جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

انقلاب ایران فراتر از معما


انقلاب ایران فراتر از معما
هما کاتوزیان استاد دانشکده های سنت آنتونی و مطالعات شرقی دانشگاه آکسفورد می باشد . از جمله کتاب های وی می توان به « تاریخ و سیاست در ایران : دیالکتیک میان دولت و جامعه » ( انتشارات راتلج ۲۰۰۷ ) ، « دنیای عجیب صادق هدایت » ( به همراه حسین شهیدی ، انتشارات راتلج ۲۰۰۷ ) و کتاب « ایران در قرن ۲۱ ، تضاد میان سیاست و اقتصاد » ( راتلج ۲۰۰۷) اشاره کرد .
انقلاب بهمن ۱۳۵۷ ایران ، انقلاب جامعه علیه دولت بود . بسیاری از ویژگیهای اصلی این انقلاب از الگوهای رایج انقلاب های غربی پیروی نمی کند زیرا دولت ایران صرفا یک دیکتاتوری معمولی نبود بلکه نظامی خود سرانه بود که فاقد مشروعیت و پایگاه اجتماعی در میان مردم بوده است .
این مساله برای برخی درغرب بدل به معمایی گشت که نا امیدی و سرخوردگی آنها را در سالهای اولیه پیروزی انقلاب به دنبال آورد . برای آنها و همچنین برای تعداد فزاینده ای از ایرانیان نوگرا که خیابانها را با شعارهایی به طرفداری از ]آیت الله [ خمینی پرکرده بودند ، انقلاب به مساله ای اسرار آمیز، عجیب و باور نکردنی تبدیل شد . به قول یک محقق غربی ، انقلاب ایران نوعی « انحراف » بود زیرا باعث استقرار جمهوری اسلامی شد . و علاوه بر آن « بر اساس نظریه های علمی-اجتماعی ، انقلاب اصلا نباید اتفاق می افتاد یا در آن زمان نباید واقع می شد . » درست به همین دلیل است که تعداد زیادی از ایرانیان ناامید ، به شاه و باقیمانده های کوچک رژیم وی که از نطریه های توطئه پیروی می کنند ، می پیوندند و صراحتا آمریکا ( و یا بریتانیا ) را در پس انقلاب ایران می بینند که از نظر آنها می خواستند موجب توقف شاه در حرکتش برای افزایش بهای نفت شوند . حتی از سوی این گروه گفته می شود که غرب از این وحشت داشت که پیشرفت اقتصادی رژیم شاه بزودی منجر به ربودن بازارهای آنها توسط شاه شود .
قبل از سقوط رژیم شاه ، « معمای » انقلاب ایران تا اندازه ای از دید ناظران غربی پنهان مانده بود . البته تمام نشانه های انقلاب ، از قبل موجود بودند اما به طور گسترده ای تحت الشعاع راهپیمایی های وسیع و آرام مردم ، ایثار و جان فشانی آنان و وحدت حقیقی جامعه برای بر اندازی دولت ، قرار گرفت . همچنین این نشانه ها تحت تاثیر پدیده آیت الله خمینی که تک تک کلماتش را اکثریت ایرانیان ، اعم از نوگرا و سنتی ، الهاماتی الهی می پنداشتند ، نیز بود .
● سیل انقلاب
اگر چه فهم انقلاب های ایران ( انقلاب مشروطه ۸۸- ۱۲۸۵ و همچنین انقلاب ۱۳۵۷ ) با استفاده از همان ابزارها و روش های علوم اجتماعی که برای توضیح انقلاب های غربی به کار گرفته شده اند ، ممکن است ، اما توضیح انقلاب ایران با کمک این روشها برای غربی ها ناگزیر منجر به آشفتگی ، تضاد و سردرگمی خواهد شد . همانگونه که کارل پوپر زمانی نوشت چیزی به نام تاریخ وجود ندارد بلکه تاریخ ها وجود دارند .
مهمترین تفاوت میان انقلاب ایران و انقلاب های غربی در این است که در انقلاب های غربی ، جوامع مورد نظر ابتدا دچار انشقاق شده بودند و این طبقات محروم بودند که علیه طبقات برخوردار که عمدتا دولت را در دست داشتند ، دست به انقلاب می زدند . در حالی که در هر دو انقلاب سنتی و مدرن ایران ، تمامی اقشار جامعه ، اعم از فقیر و غنی ، علیه دولت دست به حرکت زدند .
مطمئنا از نگاه غربی ها ، این بی معناست که برخی از ثروتمندترین طبقات جامعه در سال ۱۳۵۷ به سازماندهی و سرمایه گذاری بر روی جنبش بپردازند . در حالیکه همزمان تعدادی از اشخاص این طبقات پشت دیوارها نشسته و یا معتقد بودند که انقلاب کار آمریکایی هاست و نمی شود آن را متوقف کرد . مطابق معیارهای غربی این بی معناست که تمام دستگاههای دولتی ( به جز ارتش که سرآخر خود را کنار کشید ) دست به اعتصابی نامحدود بزنند و قوی ترین سلاح را برای پیروزی انقلاب فراهم سازند . این کاملا بی معنی است که تقریبا تمامی جامعه روشنفکری و گروه های مدرن تحصیل کرده به پشتیبانی از خمینی و درخواستش برای برقراری حکومت اسلامی ، به راهپیمایی بپردازند .
بدون تردید آنهایی که در جریان انقلاب در شهرهای کوچک و بزرگ جان خود را از دست دادند ، در این فرایند نقش اصلی را ایفا کردند ، اما اگر طبقات تاجر و بازرگان که از ثروت نفت سود سرشاری بدست آورده بودند برروی انقلاب سرمایه گذاری نکرده بودند یا مخصوصا اگر کارمندان بلند پایه یا دون پایه شرکت ملی نفت ایران ، قضات ، وکلا ، استادان دانشگاه ، روشنفکران ، روزنامه نگاران ، معلمان و دانش آموزان مدارس به اعتصاب عمومی نمی پیوستند یا اگر حضور انبوه جوانان و پیران ، نوگراها و سنتی ها ، مردان و زنان ، ستون های بزرگی در خیابان ها نمی ساخت ، یا اگر ارتش متحد می شد و تصمیم به در هم کوبیدن تظاهرات می گرفت ، نتیجه به طور قطع متفاوت می شد .
انقلاب ۱۳۵۷ ، از لحاظ ویژگیها ، انقلابی کاملا ایرانی بود ، انقلابی که توسط کل جامعه علیه دولت براه انداخته شد . جامعه ای شامل ایدئولوژیهای متفاوت که سمت گیری غالب آن به طرف گرایشات اسلامی ( اسلام گرا ، اسلام ما رکسیستی ، اسلام دموکراتیک ) و دیگر گرایش آن مارکسیست-لنینیستی بود . ( اعم از فدایی ، توده ، مائوئیست ، تروتسکیست و دیگران ) احتمالا شدت تضاد و درگیری در درون گروهای اسلامی و مارکسیست-لنینینستی کمتر از تضاد میان این دو گرایش عمده که در کنار هم قرار گرفته بودند ، نبوده است . با این وجود آنها برای نیل به هدف ضروری و مهم به زیر کشاندن شاه و سقوط دولت ، با هم متحد شده بودند . موثرتر از همه اینها ، توده های انبوهی بودند که به معنای دقیق کلمه به هیچ یک از این گرایشات وابسته نبودند – که طبقه متوسط نوگرا به لحاظ کیفی مهمترینشان بود- اما اینها هم به گونه ای خلل ناپذیر پشتیبان هدف حذف شاه بودند . در آن زمان هر نوع پیشنهاد مصالحه خیانت تلقی می شد . به علاوه ، اگر هر نوع سازش اندکی پس از سقوط سلطنت صورت می گرفت ، افسانه هایی پدید می آمد مبنی بر اینکه چگونه بورژوازی لیبرال ، به پیروی از دستور اربابان خارجی ( یعنی آمریکا و بریتانیا ) به انقلاب خنجر زد . شعاری که توسط احزاب گوناگون انقلابی و هوادارانشان فارغ از نام حزب و برنامه هایشان ، به طور وسیعی سر داده می شد چنین بود : این برود و هر چه می خواهد بشود . در سالهای بعد بسیاری تغییر عقیده دادند . اما در آن زمان ، هیچ چیزی موجب نشد که آنها را وادارد تا احتمالا مسایل را بگونه ای دیگر ببینند . طبق گزارشها سی سال پس از انقلاب ، ابراهیم یزدی ، دستیار ارشد آیت الله روح الله خمینی در پاریس ( که بعد ها در دولت موقت پس از انقلاب به وزارت خارجه هم رسید ) آشکارا در واشنگتن درباره اینکه « چگونه نسل انقلابی او نتوانست فراتر از هدف کوتاه مدت برکناری شاه به مسایل بنگرد » سخن گفت .
● جزر و مد تاریخ
انقلاب های ۱۲۸۵ و انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ از بسیاری جهات متفاوت به نظر می رسند اما ویژگیهای اصلی این دو انقلاب کاملا شبیه به هم هستند که ممکن است بتواند ما را در توضیح بسیاری از تفاوت هایشان یاری کند . هر دوی اینها انقلاب های جامعه علیه دولت بوده اند . در انقلاب مشروطه ۸۸-۱۲۸۵ بازرگانان ، سوداگران ، روشنفکران و توده شهرنشین نقش مهمی ایفا کردند چنانکه علمای برجسته و زمینداران قدرتمند نیز چنین کردند . بطوریکه بدون حمایت فعالانه آنان پیروزی انقلاب مشروطه دشوار می نمود . این وضعیت شبیه این است که کلیسا و طبقه فئودال-اشراف ، انقلابی بورژوا-دموکراتیک را رهبری نمایند . در آن انقلاب نیز ، جنبش های سیاسی گوناگون با اهداف مختلف حضور داشتند اما همه آنها بر سر سرنگونی دولت مستبد ( و در نهایت محمد علی شاه ) با هم اتفاق نظر داشتند . دولت گرچه از سنت گرایی دفاع می کرد اما اکثر نیروهای مذهبی ، هر چند به گونه ای آشفته و بی نظم به حمایت از نوگراها پرداختند .
پس از انقلاب مشروطه ، بسیاری از نیروهای سنت گرا بخاطر حمایت از آن دچار پشیمانی شدند همان طوری که چنین اتفاقی برای نوگراهایی که در انقاب بهمن ۱۳۵۷ شرکت جسته بودند ، رخ داد . و این اتفاق تنها زمانی رخ داد که نتایج انقلاب بر خلاف خواسته ها و آرزوهای آنها شده بود . اما پیش از سقوط هر یک از رژیمها ، هیچ بحثی نتوانست انقلابیون را وادارد تا از حمایت از انقلاب دست بردارند . البته در هر دو انقلاب ، کسانی حضور داشتند که می دیدند پیروزی انقلاب موجب خواهد شد تعدادی و یا حتی بسیاری از انقلابیون دچار تاسف از نتایج پسینی آن شوند . اما تعداد کمی از این عده جرات کردند تا گامی به جلو بنهند . شیخ فضل الله در انقلاب اولی وشاهپور بختیاردر مورد دومی ، مثالهای روشنی در این زمینه هستند اما هر دوی آنها به سرنوشت شومی دچارشدند زیرا اساسا دارای هیچ پایگاه اجتماعی نبودند . به عبارت دیگر این دو به عنوان کسانی در نظر گرفته می شدند که به دولت پیوسته بودند ، هر چند خود به شدت آن را انکار می کردند .
در انقلابهایی که علیه یک دولت استبدادی انجام می گیرد ، هر کسی که به چیزی کمتر از برکناری رژیم قبلی راضی شود ، بلافاصله بر چسب خیانت می خورد . این است منطق شعار بگذار این برود و هر چه می خواهد بشود . بسیاری از نیروهای سنت گرا که از انقلاب مشروطه حمایت می کردند ، پس از وقوع آن دچار تاسف شدند همانطور که بسیاری از نوگراهایی که در انقلاب بهمن ۱۳۵۷ شرکت داشتند ، پس از اینکه دیدند نتایج آن بر خلاف امیدها و آرزوهای آنان است ، دچار چنین حالتی شدند .
هما کاتوزیان
ترجمه : حسن توان
منبع : open democracy ۱۳,۰۲,۲۰۰۹