پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

نگاهی به چرایی بحران مناسبات ایران و امریکا


نگاهی به چرایی بحران مناسبات ایران و امریکا
اخیراً وزیر دفاع ایالات متحده امریکا که روز دهم آبان ۱۳۵۸ به عنوان محرر، مشاور امنیت ملی دولت وقت کشورش را در مذاکره با هیات ایرانی همراهی کرده، به اظهارنظر درباره چرایی بحران مناسبات فی مابین پرداخته است. اگرچه روایت آقای گیتس همه ماجرا نیست، اما شاید مهم ترین اظهارنظر فنی مقامات امریکایی از کلاف درهم پیچیده دیپلماسی دو کشور طی سال های اخیر است. بدون قضاوت درباره نتایج مذاکرات الجزایر یا توجه به روایت متناقض هر یک از طرفین که دیگری را پیشنهاد دهنده برای برقراری اولین و آخرین تماس سطح بالای حاکمیتی میان دو کشور در سه دهه اخیر معرفی می کنند یا فارغ از بهره برداری های صورت گرفته در صحنه سیاست های داخلی هر دو کشور، می توان یک قرائت دیگر را هم از روابط دو کشور بر پایه نگاه دیپلماسی ایرانی ارائه داد. نگارنده به جهت مطالعات تاریخی خود درخصوص مناسبات ایران و امریکا معتقد است نوعی عدم شناخت در عمق روابط دو کشور هویدا است. مثالی که بی تردید نمی توانیم نمونه مشابهی از آن را در دامنه مناسبات دیپلماتیک ۲۰۰ ساله ایران مشاهده کنیم.
از ۱۵۷ سال گذشته که نخستین سند رسمی میان دو دولت برای آغاز روابط سیاسی امضا شد تاکنون بیش از نیم قرن گذشته است که دو کشور ایران و امریکا مناسبات دیرپای خود در قطع رابطه را گذرانده اند. اکنون ریشه این عدم فهم عمیق در سخنان اخیر وزیر دفاع امریکا هم نمودی تازه یافته است. آقای گیتس روایت می کند که ما وارد جلسه شدیم و لب کلام ما این بود که؛ «ما انقلاب شما را می پذیریم. ما کشور شما را به رسمیت می شناسیم. ما دولت شما را به رسمیت می شناسیم. ما همه سلاح هایی را که قرارداد فروش آنها با شاه بسته شده بود را به شما می فروشیم. ما دشمن مشترکی در همسایگی شمالی شما داریم. می توانیم در آینده با هم کار کنیم.» تمرکز کنونی این مختصر بر عبارت ساده «ما انقلاب شما را می پذیریم.» استوار است. انقلاب یک بیان فراگیر اجتماعی از خواست های مردمی است که آنها را وامی دارد تا در برابر نظم موجود به جنبش و قیام برخیزند. بر پایه روایت آقای گیتس، دولت امریکا کمی دیرتر از محمدرضا پهلوی شاه سابق ایران که «صدای انقلاب» را شنید و مصمم به ترک تهران شد، به پذیرش انقلاب اذعان کرد. در بطن واژه پذیرش مورد استناد وزیر دفاع امریکا نوعی تمکین در برابر خواست میلیون ها ایرانی است که آن روزها به خیابان ها ریخته بودند تا مسببان نابسامانی های موجود را شناسایی و محاکمه کنند. از نظر آنها تحویل یا « عدم حمایت از شاه»، که تصادفاً از خاطره ذهنی و چه بسا از یادداشت های آن جلسه آقای گیتس- عمداً یا سهواً- دور مانده نوعی ناسازگاری با غرور ملی امریکا است.
-در ماجرای مورگان شوستر خزانه دار کل دولت ایران به سال ۱۹۱۱، هنگامی که اولتیماتوم روسیه برای اخراج او انتشار یافت و در حالی که هیات حاکمه ایران و افکار عمومی ایرانیان خواهان تداوم فعالیت این تبعه امریکایی در ایران بودند، آیا آنچه که اینک غرور ملی نامیده می شود در برابر حمایت از یک تبعه خود، سکوت اختیار ننمود ؟ - در سال های استبداد و خفقان پس از کودتای امریکایی- انگلیسی تا انقلاب اسلامی ایران در فوریه ۱۹۷۹ و هنگامی که دولتمردان امریکا از تدوین اعلامیه جهانی حقوق بشر مغرورانه به خود می بالیدند، چرا کارتر رئیس جمهور امریکا بی توجه به شکنجه ها و جنایات شاه در کنار او تعطیلات سال نو میلادی را به سر برد و برای خوشامد وی کشور ملتهب و در حال انقلابش را بی توجه به اصول اخلاقی مردم امریکا «جزیره ثبات» نامید؟ این نمونه ها و مثال های دیگر برای بازسازی تاریخ و حافظه مورد استناد واقع نمی شود، بلکه از این جهت طرح شد تا نشان دهد، پنهان شدن در پشت عبارتی چون «غرور ملی» و نپذیرفتن مسوولیت اشتباهات، دقیقاً ادامه همان روندی است که طی سال های گذشته و در روابط ایران و امریکا سبب شده این مناسبات با یک عدم درک تاریخی جدی روبه رو شود.

منبع ؛ ایران دیپلماسی
سیدعلی موجانی
منبع : روزنامه اعتماد