جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


اقتصاد دانایی محور فقط تولید و توزیع اطلاعات نیست


اقتصاد دانایی محور فقط تولید و توزیع اطلاعات نیست
شاید مهم ترین سوال در علم اقتصاد، همواره این بوده است که عامل اصلی در رشد اقتصادی چیست؟ آدام اسمیت حدود ۲۲۰ سال قبل، یعنی در سال ۱۷۷۶ کتاب خود را با عنوان تحقیق در باب ماهیت و علل ثروت ملل نوشت. او به نقش دانش در رشد اقتصادی واقف بود و از طبقه یی از متخصصان نام می برد که نه تنها آینده نگری دارند بلکه با تولید دانشی که به لحاظ اقتصادی مفید است به رشد اقتصادی کمک می کنند. انقلاب صنعتی، حدود ۲۰۰ سال قبل در انگلستان، که علت تحولات و رشد و توسعه اقتصاد جهانی بوده است چیزی جز ظهور دانش در فناوری نبوده است. در آن زمان جیمز وات بین منچستر و لندن رفت و آمد داشت که اختراع خود را به ثبت برساند تا اولین لوکوموتیو بخاری ساخته شد. اختراع دستگاه ریسندگی و ثبت آن نیز وضعیتی مشابه دارد.
صد سال بعد از اسمیت اقتصاددان آلمانی فردریک لیست بر اهمیت زیرساخت ها و نهادهایی تاکید می کند که موجب توسعه نیروهای تولیدی هستند و فردریک لیست منشاء این زیرساخت ها و نهادها را تولید دانش و توزیع مناسب دانش در اقتصاد می داند. هگل هم عامل توسعه و تحول نظام های اجتماعی و اقتصادی را تضاد بین نهادهای موجود با ادراکات رشد یافته می داند که خود از رشد دانش متاثر است. مارکس نیز حدود صد سال بعد از اسمیت موتور محرکه تغییر نظام اقتصادی را تضاد بین نیروهای تولیدی با روابط اجتماعی تولید می داند و تحول نیروهای تولیدی را برون زا فرض می کند زیرا رشد نیروهای تولیدی را حاصل رشد دانش و توسعه علوم می داند که برون زا است. لذا عامل اصلی در تحولات نظام های اقتصادی و تحول به سوی نظام برتر یعنی سوسیالیسم علمی را چیزی جز رشد دانش و توسعه علوم و کاربرد آن در صنعت یعنی پیشرفت تکنولوژی نمی داند.
اقتصاد دانان نئوکلاسیک در اوایل قرن بیستم نیز به تاثیر دانش در رشد ا قتصادی توجه کرده اند زیرا در تابع تولید، کار و سرمایه و مواد اولیه را عامل تولید فرض می کردند که بازده نزولی دارند یعنی به ازای افزایش هر یک از این عوامل تولید زمانی فرا می رسد که بازده نزولی آنها آغاز شود اما با رشد تکنولوژی و فرض ثبات عوامل تولید، منحنی تولید به سمت بالا نقل مکان کرده و تاثیر منفی بازده نزولی را جبران می کند. بنابراین اقتصاد دانان نئوکلاسیک رشد فناوری را تابعی از کاربرد دانش و علوم در ابزار تولید می دانستند لذا با رشد دانش و ظهور آن در فناوری ها و با به کارگیری آن فناوری ها، رشد اقتصادی حاصل می شد. البته ملاحظه می کنیم هم در تئوری اسمیت و هم در نظریات لیست و مارکس و نئوکلاسیک ها، دانش عاملی برون زا در رشد اقتصادی به حساب می آمد.
در مراحل بعدی، شومپیتر اقتصاددان اتریشی به جایگاه ویژه نوآوری و ابداعات در رشد اقتصادی توجهی ویژه داشت. پیرامون شومپیتر مانند گالبریث و گودوین و هرشمن در این زمینه بیشتر کار کردند و تاکید زیادی بر سهم دانش در نوآوری ها و ابداعات فنی و لذا در رشد اقتصادی داشتند. امروزه اقتصاددانانی همچون رومر و گراس من صاحب تئوری های جدید رشد اقتصادی هستند که می خواهند عامل اصلی در رشد اقتصادی بلندمدت را بررسی کنند و دانش را یکی از مهم ترین این عوامل می دانند پس ملاحظه می کنیم که در تمام این نظریات دانش که مایه فناوری است همواره موتور رشد اقتصادی محسوب شده است.
● تفاوت فناوری و دانش در دیدگاه های جدید و دیدگاه نئوکلاسیک
در اقتصاد نئوکلاسیک، نوآوری و ابداعات فنی، فرآیندی است خطی از یک سلسله مراحل به شرح زیر؛ نقطه شروع همان تحقیقات علمی جدید است. در مرحله دوم این تحقیقات به تدریج در فناوری ها و ابزارهای جدید ظهور و توسعه می یابد. در مرحله سوم این تحقیق و توسعه به تولید کالا و خدمات منتهی می شود. در مرحله چهارم، بازاریابی این کالاها قرار دارد. این فرآیند در مرحله پنجم به پایان می رسد که شامل فروش کالاهای جدید، فروش فرآیندهای تولید آن کالا و فروش خدمات مربوط به این فرآیندها است.
در تئوری های جدید رشد به جای یک رابطه خطی برای ابداعات مدل ارتباط زنجیره یی ابداعات را داریم به شرح زیر؛
▪ اولاً؛ ایجاد توانمندی های جدید تولیدی در یک بنگاه نوآوری محسوب می شود.
▪ ثانیاً؛ تشخیص درست نیازهای بازار نیز یک نوآوری است.
▪ ثالثاً؛ استفاده از پیشرفت فنی در ارتقای کیفیت تولیدات موجود نیز نوآوری محسوب می شود.
بنابراین پیشرفت فنی را می توان هم در بازارهای جدید به کار گرفت و هم در بازارهای موجود. از این رو ا بداعات فنی صرفاً ناشی از R&D نیست بلکه حاصل ارتباطات بین بنگاه ها، مصرف کنندگان، آزمایشگاه ها و مراکز تحقیق و نهادهای علمی و دانشگاهی نیز هست. همچنین حاصل ارتباطات متقابل و بازخورد بین علوم محض و پایه علوم مهندسی، توسعه کیفی کالاها و خدمات نظام مهندسی تولید و بازاریابی است.
نقش دانش در دیدگاه های جدید تفاوت هایی با نقش دانش در تئوری های نئوکلاسیک ها دارد که به شرح زیر است.
۱) اساساً دانش را نمی توان در تئوری های رشد نئوکلاسیک به صورت عامل تولید در تابع تولید قرار داد که البته این امر ناشی از ضعف متدولوژی علم اقتصاد نیز هست. اما دلیل ساده این امر آن است که اصل اقتصادی کمیابی حاکم بر همه اجزای تابع تولید است در حالی که دانش و اطلاعات به وفور موجود است، آنچه کمیاب است ظرفیت استفاده از دانش و اطلاعات به نحو صحیح در فرآیند تولید و بهره وری است. این ضعف و کاستی مربوط به فقدان نهادهای مناسبی است که دستگاه تحلیلی اقتصاد نئوکلاسیک نمی تواند آنها را به خوبی تجزیه و تحلیل کند.
۲) مساله دیگر آن است که دانش را نمی توان مانند سایر عوامل تولید مبادله کرد. خرید و فروش دانش با مبادله سایر کالاها و سایر عوامل تولید تفاوت زیادی دارد زیرا اطلاعات مربوط به دانش بین خریدار و فروشنده به شدت نامتقارن است لذا بازار واقعی برای مبادله دانش و اطلاعات موجود نیست. از سوی دیگر برخی از انواع دانش و اطلاعات را می توان با هزینه کم تولید و در سطح گسترده یی توزیع کرد اما برخی از انواع دانش به سهولت قابل انتقال از یک سازمان به سازمان دیگر یا از یک فرد به فرد دیگر نیست مگر آنکه شبکه های ارتباطی ویژه یی ایجاد شود که آن هم محدود به خریداران و فروشندگان خاصی است و لذا بازار به معنای متعارف اقتصادی ایجاد نمی شود.
۳) تفاوت دیگر جایگاه دانش در رشد اقتصادی در تئوری های جدید و تئوری های قبلی در این است که افزایش سرمایه گذاری در دانش و توسعه ظرفیت ها، بازده صعودی دارد نه بازده نزولی، زیرا پیشرفت فنی که ثمره به کارگیری دانش است از طریق آموزش و تعلیمات فنی و حرفه یی و ایجاد ساختارهای جدید مدیریتی و سازمان بندی های جدید در محیط کسب و کار موجب بازده صعودی می شود. بنابراین پیشرفت فنی و کاربرد دانش در تولید موجب به کارگیری روش های کاراتر در سازمان بندی نظام تولیدی در یک بنگاه اقتصادی می شود که خود منجر به تولید کالاهایی با کیفیت برتر و خدماتی با کیفیت بهتر می شود.
ملاحظه می شود نظریات اقتصاد نئوکلاسیک که مربوط به تولید مبادله و مصرف کالا است نمی تواند تولید مبادله مصرف دانش را به نحو رضایت بخشی توضیح دهد.
بنابراین از دیدگاه تاریخی دیدیم که دانش همواره عامل بسیار مهمی در نظریات مربوط به رشد اقتصادی بوده است. البته اقتصاددانان جدید کوشیده اند جایگاه دانش را به طور مستقیم در مدل ها و نظریات رشد اقتصادی روشن کنند یعنی در تئوری های جدید رشد اقتصادی، نقش دانش و فناوری را در بهره وری و رشد اقتصادی بررسی می کنند. از این دیدگاه سرمایه گذاری در تحقیقات و توسعه علوم، و در آموزش و تربیت نیروی انسانی و نیز در ساختارهای جدید مدیریت کارگاه ها و شرکت ها، ابزارهای اصلی در تحقق رشد اقتصادی است. با این مقدمات اکنون می توانیم اقتصاد مبتنی بر دانایی را تعریف کنیم؛ اقتصاد دانایی محور اقتصادی است مبتنی بر تولید، توزیع و کاربرد دانش و اطلاعات به منظور تحقق رشد اقتصادی و افزایش بهره وری. توسعه و رشد این اقتصادها مستلزم بهینه سازی همزمان مجموعه سیاست های صنعتی، سیاست های توسعه علوم پایه و سیاست های توسعه فناوری است که البته نیازمند نهادهای مناسبی است.
بنابراین تاکید اقتصاد دانایی محور فقط تولید و توزیع اطلاعات و دانش نیست بلکه نکته مهم به کارگیری آنها است، یعنی استفاده موثر و به کارگیری انواع مختلف دانش در تمام فعالیت های اقتصادی. بدیهی است به کارگیری دانش در تولیدات، سهم دانش را در تولیدات بالاتر می برد. به همین دلیل است که برخی اقتصاددانان مانند «دنی کوا» استاد مدرسه اقتصاد لندن ترجیح می دهند اقتصاد مبتنی بر دانایی را اقتصاد بدون وزن بنامند زیرا برخلاف گذشته که رشد اقتصادی را بر حسب تولید محصولات سنگین همچون فولاد و تجهیزات و ماشین آلات سنگین صنعتی و نظایر آن تعریف می کردند امروزه رشد اقتصادی بر حسب محصولات سبک الکترونیکی تعریف می شود و نیز به این نکته توجه می شود که سهم دانش در ارزش افزوده به مراتب بیش از سهم سایر عوامل تولید است. از این رو می توان ادعا کرد مهم ترین عامل تعیین کننده در سطح زندگی در کشورهایی که در خط مقدم توسعه هستند سهم دانش در تولید کالاها و خدمات است.
دکتر مسعود درخشان
منبع : روزنامه اعتماد