شنبه, ۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 25 January, 2025
مجله ویستا
ارزش «مادی»؛ روش «ذهنی»
«اندیشه اقتصادی مارکس» عنوان سلسله درسگفتارهایی است که توسط دکتر موسی غنینژاد در موسسه مطالعاتی اندیشه سیاسی اقتصادی ارائه میشود. سومین جلسه این سلسله درسگفتارها به بحث «روششناسی اقتصادی مارکس» اختصاص داشت. غنینژاد با اشاره به اینکه مارکس در نقد فلسفه هگل و همچنین تخطئه اقتصاددانان کلاسیک، بحث «روششناسی» خود را مطرح میکند و تاکید زیادی نیز بر آن دارد، مقدمه اقتصادی سیاسی ۱۸۵۷ را که مقدمهای بر کاپیتال محسوب میشود، بهعنوان تنها کتابی دانست که مارکس در آن از روش خویش سخن میگوید. او همچنین طرح بحث روششناسی اقتصادی مارکس در مقدمه اقتصاد سیاسی ۱۸۵۷ (گروندریسه) را در سه مرحله ارزیابی کرد و گفت: «در مرحله اول انتقاد مارکس از سنجش غیرتاریخی اقتصاد سیاسی کلاسیک مطرح میشود. مارکس بر آن است که در رد اقتصاددانان کلاسیک تصور تاریخی از انسان وجود ندارد و هرچه هست تصور بورژوایی از آدمی است و پرواضح است که انسان مورد نظر این اقتصاد (اقتصاد سیاسی کلاسیک)، انسان همه قرون و اعصار نیست و در نتیجه غیر تاریخی است. مارکس مدعی است فرد جامعه بورژوایی به کل تاریخ بشر تعمیم داده شده است و این اشتباه است! چون انسان به صورت یک فرد مجزا و مستقل از جامعه فقط در بورژوازی مطرح است و گذشته تاریخی ندارد. در جامعه کهن، فرد در جایگاه مخصوص به خود و در ارتباط با منزلتش تعریف میشد و بیرون از این جایگاه اصلا تعریفی وجود نداشت. در اقتصاد کلاسیک رویکرد تاریخی در نظر گرفته نشده است». غنینژاد با یادآوری انتقاد کارل مارکس از آدام اسمیت که میگفت جامعه و افراد در صورت داشتن آزادی و روابط اقتصادی ساده و بدون مداخله خارجی، قادر به تولید بیشترین ثروت است و این را ذات طبیعی انسان دانسته بود، انتقاد مارکس به او را که انسان مورد نظر بورژوازی را جایگزین انسان طبیعی کرده است، ناشی از عدم فهم کامل مارکس از اسمیت و غفلت او دانست. وی افزود: «از قرون وسطی به این سو، مفهوم انسان طبیعی دو معنا پیدا میکند؛ ۱- طبیعی به معنای چیزی که در طبیعت است یا همان فیزیولوژی. ۲- روابط اجتماعی میان انسانها، برخیشان مصنوع و ساخته انسان نیستند اما محصول عمل انسانی هستند. به این میگویند طبیعی!» موسی غنینژاد «طبیعی» مورد نظر اسمیت را، همان معنای دوم «طبیعی» ذکر کرد و نه آن چیزی که در طبیعت وجود دارد و مارکس را از این نکته مهم غافل دانست. نویسنده ایرانی، مرحله دوم در طرح بحث روششناسی اقتصادی مارکس را در بحث «تقدم تولید بر سایر مراحل اقتصادی» دانست و توضیح داد: «مارکس در یکجا، مراحل مختلف اقتصاد اعم از تولید، توزیع، مبادله و در نهایت تولید مصرف را وهلههایی از یک فرآیند توصیف میکند که تولید در مرکز آن است. به عبارت دیگر مارکس با یک تعریف هگلی از اقتصاد، مصرف را همان تولید و تولید را همان مصرف میداند. مارکس با کاربرد منطق هگلی در اقتصاد خود، بر آن بود که مصرف و تولید را نمیتوان جداگانه از هم فرض کرد. اما مارکس این راه هگلی را تا انتها نمیرود و رویکرد هگلی را به کنار مینهد. وی در جایی دیگر میگوید بهرغم همبسته بودن تولید و مصرف، اولویت با تولید است. اینجا مارکس ماتریالیست شده است و به ماده (یا همان تولید) متوجه میشود و از مصرف که از تقاضا نشأت میگیرد و تقاضا نیز یک امر ذهنی است، در میگذرد. اما نکته قابل توجه در اینجا این است که مارکس با اولویت دادن به تولید، منطق هگلی یا همان دیالکتیک را بهصورت کلی رد میکند؛ چرا که در دیالکتیک هگل، اصولا هیچگونه اولویتی و آغاز و انجامی وجود ندارد و هر چه هست «سیروریت» و «شدن» است. اما مارکس در گذار خود از ایدئالیسم هگلی به ماتریالیسم، زندگی مادی انسان را اولیتر از زندگی ذهنی او میداند و البته همچنان به دیالکتیک وفادار میماند. در حالیکه دیالکتیک تنها با ایدئالیسم ذهنی هگل سازگار است و با هرگونه دید ماتریالیستی غریبه است.» دکتر غنینژاد با اشاره به تناقضات درونی اندیشه مارکس، دیالکتیک را ابزاری دانست که با اندیشه ایدئالیسم سازگار است نه با رویکرد ماتریالیستی! وی اضافه کرد: «از سوی دیگر هگل، دیالکتیک را ذات عالم میدانست و دیالکتیکش با ایدئالیسمش تفاوت و تناقض نداشت اما مارکس میگوید روش شناخت عالم باید دیالکتیکی باشد و این دیدگاه تناقض به بار میآورد.» غنینژاد همچنین با ذکر جمله معروف هگل که آنچه واقعی است، عقلانی است و آنچه عقلانی است، واقعی، «اندیشه» و «واقعیت بیرونی» را در نزد هگل یکی دانست؛ در حالیکه در نزد مارکس «اندیشه» و «واقعیت بیرونی» دوتاست! متفکر لیبرال ایرانی پس از بیان تناقضهای ماتریالیسم دیالکتیک به مرحله سوم شکلگیری روششناسی مارکس اشاره کرد و گفت: «در اینجا مارکس توضیح میدهد که روش علمی در اقتصاد چه روشی است؟ مارکس میگوید انسان در مطالعه جامعه ابتدا با واقعیاتی مواجه میشود که در ذهنش انعکاس انتزاعی دارند. به عبارت دیگر جامعه انتزاعی مطالعه میشود. یعنی ما برای فهم جامعه باید اجزای آن را فهم کنیم و تعینات انتزاعی که این امر انضمامی (جامعه) را شکل داده است را مطالعه کنیم تا به فهم غنی و پری از جامعه برسیم.» غنینژاد که تئوریکترین و در عین حال فلسفیترین بخش کلاس را تدریس میکرد، انتزاع را تصویر ساده شده انضمام دانست و پس از بحث در مورد امر انضمامی و انتزاعی به بحث علمی مارکس در اقتصاد رسید. در اینجا وی یکی از مهمترین نتیجهگیریهای مارکس از روششناسی خودش را بیان میکند: «در مراحل تاریخی که تا اکنون تکوین پیدا کرده است، برای فهم یک مرحله باید مرحله بعدی و پسینی آن را فهمید.» عضو هیات علمی دانشگاه صنعت نفت افزود: «مارکس از جامعه سرمایهداری شروع میکند و کاپیتال را مینویسد به این خاطر که جامعه فئودالی و بردهداری و اولیه را شناخته باشد. این نکته مهم روششناسی اقتصادی مارکس است که کلید شناخت جامعه فئودالی، شناخت جامعه بورژوایی است، مارکس در روششناسی خود به یک بحث علمی باز میگردد. به عبارت دیگر اگر دو رویکرد منطقی و تاریخی را از همدیگر جدا کنیم، مارکس به دنبال مطالعه منطقی است. کارل مارکس البته از آدام اسمیت بدین خاطر انتقاد میکند که از مقولات انتزاعی و در نتیجه بحث منطقی در ثروت ملل استفاده برده است، اما خود مارکس در روششناسیاش، منطقی عمل میکند!» غنینژاد پروژه تحقیقاتی مارکس را با رویکرد منطقی دانست و گفت: «شما در کاپیتال میبینید که کارل مارکس با کالا شروع میکند. چرا؟ چون بحثش منطقی است و از یک تعین ساده شده (کالا) شروع میکند. در حالیکه اگر میخواست در پروژه تحقیقاتیاش رویکردی تاریخی داشته باشد، باید میرفت و از کمون اولیه آغاز میکرد و بررسی میکرد تا به سرمایهداری برسد اما مارکس دقیقا کاری بر عکس این را انجام داد! چرا که رویکرد منطقی است که در نظر مارکس علمی است.» این استاد دانشگاه در پایان سومین جلسه از سلسله کلاسهایش در باب اندیشه اقتصادی مارکس ضمن بازخوانی انتقادهای راستگرایانهاش به مارکس و همچنین یادآوری نقاط تناقض در اندیشه مارکس افزود: «ما بالاخره دلیل انتقاد مارکس از کلاسیکها را ندانستیم. چون در نهایت خودش هم به متد منطقی آنها متوسل میشود! این نشان میدهد که مارکس آمده است و تئوریهای گوناگون و گفتههای انتقادی را یکجا در دستگاه فکری خود جمع کرده و البته چون انسان باهوش و شعوری بوده است، از میان همه نکات متناقض در فکر خویش خودداری کرده است. مارکس نمیگوید که روش ماتریالیسم دیالکتیک چیست؟ چون به نتیجه نرسیده است، سکوت میکند. کارل مارکس این تناقضها را تا حدی جدی میدید که چاپ کتاب دوم و سوم سرمایه را به تاخیر انداخت تا تجدید نظر کند. اما مارکسیستها که هماره بر آنند که نقاط تناقضی که خود مارکس نیز تشخیص داده است را یک کل منسجم جلوه دهند، با حذف آن قسمتهایی از مارکس که مارکسیستی نبود! سرمایه ناقص را منتشر کردند.» دکتر موسی غنینژاد در چهارمین و آخرین کلاس خود درباره اندیشه اقتصادی مارکس به تئوری ارزش – کار خواهد پرداخت.
حامد زارع
منبع : روزنامه کارگزاران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست