سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


نگاه به این « غول خجالتی » انسان را افسرده می کند


نگاه به این « غول خجالتی » انسان را افسرده می کند
«مارشال مک لوهان» در کتاب «برای درک رسانه ها» به مقاله ای از «ادیت فرون» اشاره می کند که در آن تلویزیون به علت آن که نمی تواند عمیقاً به موضوعات بپردازد و قادر نیست گفتگوهای عمیق و خیلی خاص را با شدت لازم ارایه کند، «غول خجالتی» نامیده شده است.
در این عنوان، واقعیتی نهفته است که تدقیق در ابعاد وجوه آن، می تواند ویژگی های این «رسانه سرد» را بیش از پیش بنمایاند. تلویزیونی که از منظر مک لوهان باید رسانه عکس العمل ها خوانده شود تا رسانه عمل ها و نتیجه رسیدنها. از همین روست که مک لوهان، تماشاگر تلویزیون را به مسافری نشسته درزیردریایی تشبیه می کند که از درون محیط امن و نفوذ ناپذیر زیردریایی، با دریای تصاویر گنگ، مبهم و اعجاب برانگیز خارج، بمباران می شود.
مخاطبان و تاثیر و درک پیامهای ارتباطی بر فرهنگ اجتماعی آنها نیزواقعیتی است انکار ناپذیر که باید بدان اذعان داشت. در کنار نقشهای هدایت و راهنمایی، آموزشی، خبری و تفریحی و تبلیغی، اثرات مخرب این پیامها را باید تناقض نامبارکی دانست که مخاطب را بیش از هر زمان دیگر متاثر از خود ساخته است. «تجمل گرایی و رواج روحیه مصرف گرایی» نیز از جمله پیامدهای زیانباری است که زندگی اجتماعی و فرهنگ مخاطبان پیامهای رسانه ای را دستخوش تغییر و تحول ساخته است.این گزارش پس از پرداختن به این مقدمه، سعی دارد به بخشی از تأثیرهای پیامهای بصری رسانه ملی بر روی مخاطبان در این خصوص اشاره کند.
● سوژه ها دردسرساز شده اند
«جری ماندر»، یکی از منتقدان صاحب نام در عرصه نقد تحولات تکنولوژیک غرب می گوید: ترسناکی تلویزیون از آن روست که اطلاعات وارد مغز ما می شوند ولی ما واکنش نشان نمی دهیم. اطلاعات وارد شده مستقیماًً به ذخیره حافظه آدمی اضافه می شود و احتمالاً بعداً به آنها واکنش نشان می دهیم، در حالی که نمی دانیم به چه چیزی واکنش نشان می دهیم. تأثیر پیامهای رسانه بر روی مخاطبان نیزعمدتا به دلیل انفعال مخاطبان در برابر این گونه پیامهاست.
دکتر کوثری عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، عملکرد رسانه ملی را معطوف به گرایش اقتصادی جامعه به تجمل گرایی می داند و می گوید: آنچه دررسانه نمایش داده می شود، ممکن است مظهر تجمل گرایی به معنای یک گرایش نباشد. به عبارتی، در رسانه نمایش مادی وجود دارد اما ممکن است تجمل گرایی وجود نداشته باشد مگر اینکه در یکی دو برنامه بتوان مصادیقی برای آن یافت. آنچه در رسانه مشاهده می کنیم، حاکی از نوعی مادی شدن روابط است که علاوه بر آنکه می تواند انعکاسی از جامعه باشد، می تواند بر آن تاثیر بگذارد.کوثری معتقد است با مادی شدن جامعه و حاکم شدن گرایش اقتصادی، این گرایش به رسانه هم نفوذ پیدا کرده است.
بنابراین، رسانه از یک سو بازتولید این تفکر است و از سوی دیگر ممکن است بر آن تاثیر بگذارد. وی بهترین تجلی این مساله را در مجموعه های تلویزیونی می داند و می گوید: شما معمولا در این مجموعه ها با خانواده هایی مواجه می شوید که اگر از اقشار متوسط جامعه باشند، اجزا و عناصر زندگی آنها مملو از عناصر مادی است که تجلی مادی گرایی است.
با فرآیند توسعه اقتصادی، بخشی از مادیگرایی طبقه متوسط رخ داده است. بنابر این نباید این مساله را معلول رسانه دانست، اما رسانه این مساله را به نمایش می گذارد و از این طریق می تواند آن را بازتولید کند.
دکتر کوثری ادامه می دهد: نکته ای که باید فکری به حال آن کرد، سوژه هایی است که بر محور زندگی ثروتمندان جامعه می گردد. ما می خواهیم مشکلات زندگی ثروتمندان را نشان دهیم. نشان دادن زندگی ثروتمندان می تواند اثرغیر مستقیم بر روی زندگی مردم داشته باشد.
کارگردانها نمی خواهند بگویند این نوع زندگی خوب یا بد است؛ اما بیننده پیام خود را دریافت می کند چون جریان مادی شدن در جامعه اتفاق افتاده است. برای همین است که وقتی می خواهید در «میوه ممنوعه» زیبایی عشق به خدا را به مخاطب نشان دهید، بیننده تان به جای آنکه به پیام اصلی فیلم توجه کند، محو دکوراسیون مجموعه می شود. حتی به بینی هنرپیشه های فیلم نگاه می کند تا ببیند زیرتیغ کدام جراح زیبایی رفته است. بنابراین، حواس مخاطب به پیامهای ضمنی مجموعه هاست.
عضو هیأت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران خاطر نشان می کند:جامعه ما طی دو دهه گذشته به شدت مادی شده است.
به عبارتی، تمامی طبقات در پی زندگی مرفهانه هستند. دیگر اینکه همین رسانه ای که عمداً نمی خواهد مروج تجمل گرایی باشد، سوژه هایی را انتخاب می کند که در پیامهای ضمنی خود به مخاطب، باعث ایجاد مادیگری شدید در زندگی ها می شود. نتیجه آنکه، بخشی از وامهایی که طبقه متوسط دریافت می کند، صرف خرید کالاهای لوکس زندگی اش می شود.
علت اصلی این رشد آمال و آرزوها رسانه نیست؛ بلکه علت اصلی را باید در ساختارهای اقتصای و اجتماعی و سیاستهای دولتهای متوالی دانست؛ اما قبول می کنیم که رسانه نیز در یک بده بستان با نظام اجتماعی، این مساله را تقویت کرده است.
اسماعیل عفیفه، تهیه کننده مجموعه هایی چون «میوه ممنوعه» و «سالهای برف و بنفشه» نیز سوژه های تکراری و کلیشه ای تلویزیونی را مانعی برای واقع گرایی در تلویزیون می داند و اضافه می کند: بزرگترین دلیلی که باعث شده است تصویر واقع گرایانه ای در مجموعه های تلویزیونی نبینیم، سوژه داستانهایی است که در طی سالها به آنها عادت کرده و به صورت کلیشه از آنها پیروی می کنیم.
اگر قرار باشد در سریالی فارغ از تجمل گرایی، به زندگی مردم وارد شوید، ترجیحا باید بخشی از مشکلات آنها را که طبعا معیشتی و اقتصادی است، به نمایش بگذارید.
تلویزیون در گذشته تمایل چندانی به نشان دادن تلخی ها و نابسامانیهای جامعه نشان نمی داد؛ درنتیجه، برنامه سازان و فیلمنامه نویسان به سویی رفتند تا به ممیزی نانوشته دچار نشوند. نتیجه آنکه، پرداختن به داستانهایی بی خطر در فضاهایی که هیچ گونه مشکلی را برای آنها نداشته باشد، افزایش یافت. در چنین وضعیتی، خواه ناخواه نویسندگان ما حتی ناآگاهانه از الگوهایی کلیشه ای پیروی می کنند که یکی از این کلیشه ها عدم واقع گرایی است. به گفته «عفیفه»، در سه چهار سال گذشته مدیران تلویزیون در مرحله پیشنهاد فیلمنامه به برنامه سازان تذکر می دهند و مثلا می گویند تجمل گرایی در این فیلمنامه زیاد است.
او می گوید: ما برنامه سازها باید عادتهای ذهنی مان را تغییر دهیم و کلیشه های خود را کنار بگذاریم و آنچه را در جامعه وجود دارد، با الهام گرفتن از واقعیتهای جامعه بروز دهیم. اگر به داستانهایی بپردازیم که بخش اعظم مردم را شامل شود، به طور طبیعی از فضای تجملاتی جامعه دور خواهیم شد.
● پایین شهری ها می خواهند خانه بالا شهری ها را در تلویزیونشان ببینند!
«دانیل لرنر»، جامعه شناس آمریکایی و استاد دانشگاه هاروارد نظریه ای دارد که به «فرمول لرنر» معروف است. او در این نظریه می گوید محرومیت مولود نسبتی است که انسان میان خواستها (توقعات) و یافتهای خویش احساس می کند. با این تعبیر، آیا می توان گفت رسانه ها با گنجاندن مظاهر تجمل گرایی خود، عامل تقویت محرومیت در جامعه اند.
دکتر اصغر مهاجری در این خصوص نظرهای متفاوت از دیگران دارد؛ این جامعه شناس معتقد است حتی مخاطبان کم درآمد تلویزیون نیز علاقه دارند زندگی اشرافی از ما بهتران خود را از این رسانه تماشا کنند. وی در ابتدا و البته پس از پذیرفتن اینکه مجموعه برنامه های پخش شده ازرسانه ملی بیانگر واقعیات جامعه نیست، می گوید: نکته در اینجاست که با وجود تنوع طیفها، مخاطب فیلمهایی که دررسانه ملی به نمایش گذاشته می شود بیشتر شامل طبقات متوسط به بالای جامعه اند.
نوع و شدت علاقه مردم حتی طبقات پایین جامعه، به نوع فیلمها و الگوهای رفتاری که ارایه می شود، بر می گردد. گروههای اجتماعی پایین و متوسط جامعه علاقه مندند الگوهای گروههای متوسط رو به بالا را مشاهده کنند. معمولا گروههای پیرو که در قشربندی اجتماعی شامل متوسط به پایین هستند، علاقه مندند به گروه مرجع خود که متوسط به بالا هستند، توجه کنند.
زندگی طبقات متوسط رو به بالا و بالا، تجملاتی است؛ با این حال گروه های پایین هم علاقه مندند به این الگوها توجه کنند.ضریب تمایل گروه پیرو با اینکه خود از داشتن امکانات مالی محروم است، توجه کردن به این گونه زندگی هاست. مجموعه طیف مخاطب در یک ایستارسنجی بدون جهت گیری، علاقه مند به پخش سریالها و برنامه هایی است که در آن تجمل به نمایش گذاشته می شود.
دکتر مهاجری برای اثبات گفته های خود به پژوهشی با عنوان «کودک و نوجوان در برابر تلویزیون» اشاره می کند که به اتفاق تنی چند از همکارانش انجام داده است و می گوید در نتیجه این تحقیق شده کودکان و نوجوانانی که از طبقات گروه های اجتماعی متوسط رو به پایین بودند، انتظار داشتند خانه های بزرگ و تجملاتی را ببینند؛ با اینکه خود از داشتن آنها محروم بودند.
دکتر مهاجری ادامه می دهد: نکته ظریفی که دراینجا وجود دارد این است که جامعه ای در جاده سلامتی حرکت می کند که پهنایی قشرمتوسط آن بیشتر باشد. در هر جامعه که قشر اجتماعی متوسط آن بیشتر باشد، سلامتی آن جامعه بیشتر است؛ چون این قشر بیش از سایر گروه ها به ارزشهای جامعه وفادارتر است و عامل به الگوها و هنجارهای جامعه است و برای همین است که جامعه شناسان آنها را سوپاپ اطمینان هر جامعه می دانند..نشان دادن تجمل گرایی نمی تواند آثار مثبتی داشته باشد، اما این خواست اکثریت آنهایی است که از داشتن امکانات محرومند. اگر نابرابریهای اجتماعی کاهش می یافت و طبقه متوسط وسیع تر می شد، زندگی ها به یکدیگر شبیه می شد و می شد نمونه آن را در آثار رسانه ای دید...
● در نهایت اینکه:
«لوتار اشمیت» می گوید: بهترین حسن تلویزیون این است که می توان آن را خاموش کرد.
واکنش مخاطب امروزی به برنامه های تلویزیونی، از دو زاویه قابل تفسیر است. از یک سو وی به آسانی قادر به تشخیص سطح نازل این برنامه هاست.
اینکه این مخاطب به آسانی در مقابل چنین برنامه هایی واکنش نشان می دهد، از نظر کارشناسان ارتباطات به مقوله ای باز می گردد که در قالب مباحث نظری از آن به عنوان «سواد رسانه ای» یاد می شود. از این زاویه می توان ادعا کرد که مخاطب امروزین رسانه از هوش کافی برای درک میزان نازل بودن یا عالی بودن یک برنامه برخوردار است. به همین دلیل، نمی توان از او به عنوان یک مخاطب منفعل یاد کرد. او در برابر تلویزیون می نشیند، برنامه ها را مشاهده می کند، کانالها را عوض می کند، سبک و سنگین می کند تا در نهایت با گذر از هزار توی کانالها و برنامه های گوناگون، به انتخاب آن برنامه ای بپردازد که نسبت به سایر برنامه ها برای او جذابیت بیشتری دارد.
اگر این برنامه نیز انتظارهای او را بر آورده نکند، با فشاری کوچک بر دکمه خاموش و روشن تلویزیون برای همیشه خود را از دام آن جعبه افسونگر رهایی می بخشد.
سواد رسانه ای به طور خلاصه با چهار سطح شناختی، هیجانی، زیبایی شناختی و اخلاقی در ذهن مخاطب در تعامل است. از سوی دیگر، سواد رسانه ای به عنوان معیاری برای درک مفاهیم آشکار و پنهان مدیوم با عادت رسانه ای نیز در ارتباط است. مخاطبی که به مجموعه های تلویزیونی نازل عادت داده شده است، ذهن خود را درگیر رمزگشایی فیلمهای فلسفی نمی کند و برعکس مخاطبی که به آثار برگزیده ای توجه می کند، از متن رسانه ای نازل روی می گرداند.
سواد رسانه ای به مخاطب کمک می کند تا وقایع را پیش بینی کند و سطح آگاهی خود را بالاببرد و در نتیجه به موقعیت پیشرو یا رهبری دست یابد.
سواد رسانه ای همچنین به او کمک می کند تا خود بدون کمک منتقدان از پس تعبیر و تفسیر رسانه با کمک قواعد و قراردادها و نشانه شناسی و معنا شناسی بر آید. این امر نه تنها در مورد رسانه، بلکه در درک معانی پیامها نیز سودمند خواهد بود. مثلاً سواد رسانه ای به مخاطب کمک می کند تا تم های اصلی و فرعی برنده جایزه نوبل را دریابد و حدس بزند که رفتار سیاسی آتی او چه کمکی به هدفهای سیاسی مخاطب خواهد کرد.
از همین رو، می تواند تصمیم بگیرد تا با عامه جمعیت همراه شود و برای او هلهله کند یا نه؟
شاید از این روست که مخاطب به واکنش در مقابل مجموعه ها و برنامه های تلویزیونی پرداخته و برخلاف آنچه پیش بینی تهیه کنندگان و کارگردانان تلویزیونی است، نظر می دهد. او دیگر آن فرد منفعل نیست که با زانوزدن در برابر جعبه جادو، هر واکنشی در قبال این برنامه ها را به فراموشی بسپارد.
جواد صبوحی
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید