شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

سیدحسن حسینی


سیدحسن حسینی
▪ نام: حسن
▪ نام خانوادگی: حسینی
▪ روز آمد: ۱/ فروردین/ ۱۳۳۵
▪ در: تهران
▪ روز رفت: ۹/ فروردین/ ۱۳۸۳
● آثار:
هم‎صدا با حلق اسماعیل (۱۳۶۳)، براده‎ها (۱۳۶۵)، بیدل، سپهری و سبک هندی (۱۳۶۷)، گنجشک و جبرئیل (۱۳۷۰)، گزیده شعر جنگ و دفاع مقدس (۱۳۸۱)، مشت درنمای درشت (۱۳۷۹)، زبان شناسی عمومی.
● ترجمه:
حمام روح/ جبران خلیل جبران (۱۳۶۴)، فن الشعر/ احسان عباس، نگاهی به خویش (مصاحبه‎ای با ادبای معاصر)
● و بعد… :
خودش از زبان خودش:
«سید حسن حسینی هستم. متولد ۱۳۳۵ محله سلسبیل تهران، بزرگ شده‎ی نازی‎آباد و نیروی هوایی. بعد دیپلم طبیعی، لیسانس تغذیه، فوق لیسانس و دکترای ادبیات فارسی به زبان مادری‎ام، به زبان عربی و زبان‎های ترکی و انگلیسی هم تقریباً آشنایی دارم، البته در حد استفاده از منابع و مأخذ و احیاناً صحبت کردن و نوشتن.
تقریباً از سال ۱۳۵۲ نوشتن و سرودن را آغاز کردم. در مطبوعات قبل از انقلاب، مجله‎ی فردوسی جایی برای عرضه‎ی کارهای تمرینی من بود.
بعد از انقلاب در سال ۱۳۵۸ با بقیه دوستان حوزه‎ی اندیشه و هنر اسلامی را که بانیانش استاد محمدرضا حکیمی بودند و آقای رخ صفت و نیز، آقای تهرانی و آقای آیت‎‎الله امامی‎ کاشانی، تقریباً می‎شود گفت که راه‎اندازی کردیم و بخش ادبیات و شعرش را من بودم و آقای امین‎پور و دوستان دیگر و آقای سلیمانی در ادبیات داستانی، آقای خسروجردی و آقای صادقی در هنرهای تجسمی و دوستانی مثل آقای سراج و بعدها آقای نفر در موسیقی و بعد هم آقای مخملباف در ادبیات داستانی و تأتر و بعد هم سینما. تا سال ۶۶ در حوزه هنری بودم. در سال ۶۶ در اثر اختلافاتی که با مدیر وقت حوزه هنری داشتیم، دسته‎جمعی اخراج شدیم. بعد هم به تدریس در دانشگاه الزهرا روی آوردم. از سال ۶۷ دردانشگاه تدریس کردم. عمدتاً ادبیات فارسی و ادبیات عرب تدریس می‎کردم. بعد در دانشگاه آزاد (واحدهای مختلف) به‎ویژه در دانشگاه آزاد اسلامی ورامین، نزدیک ۷ سالی تدریس کردم. بعد خودم داوطلبانه تدریس را کنار گذاشتم. از سال ۷۸ هم در رادیو هستم، (در واحد ویرایش). البته در زمان جنگ،‌ سال ۵۹ وقتی که می‎خواستم ازدواج کنم در دوره آموزشی به سر می‎بردیم، جنگ شروع شد. بعد از اینکه دوره‎ی آموزشی‎ام تمام شد، با اینکه رشته‎ام بهداری بود اما رادیو ارتش را به من سپردند. چند سالی آنجا با هم در مسایل تبلیغی جنگ و ابلاغ پیام‎ها در رادیو ارتش کار کردیم، تا بعد از آزادی خرمشهر. بعد از آزادی خرمشهر من یکی دوسالی در رادیو ارتش ماندم که جنگ تمام شود، دیدم جنگ تمام شدنی نیست، باز برگشتم به حوزه هنری. البته پیش‎تر هم به طور موازی در حوزه اندیشه و هنر اسلامی بودم. به هر حال نزدیک هفت هشت تا به اصطلاح! کتاب هم چاپ کردم. کتاب شعر هم‎صدا با حلق اسماعیل و گنجشک و جبرئیل را چاپ کردم. در زمینه ترجمه،‌ حمام روح گزیده آثار جبران خلیل جبران شاعر و فیلسوف معاصر عرب را از عربی و انگلیسی به فارسی ترجمه کردم. (چون ایشان به دو زبان می‎نوشته است). «فن‎الشعر» استاد احسان عباس را به فارسی ترجمه کردم و شرح کردم که پایان ‎نامه‎ی فوق لیسانسم بوده، بعد در زمینه سبک‎شناسـی، بیـدل، سپـهری و سبـک هـندی را کـار کردم. بعد در زمینـه ادبیـات معـاصر عرب هـم، نگاهی به خویش را که مصاحبه‎ای است با شاعران و نویسندگان معاصر عرب، که با آقای بیدج مشترکاً کار کردیم. (آقای موسی بیدج از دوستان مترجم ما هستند). کار دیگر من کتاب «براده‎ها»ست که مجموعه‎ای از تأملات اجتماعی و ادبی و مربوط به نقد ادبی است. البته این کتاب‎هایی که می‎گویم یکی دو سه نوبت تجدید چاپ هم شده. بعد کتاب تخصصی که برای پژوهشگاه صدا و سیما کار کردم. در سال ۷۸ کتاب «مشت در نمای درشت» بود که مقایسه‎ی ادبیات و سینماست از طریق معانی و بیان. که در گزینش کتاب سال هم مورد تشویق قرار گرفت و ما از آن طریق یک حج عمره جایزه گرفتیم که البته پدرم رفت (خداوند رفتگان شما را هم بیامرزد، ‌پدر من مرحومند). چندین مالیخولیا به قول سعدی گفتم و اگر لازم هست باز هم بگویم. البته الان یکی دو کتاب هم در دست کار و در حال چاپ دارم که کارهای پژوهشی است. این را هم اضافه کنم که مجموعه‎ی کامل غزلیات بیدل را که نزدیک به سه هزار غزل را در بر می‎گیرد بر روی CD خوانده‎ام. و در واقع خوانش دیوان کرده‎ام که هنوز منتشر نشده. البته کار را مدت‎هاست که من انجام داده‎ام. الان هم روی سبک‎شناسی قرآن و زبان‎شناسی حافظ مشغول کار پژوهشی هستم که هفت هشت سالی هست دارم کار می‎کنم.»
و دیگر خودش نیست تا بنویسد:
«رفتم. در نهم فروردین ماه هزار و سیصد و هشتاد و سه…»
و دیگر نیست تا به او بگوییم:
«همیشه بهاری باشی، همیشه فروردینی!»
منبع : انجمن شاعران ایران