یکشنبه, ۱۶ دی, ۱۴۰۳ / 5 January, 2025
مجله ویستا
صبحانه با نان داغ درهتل پکس
در بغداد هم کسی از هویت او و این که چه خطری را متحمل می شود خبر نداشت. اکنون هم در عراق بجز گروهی برگزیده از دوستان معتمدش کسی از هویت او اطلاعی ندارد.
او به طنز بزرگ این جنگ بدل شد، در حالی که روزنامه ها و تلویزیون های بزرگ جهان پول هنگفتی را خرج پوشش خبری جنگ در عراق می کردند، تاملات اینترنتی یک جوان عراقی شوخ طبع که در ساختمانی دو طبقه حومه بغداد زندگی می کرد در ارائه کردن گیراترین توصیف از زندگی روزمره حین جنگ در عراق بر آنها پیشی گرفت.
مانند هر چیز دیگر در عراق قرار نبود ماجرا به این صورت رخ دهد. ژوئن سال 2002 سلام (این بخش نام او واقعی است) معمار 39 ساله تازه فارغ التحصیل شده ای بود که با والدین و برادرش در بغداد زندگی می کرد.
بهترین دوست او رائد 25 ساله ، یک اردنی فلسطینی بود که هنگام تحصیل معماری در دانشگاه بغداد با او آشنا شده و اکنون در حال گذراندن درجه فوق لیسانس در اردن بود.
رائد در بهترین حالات تنها گاه به گاه برای سلام ایمیل می فرستاد; بنابراین سلام شروع به نوشتن اخبارش از خانه روی یک وبلاگ کرد تا بتواند هر وقت خواست قلم اندازهایش را برای دوستش بفرستد.
هیچ کس زحمت نگاه کردن به این وبلاگ را به خود نداد. به قول سلام «در ماههای اول نوشته هایم چرند بود. خبرهایی مثل این که فلان دختر ازدواج کرد یا این که آنفلوآنزا گرفتم و چیزهایی از این قبیل.
اصلا به فکرم هم نمی رسید که این وبلاگ بعدها این همه سروصدا به پا کند.»
اما او بزودی شروع به جستجوی دیگر بلاگرها که نوشته هایشان را روی اینترنت می فرستادند، کرد. معدودی از افراد از دنیای عرب به انگلیسی می نوشتند و نوشته های آنها هم صرفا عقیدتی بود و خبری از واقعیت های روزانه عراق در آنها نبود.
به این ترتیب سلام تشویق شد که از مخفیگاه بیرون بیاید و خودش را در وب سایت بلاگرها یک عراقی معرفی کند و به موضوعاتی درباره زندگی روزمره در بغداد بپردازد که در وبلاگ های دیگر به آنها اشاره ای نمی شد.
«سلام» به رغم خطرات ، به نوشتن یادداشت های روزانه اش ادامه داد. او توصیفاتی ساده اما صمیمی از زندگی در هتل پکس - نامی که به خانه شان داده بود - بیان می کرد که با نزدیک شدن جنگ بسرعت از بستگان نگران پر می شد.
او همان طور آزادانه از قیمت اوج گرفته گوجه فرنگی صحبت می کرد که از ورود شبه نظامیان ترسناک حزب بعث که میان وحشت همسایگان ، خانه ای خالی را به سنگری نظامی بدل می کردند.
او یا در دفتر یک شرکت معماری که نمایندگی آن را در بغداد داشت یا در اتاق خواب به هم ریخته و آشفته اش می نوشت.
پرده های حایل پنجره ها را می پوشاند تا 3رایانه او را که هر کدام به کلافی از سیم و تخته های مدار متصل بودند، از آفتاب میانه روز حفاظت کند. پوستری از فیلم ماتریکس روی دیوار نصب شده بود و انبوهی از کتابها و سی دی های رایانه ای روی کف اتاق پخش و پلا بودند.
در اینجا بود که سلام می نشست و به طور خستگی ناپذیری درباره جنگ قریب الوقوع با رائد - که پیش از جنگ به بغداد بازگشته بود - و دوست دیگرش غیث - یک فارغ التحصیل جوان و زبان آور دیگر معماری که بیشتر زندگی اش در بزرگسالی صرف فرار از خدمت نظام شده بود سخن می گفت.
آنها مشتاقانه درباره سقوط صدام صحبت می کردند، اما در عین حال وحشت زده هم بودند; وحشت فراخوانده شدن به خدمت نظام ، زیرا همه مردان جوان جزو نیروهای احتیاط به حساب می آمدند و وحشت نابودشدن به وسیله یک بمب امریکایی.
بتدریج خبر نوشته ها شروع به ظاهر شدن در روزنامه های بریتانیا و ایالات متحده کرد. در یک مرحله از جنگ هنگامی که او هنوز به اینترنت دسترسی داشت و می توانست نوشته هایش را پست کند، بخش عربی بی.بی.سی و صدای امریکا گزارش هایی درباره او پخش کردند.
پدرش که گزارش ها را شنیده بود، برای اولین بار حدس زد که آنها به پسرش اشاره می کند: «وقتی پدر گزارش ها را شنید، مطمئن بود که واقعه بدی رخ می دهد.»
در آن زمان هزار نفر نوشته های سلام را می خواندند و وبلاگ او به پرطرفدارترین لینک خاطرات بدل شده بود. حدود 10 روز مانده به جنگ ، رژیم همیشه بدگمان عراق تمام اتصالات به اینترنت را ناگهان قطع کرد.
سلام با این که دیگر نمی توانست خاطراتش را پست کند، به نوشتن ادامه داد: «پس از 8 سال نوشتن این کار به عادتم بدل شده بود.»
او گاهی هنگامی که مولد برق کار می کرد، از رایانه اش استفاده می کرد. خاطرات او در آن دوران توصیف کننده بمباران سراسری بغداد و نظامیان و فداییان از خود بیخود شده بود.
او می گوید: «مردم داستان های فوق العاده اعجاب آور و بسیار مهمی برای بازگویی خواهند داشت. ما که در بغداد در چهاردیواری محفوظمان نشسته بودیم ، هرگز چنین ماجراهایی را از سرنگذراندیم. افرادی هستند که مصایب بیشتری را تحمل کردند.»
سلام بعدها نوشته هایش را جمع آوری کرد و برای «دایانا مون »، یک دوست وبلاگ نویس مورداعتماد در نیویورک ایمیل کرد تا او آنها را روی سایت بفرستد.
او درباره اهمیت نوشته هایش تواضع به خرج می دهد، اما در عین حال از دست کسانی که در صحت آنها تردید دارند دلخور است. وقتی در یک مرحله از جنگ ، او نام وبلاگش را به جای سلام پکس صرفا به رائد عزیز تغییر داد، بسیاری فکر کردند عنوان «سلام پکس» {سلام در عربی و پکس در انگلیسی به معنای صلح و آشتی است} اشاره به این مطلب است که اصلا چنین شخصی وجود ندارد و وبلاگ محصول کار ماموران اطلاعاتی عراقی یا امریکایی است.
تلمیحات او به دیوید بووی {ستاره راک انگلیس} و فیلمهای هالیوودی به طرز غیرمعمول آشنا به نظر می رسید و برای همین در غرب هویت او مورد تردید قرار گرفته بود.
درواقع تجربه او در غرب به دو دوره طولانی اقامت در وین در دوران کودکی بازمی گردد که پدرش در آنجا به عنوان تاجر کار می کرد، او 7 سال را به تنهایی در آنجا به عنوان دانشجو گذراند و سال 1996به خاطر تقاضای والدینش به بغداد بازگشت.
او معتقد است افراد مردد درباره او در غرب به علت نخوت فرهنگی نمی توانند بپذیرند که یک عراقی علایق مشترکی با آنها داشته یا قادر باشد با شیوایی و طنز به انگلیسی بنویسد: «من در فرهنگ خودم غریبه به حساب می آیم.
چندان به موسیقی عربی گوش نمی دهم و روزنامه های عربی را هم معمولا_ نمی خوانم ; چرا که معتقدم هر روزنامه عربی ابزار دست یک دولت است. آنها مرا عصبانی می کنند.»
بیشترین انتقادها از جانب امریکایی های طرفدار جنگ ابراز شد که از انتقادهای گزنده «سلام» از مقاصد امریکا در عراق از کوره در رفته بودند، او مرتب با رائد و غیث درباره این که آیا این جنگ توجیهی داشت ، بحث می کرد. او از ابراز شادی از تهاجم امریکایی ها به عراق اکراه داشت ، اما او مانند بسیاری از عراقی ها می گوید تنها یک تهاجم خارجی می توانست صدام را سرنگون و انتظار بیشتر مردم را برآورده کند.
او در همان حال مانند بیشتر عراقی ها از هرج و مرج و بی قانونی که بلافاصله پس از سقوط رژیم ، بغداد را فراگرفت بسیار ناراحت است. «امریکایی ها وقتی تسلط اوضاع را به دست گرفتند کاری برای جلوگیری از هرج ومرج نکردند. عذری برای آنها در این قصور وجود ندارد. 2 ماه هرج و مرج بیش از حد تحمل است ، 3ماه که فاجعه است.»
در حالی که از سلاحهای کشتارجمعی در عراق خبری نیست ، شاید هنوز نوشتن مهمترین فصول خاطرات وبلاگ نویس بغداد باقی مانده باشد، سلام همچنان به نوشتن روی اینترنت ادامه می دهد و اکنون هر دو هفته یکبار ستون ثابتی در روزنامه گاردین دارد.
هادی نیلی
او به طنز بزرگ این جنگ بدل شد، در حالی که روزنامه ها و تلویزیون های بزرگ جهان پول هنگفتی را خرج پوشش خبری جنگ در عراق می کردند، تاملات اینترنتی یک جوان عراقی شوخ طبع که در ساختمانی دو طبقه حومه بغداد زندگی می کرد در ارائه کردن گیراترین توصیف از زندگی روزمره حین جنگ در عراق بر آنها پیشی گرفت.
مانند هر چیز دیگر در عراق قرار نبود ماجرا به این صورت رخ دهد. ژوئن سال 2002 سلام (این بخش نام او واقعی است) معمار 39 ساله تازه فارغ التحصیل شده ای بود که با والدین و برادرش در بغداد زندگی می کرد.
بهترین دوست او رائد 25 ساله ، یک اردنی فلسطینی بود که هنگام تحصیل معماری در دانشگاه بغداد با او آشنا شده و اکنون در حال گذراندن درجه فوق لیسانس در اردن بود.
رائد در بهترین حالات تنها گاه به گاه برای سلام ایمیل می فرستاد; بنابراین سلام شروع به نوشتن اخبارش از خانه روی یک وبلاگ کرد تا بتواند هر وقت خواست قلم اندازهایش را برای دوستش بفرستد.
هیچ کس زحمت نگاه کردن به این وبلاگ را به خود نداد. به قول سلام «در ماههای اول نوشته هایم چرند بود. خبرهایی مثل این که فلان دختر ازدواج کرد یا این که آنفلوآنزا گرفتم و چیزهایی از این قبیل.
اصلا به فکرم هم نمی رسید که این وبلاگ بعدها این همه سروصدا به پا کند.»
اما او بزودی شروع به جستجوی دیگر بلاگرها که نوشته هایشان را روی اینترنت می فرستادند، کرد. معدودی از افراد از دنیای عرب به انگلیسی می نوشتند و نوشته های آنها هم صرفا عقیدتی بود و خبری از واقعیت های روزانه عراق در آنها نبود.
به این ترتیب سلام تشویق شد که از مخفیگاه بیرون بیاید و خودش را در وب سایت بلاگرها یک عراقی معرفی کند و به موضوعاتی درباره زندگی روزمره در بغداد بپردازد که در وبلاگ های دیگر به آنها اشاره ای نمی شد.
«سلام» به رغم خطرات ، به نوشتن یادداشت های روزانه اش ادامه داد. او توصیفاتی ساده اما صمیمی از زندگی در هتل پکس - نامی که به خانه شان داده بود - بیان می کرد که با نزدیک شدن جنگ بسرعت از بستگان نگران پر می شد.
او همان طور آزادانه از قیمت اوج گرفته گوجه فرنگی صحبت می کرد که از ورود شبه نظامیان ترسناک حزب بعث که میان وحشت همسایگان ، خانه ای خالی را به سنگری نظامی بدل می کردند.
او یا در دفتر یک شرکت معماری که نمایندگی آن را در بغداد داشت یا در اتاق خواب به هم ریخته و آشفته اش می نوشت.
پرده های حایل پنجره ها را می پوشاند تا 3رایانه او را که هر کدام به کلافی از سیم و تخته های مدار متصل بودند، از آفتاب میانه روز حفاظت کند. پوستری از فیلم ماتریکس روی دیوار نصب شده بود و انبوهی از کتابها و سی دی های رایانه ای روی کف اتاق پخش و پلا بودند.
در اینجا بود که سلام می نشست و به طور خستگی ناپذیری درباره جنگ قریب الوقوع با رائد - که پیش از جنگ به بغداد بازگشته بود - و دوست دیگرش غیث - یک فارغ التحصیل جوان و زبان آور دیگر معماری که بیشتر زندگی اش در بزرگسالی صرف فرار از خدمت نظام شده بود سخن می گفت.
آنها مشتاقانه درباره سقوط صدام صحبت می کردند، اما در عین حال وحشت زده هم بودند; وحشت فراخوانده شدن به خدمت نظام ، زیرا همه مردان جوان جزو نیروهای احتیاط به حساب می آمدند و وحشت نابودشدن به وسیله یک بمب امریکایی.
بتدریج خبر نوشته ها شروع به ظاهر شدن در روزنامه های بریتانیا و ایالات متحده کرد. در یک مرحله از جنگ هنگامی که او هنوز به اینترنت دسترسی داشت و می توانست نوشته هایش را پست کند، بخش عربی بی.بی.سی و صدای امریکا گزارش هایی درباره او پخش کردند.
پدرش که گزارش ها را شنیده بود، برای اولین بار حدس زد که آنها به پسرش اشاره می کند: «وقتی پدر گزارش ها را شنید، مطمئن بود که واقعه بدی رخ می دهد.»
در آن زمان هزار نفر نوشته های سلام را می خواندند و وبلاگ او به پرطرفدارترین لینک خاطرات بدل شده بود. حدود 10 روز مانده به جنگ ، رژیم همیشه بدگمان عراق تمام اتصالات به اینترنت را ناگهان قطع کرد.
سلام با این که دیگر نمی توانست خاطراتش را پست کند، به نوشتن ادامه داد: «پس از 8 سال نوشتن این کار به عادتم بدل شده بود.»
او گاهی هنگامی که مولد برق کار می کرد، از رایانه اش استفاده می کرد. خاطرات او در آن دوران توصیف کننده بمباران سراسری بغداد و نظامیان و فداییان از خود بیخود شده بود.
او می گوید: «مردم داستان های فوق العاده اعجاب آور و بسیار مهمی برای بازگویی خواهند داشت. ما که در بغداد در چهاردیواری محفوظمان نشسته بودیم ، هرگز چنین ماجراهایی را از سرنگذراندیم. افرادی هستند که مصایب بیشتری را تحمل کردند.»
سلام بعدها نوشته هایش را جمع آوری کرد و برای «دایانا مون »، یک دوست وبلاگ نویس مورداعتماد در نیویورک ایمیل کرد تا او آنها را روی سایت بفرستد.
او درباره اهمیت نوشته هایش تواضع به خرج می دهد، اما در عین حال از دست کسانی که در صحت آنها تردید دارند دلخور است. وقتی در یک مرحله از جنگ ، او نام وبلاگش را به جای سلام پکس صرفا به رائد عزیز تغییر داد، بسیاری فکر کردند عنوان «سلام پکس» {سلام در عربی و پکس در انگلیسی به معنای صلح و آشتی است} اشاره به این مطلب است که اصلا چنین شخصی وجود ندارد و وبلاگ محصول کار ماموران اطلاعاتی عراقی یا امریکایی است.
تلمیحات او به دیوید بووی {ستاره راک انگلیس} و فیلمهای هالیوودی به طرز غیرمعمول آشنا به نظر می رسید و برای همین در غرب هویت او مورد تردید قرار گرفته بود.
درواقع تجربه او در غرب به دو دوره طولانی اقامت در وین در دوران کودکی بازمی گردد که پدرش در آنجا به عنوان تاجر کار می کرد، او 7 سال را به تنهایی در آنجا به عنوان دانشجو گذراند و سال 1996به خاطر تقاضای والدینش به بغداد بازگشت.
او معتقد است افراد مردد درباره او در غرب به علت نخوت فرهنگی نمی توانند بپذیرند که یک عراقی علایق مشترکی با آنها داشته یا قادر باشد با شیوایی و طنز به انگلیسی بنویسد: «من در فرهنگ خودم غریبه به حساب می آیم.
چندان به موسیقی عربی گوش نمی دهم و روزنامه های عربی را هم معمولا_ نمی خوانم ; چرا که معتقدم هر روزنامه عربی ابزار دست یک دولت است. آنها مرا عصبانی می کنند.»
بیشترین انتقادها از جانب امریکایی های طرفدار جنگ ابراز شد که از انتقادهای گزنده «سلام» از مقاصد امریکا در عراق از کوره در رفته بودند، او مرتب با رائد و غیث درباره این که آیا این جنگ توجیهی داشت ، بحث می کرد. او از ابراز شادی از تهاجم امریکایی ها به عراق اکراه داشت ، اما او مانند بسیاری از عراقی ها می گوید تنها یک تهاجم خارجی می توانست صدام را سرنگون و انتظار بیشتر مردم را برآورده کند.
او در همان حال مانند بیشتر عراقی ها از هرج و مرج و بی قانونی که بلافاصله پس از سقوط رژیم ، بغداد را فراگرفت بسیار ناراحت است. «امریکایی ها وقتی تسلط اوضاع را به دست گرفتند کاری برای جلوگیری از هرج ومرج نکردند. عذری برای آنها در این قصور وجود ندارد. 2 ماه هرج و مرج بیش از حد تحمل است ، 3ماه که فاجعه است.»
در حالی که از سلاحهای کشتارجمعی در عراق خبری نیست ، شاید هنوز نوشتن مهمترین فصول خاطرات وبلاگ نویس بغداد باقی مانده باشد، سلام همچنان به نوشتن روی اینترنت ادامه می دهد و اکنون هر دو هفته یکبار ستون ثابتی در روزنامه گاردین دارد.
هادی نیلی
منبع : روزنامه جوان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست