فلسفی با تاكید بر اصول ذیل بیش از دیگر دیدگاههای هرمنوتیك، سنت تفسیری جهان مسیحیت و اسلام را به چالش كشیده است . (۵)
۱. فهم متن، محصول تركیب و امتزاج افق معنایی مفسر با افق معنایی متن است;پس دخالت ذهنیت مفسر نه مذموم و بلكه شرط وجودی حصول فهم و واقعیتی اجتنابناپذیر است . به عبارت دیگر، فهم متن، یك مونولوگ نیست و مفسر شنوندهای منفعل در برابر پیام متن نمیباشد . بلكه فهم واقعهای دیالكتیك و جدلی است كه بر اثر دیالوگ مفسر با متن پدید میآید .
۲. عملیات تفسیر متن، فرایندی پایانناپذیر است و در نتیجه قرائتهای مختلف و متنوع از متن، قابل طرح بوده و هیچ گونه فهم ثابت و غیر سیال و درك نهایی وجود ندارد .
۳. هدف از تفسیر متن درك مراد مؤلف نیست;مؤلف خود یكی از خوانندگان متن است . مفسر با متن و نه مؤلف مواجه بوده و به دنبال فهم افق معنایی متبلور در متن است .
۴. پیشداوریها (یا پیشدانستهها، به تعبیر بولتمان) شرط وجودی حصول فهم و مولد عمل فهم هستند;گرچه پیش داوریها همه در یك سطح نبوده، قابل تقسیم به مولد و موجب سؤ فهم هستند .
۵. فهم عینی به معنای درك مطابق با واقع امكانپذیر نیست . زیرا عنصر سوبژكتیو (دخالت ذهنیت مفسر) شرط حصول فهم است .
۶. در میان تفاسیر متعدد حاصل از متن، معیاری برای داوری وجود ندارد و نمیتوان تفسیری را معتبر و دیگر تفاسیر را نامعتبر شمرد .
با وجود قدرت و هیمنه هرمنوتیك فلسفی، كه این دانش پس از گادامر به راه خود در گشودن فضاهای جدید ادامه داد و شخصیتهای بعدی هر یك مسیر ویژه خود را پیمودند . پل ریكور با تركیبی از دستاوردهای زبانشناسی، فلسفه تحلیل زبانی، ساختارگرایی و شالوده شكنی، اسطورهشناسی، معناشناسی و نشانهشناسی به تدوین نظریه هرمنوتیكی خود پرداخت . او قلمرو هرمنوتیك را در حوزه نمادها تعریف كرده و با این كار به لزوم معناشناسی اسطورهها جهت تفسیر هستی حكم نمود . بنابراین، فرایند تفسیرفعالیتی فكری مبتنی بر رمزگشایی معنای پنهان در پس معنای ظاهری و یا به عبارت دیگر آشكار كردن سطوح دلالت نهفته در ضمن دلالت لفظی است .
بنابراین، بسیطترین پیغامی كه به وسیله زبان طبیعی ابلاغ میشود باید تفسیر شود;زیرا تمام كلمات چند معنایی هستند و معنای واقعی خود را در فضای ارتباط با مخاطب مییابند . در ضمن ریكور با تلاش جهتبرقراری نوعی تمایز میان تفاسیر مختلف از متن تا حدودی از نسبیت هرمنوتیك فلسفی پرهیز كرده، به دغدغه اصلی هرمنوتیك كه تلاش جهت دستیابی به تفسیر معتبر بود نزدیك شد .
اریك هرش و امیلیوبتی از دیگر هرمنوتیستهای معاصر هستند كه هر یك از منظری متفاوت به نقد هرمنوتیك فلسفی پرداختهاند . هرش با دنبالهروی از هرمنوتیك كلاسیك به شدت با نسبیت هرمنوتیك فلسفی به مخالفتبرخواسته و در صدد ارایه معیارهایی جهتبازشناسی تفسیر معتبر از غیر معتبر برآمده است . او تمام اختلافات فهم را ناشی از مرحله توضیح و تبیین و نه مرحله فهم میشمرد . در واقع ما انسانها از دو نوع مهارت كاملا متفاوت برخورداریم كه یكی دانستن آنها گادامر را در ارایه نظریه هرمنوتیك فلسفی به اشتباه انداخته است: مهارت فهم و مهارت تفسیر . امیلوبتی منتقد دیگر گادامر است كه به خاطر از بین بردن امكان بازشناسی تفسیر ذهنی از تفسیر معتبر بر او به شدت میتازد . او با دنبالهروی از سنت هرمنوتیك دیلتای در صدد ارجاع هرمنوتیك از نظریه فهم به روش فهم است . (۶)
نتیجه این بحث مختصر آن كه هرمنوتیك در دوره تاریخی خود شاهد دیدگاههای متعدد و رهیافتهای متنوعی بوده كه بدون آشنایی با آنها نمیتوان نسبت درستی میان این حوزه معرفتی با حوزه تفسیر برقرار كرد . مباحث هرمنوتیك مانند بسیاری دیگر از پدیدههای فكری غرب غالبا به طور گزینشی و ناقص با اهدافی تبلیغی و غیر علمی درون جامعه ما راه یافته و در مقابل، گروهی دیگر نیز بلافاصله با واكنشی منفی در برابر این مباحثبه عنوان پدیدههای ممنوع و حرام در صدد دفاع از دین در برابر این دشمن بی یال و اشكم و سر برآمدند . حقیقت امر آن است كه سنت هرمنوتیك در دامن خود دیدگاههای متفاوتی را پرورانده كه چه بسا برخی از آنها تا حدود زیادی با سنت تفسیری ما هماهنگ و به آن نزدیك باشند . بنابراین، بهتر آن استبه جای طرح غیر عالمانه این مباحثبه بررسی زمینه شكلگیری و دیدگاههای مختلف هرمنوتیك پرداخته، با بررسی وضعیت تفسیر در حوزه اسلامی و سپس مقایسه این دو حوزه، به تعاملی عالمانه میان آنها نایل شویم . مقایسه سنت تفسیری كتاب مقدس با سنت تفسیری قرآن میتواند ما را به شناخت ویژگیهای خاص تفسیر قرآن رهنمون سازد و به این پرسش پاسخ دهد كه مباحث هرمنوتیك تا چه اندازه ناظر به وضعیتخاص كتاب مقدس بوده و چه اندازه مطلق وقابل تعمیم بر تفسیر قرآن هستند؟ در این صورت باید از یك سو به گزینش آگاهانه از این دیدگاهها دست زده، از سوی دیگر به تاسیس برخی نظریات و دیدگاههای متناسب با وضعیتبومی تفسیر قرآن بپردازیم . در این راستا توجه به این نكته نیز بسیار حایز اهمیت است كه دانش هرمنوتیك در غرب، زاییده ومتاثر از حوزههای مختلفی از دانشهای انسانی است كه بدون گذر از آنها نمیتوان به دیدگاه جامعی در این حوزه دستیافت . نظریه معرفتشناسی، اصول و قواعد تفسیر، ماهیت وحی، زبان قرآن و رابطه علم و دین نمونههایی از این مسائل هستند .معرفتشناسی
معرفتشناسی رویكرد نسبتا نوینی در تاریخ فلسفه به شمار میرود كه در عصر جدید در دامن فلسفه غرب رشد و نمو كرده است . مسایل این حوزه فلسفی دغدغه اصلی فلاسفه اسلامی نبوده است و آنان درباره رابطه عین و ذهن، در نقش مساله اصلی معرفتشناسی، تنها به بحث مختصری در قالب مبحث «وجود ذهنی» بسنده نمودهاند . فلاسفه اسلامی معمولا در بحث از وجود ذهنی خود را در مقابل سوفسطاییان قرار داده، پس از رد و ابطال چند شبهه معین به این نتیجه میرسیدند كه امكان فهم عینی از جهان خارج وجود دارد و صورتهای ذهنی ما میتوانند كاملا مطابق با واقعیات خارجی باشند . این در حالی است كه امروزه به ندرت ادعای مصونیت فرایند شناخت از هر گونه تاثیر ذهنی یا روانی مطرح میشود . بدیهی است كه بدون تعیین موضع در این حوزه هرگز نمیتوان به دیدگاهی هرمنوتیكی دستیافت . به عبارت دیگر، هر دیدگاه هرمنوتیكی خود متوقف بر نظریه ویژهای در معرفتشناسی است . پیشرفتهای حاصله در این حوزه به یاری یافتههای دانش روانشناسی این باور را در بسیاری از اذهان نشانده است كه ما انسانها در همه شناختهای خود به نوعی تعامل میان ذهن و عین میرسیم;نه آنكه همچون آینه تصویری از جهان خارج در ذهنمان نقش بندد . بنابراین مساله اصلی در مطالعه فرایند فهم، شناخت عوامل تاثیرگذار بر آن است . این عوامل را میتوان در تقسیمی ابتدایی به دو گونه «متدلوژیك» (روششناسانه) و «سایكولوژیك» (روانشناسانه) تقسیم كرد . در دسته اول، عواملی جای میگیرند كه به طور خودآگاه و در قالب روشی معین به وسیله شخص در فرایند فهم تاثیر داده میشوند . در دسته دوم از عواملی سخن به میان میآید كه به طور ناخودآگاه و فراروشی خود را در فرایند فهم دخالت میدهند . چه بسا میزان تاثیر دخالت این عوامل را نیز بتوان با مطالعه و شناسایی به حداقل ممكن رساند .
اصول و قواعد تفسیر
اصول و قواعد تفسیر از دانشهای درجه دو به شمار میرود كه از مطالعه یك سنت تفسیری خاص به دست میآید . مفسران اسلامی معمولا به این دانش به طور مستقل و ویژه نپرداخته، بلكه در لابلای متون تفسیری خویش از برخی اصول و قواعد تفسیری خود پرده برداشتهاند . گذری اجمالی به مقدمههای بسیار كوتاه مفسران در آغاز كتب تفسیری گواهی بر این مدعا است . با این حال رویكردهای متفاوت تفسیری در تاریخ اندیشه اسلامی نشانگر وجود اصول و قواعد نسبتا متفاوتی میان مفسران است كه مطالعه و تدوین آنها ما را در شناخت پیش فهمهای مفسران توانا ساخته، امكان ارزیابی تفاسیر آنها را بر اساس مبانی و روش های تفسیریشان فراهم میسازد .
وحیشناسی
بررسی ماهیت وحی از جمله مسائلی است كه متالهان هر سه دین ابراهیمی را به میزان نسبتا همسانی به خود مشغول كرده است . بحث از كلام الهی از نخستین مسایل مطرح شده در الهیات اسلامی به شمار میرود . متكلمان مسلمان پس از درگیریهای مربوط به قدمت و حدوث كلام الهی به بحث از ماهیت وحی كه نزول الفاظ و یا معانی است روی آوردند;اما همگی دیدگاه نزول لفظی وحی را پذیرفتند و دیدگاه «وحی معنا» در اندیشه كسانی مانند ابن كلاب محصور مانده، استمرار چندانی نیافت . این در حالی است كه امروزه بسیاری از متالهان مسیحی در نزاع وحی زبانی و غیرزبانی كه نزدیكی بسیاری با نزاع وحی لفظ و معنا در الهیات اسلامی دارد طرفدار نظریه غیرزبانی هستند و روشن است كه دیدگاه هرمنوتیك فلسفی با پذیرش انحصار وحی به معانی و نسبت دادن الفاظ متن مقدس به پیامبر با چالشهای كمتری مواجه خواهد بود . از این روی بررسی مجدد این مساله جهت دستیابی به دیدگاهی استوارتر و قابل دفاعتر از ماهیت وحی ضروری مینماید . (۷) علاوه بر آن، بحث اعجاز قرآن كه از دیگر تمایزهای این متن با كتاب مقدس تلقی میشود، میتواند بر دیدگاه هرمنوتیكی ما تاثیر گذار باشد . البته از این واقعیت نیز نمیتوان غافل شد كه بحث اعجاز قرآن در دورهای خاصی (حدود نیمه دوم قرن سوم) در زمره مباحث كلام اسلامی درآمده و در طول تاریخ خود شاهد تبیینها و تقریرهای متعدد و متفاوتی بوده و از سوی دیگر با چالش و اشكالاتی نیز مواجه بوده است . بنابراین، به طور طبیعی طرح آن تنها در صورت دستیابی به تبیین قابل دفاع و رفع اشكالات و شبهات مربوط به آن ممكن خواهد بود . (۸)
زبان قرآن
زبان قرآن از دیگر موضوعاتی است كه در سنت تفسیری ما كم و بیش درباره آن تحت عناوین دیگری سخن به میان رفته و دیدگاههای قابل تمایزی را پدید آورده است . دیدگاه عرفای مسلمان، اخباریان شیعه، فقهای اصولی و . . . در این مساله قابل استخراج است . با این حال موضوع زبان قرآن از شاخههای حوزه عمومی زبان دین به شمار میرود كه از مهمترین مسائل كلام جدید به شمار رفته و تا اندازه زیادی از رهیافتی متفاوت نسبتبه رهیافت قدما برخوردار است . در حوزه زبان دین پیش از آن كه در صدد شناسایی زبان متن مقدس باشیم در صدد پاسخ به این پرسش بر میآییم كه اصولا امور قدسی قابل تعبیر در قالب زبان بشری هستند و آیا زبان بشری كه بازتاب زندگی انسان بر این كره خاكی است توانایی و ظرفیتبارداری مفاهیم غیرمادی دین را دارد . اگر چنین است آیا ادیان برای انجام این مقصود به استفاده از زبان ویژه و متفاوت از زبان روزمره ناچار نخواهند بود و اگر باز این چنین است این زبان چه نوع زبانی بوده و ماهیت و شاخصههای آن چه بوده و چگونه قابل فهم است . در این رهیافت است كه برخی به اسطورهای بودن یا نمادین و سمبلیك بودن زبان قرآن گرویده، به طور طبیعی منطق متفاوتی برای فهم و تفسیر قرآن ارایه میدهند . در صورتی كه اگر تبیین معقول و قابل دفاعی از نظریه زبان عرفی ارایه شود و یا زبان دینی زبانی چندگونه تلقی شود، آنگاه گرامر دیگری برای فهم و تفسیر قرآن مقتضی خواهد بود .
رابطه علم و دین
نزاع علم و دین یكی از مهمترین عوامل پیدایش و رشد و نمو دانش هرمنوتیك در غرب به شمار میرود . تعارضهای نسبتا بسیار گزارههای كتاب مقدس با یافتههای علوم تجربی و حتی انسانی جدید به طور طبیعی متالهان مسیحی را به تامل در این باره كشانده است . نظریات متنوعی تاكنون در این باره مطرح شده و این مساله همچنان یكی از دغدغههای دین پژوهان به شمار میرود . این مساله در حوزه قرآن به نحو كاملا مشهودی وضعیت دیگری یافته است . قرآن برخلاف كتاب مقدس تا اندازه زیادی خود را از اظهار نظر در حوزه علوم تجربی دور نگهداشته و در موارد اظهار نظر نیز موارد تعارض ظاهری از آمار چندان زیادی برخوردار نیستند . در واقع، قرآن با رویكرد خاص خود توانسته حریم خود را از تعرضات مدام علوم تجربی به دور نگهدارد . با این حال، مساله مزبور در حوزه قرآن نیز مصادیقی دارد كه به ناچار پاسخ مناسبی را میطلبد . هر یك از این پاسخها نیز ممكن است دیدگاه هرمنوتیكی ویژهای را بطلبد . (۹) در پایان ذكر این نكته لازم است كه مقدمات هرمنوتیك و حوزههای درگیر با آن به چند مورد پیش گفته محدود نمیشود، بلكه هرمنوتیك در میان علوم انسانی از گستره بسیار وسیعی برخوردار است كه اشراف به آن برای ارایه دیدگاهی مستقل ضروری مینماید .
پینوشتها:
۱. ر . ك: احمد واعظی، درآمدی بر هرمنوتیك، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه، تهران، ۱۳۸۰، ص۲۱- ۶۰;بابك » در Hermeneutics احمدی، ساختار و تاویل متن، نشر مركز، تهران، ۱۳۷۲، ج۲، ص۶۸۰- ۷۰۳;مدخل « دائرالمعارفهای بریتانیكا و دین .
۲. علیرضا قائمینیا، متن از نگاه متن، انجمن معارف اسلامی، قم، ۱۳۸۰ .
۴. ر . ك: نبیه قاره، الفلسف و التاویل، دار الطلیع، بیروت، ۱۹۸۸;محمدرضا ریختهگران، منطق و مبحث علم هرمنوتیك، نشر كنگره، تهران، ۱۳۷۸، ص۴۵- ۲۴۸;ژوزف بلایشر، گزیده هرمنوتیك معاصر، ترجمه جهانگیری، نشر پرسش، ۱۳۸۰، ص۷- ۶۴;احمد واعظی، پیشین، ص۶۱- ۳۲۸ .
۵. احمد واعظی، پیشین، ص۵۴- ۶۰ .
۶. پل ریكور و دیگران، «وجود و هرمنوتیك» و «نوشتار به مثابه مسالهای پیش روی نقد ادبی و هرمنوتیك فلسفی» ، هرمنوتیك مدرن، ترجمه بابك احمدی و دیگران، نشر مركز، تهران، ۱۳۷۷;ریچارد ا . پالمر، علم هرمنوتیك، ترجمه حنایی كاشانی، انتشارات هرمس، تهران، ۱۳۷۷، ص۵۵- ۸۴;احمد واعظی، پیشین، ص۳۲۹- ۴۹۰ .
۷.برای مطالعه بیشتر، ر . ك: علی معموری، «دیدگاههای گوناگون در تفسیر و تحلیل وحی» ، رواق اندیشه، ش۱۲ (آذر ۱۳۸۱) ص۹- ۲۴ .
۸. ر . ك: علی معموری، «تحدی» ، دائرالمعارف بزرگ اسلامی;عبدالمجید شرفی، الاسلام بین الرسال و التاریخ، دار الطلیع، بیروت، ۲۰۰۱ م، ص۵۰- ۵۲ .
۹. برای مطالعه بیشتر، ر . ك: مهدوینژاد، علم و دین (پایان نامه)، دانشگاه امام صادق (ع).
منبع:فصلنامه رواق اندیشه، شماره ۱۴
پدیده تفسیر را نمیتوان دارای آغازی مشخص در تاریخ بشر دانست . انسان همواره در برابر پدیدههای مختلف هستی، واكنشی ذهنی از خود نشان داده است كه بر آن، نام فهم نهاده و بیان و توضیح آن به دیگران را تفسیر خوانده است . هرمنوتیك نیز اصطلاحی است كه در چند قرن اخیر رواج یافته و در رایجترین كاربردش با روششناسی تاویل برابر گردیده است . نویسنده در این نوشتار اشارهای گذرا به نسبت میان این دو مقوله دارد .
هرمنوتیك را نمیتوان همزاد پدیده فهم و تفسیر دانست . موضوع هرمنوتیك در دو قرن اخیر پس از استحاله فلسفه از وجودشناسی بازمانده از مدرسه اسكولاستیك به ذهنشناسی كانت، بیش از پیش محور توجهات و تاملات فیلسوفان و متالهان در حوزههای مختلف فلسفه، الهیات، زبانشناسی و . . . بوده است . در واقع معرفتشناسی كانت را میتوان سرآغاز پیدایش دانش هرمنوتیك دانست;زیرا تا پیش از این دوره دانش تفسیر متون در گفتمانی دستوری در انحصار الاهیات مسیحی جهت توضیح گزارههای كتاب مقدس قرار گرفته و در نتیجه از حوزه مطالعات فلسفی برون افتاده بود . از این روی تفكیك كانت میان نومن (شئ فی نفسه) و فنومن (پدیدار) كه موجب چرخش فلسفه از متافیزیك به هرمنوتیك شد به واقعه هرمنوتیكی موسوم است . اهمیتیافتن مطالعه فرایندهای ذهنی در فلسفه غرب موجب شده است كه فرایند فهم در قالبی توصیفی - تحلیلی مورد توجه ویژه فیلسوفان و ) در برابر نقادیهای Object متالهان قرار گیرد . درآمدن موضوع فهم و تفسیر به صورت یك ابژه ( فلسفی موجب گسترش دامنه هرمنوتیك به حوزههای مختلفی گشته و دانش الاهیات را در ) در این رویكرد جدید معنایی تازهای Text جبهههای مختلفی در گیر ساخته است . اصطلاح متن ( یافت . متن هنگامی پدید میآید كه از آن فاصله گرفته وبه صورت یك ابژه درآید . همه تاپیش از این دوره در جریان متن و درگیر با آن بودند;نه آن كه ازبیرون نظارهگر آن باشند . به عبارت دیگر، فاصله تاریخی میان انسان و متن وجود نداشت . شرط متن، ابهام است كه اگراحساس نشود متنی نیز شكل نمیگیرد . یك حادثه تا خود را نگستراند نمیتوان آن را فهمید . پس هرچه بسط تاریخی بیشتر پدید آید متن نیز بیشتر شكل میگیرد . به علاوه هر فهمی نیز خود پس از مدتی به متنی دیگر تبدیل میشود و لذا هر مفسری با سلسلهای از متون مواجه خواهد بود . (۱) این وضعیت را میتوان در قالب الگوی ذیل كه نشانگر دور هرمنوتیكی است ترسیم نمود: (۲)
متن به مثابه یك پدیده/پدیده + فراگیری = فهم/فهم + شرح = تفسیر/تفسیر + ضبط = متن . (۳)
شلایرماخر در دوره اوج فلسفه رمانتیك (فلسفه بازمانده از معرفتشناسی كانت) و در دامن ) به تدوین نخستین نظریه علمی در Reformism مكاتب نقد ادبی تحت تاثیر نهضت اصلاح دینی ( باب فهم و تفسیر متون پرداخت . البته او با دغدغه تمام بیشتر به دنبال یافتن شیوهای مطمئن و قابل اعتماد در فهم و تفسیر كتاب مقدس و كشف نوعی خطایاب ذهنی برای بستن راه هرگونه خطا و سؤ فهم بود . اما راهی كه وی باز نمود پس از او در این مسیر محصور نگشته و دامنههای متعدد دیگری ) مسیر هرمنوتیك را به سوی Historicism یافت . دیلتای تحت تاثیر نهضت تاریخگروی ( روششناسی علوم انسانی تغییر جهت داد . او به طور عمیق با این پرسش درگیر بود كه آیا فهم عینی و معتبر تنها در انحصار علوم تجربی است و یا علوم تاریخی نیز میتوانند از این ویژگی برخوردار شوند . هوسرل از هرمنوتیك، ابزاری جهتبنیان Phenomenology هایدگر تحت تاثیر پدیدارشناسی ( نهادن نوعی هستیشناسی مبتنی بر شناخت فرایند فهم ساخت . گادامر در قالب دیدگاه هایدگر با هدف قرار دادن «شناخت فرایند فهم» در نیمه راه از استاد خویش جدا شده، هرمنوتیك فلسفی را بنیان نهاد . (۴) آموزههای هرمنوتیك فلسفی از چنان اهمیتی برخوردارند كه همه هرمنوتیستهای پسین را در قالب دفاع و تكمیل یا رد و انتقاد در دامنه خود جای داده است . این دیدگاه فلسفی با تاكید بر اصول ذیل بیش از دیگر دیدگاههای هرمنوتیك، سنت تفسیری جهان مسیحیت و اسلام را به چالش كشیده است . (۵)
۱. فهم متن، محصول تركیب و امتزاج افق معنایی مفسر با افق معنایی متن است;پس دخالت ذهنیت مفسر نه مذموم و بلكه شرط وجودی حصول فهم و واقعیتی اجتنابناپذیر است . به عبارت دیگر، فهم متن، یك مونولوگ نیست و مفسر شنوندهای منفعل در برابر پیام متن نمیباشد . بلكه فهم واقعهای دیالكتیك و جدلی است كه بر اثر دیالوگ مفسر با متن پدید میآید .
۲. عملیات تفسیر متن، فرایندی پایانناپذیر است و در نتیجه قرائتهای مختلف و متنوع از متن، قابل طرح بوده و هیچ گونه فهم ثابت و غیر سیال و درك نهایی وجود ندارد .
۳. هدف از تفسیر متن درك مراد مؤلف نیست;مؤلف خود یكی از خوانندگان متن است . مفسر با متن و نه مؤلف مواجه بوده و به دنبال فهم افق معنایی متبلور در متن است .
۴. پیشداوریها (یا پیشدانستهها، به تعبیر بولتمان) شرط وجودی حصول فهم و مولد عمل فهم هستند;گرچه پیش داوریها همه در یك سطح نبوده، قابل تقسیم به مولد و موجب سؤ فهم هستند .
۵. فهم عینی به معنای درك مطابق با واقع امكانپذیر نیست . زیرا عنصر سوبژكتیو (دخالت ذهنیت مفسر) شرط حصول فهم است .
۶. در میان تفاسیر متعدد حاصل از متن، معیاری برای داوری وجود ندارد و نمیتوان تفسیری را معتبر و دیگر تفاسیر را نامعتبر شمرد .
با وجود قدرت و هیمنه هرمنوتیك فلسفی، كه این دانش پس از گادامر به راه خود در گشودن فضاهای جدید ادامه داد و شخصیتهای بعدی هر یك مسیر ویژه خود را پیمودند . پل ریكور با تركیبی از دستاوردهای زبانشناسی، فلسفه تحلیل زبانی، ساختارگرایی و شالوده شكنی، اسطورهشناسی، معناشناسی و نشانهشناسی به تدوین نظریه هرمنوتیكی خود پرداخت . او قلمرو هرمنوتیك را در حوزه نمادها تعریف كرده و با این كار به لزوم معناشناسی اسطورهها جهت تفسیر هستی حكم نمود . بنابراین، فرایند تفسیرفعالیتی فكری مبتنی بر رمزگشایی معنای پنهان در پس معنای ظاهری و یا به عبارت دیگر آشكار كردن سطوح دلالت نهفته در ضمن دلالت لفظی است .
بنابراین، بسیطترین پیغامی كه به وسیله زبان طبیعی ابلاغ میشود باید تفسیر شود;زیرا تمام كلمات چند معنایی هستند و معنای واقعی خود را در فضای ارتباط با مخاطب مییابند . در ضمن ریكور با تلاش جهتبرقراری نوعی تمایز میان تفاسیر مختلف از متن تا حدودی از نسبیت هرمنوتیك فلسفی پرهیز كرده، به دغدغه اصلی هرمنوتیك كه تلاش جهت دستیابی به تفسیر معتبر بود نزدیك شد .
اریك هرش و امیلیوبتی از دیگر هرمنوتیستهای معاصر هستند كه هر یك از منظری متفاوت به نقد هرمنوتیك فلسفی پرداختهاند . هرش با دنبالهروی از هرمنوتیك كلاسیك به شدت با نسبیت هرمنوتیك فلسفی به مخالفتبرخواسته و در صدد ارایه معیارهایی جهتبازشناسی تفسیر معتبر از غیر معتبر برآمده است . او تمام اختلافات فهم را ناشی از مرحله توضیح و تبیین و نه مرحله فهم میشمرد . در واقع ما انسانها از دو نوع مهارت كاملا متفاوت برخورداریم كه یكی دانستن آنها گادامر را در ارایه نظریه هرمنوتیك فلسفی به اشتباه انداخته است: مهارت فهم و مهارت تفسیر . امیلوبتی منتقد دیگر گادامر است كه به خاطر از بین بردن امكان بازشناسی تفسیر ذهنی از تفسیر معتبر بر او به شدت میتازد . او با دنبالهروی از سنت هرمنوتیك دیلتای در صدد ارجاع هرمنوتیك از نظریه فهم به روش فهم است . (۶)
نتیجه این بحث مختصر آن كه هرمنوتیك در دوره تاریخی خود شاهد دیدگاههای متعدد و رهیافتهای متنوعی بوده كه بدون آشنایی با آنها نمیتوان نسبت درستی میان این حوزه معرفتی با حوزه تفسیر برقرار كرد . مباحث هرمنوتیك مانند بسیاری دیگر از پدیدههای فكری غرب غالبا به طور گزینشی و ناقص با اهدافی تبلیغی و غیر علمی درون جامعه ما راه یافته و در مقابل، گروهی دیگر نیز بلافاصله با واكنشی منفی در برابر این مباحثبه عنوان پدیدههای ممنوع و حرام در صدد دفاع از دین در برابر این دشمن بی یال و اشكم و سر برآمدند . حقیقت امر آن است كه سنت هرمنوتیك در دامن خود دیدگاههای متفاوتی را پرورانده كه چه بسا برخی از آنها تا حدود زیادی با سنت تفسیری ما هماهنگ و به آن نزدیك باشند . بنابراین، بهتر آن استبه جای طرح غیر عالمانه این مباحثبه بررسی زمینه شكلگیری و دیدگاههای مختلف هرمنوتیك پرداخته، با بررسی وضعیت تفسیر در حوزه اسلامی و سپس مقایسه این دو حوزه، به تعاملی عالمانه میان آنها نایل شویم . مقایسه سنت تفسیری كتاب مقدس با سنت تفسیری قرآن میتواند ما را به شناخت ویژگیهای خاص تفسیر قرآن رهنمون سازد و به این پرسش پاسخ دهد كه مباحث هرمنوتیك تا چه اندازه ناظر به وضعیتخاص كتاب مقدس بوده و چه اندازه مطلق وقابل تعمیم بر تفسیر قرآن هستند؟ در این صورت باید از یك سو به گزینش آگاهانه از این دیدگاهها دست زده، از سوی دیگر به تاسیس برخی نظریات و دیدگاههای متناسب با وضعیتبومی تفسیر قرآن بپردازیم . در این راستا توجه به این نكته نیز بسیار حایز اهمیت است كه دانش هرمنوتیك در غرب، زاییده ومتاثر از حوزههای مختلفی از دانشهای انسانی است كه بدون گذر از آنها نمیتوان به دیدگاه جامعی در این حوزه دستیافت . نظریه معرفتشناسی، اصول و قواعد تفسیر، ماهیت وحی، زبان قرآن و رابطه علم و دین نمونههایی از این مسائل هستند .معرفتشناسی
معرفتشناسی رویكرد نسبتا نوینی در تاریخ فلسفه به شمار میرود كه در عصر جدید در دامن فلسفه غرب رشد و نمو كرده است . مسایل این حوزه فلسفی دغدغه اصلی فلاسفه اسلامی نبوده است و آنان درباره رابطه عین و ذهن، در نقش مساله اصلی معرفتشناسی، تنها به بحث مختصری در قالب مبحث «وجود ذهنی» بسنده نمودهاند . فلاسفه اسلامی معمولا در بحث از وجود ذهنی خود را در مقابل سوفسطاییان قرار داده، پس از رد و ابطال چند شبهه معین به این نتیجه میرسیدند كه امكان فهم عینی از جهان خارج وجود دارد و صورتهای ذهنی ما میتوانند كاملا مطابق با واقعیات خارجی باشند . این در حالی است كه امروزه به ندرت ادعای مصونیت فرایند شناخت از هر گونه تاثیر ذهنی یا روانی مطرح میشود . بدیهی است كه بدون تعیین موضع در این حوزه هرگز نمیتوان به دیدگاهی هرمنوتیكی دستیافت . به عبارت دیگر، هر دیدگاه هرمنوتیكی خود متوقف بر نظریه ویژهای در معرفتشناسی است . پیشرفتهای حاصله در این حوزه به یاری یافتههای دانش روانشناسی این باور را در بسیاری از اذهان نشانده است كه ما انسانها در همه شناختهای خود به نوعی تعامل میان ذهن و عین میرسیم;نه آنكه همچون آینه تصویری از جهان خارج در ذهنمان نقش بندد . بنابراین مساله اصلی در مطالعه فرایند فهم، شناخت عوامل تاثیرگذار بر آن است . این عوامل را میتوان در تقسیمی ابتدایی به دو گونه «متدلوژیك» (روششناسانه) و «سایكولوژیك» (روانشناسانه) تقسیم كرد . در دسته اول، عواملی جای میگیرند كه به طور خودآگاه و در قالب روشی معین به وسیله شخص در فرایند فهم تاثیر داده میشوند . در دسته دوم از عواملی سخن به میان میآید كه به طور ناخودآگاه و فراروشی خود را در فرایند فهم دخالت میدهند . چه بسا میزان تاثیر دخالت این عوامل را نیز بتوان با مطالعه و شناسایی به حداقل ممكن رساند .
اصول و قواعد تفسیر
اصول و قواعد تفسیر از دانشهای درجه دو به شمار میرود كه از مطالعه یك سنت تفسیری خاص به دست میآید . مفسران اسلامی معمولا به این دانش به طور مستقل و ویژه نپرداخته، بلكه در لابلای متون تفسیری خویش از برخی اصول و قواعد تفسیری خود پرده برداشتهاند . گذری اجمالی به مقدمههای بسیار كوتاه مفسران در آغاز كتب تفسیری گواهی بر این مدعا است . با این حال رویكردهای متفاوت تفسیری در تاریخ اندیشه اسلامی نشانگر وجود اصول و قواعد نسبتا متفاوتی میان مفسران است كه مطالعه و تدوین آنها ما را در شناخت پیش فهمهای مفسران توانا ساخته، امكان ارزیابی تفاسیر آنها را بر اساس مبانی و روش های تفسیریشان فراهم میسازد .
وحیشناسی
بررسی ماهیت وحی از جمله مسائلی است كه متالهان هر سه دین ابراهیمی را به میزان نسبتا همسانی به خود مشغول كرده است . بحث از كلام الهی از نخستین مسایل مطرح شده در الهیات اسلامی به شمار میرود . متكلمان مسلمان پس از درگیریهای مربوط به قدمت و حدوث كلام الهی به بحث از ماهیت وحی كه نزول الفاظ و یا معانی است روی آوردند;اما همگی دیدگاه نزول لفظی وحی را پذیرفتند و دیدگاه «وحی معنا» در اندیشه كسانی مانند ابن كلاب محصور مانده، استمرار چندانی نیافت . این در حالی است كه امروزه بسیاری از متالهان مسیحی در نزاع وحی زبانی و غیرزبانی كه نزدیكی بسیاری با نزاع وحی لفظ و معنا در الهیات اسلامی دارد طرفدار نظریه غیرزبانی هستند و روشن است كه دیدگاه هرمنوتیك فلسفی با پذیرش انحصار وحی به معانی و نسبت دادن الفاظ متن مقدس به پیامبر با چالشهای كمتری مواجه خواهد بود . از این روی بررسی مجدد این مساله جهت دستیابی به دیدگاهی استوارتر و قابل دفاعتر از ماهیت وحی ضروری مینماید . (۷) علاوه بر آن، بحث اعجاز قرآن كه از دیگر تمایزهای این متن با كتاب مقدس تلقی میشود، میتواند بر دیدگاه هرمنوتیكی ما تاثیر گذار باشد . البته از این واقعیت نیز نمیتوان غافل شد كه بحث اعجاز قرآن در دورهای خاصی (حدود نیمه دوم قرن سوم) در زمره مباحث كلام اسلامی درآمده و در طول تاریخ خود شاهد تبیینها و تقریرهای متعدد و متفاوتی بوده و از سوی دیگر با چالش و اشكالاتی نیز مواجه بوده است . بنابراین، به طور طبیعی طرح آن تنها در صورت دستیابی به تبیین قابل دفاع و رفع اشكالات و شبهات مربوط به آن ممكن خواهد بود . (۸)
زبان قرآن
زبان قرآن از دیگر موضوعاتی است كه در سنت تفسیری ما كم و بیش درباره آن تحت عناوین دیگری سخن به میان رفته و دیدگاههای قابل تمایزی را پدید آورده است . دیدگاه عرفای مسلمان، اخباریان شیعه، فقهای اصولی و . . . در این مساله قابل استخراج است . با این حال موضوع زبان قرآن از شاخههای حوزه عمومی زبان دین به شمار میرود كه از مهمترین مسائل كلام جدید به شمار رفته و تا اندازه زیادی از رهیافتی متفاوت نسبتبه رهیافت قدما برخوردار است . در حوزه زبان دین پیش از آن كه در صدد شناسایی زبان متن مقدس باشیم در صدد پاسخ به این پرسش بر میآییم كه اصولا امور قدسی قابل تعبیر در قالب زبان بشری هستند و آیا زبان بشری كه بازتاب زندگی انسان بر این كره خاكی است توانایی و ظرفیتبارداری مفاهیم غیرمادی دین را دارد . اگر چنین است آیا ادیان برای انجام این مقصود به استفاده از زبان ویژه و متفاوت از زبان روزمره ناچار نخواهند بود و اگر باز این چنین است این زبان چه نوع زبانی بوده و ماهیت و شاخصههای آن چه بوده و چگونه قابل فهم است . در این رهیافت است كه برخی به اسطورهای بودن یا نمادین و سمبلیك بودن زبان قرآن گرویده، به طور طبیعی منطق متفاوتی برای فهم و تفسیر قرآن ارایه میدهند . در صورتی كه اگر تبیین معقول و قابل دفاعی از نظریه زبان عرفی ارایه شود و یا زبان دینی زبانی چندگونه تلقی شود، آنگاه گرامر دیگری برای فهم و تفسیر قرآن مقتضی خواهد بود .
رابطه علم و دین
نزاع علم و دین یكی از مهمترین عوامل پیدایش و رشد و نمو دانش هرمنوتیك در غرب به شمار میرود . تعارضهای نسبتا بسیار گزارههای كتاب مقدس با یافتههای علوم تجربی و حتی انسانی جدید به طور طبیعی متالهان مسیحی را به تامل در این باره كشانده است . نظریات متنوعی تاكنون در این باره مطرح شده و این مساله همچنان یكی از دغدغههای دین پژوهان به شمار میرود . این مساله در حوزه قرآن به نحو كاملا مشهودی وضعیت دیگری یافته است . قرآن برخلاف كتاب مقدس تا اندازه زیادی خود را از اظهار نظر در حوزه علوم تجربی دور نگهداشته و در موارد اظهار نظر نیز موارد تعارض ظاهری از آمار چندان زیادی برخوردار نیستند . در واقع، قرآن با رویكرد خاص خود توانسته حریم خود را از تعرضات مدام علوم تجربی به دور نگهدارد . با این حال، مساله مزبور در حوزه قرآن نیز مصادیقی دارد كه به ناچار پاسخ مناسبی را میطلبد . هر یك از این پاسخها نیز ممكن است دیدگاه هرمنوتیكی ویژهای را بطلبد . (۹) در پایان ذكر این نكته لازم است كه مقدمات هرمنوتیك و حوزههای درگیر با آن به چند مورد پیش گفته محدود نمیشود، بلكه هرمنوتیك در میان علوم انسانی از گستره بسیار وسیعی برخوردار است كه اشراف به آن برای ارایه دیدگاهی مستقل ضروری مینماید .
پینوشتها:
۱. ر . ك: احمد واعظی، درآمدی بر هرمنوتیك، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه، تهران، ۱۳۸۰، ص۲۱- ۶۰;بابك » در Hermeneutics احمدی، ساختار و تاویل متن، نشر مركز، تهران، ۱۳۷۲، ج۲، ص۶۸۰- ۷۰۳;مدخل « دائرالمعارفهای بریتانیكا و دین .
۲. علیرضا قائمینیا، متن از نگاه متن، انجمن معارف اسلامی، قم، ۱۳۸۰ .
۴. ر . ك: نبیه قاره، الفلسف و التاویل، دار الطلیع، بیروت، ۱۹۸۸;محمدرضا ریختهگران، منطق و مبحث علم هرمنوتیك، نشر كنگره، تهران، ۱۳۷۸، ص۴۵- ۲۴۸;ژوزف بلایشر، گزیده هرمنوتیك معاصر، ترجمه جهانگیری، نشر پرسش، ۱۳۸۰، ص۷- ۶۴;احمد واعظی، پیشین، ص۶۱- ۳۲۸ .
۵. احمد واعظی، پیشین، ص۵۴- ۶۰ .
۶. پل ریكور و دیگران، «وجود و هرمنوتیك» و «نوشتار به مثابه مسالهای پیش روی نقد ادبی و هرمنوتیك فلسفی» ، هرمنوتیك مدرن، ترجمه بابك احمدی و دیگران، نشر مركز، تهران، ۱۳۷۷;ریچارد ا . پالمر، علم هرمنوتیك، ترجمه حنایی كاشانی، انتشارات هرمس، تهران، ۱۳۷۷، ص۵۵- ۸۴;احمد واعظی، پیشین، ص۳۲۹- ۴۹۰ .
۷.برای مطالعه بیشتر، ر . ك: علی معموری، «دیدگاههای گوناگون در تفسیر و تحلیل وحی» ، رواق اندیشه، ش۱۲ (آذر ۱۳۸۱) ص۹- ۲۴ .
۸. ر . ك: علی معموری، «تحدی» ، دائرالمعارف بزرگ اسلامی;عبدالمجید شرفی، الاسلام بین الرسال و التاریخ، دار الطلیع، بیروت، ۲۰۰۱ م، ص۵۰- ۵۲ .
۹. برای مطالعه بیشتر، ر . ك: مهدوینژاد، علم و دین (پایان نامه)، دانشگاه امام صادق (ع).
منبع:فصلنامه رواق اندیشه، شماره ۱۴
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست