شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
مجله ویستا
مردی که پنج نفر بود
پلهها را تا بالا رفت و رسید به دربان كه تا او را دید، گفت: «برو با بابات بیا.» اما با مدیر مجله قرار داشت و توانست از سد دربان بگذرد.
تازه به كلاس هفتم دبیرستان رسیده بود و بعد از موافقت مدیر مجله «سپید و سیاه» روزهایی كه میبایست كاریكاتورهایش را تحویل دهد، صبح اول وقت آنها را به دست میگرفت و از نزدیكی خیابان اكباتان كه خانهشان آنجا بود، راه میافتاد.
تا میدان توپخانه و دفتر مجله، طرحها را فوت میكرد تا خشك شوند. كارها را كه تحویل میداد، راهی مدرسه میشد.
كامبیز درمبخش از پلههای گالری «آشیان نقش و مهر» كه بالا میآید حسین محجوبی، نقاش ۷۷ ساله و مدیر گالری منتظر اوست.
كاریكاتورهای جدیدش دیوارها را پر كردهاند؛ كاریكاتورهایی با همان سبك كارهای قدیمی، همان تصویرهایی كه با كمترین خط در صفحهای سفید، مخاطب خود را ناخودآگاه در اندوه فرو میبرند؛ دو پرنده روی طنابی نشستهاند كه دو طرف آن به یك درخت و سایهاش بسته شده است، مردی با یك چمدان مقابل تابلو راهنمایی ایستاده كه جهتهای مختلف را نشان میدهد، رفتگری در فضای نامتناهی كه هیچ چیز در آن وجود ندارد در آرزوی یك برگ نشسته و دست گدایی دراز كرده است، یك اره ماهی پاروی قایقی را اره میكند...
درمبخش، كلافه از گرمای ظهر تابستان، چشمهایش را از پشت شیشههای عینك سیاه بیرون میكشاند و مینشاند پشت همان عینك آشنای همیشگی. محجوبی برایش از تشییع جنازه پرویز ورجاوند میگوید و او با افسوس سرتكان میدهد.
زیر دو تا از كارهایش روی صندلی مینشیند. بالای سرش كاراكتر معروف كاریكاتورهایش مشغول بیرون آوردن ماه و ستارهها از داخل قوطیهای كنسرو است: «من از ۲۵ سال پیش به این طرف، دیگر كار سیاسی نمیكشم، چون كار سیاسی، تاریخ مصرف دارد و من دنبال كارهای ماندنی هستم دوست دارم آنها سالهای سال قابل استفاده باشند.
جایی گفته بودم كه هر كدام از این ورقهای سفید، مثل یك فیلم كوتاه سینمایی است كه روی كاغذ پیاده شده و همان پیام را، خیلی كوتاه و روشن بیان میكند. اینكه یك كاغذ سفید را بگیرم و ناگهان از آن چیزی در بیاید كه شما میبینید مثل یك جادو است.»
درمبخش دیگر كاریكاتورهای سیاسی نمیكشد، اما همان آثاری كه بیش از ۳۰ سال قبل طراحی كرد و به ممنوعالقلم شدن او در سالهای پیش از انقلاب منجر شد، هنوز در یادها باقیماندهاند. اگر نگاهی به نقدها و یادداشتهایی بیندازید كه سه، چهار سال گذشته درباره آثار این هنرمند نوشته شده در همه آنها یادآوری مینیاتورهای سیاه را خواهید دید، مینیاتورهایی كه هیچ رنگی در آنها وجود نداشت و از همان الگوی سیاه و سفید كارهایش پیروی میكردند.
در آن كاریكاتورها، مغولها سیگار روشن میكردند یا كتابها را میسوزاندند و گردنها را قطع میكردند: «مینیاتورهای سیاه در زمانی كشیده شدند كه من مجبور بودم از یك موضوع ایرانی مربوط به گذشته استفاده كنم كه ایهام داشته باشد تا مورد بازخواست قرار نگیرم.
آنها را در سالهای ۵۳ و ۵۴ كشیدم كه خیلی جوانتر بودم و میخواستم حرفهایی را بیان كنم. ولی الان به مرحلهای رسیدهام كه میبینم كاریكاتور سیاسی كشیدن فایدهای ندارد؛ مثل سر به دیوار كوبیدن است. چون سیاستمدارها به كاریكاتورهای سیاسی توجه ندارند و نهتنها ككشان نمیگزد بلكه لذت هم میبرند.
خیلی از سیاستمدارها، كاریكاتورهای خودشان را جمع میكنند و در میهمانیها نشان میدهند، یعنی برای آنها به یك تفریح تبدیل شده است. به نظر من كاریكاتور سیاسی در تمام دنیا به یك قرص آسپرین میماند و تاثیری كه باید داشته باشد را ندارد. این كار به یك شیر بییال و دم و اشكم تبدیل شده است.»
آیدین آغداشلو، نقاش و منتقد هنری: «بعضی وقتها فكر میكردم چرا از رنگ در كارش استفاده نمیكند. بعد دیدم كه با قدرت از رنگ هم استفاده كرد. او گزارشگر ضربان نبضی است كه درست و با شدت میتپد.»
هر چند روی میز گالری «آشیان نقش و مهر» تقویم سال ۸۶ با مجموعه كارهای رنگی درمبخش از دلقكها برای فروش قرار گرفته اما در میان ۳۰ اثر ارائه شده در نمایشگاه، فقط در یكی از آنها از رنگ استفاده شده كه آن هم بسیار محدود است. دو تیوب رنگ با تلفیق رنگهای خود در حال خلق قویی شناور روی آب هستند.
درمبخش سالها به همان سبك سیاه و سفید خود وفادار ماند و از رنگ در كارش استفاده نكرد. هنوز هم معتقد است: «بعضی وقتها یك طرح سیاه و سفید خوب، اثرگذارتر از یك اثر رنگی است.» اما در سالهایی كه خارج از ایران با نشریات خارجی كار میكرد به این نكته پی برد كه آن نشریات به دلیل امكاناتی كه برای چاپ آثار دارند، علاقه بیشتری برای استفاده از كاریكاتورهای رنگی نشان میدهند.
از آنجا بود كه رنگ را هم در بین خطهای سیاه و سفید روی كاغذ وارد كرد. شیوهای كه او در استفاده از پاستل در رنگآمیزی آثارش به كار گرفت مثل همان كاریكاتورهای سیاه و سفید به یك تكنیك خاص تبدیل شد: «بعد از مدتی متوجه شدم كه رنگ چه جذابیتی به بعضی كارهایم میدهد و آنها را زنده میكند.
به همین دلیل كار با ابزار جدیدی كه پیدا كرده بودم را ادامه دادم. اما وقتی با خود فكر كردم، معنای دیگری هم برای این اتفاق دیدم. كارهای من مثل درختی است كه بارور میشود و میوه میدهد. میوه آن اول سبز است اما بعد سرخ میشود و میرسد. در واقع رنگ به پختگی كار من كمك كرد. به نظر من همه چیز آغاز و پایانی دارد. هنر تنها چیزی است كه از صفر شروع میشود ولی پایانی ندارد.»
عمران صلاحی، طنزنویس فقید: «هر وقت سراغ كامبیز را میگیرم، میگویند: دارد میكشد؛ البته كاریكاتور. در دنیای ما همه دارند میكشند، یكی سیگار، یكی تریاك و ... در این كشاكش چه بهتر آدم كاریكاتور بكشد. فكر میكنم كامبیز همیشه در حال انجام این عمل نیك است.»
مردادماه سال گذشته، عمران صلاحی پیش از آنكه از بین ما برود با همین چند جمله كوتاهی كه در مراسم بزرگداشت درمبخش گفت، خستگی برنامهای طولانی را از تن همه حاضران بیرون كرد. كسی فكر نمیكرد صلاحی به این زودی طنزهایش را به یادگار بگذارد و برود.
اما او رفت و حالا درمبخش همچنان طنزهای تلخش را تصویر میكند. خودش میگوید در پیدا كردن ایده مشكلی ندارد، مشكلش اینجاست كه با وجود آنكه همیشه كار میكند، بازهم برای پیاده كردن همه ایدههایش روی كاغذ وقت كافی ندارد. سال گذشته دو مجموعه از آثارش منتشر شد كه كاملا متفاوت از شیوه قبلی او بود؛ طرحهایی رنگی كه با نوشته همراه شده و بعضی جاها نیز به تصویرگری صرف برای متن نزدیك میشدند.
درمبخش این مجموعه را محصول دورهای میداند كه پس از ۲۰ سال زندگی در آلمان و بازگشت به ایران تصمیم گرفت شیوه جدیدی را آغاز كند. دیدن این مجموعه برای مخاطبانی كه به آثار بیكلام او عادت داشتند كمی عجیب بود. چون خود او همیشه تاكید میكرد كه آثار بیكلام میتوانند به زبان بینالمللی صحبت كنند و با طیف گستردهتری از مخاطبان ارتباط داشته باشند: «البته برای خودم چیز تازهای نبود، چون همیشه داستانهایی داشتم كه بسیار كوتاه و فقط در چند سطر بودند.
فكر كردم كه چرا آنها را مصور نكنم كه این مجموعهها شكل گرفت. ضمن آنكه هر روز طرحهای زیادی از این دست دارم كه برای آنها شرح مینویسم تا ببینم كدام یكی از نوشتهها به تصویر میخورد. البته كار در یك شركت تبلیغاتی هم بیتاثیر نبود. در آنجا گاهی وقتها برای یك تصویر به دنبال شعار یا نوشتهای میگشتیم.» كار دیگری كه درمبخش از حدود یك سال پیش شروع كرد، متحرك كردن كاریكاتورهایش است
او به همراه پسرش، آثاری كه خلق كرده را به فیلمهای كوتاه انیمیشن تبدیل میكند. كاریكاتور سه اپیزودی تعظیم كه پیش از این كشیده بود، حالا به یك فیلم انیمیشن تبدیل شده است. در اپیزود اول همان كاراكتر آشنای بدون صورت درمبخش در حالت تعظیم به بارگاه پادشاهی وارد میشود و در اپیزود بعد در همان حالت در حال خروج از آن محل است.
در اپیزود آخر همان كاراكتر كه به تعداد زیادی تكثیر شده است را میبینیم كه در همان حالت تعظیم در حالت رفت و آمد هستند: «در طول شش ماه،هشت فیلم ساختیم كه امیدوارم از سوی كمپانیهایی كه این آثار را میخرند مورد توجه قرار گیرد.
خیلی از كاریكاتوریستهای معروف دنیا با فیلمهای انیمیشن، كار خود را گستردهتر كردند. چون همه به نمایشگاه نمیروند ولی وقتی اثری در تلویزیون یا سینما به نمایش در میآید میلیونها نفر آن را میبینند. این قابلیتی است كه انیمیشن نسبت به كاریكاتور دارد.»
ابراهیم حقیقی، گرافیست: «همانطور كه از رفتن پیش روانپزشك خودداری میكنم، سعی میكنم زیاد هم پیش كامبیز نروم تا مبادا مغز كج و معوج من را به همه نشان دهد.»
درمبخش این روزها غیر از آثاری كه روی كاغذهای سفید كوچك میكشد، كار روی بومهای بزرگ را هم آغاز كرده است. او میگوید كه همیشه آرزو داشت فضایی در اختیار داشته باشد تا كار روی بوم را آغاز كند اما خانههای كوچك اجارهای هیچ وقت این امكان را به او ندادند: «از جهاتی فكر میكنم این محدودیتها، فرمول كار است.
شاید اگر من خانه بزرگ و زندگی راحتی داشته باشم و همه چیز مجهز و مرفه باشد، این كارها را نكنم. مثل اینكه فرمول این كار، بدبختی و زندگی در شرایط سخت است. بهترین نمونه این مساله، كاریكاتوریستها و انیماتورهای روسیه هستند. وقتی به آثار بعد از فروریختن دیوارهای كمونیسم نگاه میكنیم، میبینیم كارهاشان آن ارزش قبلی را ندارد و دوره آثار درخشان آنها به پایان رسیده است.
در حالی كه در دوران فشار كمونیسم آثار درخشانی خلق میكردند. در واقع سانسور به نوعی به آنها خدمت میكرد تا ایدههای خود را اجرا كنند اما بعد از فروریختن دیوارها، آنها ماندند كه چطور كار كنند.»
درمبخش نزدیك به ۳۰ سال پیش ایران را ترك كرد و راهی آلمان شد تا در آنجا زندگی كند. هرچند زندگی در آنجا به قول خودش شبیه به «نبرد در میان غولها» بود اما در طول ۲۰ سال توانست آثارش را در صفحه اول روزنامهها و نشریات مختلف چاپ كند.
در آن سالها توانست كمبودهای موجود در ایران برای دستیابی به آثار هنرمندان دیگر و دیدن كارهای دیگر كاریكاتوریستها را مرتفع كند و گامهای بعدی خود را سریعتر بردارد. درمبخش شش سال پیش به ایران بازگشت و در همان روزهای اول فهمید كه خیلی چیزها عوض شده است: «از آلمان كه آمدم، یك بار سوار تاكسی شدم و دیدم یك نفر نشست روی صندلی جلو و گفت: من دو نفرم. از تعجب شاخ درآوردم تا این اتفاق چند بار تكرار شد و فهمیدم موضوع چیست. بالاخره من هم یك بار جلو نشستم و گفتم: آقا، من پنج نفرم.»
چنگیز محمودزاده
منبع : روزنامه هممیهن
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست