شنبه, ۱۴ مهر, ۱۴۰۳ / 5 October, 2024
مجله ویستا


توانمندی زنان، بایدهاو اگرها...


توانمندی زنان، بایدهاو اگرها...
توسعه پایدار را توسعه‏ای انسان محور تعریف كرده‏اند كه موجب بیشترین تغییر مثبت و ماندگار در افراد جامعه می‏شود. فراگیری این تغییرات در همه قشرهای اجتماعی و درگیركردن تمامی افراد و گروه‏ها در فرآیند توسعه مهمترین وجه تمایز توسعه پایدار از تعریف‏های پیشین توسعه یافتگی بشمار می‏رود. با این وصف، زنان، به عنوان نیمه‏ای از جامعه بشری كه تا سده‏های اخیر معمولاً نه موضوع تحول و تغییر بوده‏اند و نه منشا تغییر، در توسعه پایدار نقشی محوری به عهده دارند. در واقع شرط تحقق توسعه پایدار حضور و مشاركت واقعی و فعال زنان در فرآیند توسعه است. اما بی تردید حضور و مشاركت واقعی زنان در گروی توانمندی آنهاست. به عبارتی توانمند سازی زنان مقدمه‏ای لازم برای حضور آنها در جریان توسعه است.
پیرامون توانمند سازی زنان به عنوان محور، شاخص و هم دستاورد توسعه پایدار چند نكته اساسی و قابل اعتنا هست كه نادیده گرفتن آنها ممكن نیست:
۱) اولین نكته در خور توجه در توانمندسازی زنان، بومی كردن الگوهای توانمند سازی در هر جامعه است.
همانگونه كه توسعه پایدار توسعه‏ای است مبتنی بر ویژگی‏ها و اختصاصات فرهنگی، جامعه شناختی، زیست شناختی و بوم شناختی، توانمندی زنان نیز بایستی در بستری متناسب با شرایط و ظرفیت‏های هر جامعه تعریف شود و ارتقاء یابد. بدون ملاحظه این ویژگی‏ها هیچ تغییر مثبت و ماندگاری در زنان روی نخواهد داد. برنامه ریزی‏ها، سیاست‏ها و راهبردهای عملی كه درسطح جهانی برای رشد و ارتقاء زنان و توانمند سازی آنهامطرح می شود، می‏تواند سمت و سوی كلی حركت و تحول زنان هر جامعه را تعیین كند، اما دقیقاً محتوای برنامه‏هارانمی‏تواند مشخص سازد.
این محتوا را مؤلفه‏های فرهنگی، اعتقادی، ملی و قومی و نیز امكانات و ظرفیت‏های مادی و معنوی هر جامعه تعریف می‏كند. مهمتر از محتوای برنامه‏ها، تعیین درست وضعیت و شرایط موجود زنان یك جامعه با همه كاستی‏ها و فزونی‏هاست كه در هر جامعه با جامعه دیگر فرق دارد. شك نیست كه هر حركت و تغییر مثبت و هدفداری تنها در سایه تبیین درست وضع موجود صورت‏پذیر است. اهمیت این تبیین در آن است كه نقطه آغاز حركت را نشان می‏دهد كه اگر با واقع بینی انتخاب شود در توفیق برنامه‏های توانمند سازی زنان و رسیدن به اهداف تعیین شده بسیار موثر خواهد بود.
۲) نگرش سیستمی به بحث توانمند سازی زنان هم از مباحث مهم در این زمینه است. یعنی همانگونه كه زنان درارتباط منسجم و پویا با جامعه خود هستند، توانمند سازی زنان را هم باید دریك سیستم اجتماعی دید و تعریف كرد و مجموعه عوامل مرتبط با زنان و موقعیت و شرایط فردی، خانوادگی و اجتماعی شان راباید در جهت توانمند كردن آنها هماهنگ و همسو كرد. اگر در جامعه‏ای مجموعه باورها و نگرش‏ها نسبت به زنان باتوانمندی آنها سازگار نباشد و مجموعه برنامه ریزان، سیاستگذاران و مدیران اجرایی اعتقادی به نقش موثر زنان در فرآیند توسعه یافتگی نداشته باشند، توانمند سازی زنان در حد حرف و شعار باقی خواهد ماند.
از یاد نبریم كه زن‏ها به مثابه موجوداتی اجتماعی، شخصیت خود را در فضایی از باورها، نگرش‏ها، افكار قالبی و كنش‏ها و واكنش‏ها با مردان جامعه احراز می‏كنند. مردان، پدرهایی هستند كه در پرورش دخترها و رشد شخصیت آن‏ها نقش اساسی دارند. مردان، برادران، اقوام و خویشاوندان نزدیك به دخترانند كه پیوسته در تعامل با آنها هستند. مردان، همسران و شریك‏های زندگی خانوادگی زنان می‏شوند و بالاخره جدای از روابط خانوادگی و خویشاوندی، مردان در هیات همكلاس، همكار، همسایه، همشهری و... نقش‏های مقابل و مكمل زنان را در محیطهای اجتماعی ایفا می‏كنند. این مجموعه آنها در تعامل و رابطه متقابلند. این مجموعه تعامل‏ها و ارتباط هاست كه زن‏ها را پیش از هر چیز در ذهن و آگاهی خود آنها تعریف می‏كند و حدود مرزهای شخصیت، قابلیت و توانایی آنها را تعیین می‏نماید.
بسیاری از جامعه شناسان و روانشناسان اجتماعی بر این باورند كه " من " هر فرد متشكل از مجموعه ذهنیت‏ها، باورها، نگرش‏ها و طرز برخوردهای " دیگران " با آنهاست. به قول " كولی " روانشناس اجتماعی برجسته امریكایی "خود آینه سان " آدمها در جریان تعامل‏ها و ارتباطهای اجتماعی است كه شكل می‏گیرد. یعنی " من " همان هستم كه "دیگران " فكر می‏كنند، می‏گویند و می‏خواهند كه باشم. پس نباید تردید كرد كه در جامعه‏ای كه سیستم اجتماعی و عوامل مرتبط با حیات فردی، خانوادگی و اجتماعی زنان، آنها را توانا می‏بیند و توانا می‏پروراند، زنان توانمند می‏شوند و بدون وجود چنین سیستمی هر حركتی برای توانمند سازی زنان اگر محكوم به شكست نباشد، محصول و ثمره‏ای اندك و محدود ببار می‏آورد.
اگر در جامعه‏ای انسانیت زن، ارزش‏های وجودی و قابلیت‏های فكری، علمی، مهارتی و تخصصی زن و نیز نقش‏های مهم خانوادگی و اجتماعی او نادیده انگاشته شود، زنان برای توانمند شدن راهی سخت و دشوار را پیش رو دارند كه پیمودن آن تنها با عزم و اراده بالای فردی، حداكثر بهره‏گیری از حداقل امكانات و فرصت‏ها و تلاش و تقلای بسیار زیاد خود زنان میسر است.
در سیستم اجتماعی كه زن را نیمه غیر جدی بشریت بپندارد ( و گاه نیمه غیر انسان بشریت) و منتهای حركت و شدن زن را موجودی در خدمت مرد و تمایلات و غرایز مردانه (و نه در خدمت انسان و اهداف انسانی) ببیند، حوزه فهم و شعور او را كوچك و محدوده عمل و رفتار او را تنگ بداند، توده زنان رشد واقعی نمی‏كنند و توانمند نمی‏گردند. اگر هم توانمند گردند مورد تشویق قرار نمی‏گیرند، پس احساس مباهات نمی‏كنند. در چنین شرایطی توانمندی عملاً موجب اعتماد به نفس و ارتقای موقعیت و بهبود شرایط زنان نمی‏گردد، بلكه در مواردی برعكس زنان باید از این بابت نگران باشند.چرا كه عملاً دریافته‏اند كه هر نوع ارائه قابلیت از سوی آنها ممكن است به حساب برتری‏طلبی نسبت به جنس مخالف و ربودن گوی سبقت از او تلقی شود كه گناهی نابخشودنی است و قطعاً مجازات و تنبیه را بدنبال خواهد داشت، چه در خانواده پدری كه برادری رقیب خواهر است یا در زندگی مشترك كه رقابت با شوهر مطرح است یا در عرصه علمی و شغلی و مهارتی و... گویی توانایی زنان به معنای ناتوانی مردان است (دختر دانشجویی می‏گفت كه در كارگاه ریخته گری كه از واحدهای عملی درس ما بود، هر وقت ما دخترها پروژه هایمان را زودتر و بهتر از پسرها انجام می‏دادیم استادمان آن راخراب می‏كرد و می‏گفت از نوبسازید، می‏ترسم روحیه پسرها خراب شود!)
چه زیبا و ظریف فرموده پیامبر اسلام كه زنان را بزرگ نمی‏دارند مگر بزرگواران و كوچك و حقیر نمی‏سازند مگر فرومایگان. این نه تعریفی از فردی خاص بلكه تعریفی از جامعه‏ای است كه نگرش در آن نسبت به زنان نگرشی تعالی جویانه یاتحقیرآمیز است. توانمندی زنان در جامعه‏ای كه نگاه بزرگوارانه به زن ندارد، نه تنها موجب خرسندی خود زنان و خرسندی جامعه نمی‏شود، بلكه تعادل موجود را كه به نوعی بربی عدالتی و تبعیض استوار است به هم می‏زند. درست است كه این به هم خوردن تعادل برای زنان مثبت تلقی می شود و دستاوردهای خوبی برای آنهاببارمی‏آورد،ولی این دستاوردهابه بهای گرانی بدست می‏آید. زن‏های توانا مورد پسند و انتخاب مردان برای ازدواج نیستند و اگر توانایی شان پس از ازدواج به دست آمده باشد در خیلی موارد به بهای از دست رفتن زندگی خانوادگی شان تمام می‏شود.دراین صورت محروم شدن از نعمت مادری یا محروم شدن از فرزندان و زندگی با آنهایكی از عوارض توانمندی زنان است. احراز نكردن جایگاه‏ها و منزلت هایی كه در خور توان و شان زنان توانمند است یكی دیگر از آثار توانمندی است كه زنها باید انتظار داشته باشند یا انكار و نادیده گرفتن هر قابلیت و توانایی و حتی آن را نوعی ناتوانی فرض كردن هم از دیگر مواردی است كه زنهای توانمند با آن مواجه می‏شوند.
صد البته كه توفیق زنان در چنین حركتی كم است و میزان زنان موفق در چنین جامعه‏ای اندك. در چنین جوامعی معمولا توفیق‏های زنان حتی از سوی بعضی زنان بااستقبال چندانی مواجه نمی‏شود، چه رسد به اینكه از جانب مردان تایید و تشویق شود. درخشش و ارتقای زنان در این گونه موارد چون در سطح وسیع و فراوانی بالا رخ نمی‏دهد، غالباً به حساب شانس و تصادف گذاشته می‏شود و یا حاصل انتساب به پدران و همسران و... محسوب می‏گردد و نه نشانه توانمندی و قابلیت خود زنان. این همه به جهت حركت زنان برای كسب توانایی در سیستمی اجتماعی است كه توانمندی زنان را به صورت سیستمی، مجموعه‏ای و همه جانبه نمی‏نگرد.
پیشرفت و توانمند سازی زنان در جریان اصلی توسعه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی میسر نمی‏شود مگر با نهادینه شدن حضور و مشاركت زنان و این هم در گرو به میدان آمدن بالاترین رده های مدیریت اجرایی كشور و دستگاه‏ها وسازمانها در سطح ملی است . واقعیتی است كه تشكیلات مربوط به زنان در بسیاری موارد به علت نامشخص بودن جایگاه و وظایف، نبود كارمند مناسب و كافی و كمبود منابع مالی و عدم حمایت ازسوی رهبری سیاسی كشور عملاً به تشكیلاتی كم توان و ناكارآمد تبدیل می‏شود.
لحاظ كردن عوامل جنسیتی در برنامه ریزی‏ها، خط مشی‏ها و برنامه‏ها و راهكارهای اجرایی از عوامل دیگر توانمند سازی زنان است كه در این زمینه سازمان های غیر دولتی زنان می‏توانند كمك موثری به دولت داشته باشند.۳) نكته مهم دیگر در توانمندسازی زنان آن است كه جامعه مخصوصاً خود زنان بایستی الگویی روشن برای توانمند سازی زنان داشته باشند. عرصه‏های قابل حضور و توانایی‏های قابل حصول برای زنان باید تعریف شود و راههای رسیدن به آن مشخص گردد. در تعیین الگو هم راهبردهای جهانی در توانمند سازی زنان بایستی درنظر گرفته شود و هم نظام ارزشی و هنجاری و اعتقادی جامعه .
وجود این الگو و صراحت و شفافیت در ابعاد و شاخص‏های الگوی موجب می‏شود كه زنان یك جامعه به روشنی بدانند كه معنای رشد و ارتقاء چیست و برای رسیدن به آن چه راههای عملی و زمینه‏های مساعد در جامعه وجود دارد و باور داشته باشند كه منتها و مقصد حركت چیست و جامعه چه باز خورد مثبت و پاداش مناسبی به كسانی كه در این طریق گام می‏زنند، می‏دهد. اینكه در بسیاری مواردمتولیان امور فرهنگی از خطا و انحراف و كجروی دختران گله‏مندند و سؤال و پرسش شان این است كه چرا و چگونه باهمه حرف‏ها، شعارها، تعلیمات رسمی و تبلیغات رسانه‏ای این‏ها راه درست را نمی‏پیمایند، به همین دلیل است. جامعه ما الگوهای روشنی برای دختران و زنان موفق و توانمند ترسیم نكرده است. توفیق، توانمندی و مطلوب بودن با شاخص‏های عینی و زمینه‏های مساعد عملی در جامعه تعریف نشده است. هیچ قله بلند و نقطه درخشانی در انتهای راهی كه به دختران ارائه می‏شود، تصویر نمی‏گردد. هیچ پاداش مثبت و زیبایی برای تلاش و توفیق آنها داده نمی‏شود. چگونه انتظار داریم كه دختران جامعه ما حتی بفهمند كه" مطلوبیت و صحت و توانمندی زن " یعنی چه و چگونه از آنها بخواهیم كه راه نشناخته را بپیمایند؟
اما واقعیت این است كه الگوهای رشد و توانمندی زنان روشن نمی‏شود مگر آنكه خط سیر و الگوهای كلی‏تر توسعه فرهنگی - اجتماعی جامعه به صورت روشن و شفاف تعیین شود. در واقع این دو مقوله سخت با یكدیگر پیوسته‏اند. اگر كارگزاران فرهنگی در یك جامعه ندانند كه كلیت حركت جامعه باید به كدام سمت و سو باشد، آیا زنان جامعه می‏توانند برای خط سیر حركت رشد خود راهی مشخص بیابند؟
اگر در جامعه‏ای زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی افراد در چهار چوب اندیشه و آئینی مشخص تعریف شود و شاخص‏های معینی برای صحت و سلامت و رشد فرد، خانواده و جامعه تعیین گردد، زنان هم جایگاه و موقعیت خود را در این مجموعه می‏توانند بازشناسند و گرنه همان حیرت و سردرگمی و حركت‏های متناقض و پراكنده كه برای همه عوامل و نیروهای جامعه مطرح است برای حركت زنان هم قابل پیش بینی است.
اگر پول، تفنن، تفریح، رفاه، تجمل مصرف و خود خواهی در حیات اجتماعی یك جامعه عناصر محوری باشد، زنان هم به نوعی از این محورها تاثیر می‏پذیرند و به موجوداتی در پی تفنن ، تفریح ، پول ، تجمل ، گاه در خدمت این همه تبدیل می‏شوند و اگر ساده زیستی، قناعت، تولید و كار، عشق و خدمت به همنوع و دیگر خواهی نصب العین حركت جامعه بزرگ باشد، زنان هم در همین طریق سیر خواهند كرد و چه بسا با همت و جدیت بیشتر در این چرخه حضور یابند. در واقع جامعه بزرگ و جهت‏گیری‏های كلی آن است كه توانمندی، ملاك آن و راه‏های رسیدن به آن رابرای همه آحاد از جمله زنان تعریف می‏كند و در این زمینه عوامل عینی و زمینه‏های عملی است كه تعیین كننده است و نه حرف‏ها و سخن‏پردازی‏ها و شعارها.
پس اگر به توانمندسازی زنان به صورت واقعی و عملی و نه شعاری و كلامی فكر می‏كنیم باید راهبردهای توانمند سازی زنان را بومی، سیستمی و شفاف تعریف كنیم و توجه داشته باشیم كه به مصداق " با حلوا حلوا كردن دهان شیرین نمی‏شود " هرچه از توانمند سازی حرف بزنیم، توانمندی برای زنان حاصل نمی‏شود.مبحث توانمند سازی زنان اگر تنها به شكل صوری و فرمایشی ارائه شود و برای زنان ما درونی نشود، فایده ‏ای نخواهد داشت. حركت‏های مجزا و مجرد از حركت كلی جامعه به ثمر نمی‏نشیند. كل جامعه راباید در نگرش‏ها و وجهه نظرها نسبت به زنان به سمت تحول مثبت سوق داد و پس آنگاه به برنامه ریزی واقع بینانه و مبتنی بر ظرفیت‏های واقعی زنان جامعه مان همت كرد. كارگزاران امور زنان مخصوصاً سازمان‏های غیر دولتی زنان در ارتباط با مقوله توانمند سازی زنان اگر به حرف، شعار ، میتینگ ، بولتن و همایش داخلی و خارجی و... بسنده كنند و زمینه‏های حركت خود جوش، با جهت‏گیری‏های فرهنگی - اجتماعی خودی و الگوهای روشن و تعریف شده را فراهم نیاورند، نه به بهبود و پیشرفت زنان كمكی كرده ‏اند و نه به توسعه پایدار جامعه مددی رسانده ‏اند.
منبع : نشریه سبا