شنبه, ۲۲ دی, ۱۴۰۳ / 11 January, 2025
مجله ویستا
تنوع قومی؛ تهدید یا فرصت؟
متأسفانه هنوز برخی از جریانهای سیاسی، تنوع و تكثر قومی در ایران را تهدیدی برای كشورمان بهشمار میآورند و حتی شمار اندكی از آنها منكر چنین تنوعی هستند. اینان میكوشند با نوعی پیشداوری و سرسختی، ذهنیت خود را بهجای عینیت بنشانند اما رویدادهای سالیان اخیر در مناطق مختلف كشور نشان داد كه حقیقت تاریخی تنوع قومی در ایران، واقعیت جغرافیایی مبرمی است كه ذهنیتهای متصلب نمیتوانند تا ابد آنرا نادیده بگیرند و البته اگر چنینكنند، هم خود و هم تمامی كشور را به مخاطره خواهند افكند.
●تاریخ چه میگوید؟
پارهای از مورخان براین باورند كه پیش از یورش آریاییان، اقوامی در این سرزمین زندگی میكردند كه همزیستی مسالمتآمیز و متحدی داشتند و قلمرو خود را با نوعی نظام فدراتیو اداره میكردند.
احسان یارشاطر در اینباره میگوید: "آریاییهایی كه از هزارهی دوم پیش از میلاد بهتدریج بهطرف ایران سرازیر شدند، خود را با بومیانی متمدنتر از خود، از جمله ایلامیان، روبهرو دیدند كه برخی خط داشتند و نقشهای ظریف آنان بر ظروف سفالین و پیكرهها و اشیایی كه در گورها با مُردگان به خاك میسپردند (در سیلك و شوش و تپّهحصار و مارلیك و جز اینها) حكایت از قرنها سیر در طریق تمدن میكرد. اما زمانی كه آریاییها به ایران حملهور شدند بومیان ایرانزمین با گذشت زمان به كهولت رسیده بودند و نیروی درونی آنها رو به كاهش نهاده بود( "فصلنامهی "ایراننامه"، سال ۱۲، شمارهی ۳.)
سال گذشته در چنین روزهایی در انفرادی زندان اهواز فرصتی دستداد تا كتاب "تاریخ بیهقی" را برای چندمینبار بخوانم و البته اینبار با تصحیح سعید نفیسی. مصحح درحاشیهی كتاب، مطلب جالبی دربارهی تنوع و تكثر قومی امپراتوریهای هخامنشی و ساسانی نوشته و نظام اداری آن دوران را نوعی فدرالیسم قلمداد كرده است. پس از اسلام این تنوع ادامه یافت و حتی در دوران ملوكالطوایفی ما شاهد برآمدن ممالك مستقلی هستیم. سید احمد كسروی از ۸۰ سال فرمانروایی مستقل مشعشعیان در عربستان (خوزستان كنونی) در قرن نهم هجری قمری سخن میگوید. همچنین چنین در این دوران، فرمانروایی مستقل اتابكان فارس و اتابكان آذربایجان را نیز داریم.
در عصر قاجار، نظام ایران را "نظام ممالك محروسهی ایران" مینامیدند و درواقع امپراتوری قاجاریه از چند مملكت یا ایالت بزرگ نظیر مملكت عربستان، مملكت كردستان، مملكت آذربایجان، مملكت گیلان و مملكت خراسان تشكیل میشد. این ممالك نشانگر تنوع قومی ایران در آن دورهی زمانی است.
در انقلاب مشروطه، علاوه بر فارسها، تركهای آذربایجان، بختیاریها و ارمنیها بهطور مستقیم و عربها و كردها بهطور غیرمستقیم مشاركت داشتند. فراموش نكنیم كه شیخ خزعل حاكم آن دوران خوزستان از ارسال كمكهای مالی به مشروطهخواهان دریغ نمیورزید. در این دوران بود كه اصطلاح "ایران كشور كثیرالمله" وارد ادبیات سیاسی ایران شد و اقوام و ملل ایرانی توانستند مُهر خود را روی قانوناساسی مشروطیت بزنند.
پس از پیروزی انقلاب بهمن ۵۷، قانوناساسی جمهوری اسلامی ایران نیز در چند اصل، تنوع وتكثر قومی و حداقلی از حقوق قومی را برای اقوام ایرانی بهرسمیت شناخت. این كار بر اثر حضور نمایندگان فرهنگی و سیاسی قومیتها در تدوین قانوناساسی و با حمایت گروههای مترقی حاصل شد. در تابستان سال ۵۸ در سمیناری كه به ابتكار آقای حسن حبیبی طراح قانوناساسی جمهوری اسلامی ایران در دانشگاه تهران برگزار شد، علاوه بر نگارنده، آقایان دكتر هیأت، صالح نیكبخت، دكترصارمالدین صادق وزیری، دكتر لاهیجی و شادروانان پروفسور نطقی و طواق واحدی و دیگر نمایندگان قومیتها شركت داشتند؛ اما متأسفانه آن دستآورد حداقلی یعنی اصول مربوط به حقوق اقوام و ملل ایرانی پس از گذشت ۲۷ سال هنوز اجرا نشده است.
در اینجا لازم میدانم به عارضهی تلخ و فاجعهآمیزی در تاریخ ایران اشارهكنم كه مسبب بسیاری از پیشفرضهای تعصبآلود نژادی و نابرابریهای قومی در این دیار شده و آن بهقدرت رسیدن خاندان پهلوی است. پروسهی "دولت - ملت" كه میبایست برمبنای حقوق شهروندی و حقوق قومی تشكیل شود، براثر سركوب هر دو نوع حقوق (فردی و گروهی) به پروسهای ناقص و ابتر بدلگردید. درواقع ایران عهد ایشان در ظاهر یك دولت ملی و در باطن ادامهی امپراتوریهای گذشته بود.
داریوش آشوری جامعهشناس معاصر ایرانی دراینباره میگوید: "امپراتوری یعنی یك واحد بزرگ فرمانروایی، در یك پهنهی جغرافیایی پهناور كه در آن یك قوم، با زبان و فرهنگ فرادست، بر چند یا چندین قومیت فرمانرواست و امپراتور و دستگاه حكومتیِ او نماد این فرمانفرماییست( "فصلنامهی "مدرسه"، پاییز ۸۴.) هماو در ادامه میگوید: "واقعیت آن است كه این سازمایهها، یعنی زبان یگانه، فرهنگ یگانه، تاریخ یگانه، نژاد یگانه، بهویژه درمورد كشورهایی كه پیشینهی ساختار امپراتوری داشتهاند، كمتر با واقعیت تاریخی میخواند( "همان.) داریوش آشوری میافزاید: "ملتهای مدرن پدیدهی آمده از دل فرآیند ملتسازی در دوران مدرناند، نه پدیدههای ازلی تاریخی. هویت یكپارچهی جمعی را بیشتر در میان قومیتها باید جست. قومها اغلب دارای زبان و مذهب و حافظهی جمعی یگانه و چهبسا نژاد یگانهاند. اما ملتها بهمعنای مدرن كلمه، تركیبی از قومیتها هستند( "همان.)
●همبستگی ملی و گفتمان تهدیدساز
گفتمان برتریطلب رضاخانی كه در اواخر سلطنتش شكلی كاملاً فاشیستی بهخودگرفت شعار "یك ملت، یك نژاد و یك زبان" را وجهه همت خود ساخت و در این راه، هم از مساعدت نظریهپردازان شووینیست نظیر محمدعلی فروغی، احمد كسروی، محمود افشار، سعید نفیسی، ملكالشعرای بهار، پورداوود، ذبیح بهروز، صادق كیا، فرهوشی و نظایر آنان و هم از اندیشههای عربستیز و تركستیز مخالفانی چون هدایت، علوی و زرینكوب بهرهگرفت. این گفتمان، بیشترین ضربهها را به وحدت، اخوت، همبستگی و همزیستی تاریخی اقوام و ملل ایرانی واردساخت. این گفتمان درواقع نابرابری و بیعدالتی نسبت به قومیتهای غیرفارس را توجیه و تئوریزه كرد.
آثار تازیانههای ستمگرانهی آن گفتمان هنوز هم بر پیكرهی هموطنان عرب، كُرد، ترك، بلوچ و تركمن هویداست. بسیاری از نخبگان، نویسندگان و اندیشمندان كنونی پرورشیافتهی آن فرهنگ برتریخواه هستند. این فرهنگ دگرستیز و دگرزُدا، در آغاز فقط در میان نخبگان معمول بود اما دیری نپایید كه به یك فرهنگ تودهای بدل شد و بهشكل توهین و تحقیر و تمسخر قومیتهای غیرفارس تبلور یافت.
ستم ملی هستهی مركزی مسألهی ملی و یك كل بههم پیوستهای است كه از اجزای مختلف فرهنگی، زبانی، مذهبی و نژادی تشكیل میشود. ستم ملی (قومی) زمینهی نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی را فراهم میكند.
با تغییر "ممالك محروسهی ایران" به "كشور شاهنشاهی ایران" وارد چرخهی مخوف و خطرناكی شدیم كه حتی انقلاب مردمی بهمن ۵۷ نیز نتوانست این چرخه را بهبود بخشد. آنان نظام متمركز و تكملیتی را بر كشور چندملیتی و شبهفدرال ایران تحمیلكردند و این عدم همسازیِ ظرف با مظروف، طی هشتاد سال گذشته گاهبهگاه خود را بهشكل آشوب، ناآرامی و قیامهای قومی نشان داده است.
به اعتراف همگان - و از جمله مسؤولان كنونی- كشورما طی ربع قرن گذشته نهتنها از آن چرخهی معیوب رها نشده بلكه در زمینهی سانترالیسم وضع بدتر هم شده است. این بهمعنای تمركز بیش از حد امور اداری، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در پایتخت و مناطق مركزی ایران است. اكنون ما با موقعیت خطرناكی بهنام "مركز-پیرامون" در درون كشور روبهرو هستیم. پیرامون را اساساً مناطق تركنشین، كردنشین، عربنشین، تركمننشین و بلوچنشین تشكیل میدهند كه سهم اندكی در برنامههای توسعهی سالهای گذشته داشتهاند.
این رویكرد سیاسی و اقتصادی تهدیدكنندهی یكپارچگی ملی از حمایت ایدئولوژیك صد سالهای برخوردار است كه همان ایدئولوژی عظمتخواهانه و برتریطلبانه یكی از قومیتهاست. درونمایهی این ایدئولوژی درواقع همان گفتمان نژادگرایی است كه پیشتر به آن اشارهكردم.
از دیگر سیاستهایی كه وحدت ملی را تهدید میكند، سیاستهای یكسانسازی (آسیمیلاسیون یا بهقول ما عربها، تفریس) و تغییرات جمعیتی است. برای اینمنظور محمود افشار نخستین كسی بود كه به رضاشاه پیشنهادكرد درجهت كوچ جمعی معلمان و كارمندان عرب و ترك به سایر مناطق فارسنشین اقدامكند. وی حتی پا را از این هم فراتر نهاد و خواستار جداكردن نوزادان این قومیتها از خانوادههایشان و انتقال آنان به خانوادههای فارس شد.
عدم اجرای اصول مربوط به قومیتها و بهویژه اصول ۱۵ و ۱۹ و ۴۸ قانوناساسی جمهوری اسلامی ایران نیز یكی از عوامل تهدید است كه مسؤولان وظیفه دارند با اجرای كامل این اصول و برای همهی قومیتها به یكسان، از حدت تنشهای قومی بكاهند و راه را برای حل اساسی مسأله آماده سازند.
اما ظاهراً برخی از پیشداوریها و تعصبهای قومی باعث معطلماندن این اصول شده است. بهنظر نگارنده، مبرمترین كاری كه دولت در زمینهی فرهنگی میتواند انجام دهد، اجرای اصل ۱۵ قانوناساسی از ابتدای سال تحصیلی ۸۶ - ۸۵ است. دولت و وزارت آموزش و پرورش باید همتكنند تا از ابتدای سال تحصیلی، زبان و ادبیات تركی آذربایجانی، كردی، عربی، بلوچی و تركمنی در مدارس ابتدایی تدریس شود. این امر میتواند به كاهش شكافهای قومی و آشتی ملی كمككند؛ نیز اجازه دهد تا همهی نشریات قومیتها كه طی یكی-دو سال گذشته بسته شدهاند، دوباره منتشر شوند و به درخواستهای دهها متقاضی نشر مجله و روزنامه به زبانهای محلی و قومی - و از جمله به زبان عربی در خوزستان - پاسخ مثبت دهد؛ همچنین بهجای برخورد با نهادهای مدنی و فرهنگی قومیتها به آنها مجال فعالیت دهد. البته در كنار این مسأله دولت باید برای تعدیل نابرابریهای اقتصادی و كاهش فشارهای مختلف نیز دست بهكار شود. برای حصول این منظور میتوان روشهای كوتاهمدت و بلندمدت را در دستور كار قرار داد.●فرصتهای تكثر قومی
من در اینجا به برخی از فرصتهای ناشی از حل مسألهی ملی در ایران نیز اشاره میكنم. با تدریس زبانهای قومیتها بهشكلی سیستماتیك و علمی در مدارس، پس از چند سال كادرهایی خواهیم داشت كه به زبانهای زنده و مهمی چون عربی، تركی، كُردی، تركمنی و بلوچی مسلط خواهندبود. این كادرها میتوانند در همهی عرصههای سیاسی، دیپلماتیك، فرهنگی و ادبی فعالیت كرده و بخشی از نواقص جامعهی ما را جبرانكنند.
ضمناً با اعتراف به حقوق قانونی قومیتها میتوانیم حق عضویت یا دستكم نظارت در سازمانهای معتبر منطقهای را برای خود قایل شویم؛ در این حالت كسی نمیتواند به آسانی مانع حضور ایران در شورای همكاری كشورهای خلیج فارس، سازمان اتحادیهی عرب یا سازمان كشورهای تركزبان جهان یا نهادهایی نظیر آنبشود.
نیز در عرصهی فرهنگی، نیروها و كادرهای فرهنگی این قومیتها میتوانند مترجمان زُبده و خوبی برای ترجمهی آثار فرهنگی، هنری و ادبی عربی، تركی، كردی، تركمنی و بلوچی یا ترجمهی آثار زبان فارسی به این زبانها باشند.
در میانمدت برای حل معضل قومیتها باید بهسوی نوعی فدرالسیم بومی پیش برویم كه اصولاً تا هشتاد سال پیش بهشكلی سنتی و تاریخی در این سرزمین وجود داشت.
احقاق حقوق اقوام ایرانی در بلندمدت مبنای خوبی برای طرحهایی خواهد شد كه میتواند تأمینكنندهی منافع ملی مردمان ایران باشد. البته در اینجا منظور من منافع ملی از نگاه تنگ یك قومیت یا یك طبقهی اجتماعی یا یك جناح سیاسی مسلط نیست، بلكه منافع ملی بهمعنای تأمین منافع همهی قومیتهای ایرانی و كاهش تدریجی دشمنیها و تنشهای تاریخی میان حكومتهای متعاقب ایران و كشورهای همسایه است؛ این امر البته با تحولات جهانی نیز همساز است.
ایران اگر بتواند یك نظام فدرال را در داخل مستقر سازد، میتواند پیشگام ایجاد نوعی كنفدرالیسم با كشورهای همسایه شود.
ایران با كشورهایی هممرز است كه همزبانان، همتباران و همكیشان شش قومیت عمدهی ایرانی (فارسها، تركها، كردها، عربها، تركمنها و بلوچها) در آن كشورها زندگی میكنند؛ لذا كشور ما میتواند كانون دایرهای كنفدرال شود كه عراق و سوریه و جمهوری آذربایجان و تركمنستان و تاجیكستان (و شاید در آیندهی دورتر، افغانستان و تركیه و كشورهای حوزهی خلیج فارس) را در برگیرد. این البته طرحی بلندپروازانه اما عملی است. فراموش نكنیم كه امپراتوری اسلامی طی دوران شكوفایی تمدن خود گواه چنین وضعی بود. در آن هنگام "یاقوت حموی"، "ابن بطوطه"، "سعدی شیرازی" یا "ناصرخسرو" وقتی میخواستند از اینسوی جهان اسلام به آنسوی آن سفر كنند نیاز به گذرنامه نداشتند و اصولاً مرزهای میان این كشورها معنای سیاسی و فرهنگی نداشت بلكه صرفاً جغرافیایی بود.
اكنون اتحادیهی اروپا همان وضعی را دارد كه ما در روزگار زرّین امپراتوری اسلامی داشتیم. آیا رسیدن به آن وضعیت برای ما ممكننیست؟ بیگمان اینكار شدنی است اما مشروط به چند عامل است. مهمترین این عوامل بهرسمیتشناختن دموكراسی و حقوق بشر و حقوق قومیتها و اقلیتها و اجرای آنها است.
البته اروپا برای متحدشدن، از اقتصاد آغازكرد و سپس بهسیاست رسید. در اروپا، اتحاد نه بهقیمت پایمالكردن حقوق قومیتها و اقلیتها بلكه با تأمین آندر چارچوب هر یك از كشورهای اروپای واحد صورت گرفت.
●تنوع درونی و تحولات جهانی
عصرما، عصر فروپاشی تدریجی بنیادگراییهای مختلف است. در پایان دههی هشتاد سدهی گذشته جهان شاهد فروپاشی بنیادگرایی كمونیستی و در آغاز سدهی بیستویك گواه سقوط نظامهای بنیادگرای دینی طالبان در افغانستان و ناسیونالیستی بعثیان در عراق بود. بهعبارت دیگر دوران جهانیسازی، دوران گذار از دولت ملی به دولت دموكراتیك است.
بهگمان نگارنده، ایدئولوژی ناسیونالیسم تندرو فارسگرا كه گاه بهشكل پانآریانیسم و گاه بهصورت پانفارسیسم تجلی مییابد سرنوشتی بهتر از همزاد عرب خود یعنی ایدئولوژی بعثیان نخواهدداشت؛ حتی شكل معتدلتر آن یعنی ناسیونالیسم مصدقی نیز اگر بخواهد بر گفتمان شصت سال پیش خود دربارهی تعریف مضیق "هویت ایرانی" و نادیدهانگاشتن وجود و حقوق قومیتهای ایرانی پایبفشارد سرنوشتی بهتر از آنان نخواهد داشت.
این -البته- بدان معنا نیست كه ما شاهد مرگ نهایی گفتمانهای ناسیونالیستی و سوسیالیستی باشیم؛ بلكه این گفتمانها برای ادامهی حیات چارهای جز همسازی با شرایط نوین جهانی ندارند و باید از بنیادگرایی، تكمحوری، دگرستیزی و دیكتاتوری فاصله بگیرند و واقعیت سرسخت تنوع و تكثر قومی و رعایت دموكراسی و حقوق بشر برای همهی مؤلفههای قومی و اقلیتهای دینی، مذهبی و سیاسی جامعهی ایران را بپذیرند.
لذا شرط عقل نه ایستادن در برابر تحولات جهانی بلكه همسازی با آنها است.
عصر ما، در یكی از وجوه خود بهمعنای تضعیف سازوكارهای دولتهای ملی نیز هست. از دیگر ویژگیهای این دوران بروز عامل دخالت آشكار خارجی در امور كشورهای دیگر است كه به اشكال گوناگون نمود مییابد. بیگمان این عامل در تاریخ معاصر ما ایرانیان بیسابقه نیست. آثار ویرانگر این امر را بهعینه در افغانستان و عراق دیدیم. البته در ایران با تفاهم و گفتوگو میان همهی مؤلفههای سیاسی و قومی جامعه و احترام به دیدگاههای مختلف آنها و دوری از هرگونه خشونت و با بهرهگیری از ابزارهای مدنی و مسالمتآمیز میتوان از دخالت بیگانگان در امور داخلی كشور جلوگیریكرد و تنوع قومی را به فرصتی برای توسعه و پیشرفت تبدیل نمود.
تأكید بر هویتهای قومی و حقوق اقلیتهای قومی و دینی در جهان و دفاع سازمانها و قوانین بینالمللی از آنها از دیگر وجوه دوران ماست.
اگر از فرآیند حل نسبی مسألهی ملی (قومیتها) در اروپای باختری كه از قرن بیستویكم تاكنون ادامه دارد بگذریم، به اروپای خاوری میرسیم كه در اواخر سدهی گذشته شاهد شدتیابی مسألهی ملی در شوروی و یوگسلاوی سابق بود. واپسین حلقهی این زنجیره، استقلال مونتهنگرو از یوگسلاوی سابق است.
جهان اسلام نیز از این تحولات دورانساز دور نمانده است. بهرسمیتشناختن زبان آمازیغی (زبان بربرها) در مغرب و الجزایر و حل مشكل بیست سالهی شورش زنگیان جنوب سودان و نیز حل معضل كُردها در عراق و برقراری نظام فدرالیسم در این دو كشور و رسمیشدن زبانهای تاجیكی و ازبكی و بلوچی و نورستانی و مذاهب شیعه و اسماعیلیه (دركنار زبان پشتو و مذهب سنی) در افغانستان همگی گویای تحولاتی است كه جهان اسلام در دوران جهانیسازی بهخود دیده است.
در اینجا باید یادآور شوم كه در نقاط عطف تاریخی، برخی از ابزارهای مادی نقش مهمی ایفا كردهاند. در جنبش مشروطیت، ابزار مادی "تلگراف" زمینهساز انقلاب مردم ایران بود و در انقلاب بهمن ۵۷ "نوار كاست" این نقش را بهعهده داشت. اكنون - اما- ابزارهای مادی در تحولات مربوط به دموكراسیخواهی، حقوقبشر، جنبش قومیتها و اقلیتها نقش بازیمیكند. از مهمترین این ابزارها كه مشخصهی دوران جهانیسازی است میتوان به ماهواره، اینترنت و موبایل (و بهویژه s.m.s) اشارهكرد.
بهگمان نگارنده شرایط نوین جهانی بیش از پیش از میزان تأثیر ناسیونالیسم سنتی (بعثی، آتاتوركی، رضاخانی، ناصری، مصدقی و...) كاسته و بر تأثیر هویتخواهی اقلیتهای قومی و مذهبی افزوده است.
آنچه در اینجا دربارهی جهانیسازی گفته شد، بهمعنای تسلیم در برابر همهی وجوه این فرآیند نیست. تعامل با پدیدهی جهانیسازی میتواند تعاملی دیالكتیكی باشد؛ یعنی میتوان وجوه مثبت آنرا كه در دموكراسی و حقوقبشر و حقوق اقوام و ملل تجلی مییابد پذیرفت و از وجوه منفی آن انتقادكرد.
اصولاً كوشش برای پایانبخشیدن به ستم ملی (قومی) و ایجاد برابری قومی در همهی زمینههای فرهنگی، زبانی، مذهبی، سیاسی و اقتصادی، پادزهری برای همهی تهدیدها، و فرصتی برای پیشرفت و توسعهی همهجانبهی كشور ماست.
كشور سوییس نمونهی خوبی برای اتحاد داوطلبانهی ملیتهای گوناگون بهشمار میرود. درواقع نه آلمانیها، نه فرانسویها و نه ایتالیایی بهرغم وجود كشورهای پیشرفته و قدرتمند همزبان و همسایه خواستار جدایی از سوییس نیستند. راز این اتحاد قدرتمند را باید در اعطای حقوق كامل شهروندی و قومی به مردمان این كشور جستوجوكرد و نه در چیز دیگر.
در پایان باید بگویم كه ایران، گلستان گستردهای از گلهای رنگارنگ است و زیبایی آن در همین تنوع نهفته است. لذا هیچ باغبانی حق ندارد فقط از یكنوع گل مراقبتكرده و دیگر گلها را از آب و حیات گلهای این سرزمین محروم سازد. بیگمان، نتیجهی تیمار فوقالعادهی یك گل و بیاعتنایی به در دیگر، گُلزاری یكدست و ملالآور خواهد بود. بكوشیم از پژمردگی این گلها جلوگیریكنیم و تنوع و رنگارنگی تاریخی این گلستان را حفظكنیم؛ این بهسود همهی ماست.
یوسف عزیزی بنیطُرُف
منبع : ماهنامه نامه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست