چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
ایمان مقایسهای تطبیقی بین اسلام و مسیحیت
این مقاله نگاهی تطبیقی به مسئله ایمان از دیدگاه اسلام و مسیحیت افكنده و در باب ماهیت، متعلّق، ابعاد و آثار ایمان به بحث پرداخته است؛ همچنین به طور گذرا، ارتباط ایمان با مقولاتی همچون علم و عمل را نیز بررسی كرده است.
● ایمان مسیحی
ایمان(۱) در كتاب مقدّس، سرآمد همه فضایل به شمار میآید. ما تنها به وسیله ایمان نجات مییابیم: «... به خداوندِ عیسی مسیح ایمان آور كه تو و اهل خانهات نجات خواهید یافت.»(۲) به وسیله ایمان در روح قوی میگردیم(۳) و به وسیله ایمان تقدیس میشویم: «... بلكه محض ایمان دلهای ایشان را طاهر نمود.»(۴) ایمان ما را محفوظ و پایدار میدارد: «... زیرا به ایمان قائم هستید»(۵) و سبب شفا یافتن ما(۶) و پیروزی بر مشكلات میشود.(۷)
در قاموس كتاب مقدّس، بیایمانی گناهی بس بزرگ و نابخشودنی به حساب میآید.(۸)
● ماهیت ایمان
مكاتب و اندیشمندان مسیحی درباره حقیقت ایمان، برداشتهای متفاوتی دارند كه تنها به بررسی دیدگاههای شاخص كاتولیك و پروتستان میپردازیم:
● دیدگاه كاتولیك
این دیدگاه در قالب نظریه توماس آكویناس (۱۲۲۵ـ ۱۲۷۴) مورد بررسی قرار میگیرد. عناصر اصلی نظریه او در تحلیلهای جدید كاتولیكی اندیشمندانی همچون پاسكال و ویلیام جیمز مشاهده میشوند.
● عناصر عمده نظریه آكویناس درباره ایمان(۹)
الف) ایمان تصدیق گزارههای وحیانی و قبول قلبی آنهاست. آكویناس دو پدیده «وحی» و «ایمان» را در ارتباط با هم مورد تحلیل قرار داده، میگوید: «وحی عبارت است از: مجموعهای گزاره كه به وسیله خداوند به رسول خود القا شده است. این گزارهها در كتاب گرد آمده و مؤمنان كسانی هستند كه به این گزارهها باور دارند. ایمان ماهیتی معرفتی دارد و عبارت است از تصدیق گزارههای وحی شده و قبول قلبی آنها.»(۱۰)
مطابق این تعریف، تلقّی آكویناس از وحی، گزارهای است؛ یعنی خداوند در فرایند وحی، یك سلسله گزاره و قضایایی را به پیامبران نازل مینماید كه اگر این عمل توسط خدا صورت نمیگرفت، عقل و توانایی آدمیان هیچگاه به مضامین آن گزارهها دست نمییافتند. مطابق این تعریف از وحی، طبعا ایمان هم متناسب با آن، شناخت آن مجموعه و تصدیق و باور قلبی آنها خواهد بود.(۱۱)
ب) ایمان نوعی باور و آگاهی است كه بین معرفت (= علم(۱۲)) و رأی و گمان(۱۳) قرار دارد؛ یعنی ایمان نه در حد بالای معرفت علمی است و نه در حد پایین رأی و گمان؛ زیرا معرفت در معرفتشناسی عبارت است از: «باور صادق موجّه»؛ یعنی اعتقادی مطابق با واقع كه شواهد و دلایل كافی بر صدق آن وجود دارد، به گونهای كه هر كسی از آن شواهد و مدارك آگاه شود، صدق قضیه موردنظر را بدون تردید میپذیرد. اما معرفتی كه در ایمان وجود دارد، اگرچه دو شرط نخست را دارد ـ یعنی مؤمن باور صادق دارد ـ اما صدق باورش دارای شواهد و دلایل كافی نیست. برای مثال، حضور خداوند آنقدر ملموس نیست كه بتوان دلیلی قاطع بر علم به وجودش اقامه كرد؛ زیرا در برابر آن، شواهدی مانند شرور وجود دارند كه موجب سستی شواهد صدق گزاره مربوط به خدا و صفات او مانند خیر مطلق و قدرت مطلق میشوند. بدینروی، آكویناس معتقد است: «در ساحت معرفتی، با وجود این شواهد ناقص، نباید اعتقاد و جزم به اوصاف كمال خداوند داشت و اگر هم اعتقادی حاصل شود، غیرمعقول است.»(۱۴)
بنابراین، ایمان از آنرو كه بر شواهد ناكافی و ناقص مبتنی است، از حیث معرفتی در مرتبهای پایینتر از علم قرار میگیرد. اما نباید آن را تا حد رأی و گمان تنزّل داد. «رأی» به اعتقادی گفته میشود كه فاقد دلیل و شاهد است و احتمال خلاف در آن میرود، در صورتی كه «ایمان» هرگز بدون شاهد نیست و هیچگاه احتمال خلاف و تردید در آن راه ندارد.
منظور از «شاهد» دو قسم است: شاهد عقلی و شاهد تجربی. اگر ادعا كردیم كه «علی در اینجا نشسته است» و از ما دلیل و شاهد طلب شد، میتوانیم با اشاره حسّی نشان دهیم و آن را به اثبات برسانیم. در اینجا، به قضیه مذكور معرفت داریم و شاهد تجربی كافی نیز برایش ذكر كردهایم. ولی اگر در همین حال، ادعا كنیم كه «علی در جای دیگر نیست»، در اینجا نمیتوان شاهد تجربی اقامه كرد، بلكه باید شاهد عقلی آورد: علی در یك آن، نمیتواند در دو جا وجود داشته باشد؛ علی در اینجاست، پس علی در جای دیگر نیست. در اینجا نیز ما به قضیه مذكور معرفت داریم، اما شاهدمان عقلانی است و نه تجربی. البته شواهد تجربی بر دو دستهاند: شواهد تجربی بیرونی و شواهد تجربی درونی. از اینرو، به اعتقاد آكویناس، عارف همانند فیلسوف، به وجود خداوند معرفت دارد، نه ایمان؛ عارف با استناد به شواهد تجربی درونی و فیلسوف با استناد به شواهد عقلی.(۱۵)
ج. متعلّق ایمان عالم غیب است. اختلاف ایمان و وحی در ناحیه شواهد، سبب این اعتقاد آكویناس شد كه علم چون دارای شواهد كافی است، به مشهودات تعلّق میگیرد، اما ایمان به عالم غیب تعلّق دارد؛ زیرا شواهد كافی ندارد. از اینرو، شخص واحد نمیتواند به یك چیز هم عالم باشد و هم مؤمن؛ زیرا آن چیز یا شواهد كافی دارد و یا شواهد كافی ندارد؛ در صورت نخست، متعلّق علم و در صورت دوم، متعلّق ایمان میباشد.
اما یك قضیه نسبت به دو شخص میتواند متفاوت باشد؛ بدین صورت كه نسبت به یك شخص متعلّق ایمان، و نسبت به شخص دیگری متعلّق علم باشد؛ همانند قضیه «خدا وجود دارد» كه برای فیلسوف متعلّق علم و برای بسیاری از مردم متعلّق ایمان است.(۱۶)
د. ایمان به واسطه اراده انسانی تحقق مییابد و این اراده مسبوق به فیض الهی است.
تا اینجا دانستیم كه بنابر نظریه آكویناس، ایمان باور صادقی است كه شواهد كافی برایش وجود ندارند. حال این پرسش مطرح میشود كه آیا به اعتقاد آكویناس، ایمان امری نامعقول و ناموجّه است و باید از آن دست كشید یا به عكس، دارای توجیه عقلانی است؟
آكویناس میگوید: ایمان دارای توجیه عقلانی است، و راهی كه برای جبران ضعف شواهد و توجیه ایمان در پیش میگیرد دخالت دادن عنصر اراده و خواست آدمی است. به اعتقاد او، در فرایند ایمان، «عنصر اراده و خواست آدمی دخالت میكند و در اثر آن، عقل انسان چنان مؤكّد و سخت به وجود خداوند و دیگر اصول دینی اعتقاد پیدا میكند كه منجر به اطاعت محض او از خداوند میشود. ایمان كار عقل است و همان تصدیق به حقیقت الوهی، اما تصدیقی كه ریشه در خواست آدمی دارد. پس خواست و اراده ماست كه به كمك فقدان مدارك كافی آمده، نقص آنها را جبران میكند.»(۱۷)
پس چون در ایمان ـ به خلاف علم ـ شواهد كافی وجود ندارد تا به طور قهری تصدیق به آن حاصل آید، جا برای اراده و اختیار آدمی هست كه تصدیق بكند و یا تصدیق نكند. و مؤمن كسی است كه با وجود شواهد ناقص، تصمیم به تصدیق به وجود خدا میگیرد و به آن شواهد ناكافی پاسخ مثبت میدهد. آكویناس وجود شواهد ناقص را برای ایمان لازم میداند، تا عنصر ایمان به صورت ضدعقلانی و عقیدهای فاقد مدرك در نیاید.(۱۸)
نكتهای كه باید به آن اشاره شود این است كه آكویناس در باب اراده ایمان، قایل به فیض الهی است؛ یعنی علت اینكه با وجود شواهد ناقص، عدهای تصمیم به ایمان میگیرند، آن است كه لطف سابق خداوند شامل حال آنان شده و آن لطف، كمبود شواهد را جبران میكند.(۱۹)
با توجه به دیدگاه آكویناس، دائرهٔالمعارف كاتولیك درباره وحی مینویسد: «وحی را میتوان به عنوان انتقال برخی حقایق از جانب خداوند به موجودات عاقل از طریق وسایلی كه ورای جریان معمول طبیعت است، تعریف نمود.»(۲۰) مطابق این برداشت، ایمان نیز پذیرش بیچون و چرای آن حقایق وحیانی از جانب انسان است. از اینرو، شورای واتیكان در سال ۱۸۷۰ «ایمان» را اینگونه تعریف كرد: «یك كیفیت ماوراءالطبیعی كه به واسطه آن، در حالی كه لطف خداوند شامل حال ما گردیده و به مدد ما شتافته، باور كنیم كه چیزهایی كه خداوند وحی كرده، همه واقعی هستند.»(۲۱)
نقشی كه این دیدگاه به اراده در ایمان داده است، زمینهای شد برای شماری از نظریههای جدید در باب ایمان كه به نظریههای ارادهگرایانه در باب ایمان مشهور شدهاند؛ مانند نظریههای بلز پاسكال، ویلیام جیمز، تننت، و برخی دیگر.(۲۲)
● دیدگاه پروتستان
مارتین لوتر، بنیانگذار اصلاح كلیسا، «ایمان» را همان اعتماد(۲۳) به خدا میداند. ایمان یعنی: «اعتماد همهجانبه به فیض الهی و عشق و محبت آشكار به عیسی مسیح.»(۲۴)
به اعتقاد وی، باور دو كاربرد دارد: یكی به معنای «باور به یك گزاره»(۲۵) و دیگری به معنای باور به كسی،(۲۶) و روح ایمان بر خلاف آكویناس، باور به كسی است، نه باور به یك گزاره. اختلاف لوتر با شورای واتیكان نیز در همین نكته است كه آنها باورهای گزارهای را مقدّم میدانند، اگرچه تصریح میكنند كه این باورهای گزارهای باید بر اساس باور به كسی (خدا) فراهم آیند. اما لوتر گوهر ایمان را باور به خدا میگیرد و باور به گزارههای وحیانی را در مرتبه بعد قرار داده، آنها را برای گوهر ایمان لازم نمیشمارد.(۲۷)ریچارد سویین برن، تفسیری از كلام لوتر ارائه میدهد كه مطابق آن، نظریه لوتر بر همان نظریه آكویناس استوار میگردد؛ بدین معنا كه سویین برن «اعتماد» را به معنای «علم به خیرخواهی خداوند» معنا كرده است؛ علمی كه شواهدی بر خلاف آن در طبیعت یافت میشوند. با این همه، بر اساس خواست و اراده خود به خدا ایمان آورده، به او اعتماد میكنیم.(۲۸)
اما جان هیك، در تفسیر كلام لوتر مینویسد: مارتین لوتر نقطه شروع ایمان را پاسخ به پرسش از وجود خدا ندانسته و مفهوم اعتماد لوتر به معنایی كه سویین برن گفته نیست. از نگاه لوتر وجود خدا آنقدر روشن است كه نیازی به استدلال و برهان بر وجودش نیست. ایمان از نگاه او، دانستن وجود خدا نیست، بلكه دل سپردن و اعتماد به خدای آشكار است. مطابق این تفسیر از كلام لوتر، نظریه او از مجموعه نظریههای گزارهای در باب ایمان خارج میشود و در مقابل آنها قرار میگیرد.(۲۹)
● نظریه جان هیك درباره ایمان
جان هیك، متكلّم پروتستانی معاصر، نظریهای درباره ایمان ارائه داده كه طرفداران زیادی در میان این فرقه دارد. مدافعان این نظریه پیشینه آن را به اندیشه مصلحان كلیسا ـ یعنی لوتر و كالون و دیگران ـ و حتی جلوتر، به كلیسای نخستین برمیگردانند. مطابق این نظریه، «وحی» به حوادثی گفته میشود كه در اثر دخالت خداوند در تاریخ به وجود میآیند. «مضمون وحی مجموعهای از حقایق درباره خداوند نیست، بلكه خداوند از راه تأثیر گذاشتن در تاریخ، به قلمرو تجربه بشری وارد میگردد.»(۳۰) از اینرو، وحی از مقوله حادثه است، نه گفتار.
مطابق این تفسیر از «وحی»، ایمان از سنخ تصدیق چند گزاره وحیانی نخواهد بود، بلكه «شناخت اختیاری فعل خداوند در تاریخ بشر است و شامل دیدن، ادراك كردن یا تعبیر حوادث به طریقی خاص است.»(۳۱) بنابراین، ایمان از سنخ دیدن و تجربه كردن است. ایمان شناخت و تجربه حوادث وحیانی است و خداوند با آن حوادث وحیانی در قلمرو تجربه بشر قرار میگیرد.
مراد او از «شناخت اختیاری فعل خداوند» آن است كه ظهور خدا در جهان نه چندان آشكار است كه همه به راحتی آن را ببینند و متقاعد شوند، و نه چندان مستور و پنهان از دیدگان است كه رهروان راستین كوی او از شناختش بازمانند؛ زیرا در هر یك از این دو حالت، جایی برای اختیار و اراده انسان باقی نمیماند. در صورت نخست، بدون اراده ایمان میآورد و در صورت دوم، ایمان نمیآورد و اگر هم ایمان برایش حاصل شود، ایمانی كوركورانه خواهد بود. «از اینرو، فرایند آگاهی یافتن نسبت به خداوند، اگر نخواهیم كه استقلال شكننده شخصیت انسانی در هم شكسته شود، باید متضمّن پاسخ آزادانه خود فرد از روی بینش و رضایت باشد.»(۳۲)
اما منظور جان هیك، از «حوادث وحیانی» و تعبیر آنها این است كه ما روزانه حوادث بیشماری را مشاهده میكنیم كه از كنارشان به آسانی میگذریم. اما گاهی تجربهای در این حوادث رخ میدهد كه انسان در آنها دست خدا را مشاهده میكند، به گونهای كه آن حادثه پس از آن تجربه ایمانی، به طور جاودانه امری معنادار و مهم جلوه میكند. هرگاه این نوع تجربه در حادثهای رخ دهد، انسان حضور خدا و صفات او را درك میكند. وی برای تبیین این مسئله از اصطلاح «Experiencing as» (چنین تجربه میكنم كه) استفاده میكند. وی این واژه را از اصطلاح «Seeing as» (چنین میبینم كه)، كه لودیك ویتگنشتاین آن را هنگام بحث از مسئله معرفتشناسی تصاویر دو پهلو و معنادار(۳۳) به كار میبرد، به عاریت گرفته است. برای مثال، صفحهای را در نظر بگیرید كه ظاهرا پوشیده از نقطههای درهم و بر هم است كه وقتی در آن خیره میشویم، ناگهان به صورت تصاویر انسانهایی در میآید كه در میان درختان ایستادهاند. اكنون آن صفحه به صورت تصویری كه دارای این نوع خاص از معناست به چشم میآید و نه به صورتهای دیگر. حال، هرگاه به آن صفحه نگاه شود، دیگر معنای خاصی برای شما خواهد داشت و اهمیتی مییابد كه پیشتر نداشت؛ یعنی آن نقطهها و خطها مفهومی تازه برای شما دارند. جان هیك میگوید: همانگونه كه در آن تصویر این اتفاق روی میدهد، در تجارب ایمانی نیز كه فرایند پیچیدهتری از دیدن محض هستند و شامل ادراك و تعبیر آن نیز میشوند، میتوانند مانند «seeing as» به صورت «experiencing as» درآیند؛ یعنی به صورتی درآیند كه انسان هر وقت آن حادثه را ببیند، آن تجربه تداعی شود؛ یعنی حضور و قدرت خدا را در آن حادثه ببیند و تجربه كند.(۳۴)
اما مراد جان هیك از تعبیر «interpretation» واكنشی است كه انسان در موقعیتهای گوناگون از خود نشان میدهد، چه به صورت بیان و گفتار باشد و چه به صورتهای دیگر. بنابراین، از نظر او، «ایمان» عبارت است از: «دیدن حادثههایی كه افعال الهی هستند و با این حساب، واكنشی خاص از ما میطلبد كه همان عبودیت است.»(۳۵)
از اینرو، جان هیك ایمان را امری تجربی دانسته، اساس آن را تعلّق و وابستگی به خدا میداند. وی در توجیه كنار گذاشتن استدلال و روآوردن به تجربهگرایی میگوید: «همانطور كه پایههای اولیه هر علمی بر اساس مشاهدات تجربی است، مبادی اولیه كلام هم بر اساس مشاهدات پیامبران شكل گرفته است.» مشاهدات پیامبران، كه بارزترین تجربههای حوادث وحیانی است، مبنای سنّت دینی خاصی قرار میگیرد و ملاك صحّت و سقم تجربههای دیگران است.(۳۶)
● ابعاد ایمان
با توجه به تحلیلهای پیش گفته و نیز تحلیلها و نظریههای متفاوت دیگری كه در این زمینه وجود دارند، میتوان گفت: گوهر ایمان دارای سه بعد است:
۱) بعد معرفتی:
ایمان بدون داشتن آگاهی تحقق نمییابد. شناخت متعلّقات ایمان شرط ایمان است. به تعبیر پولس، «لهذا، میدانیم خدایی هست و به همین دلیل، به وجود او ایمان میآوریم»،(۳۷) و یا در مزمور آمده است: «آنانی كه نام تو را میشناسند بر تو توكّل خواهند داشت؛ زیرا ای خداوند، تو طالبان خود را هرگز ترك نكردهای.»(۳۸) بنابراین، بدون داشتن آگاهی، ایمان قدم نهادن در تاریكی، و بیاساس خواهد بود.(۳۹) از اینرو، انسانها نخست باید حقیقت خداوند و عیسی مسیح را بشناسند و آنگاه در پرتو این آگاهی، قلبشان ایمان بیاورد. بر این اساس، ایمان دینی آن چنان نیست كه برتراند راسل بیان كرده است؛ یعنی «اعتقاد به چیزی كه میدانید آنگونه نیست»،(۴۰) بلكه بر تأمّلات عقلانی (اعتقاد به صدق یك گزاره یا قضیه) متّكی است. اعتقاد درباره اینكه «خداوند شبیه چیست و شخص چگونه با او ارتباط یابد، ایمان به خداوند و مؤمنانه زیستن، چیزی بیش از تصدیق عقلی اعتقاد به وجود خداوند و اعتقاد به كمال مطلق قدرت، علم و عدل اوست. اما ایمان به خداوند حداقل مستلزم این قبیل اعتقادات است... . ایمان دینی به هرحال، مبتنی بر اعتقاداتی است كه شخص راجع به متعلّق ایمانش دارد.»(۴۱) البته روشن است كه مراد از معرفت، «باور صادق موجّه»، كه هیچ شاهد مخالفی نداشته باشد، نیست.
۲) بعد ارادی:
ایمان افزون بر وجه معرفتی، متضمّن وجه ارادی نیز هست كه در قالب تعهّد به موضوع ایمان و اطاعت از فرامین جلوهگر میشود.(۴۲) این بعد از ایمان به معنای «تسلیم كامل اراده به خداوند مسیح» است. «واژه یونانی و عبری "ایمان"، هر دو به معنای انقیاد تام و تسلیم كامل اراده آمده است.»(۴۳) بنابراین، ایمان از این حیث، شامل سپردن دل به خدا و پذیرفتن مسیح به عنوان نجاتدهنده است. «ای پسرم، دل خود را به من بده و چشمان تو به راههای من شاد باشد.»(۴۴) و آیه «بیایید نزد من، ای تمام زحمتكشان و گرانباران، و من شما را آرامی خواهم بخشید. یوغ مرا بر خود گیرید و از من تعلیم یابید.»(۴۵) در تشویقهای كتاب مقدّس به ایمان به مسیح، عمل تسلیم شدن مستتر است. «ایمان آوردن به خداوند بودن مسیح به این معناست كه او را به عنوان خداوند بشناسیم و نمیتوانیم او را خداوند بشناسیم، مگر اینكه خودمان كنار برویم.»(۴۶)
۳) بعد عاطفی:
این بعد از ایمان از جنس اعتماد عشق و امید است. «پس ایمان اعتماد بر چیزهای امید داشته شده است و برهان، چیزهای نادیده.»(۴۷) در ایمان نجاتبخش، افزون بر شناخت و پذیرش حقیقت انجیل، باید اعتماد به عیسی مسیح را افزود.(۴۸) بنابراین، هرگاه سخن از ایمان به میان میآید، مقصود از آن اعتمادی است كه لازمه ایمان است.
«در نحوه استعمال عهد جدید نیز معنای ریشه این واژه، "اعتماد" است. این واقعیت كه ایمان اساسا همان اتّكا و اطمینان به خداست، در سوره مهم قهرمانان ایمان [نامه به[ عبرانیان، باب، ۱۱، مورد توجه قرار میگیرد. ساره در آیه ۱۱ به وعدههای خدا اطمینان داشت؛ ابراهیم در آیات ۱۷ـ۱۹ به وعدههای خداوند و هم به قدرت معجزهآسای او اتّكا داشت، و نوح در آیه ۷ به هشدارهای خداوند وثوق داشت كه به ساختن كشتی مبادرت ورزید. همین پیام اعتماد بر قدرت و وعدههای خدا، به طور آشكار در اشاره پولس به ایمان ابراهیم در [نامه به] رومیان، باب ۴، آیات ۱۶ـ۱۸ آمده است.»(۴۹)
اعتماد به خداوند دارای آثار فراوانی است؛ از جمله اینكه به نحو اجتنابناپذیری در حالات و رفتار متفاوت آدمی ظهور و بروز مییابد، به گونهای كه نبود آن حالات و اعمال، از ضعف و نقصان آن اعتماد حكایت میكند.(۵۰) با توجه به همین جنبه از ایمان، میتوان آن را با اطاعت، امید، وفاداری، یقین و امثال آن سنجید. «اگر شخصی به فردی اعتماد كند، در این صورت، طبعا گفتههای او را میپذیرد، خواستههای، او را انجام میدهد، به انحای مختلف با او راز و نیاز میكند، امیدوارانه چشم به وعدههایش میدوزد، اتحاد با او را تجربه میكند و مانند آن.»(۵۱) و این همه تجلّی واقعی آن اعتماد خواهد بود.
شخصی را تصور كنید كه بر روی صخرهای، در میان دریای متلاطم و خروشان، به دام افتاده، به گونهای كه هر لحظه خطر غرق شدن او را تهدید میكند. در این هنگام، از دور كشتیای را میبیند كه به سمتش به پیش میآید. شخص به آن كشتی مینگرد و اعتقاد پیدا میكند كه آن كشتی وسیله نجات اوست (وجه معرفتی ایمان.) وقتی اضطرابش شدیدتر میشود، برای بار دوم به كشتی مینگرد و یقین میكند كه آن كشتی به موقع آمده و او به آن محتاج است و به خاطر همین، به درگاه خدا شكر میكند (وجه ارادی ایمان). روشن است كه برای نجات آن شخص این دو مرحله از ایمان، كفایت نمیكنند، او باید به آن كشتی اعتماد كند و به قصد نجات سوارش شود. از اینرو، اگر به دنبال كشتی نرود و به آن اعتماد نكند و سوارش نشود، آن كشتی هیچ سودی به حال او نخواهد داشت و هرگز به ساحل سعادت و نجات نخواهد رسید (وجه عاطفی ایمان.)(۵۲)
● متعلّقات ایمان
در فرهنگ مسیحی، نه فقط خدا، بلكه عیسی مسیح نیز متعلّق شایسته ایمان تلقّی میگردد: «ما به عیسی مسیح ایمان آوردهایم تا از راه ایمان به مسیح، مورد قبول خدا واقع شویم.»(۵۳) بولتمان درباره تعلق ایمان به خدا و مسیح مینویسد: «خدا و مسیح در نزد مؤمن، دو متعلّق متفاوت ایمان نیستند كه یا هم رتبه باشند و یا یكی از دیگری تبعیت كند. بر عكس، خدا خود، ما را به مسیح پیوند میدهد.»(۵۴)
ایمان به مسیح به عنوان «خدا»، شامل ایمان به معجزه رستاخیز او نیز میشود. پولس رسول شرط رسیدن به رستگاری را اینگونه بیان میكند: «سخن این است كه ما اعلاممیكنیم: اگر با زبان اقرار دارید كه "عیسی خداست"، و اگر در قلبتان ایمان دارید كه خدا او را پس از مرگ زنده كرده، در این صورت، رستگار خواهید شد؛ زیرا ایمانی كه منجر به حقانیت میشود، در قلب جای دارد و اقراری كه به رستگاری میانجامد، بر زبان جاری است.»(۵۵)
در این گفته، پولس افزون بر مشخص نمودن ماهیت ایمان، كه وی آن را پذیرش قلبی و اقرار زبانی میداند، متعلّق ایمان را اعتقاد به عیسی و رستاخیز او میداند. بولتمان در این مورد مینویسد: «روشن است كه تصدیق عیسی به عنوان خدا به همراه تصدیق معجزه رستاخیز او، یعنی پذیرش صدق این معجزه، ویژگی اصلی ایمان مسیحی است. این دو آموزه، وحدتی درونی به وجود میآورند. رستاخیز صرفا یك واقعه فوقالعاده استثنایی نیست، بلكه واقعیتی مربوط به رستگاری بشر است كه به واسطه آن، عیسی پروردگار گردید. طبعا به لحاظ وحدت درونی، یا یكی از آموزهها را میتوان به تنهایی بیان كرد، یا واقعه رستگاری را میتوان به نحوی متفاوت یا واضحتر بیان نمود. این كلیّت همواره در نظر است.»(۵۶)● آثار ایمان
ایمان آثار و نتایج بیشماری دارد كه به چند نمونه آن اشاره میشود:
الف) اطمینان: وقتی
انسان به وعدههای كلام خدا ایمان بیاورد در او اطمینان به وجود میآید كه بر اثر آن صلح و سلامتی،(۵۷) آرامش(۵۸) و شادی(۵۹) پدید میآید.(۶۰)
ب) اتحاد با مسیح:
به واسطه حلول روحالقدس در قلوب، مسیح در ما ساكن میشود و با ما زندگی میكند. «لكن شما در جسم نیستید، بلكه در روح، هر گاه روح خدا در شما ساكن باشد و هرگاه كسی روح مسیح را ندارد، وی از آن او نیست و اگر مسیح در شماست، جسم به سبب گناه مرده است و اما روح به سبب عدالت [دارای [حیات است و اگر روح او، كه عیسی را از مردگان برخیزانید در شما ساكن باشد، او كه مسیح را از مردگان برخیزانید، بدنهای فانی شما را نیز زنده خواهد ساخت به روح خود كه در شما ساكن است.»(۶۱)
ج) فهم حقایق دینی:
یكی از نتایج ایمان این است كه انسان حقایق دینی را به گونهای میفهمد كه میتواند فضل و جمال الهی را مشاهده كند و به معنای آن آگاه شود.(۶۲) بر اثر این فهم، مؤمن به درجه یقین نایل میآید. یقین از گوهر ایمان نیست، اما از توابع نیكوی آن به شمار میآید.(۶۳)
د) محبّت:
محبت به خدا و مسیح و روحالقدس از نتایج ضروری ایمان است. وقتی فرد فهمید كه خداوند از روی لطف و محبت، فرزند یگانه خود، عیسی مسیح، را به فریادش رسانده، تا با فدا نمودن جانش او را نجات دهد، قلب خود را از محبت او پر ساخته، زندگیاش را برای او خاضع میگرداند. از اینرو، گفته شده است كه ایمان با محبت عمل میكند و قلب را پاك میسازد. و تعلیم رسولان این بود كه ایمان بدون محبت ناشدنی است؛ زیرا بدون ایمان در زیر حكم و داوری شریعت قرار داریم و تا وقتی كه اینگونه باشیم، دشمن خداییم و ثمره دشمن خدا بودن، مرگ است... .(۶۴)
هـ) كارهای نیكو:
ایمان لزوما كارهای نیكو میآفریند. سیرت نیكو، كردار شایسته و اطاعت از خدا نشانههای ایمان حقیقیاند و بدون این نشانهها، ایمان كم سو و مرده مینماید.(۶۵) عیسی فرمود: «بگذارید نور شما بر مردم بتابد تا اعمال نیكوی شما را دیده پدر شما، كه در آسمان است، تمجید نمایند.»(۶۶)
● ایمان اسلامی
واژه «ایمان» ضد كفر، مصدر باب افعال از ریشه (أ م ن) در لغت، به معنای تصدیق كردن، اذعان نمودن، گرویدن، ایمن گردانیدن، امان دادن و اقرار كردن است.(۶۷) واژه «امن» نیز در زبان عربی به معنای امنیت داشتن، اعتماد ورزیدن و روی كردن است كه كلمات امانت و امان نیز از آن برگرفته شدهاند. فعل «امن»، هم به معنای باور كردن و اعتقاد خود را ظاهر ساختن است و هم با حرف اضافه «باء» به معنای حمایت كردن و امان دادن و امنیت بخشیدن به كار رفته است. واژه «ایمان» در قرآن، گاه به معنای فعل ایمان و گاه به معنای محتوای آن به كار رفته و گاهی نیز هر دو معنا یكجا از آن مستفاد میشوند.(۶۸)
تفتازانی میگوید: ماده «أمن» به دو دلیل به باب افعال برده میشود: یكی افاده معنای تعدیه، و دومی رساندن معنای صیرورت؛ اوّلی در آنجا كه لفظ ایمان مقرون به «باء» باشد كه در این صورت، به معنای اقرار و اعتراف است؛ مانند: «آمَنَ الرَسولُ بِما اُنزل اِلیهِ.» (بقره: ۲۸۵) اما اگر مقرون به «لام» باشد، معنای اذعان، تصدیق و قبول را افاده میكند؛ مانند: «وَ مَا أَنتَ بِمؤمنٍ لَنا و لو كُنّا صادقینَ.» (یوسف: ۱۷) ولی دومی ـ یعنی معنای صیرورت ـ در آنجاست كه ایمان متعدی بنفسه باشد كه در این صورت، به معنای «ایمن گردیدن» است؛ زیرا مؤمن به سبب تصدیق و اعتقاد به خداوند از انتساب كذب ایمن میگردد.(۶۹)
● ماهیت ایمان
متكلّمان اسلامی درباره حقیقت ایمان، نظریههای گوناگونی ارائه دادهاند كه برخی از آنها عبارتند از:
۱) نظریه معرفتگرایانه:
جهم بن صفوان و پیروانش معتقدند كه حقیقت ایمان همان «معرفت عقلی» است.(۷۰) و تفتازانی به اشتباه، نظریه «یكسانی علم و ایمان» را به همه متكلّمان شیعه نسبت داده است.(۷۱)
۲) نظریه لفظگرایانه:
كرّامیه (پیروان محمّدبن كرّام سجستانی)، گوهر اصلی ایمان را اقرار زبانی میدانند. از اینرو، اگر كسی در باطن خود كافر باشد، اما در ظاهر و به زبان، به ایمان اعتراف نماید، مؤمن واقعی است، اگرچه او به سبب كفر باطنی استحقاق خلود در دوزخ داشته باشد. از سوی دیگر، اگر كسی، به ظاهر اظهار كفر نماید، اما در دل مؤمن باشد، او را مؤمن ندانسته، شایسته ورود به بهشت نمیدانند.(۷۲) به عقیده آنها، شاخصه اصلی تمایز میان كفر و ایمان، اقرار زبانی به رسالت است.
۳) نظریه تلفیق اظهار زبانی و تصدیق:
عدهای از متكلّمان شیعه همچون محقّق طوسی در تجریدالعقائد(۷۳) و محقّق حلّی در مناهج الیقین(۷۴) معتقدند: حقیقت ایمان تصدیق قلبی و اقرار زبانی است.
۴) نظریه عملگرایانه:
معتزله و خوارج بر این عقیده پای میفشارند كه حقیقت ایمان، همان عمل است. از اینرو، خوارج مرتكبان به گناه و كردار زشت را مؤمن نمیداند و معتزله آنان را در مرتبهای میان كفر و ایمان قرار میدهند.(۷۵)
۵) نظریه تصدیقگرایانه:
جمهور اشاعره ایمان را از مقوله «تصدیق قلبی» میدانند.(۷۶) برخی از دانشمندان شیعه نیز این رویكرد را پذیرفته و معتقدند: ایمان به خدا فراتر از معرفت عقلی است.(۷۷)
۶) نظریه جمعگرایانه:
شیخ مفید و بیشتر علمای سلف اعتقاد دارند كه ایمان اعتقاد قلبی، اقرار زبانی و عمل با جوارح است.(۷۸)
پس از بیان اقوال گوناگون درباره حقیقت ایمان، بایسته است بدانیم كه بسیاری از متكلّمان معاصر شیعه درباره حقیقت ایمان به نظریه «تصدیقگرایانه» روی آورده، اقرار زبانی و عمل جوارحی را از لوازم لاینفك ایمان به شمار آوردهاند: «حقیقت ایمان تسلیم قلب است. تسلیم زبان یا فكر و عقل اگر با تسلیم قلب توأم نباشد ایمان نیست. تسلیم قلب مساوی است با تسلیم سراسر وجود انسان و نفی هرگونه جحود و عناد.»(۷۹) بدین روی، رسوخ و استقرار عقیده در قلب را ایمان میگویند؛ یعنی اعتقاد علمی باید با جان و قلب انسان معتقد و عالِم عجین شود و در اوصاف نفسانی و اعمال بدنی او جلوه كند. بنابراین، عقیدهای كه تنها در ذهن بماند و در جان و قلب آدمی جای نگیرد، ایمان نیست؛ چنانكه فرمود: «وَ جَحَدوا بِها و اَستَیقَنتها اَنفُسهُم» (نمل: ۱۴) همچنین به كسی كه عقیده حق را تنها بر زبان میراند و در دل به آن باور ندارد، مؤمن نتوان گفت: «مِنَ الَّذِینَ قَالُواْ آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ»(مائده: ۴۱) عقد علمی، كه قضیه ذهنی و معقول است، تا با جان عالِم گره نخورد، ایمان نیست.(۸۰)
علّامه طباطبائی، در تعریف «ایمان» مینویسد: «ایمان همان قرار گرفتن عقیده در قلب است كه از ماده «أمن» گرفته شده است و مناسبتش این است كه مؤمن در واقع، موضوعات اعتقادی خود را از شك و ریب، كه آفت اعتقاد است، امنیت بخشیده است.»(۸۱) وی در جای دیگر،(۸۲) مینویسد: ایمان علم به چیزی و التزام عملی نسبت به آن است. بنابراین، صرف علم و یقین به وجود چیزی بدون التزام عملی نسبت به آن، ایمان نمیباشد: «وَ جَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ»(نمل: ۱۴) و «أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ.» (جاثیه: ۲۳)
ایشان در تعریف اخیر، ایمان را به معنای علمی گرفته كه منشأ عمل باشد؛ یعنی علمی كه در جان آدمی رسوخ نموده، موجب اوصاف نفسانی و اعمال بدنی میشود و این همان تصدیق قلبی است. از اینرو، ایشان صرف دانستن و معرفت به خدا و پیامبران و كتب آسمانی را مقوّم ایمان نمیداند، بلكه این نوع آگاهی را مقدّمه و شرط لازم برای تحقق ایمان دانسته، اذعان و تصدیق را، كه امری درونی و قلبی است و موجب التزام عملی به لوازم آن میشود، در ماهیت ایمان دخیل میداند و چنین توضیح میدهد: ایمان به معنای اذعان و تصدیق به چیزی و التزام به لوازم آن است. بنابراین، در قرآن كریم، ایمان به خداوند به معنای تصدیق به یگانگی او و تصدیق به پیغمبران و روز قیامت و همه آنچه را كه فرستادگان او آوردهاند، میباشد، البته تا اندازهای با پیروی عملی؛ یعنی مؤمن فیالجمله، باید از تصدیقات خود پیروی نیز بنماید. بدینروی، هر جا قرآن صفات نیك مؤمنان را میشمارد و یا از پاداش جزیل آنان سخن میگوید، به دنبال ایمان، «عمل صالح» را هم ذكر میكند: «مَنْ عَمِلَ صَالِحا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاهًٔ طَیِّبَهًٔ»(نحل: ۹۷)؛ «الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ طُوبَی لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ»(رعد:۲۹)وآیاتبسیار دیگر.
بنابراین، صرف اعتقاد به چیزی بدون التزام به لوازم و آثار آن، ایمان نیست؛ زیرا ایمان علم به چیزی است كه همراه با سكون و اطمینان باشد و چنین سكون و اطمینانی ممكن نیست كه منفك از التزام به لوازم باشد. آری، علم گاهی از سكون و التزام جدا میشود؛ مانند بسیاری از معتادان به عادتهای زشت و یا مضر كه علم به زشتی و یا ضرر عادت خود دارند، ولی در عین حال، آن، را ترك نمیكنند و عذر میآورند كه ما معتادیم. قرآن كریم نیز درباره منكران دعوتهای پیامبران میفرماید: «وَ جَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ.» اگرچه ایمان در بعضی مواقع، به خاطر هواهای نفسانی، از وجود التزام عملی به لوازم خود جدا میشود، اما این مطلب همیشگی و همه جایی نیست؛ بدین معنا كه برخی از مؤمنان در مواردی، هواهای نفسانی بر آنها غلبه میكند و مرتكب گناه میشوند، اما این بدان معنا نیست كه آنها هیچگاه به لوازم ایمانشان پایبند نباشند.(۸۳)
بنابراین، از منظر مرحوم علّامه طباطبائی، ایمان باوری است قلبی كه منشأ عمل و تسلیم میباشد؛ چنان كه در ذیل آیه شریفه «وَ الَّذینَ هُم بِآیاتِنا یُؤمِنون» (اعراف: ۱۵۶) مینویسد: ایمان آوردن به آیات، به معنای تسلیم در برابر هر آیه و نشانهای است كه از طرف خداوند رسیده باشد، چه اینكه آن نشانه معجزه باشد؛ مانند معجزات حضرت موسی و عیسی و رسول خدا علیهمالسلام و چه اینكه احكام آسمانی باشد؛ مانند شرایع دین حضرت موسی و دستورات سایر انبیا علیهمالسلام و چه خود انبیا باشند، و یا نشانهای از نشانههای نبوّت پیغمبری باشد؛ مانند نشانههایی كه خداوند در تورات حضرت موسی و انجیل حضرت عیسی برای حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله ذكر كرده است. همه اینها آیات الهی هستند و بر همه واجب است در برابر آنها تسلیم شوند.(۸۴)● ایمان و علم
از آنچه درباره ماهیت ایمان گفته شد، روشن میشود كه میان ایمان و علم، رابطهای تنگاتنگ وجود دارد. اما ایمان غیر از علم است؛ زیرا علم و ادراك، حظ عقل، و ایمان بهره قلب است. انسان به مجرّد آنكه به خدا و ملائكه و پیغمبران و روز قیامت علم پیدا كرد، نمیتوان او را «مؤمن» گفت؛ چنانكه ابلیس تمام این امور را علما و ادراكا میدانست و حق تعالی او را «كافر» خواند، و چه بسا فیلسوفی بتواند با برهانهای فلسفی، شعب توحید و مراتب آن را مبرهن كند، اما خود، مؤمن به خدا نباشد؛ یعنی علمش از مرتبه عقل و كلّیت و تعقّل، به مرتبه قلب و جزئیت و وجدان نرسیده باشد.(۸۵)
افزون بر آن، ایمان امری اختیاری است، و حال آنكه علم ممكن است به شكل غیر اختیاری برای انسان حاصل شود.(۸۶)
بنابراین، میتوان گفت: ایمان بدون علم ممكن نیست، اما علم بدون ایمان امكان دارد. ایمان هیچ گاه مستقل و جدا از نوعی معرفت به متعلّق ایمان نخواهد بود. استناد ایمان، یا برهان عقلی است و یا دلیل نقلی و گاه نیز وجدان كشفی است. همانگونه كه برای ارزیابی برهان عقلی و نقلی، معیار خاصی وجود دارد، برای مشاهده نیز معیار ویژهای، كه صحت كشف را ارزیابی كند، وجود دارد.(۸۷)
در قرآن كریم نیز آیاتی وجود دارند كه بر لزوم شناخت و معرفت در ایمان دلالت دارند؛ مانند: «لِّیَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَیِّنَهٍٔ وَیَحْیَی مَنْ حَیَّ عَن بَیِّنَهٍٔ»(انفال: ۴۲)؛ «بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْوَاءهُم بِغَیْرِ عِلْمٍ فَمَن یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِینَ» (روم: ۲۹)؛ «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا» (حجرات: ۱۵)؛ «لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ یُحْیِی وَ یُمِیتُ رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبَائِكُمُ الأَوَّلِینَ بَلْ هُمْ فِی شَكٍّ یَلْعَبُونَ» (دخان: ۸ـ۹) و آیات فراوان دیگر.
علّامه طباطبائی نیز با استناد به برخی از آیات، به این نتیجه رسیدهاند كه علم لازمه ایمان است، اما ایمان صرف دانستن نیست؛ یعنی صرف علم به چیزی و یقین به اینكه آن چیز حق است، در حصول ایمان كافی نیست و صاحب آن علم را نمیتوان «مؤمن» نامید، بلكه باید ملتزم به مقتضای علم خود نیز باشد و طبق مؤدّای علم، عقد قلبی داشته باشد، به گونهای كه آثار عملی علم ـ هرچند فیالجمله ـ از وی بروز نمایند. بنابراین، كسی كه علم دارد به اینكه خدای تعالی معبودی است كه جز او معبودی نیست و التزام به مقتضای علمش نیز دارد، یعنی در مقام انجام مراسم عبودیت و عبادت خدا بر میآید، چنین كسی مؤمن است. اما اگر علم مزبور را دارد، ولی التزام به آن را ندارد، یعنی اعمالی كه نشانه عبودیت باشند از او سر نزنند، چنین كسی عالم است، اما مؤمن نیست.(۸۸)
در جای دیگر، با تكرار این مطلب كه ایمان صرف دانستن نیست، مینویسد: مجرّد دانستن و درك كردن با استكبار و انكار میسازد. و چون میدانیم ایمان با انكار نمیسازد، نتیجه میگیریم كه ایمان صرف ادراك نیست، بلكه قبول مخصوصی است از ناحیه نفس نسبت به آنچه درك كرده است؛ قبولی كه باعث شود نفس در برابر آن، ادراك و آثاری را كه اقتضا دارد تسلیم شود. نشانه داشتن چنین قبولی آن است كه سایر قوا و جوارح آدمی نیز آن را قبول نموده، مانند خود نفس در برابرش تسلیم شوند. برای مثال، بسیاری از معتادان را میبینیم كه با علم و درك زشتی و پلیدی عملی، به آن عمل اعتیاد دارند و نمیتوانند خود را از آن باز دارند؛ زیرا تنها قبح آن را درك كردهاند، ولی به آن ایمان ندارند. در نتیجه تسلیم درك خود نمیشوند. اما بعضی دیگر از همین اشخاص را میبینیم كه افزون بر درك، تسلیم هم شدهاند. از اینرو، توانستهاند بدون درنگ، دست از آن كار بردارند. و این همان ایمان است.(۸۹)
● ایمان و عمل
ایمان چیزی بیش از علم است و در ماهیت و حقیقت خود، تسلیم و خضوع در برابر حق را به همراه دارد و همین موجب میشود تا ارتباط تنگاتنگی با مقوله عمل داشته باشد. علّامه طباطبائی نیز بر التزام عملی به لوازم ایمان تأكید كردهاند. در اینجا ممكن است این پرسش مطرح شود كه آیا عمل جزء حقیقت ایمان است و یا از لوازم آن به شمار میآید؟ پیشینه این مسئله به صدر اسلام برمیگردد و ـ همانگونه كه اشاره شد ـ عدهای از فرقهها و مكاتب اسلامی، مانند خوارج و معتزله، عمل را در حقیقت و گوهر ایمان جای دادند و در نتیجه، كسی را كه اطاعت نكند و یا بر خلاف ایمان خود عمل نمایند مؤمن نمیخوانند.
اما شیعه بر این اعتقاد است كه ماهیت ایمان همان «تصدیق» است و عمل و اطاعت جزء آن به حساب نمیآید؛ زیرا اگر اطاعت جزء ایمان باشد، لازم میآید در بسیاری از آیات، كه عمل صالح را به ایمان عطف كرده است، مانند «اِنَّ الَّذینَ آمَنوا وَ عَمِلوُا الصالِحاتِ» (بقره: ۲۷۷) تكرار بدون فایده صورت گرفته باشد. بنابراین، از نگاه ما، مؤمنانی كه به مقتضای ایمان خود عمل نمیكنند و یا مرتكب گناه میشوند، از دایره ایمان خارج نمیگردند، بلكه مؤمن فاسق قلمداد میشوند.(۹۰)
افزون بر وجود آیاتی كه در آنها عمل صالح به ایمان عطف شده است، آیاتی نیز وجود دارند كه به نحو بهتری به جدایی عمل از ایمان شهادت میدهند؛ مانند: «وَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتَ مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَی وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَـئِكَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَٔ وَلاَ یُظْلَمُونَ نَقِیرا» (نساء: ۱۲۴)، این آیه نشان میدهد كه عمل صالح گاهی همراه ایمان و گاهی بدون آن صورت میگیرد و آیه «وَالْمُقِیمِینَ الصَّلاَهَٔ وَالْمُؤْتُونَ الزَّكَاهَٔ وَالْمُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ»(نساء: ۱۶۲) و آیات دیگر.(۹۱)
علّامه طباطبائی نیز بر این عقیده هستند كه عمل از حقیقت ایمان خارج است؛ زیرا عمل با نفاق جمع میشود؛ یعنی منافقان، كه حق بر ایشان ظهور علمی یافته، عمل میكنند، اما در عین حال، ایمان ندارند.(۹۲)
به هر روی، درست است كه عمل از ماهیت ایمان جداست، اما بدون شك، در قوّت و ضعف ایمان تأثیر بسزایی دارد. ایمان در اثر مداومت در اطاعت، قوی و در اثر ارتكاب گناهان، ضعیف میشود و همین قوّت اثر و ضعف آن كاشف از این است كه مبدأ اثر قوی یا ضعیف بوده است: «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ»(فاطر: ۱۰)؛ «ثُمَّ كَانَ عَاقِبَهَٔ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَی أَن كَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِؤُون.»(روم: ۱۰) بنابراین، ثمره درخت ایمان عمل شایسته است و اگر ایمانی این ثمره را به بار نیاورد، معلوم میشود كه ضعیف و یا بر اثر تكرار گناهان، نابود شده است.(۹۳)
● متعلّق ایمان
یكی از مباحث مهم درباره ایمان، این است كه ایمان به چه چیزهایی تعلّق میگیرد؟ در بسیاری از آیات، ایمان یا مؤمن به طور مطلق آمده و متعلّق آن ذكر نشده است؛ مانند: «اِلاَّ الَّذینَ آمَنوُا وَ عَمِلوُا الصّالِحات»(عصر: ۳)؛ «مَنْ عَمِلَ صَالِحا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاهًٔ طَیِّبَهًٔ» (نحل: ۹۷)؛ «وَاتَّقُواْ اللّهَ إِن كُنتُم مُؤْمِنِینَ» (مائده: ۵۷)؛ و آیات دیگر. اما در بسیاری از آیات، با تعابیر گوناگون، متعلّق ایمان را «اللّه» ذكر كرده است؛ مانند: «وَ مَن یُؤمِنِ بِاللّهِ»(تغابن: ۹)؛ «مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ» (بقره: ۱۱۲)؛ «وَمَن یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَی اللَّهِ»(لقمان: ۲۲) و «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ.»(فصلّت: ۳۰)
و در آیات بسیاری، در كنار ایمان به «اللّه»، ایمان به قیامت، ملائكه، كتب آسمانی و پیامبران نیز ذكر شده است؛ مانند: «وَلَـكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَالْمَلآئِكَهِٔ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ» (بقره: ۱۷۷) و «لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ» (حدید: ۲۱)؛ «وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ»(محمّد: ۲) در برخی از آیات، متعلّق ایمان را «غیب» میداند: «الَّذینَ یُؤمِنونَ بِالغِیب.»(بقره: ۳)
بنابراین، متعلّق ایمان از نگاه قرآن، عبارت است از: اللّه، معاد، رسالت، غیب، ملائكه، پیامبران و كتب آسمانی.مسئله دیگر در ارتباط با متعلّق ایمان، این است كه از دیدگاه قرآن، ایمان نسبت به متعلّقات خود، باید مطلق باشد و تبعیض برنمیدارد. آیاتی در قرآن به این مسئله میپردازند: «أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاء مَن یَفْعَلُ ذَلِكَ مِنكُمْ إِلاَّ خِزْیٌ فِی الْحَیَاهِٔ الدُّنْیَا وَیَوْمَ الْقِیَامَهِٔ یُرَدُّونَ إِلَی أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»(بقره: ۸۵) و یا آیه «إِنَّ الَّذِینَ یَكْفُرُونَ بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُرِیدُونَ أَن یُفَرِّقُواْ بَیْنَ اللّهِ وَرُسُلِهِ وَیقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَیُرِیدُونَ أَن یَتَّخِذُواْ بَیْنَ ذَلِكَ سَبِیلاً أُوْلَـئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقّا وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِینَ عَذَابا مُّهِینا.»(نساء: ۱۵۰ـ ۱۵۱)
علّامه طباطبائی در تفسیر آیه اخیر مینویسد: منظور از «كفّار» در این آیه، كه به خدا و پیامبران او كفر میورزند، یهود و نصارا هستند؛ یهود به حضرت موسی ایمان آورده، به حضرت عیسی علیهالسلام و حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله كفر میورزند و نصارا به حضرت موسی و عیسی علیهماالسلام ایمان دارند، ولی به حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله كفر میورزند. این دو طایفه بر این پندارند كه به خدا و به بعضی از رسولان او كفر نورزیدهاند، بلكه تنها به برخی از رسولان او كافر شدهاند، در حالی كه این آیه به طور مطلق فرموده است: اینها به خدا و به همه رسولان او كفر ورزیدهاند. سپس برای توضیح مراد از اطلاق در آیه «إنَّ الَّذینَ یَكفُرونَ بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ...»، جمله «یُریدوُنَ أَن یُفَّرِّقوُا... وَ نَكفُر بِبَعضٍ» را بر آن عطف كرد. حاصل بیان چنین است كه یهود و نصارا به خدا و به همه رسولان او كافرند؛ زیرا میگویند: «ما به بعضی ایمان داریم و به بعضی دیگر كافریم»، میخواهند بین خدا و رسولان او جدایی ایجاد كنند؛ یعنی به خدا و بعضی از رسولانش ایمان آورند و به بعضی دیگر از رسولانش كفر بورزند، با اینكه آن بعض نیز فرستاده خداست و ردّ آن ردّ خدای تعالی است.
آنگاه به بیانی دیگر و با عطف تفسیر، مطلب را روشنتر نموده، میفرماید: «یُریدوُنَ أَنْ یَتَّخِذوا بَینَ ذَلكَ سَبیلاً» میخواهند بین ایمان به خدا و همه رسولانش و كفر به خدا و همه رسولانش راهی میانه اتخاذ كنند؛ یعنی به بعضی از رسولان خدا ایمان بیاورند و به بعضی دیگر كافر شوند، در حالی كه تنها یك راه به سوی خدا وجود دارد و آن ایمان به او و به همه رسولان اوست؛ زیرا رسول بدان دلیل كه فرستاده خداست از خود چیزی و اختیاری ندارد. پس ایمان به رسول خدا، ایمان به خداست و كفر به او، كفر محض به خداست.
بنابراین، كفر به بعضی و ایمان به بعضی دیگر از رسولان به همراه ایمان به خدای تعالی، چیزی جز جدایی انداختن میان خدا و رسولان او و استقلال دادن به رسول نیست و معنایش این است كه ایمان به آن رسول، هیچ ربطی به ایمان به خدا ندارد؛ كفر به او نیز ربطی به كفر به خدای تعالی ندارد. در نتیجه، این روش، روشی میانه است، اما چیزی جز پندار باطل نمیباشد؛ زیرا نمیتوان رسالت كسی را فرض كرد كه ایمان و كفر او هیچ ربطی به ایمان و كفر به خدای متعال نداشته باشد. با این بیان، روشن شد كه ایمان و خضوع در مقابل رسولی كه چنین شأنی دارد ـ یعنی مستقل است و كفر و ایمان به او هیچ ارتباطی به كفر و ایمان به خدا ندارد ـ شرك به خداست. بدین روی، خداوند پس از توصیف یهود و نصارا، میفرماید: «اولئِكَ هُمُ الْكافِرونَ حَقّا وَأعْتَدْنَا لِلكافِرینَ عَذابا مُهیِنا.» (نساء: ۱۵۱)(۹۴)
بنابراین، ایمان باید مطلق باشد و ایمان تبعیضی هیچ سودی در پی نداشته، انسان را به رستگاری ابدی رهنمون نمیسازد. سرّ مطلب آن است كه توحید در اسلام دارای مراتب است و اولین مرتبه و نصاب آن این است كه شخص امور ذیل را بپذیرد:
الف) واجبالوجود منحصر به اللّه است.
ب) اللّه خالق است.
ج) ربوبیت تكوینی از آن اوست.
د) ربوبیت تشریعی مختص اوست.
ه) كسی جز اللّه، شایسته پرستش نیست.
پس از پذیرش این پنج عقیده، او پا به عرصه توحید و اسلام گذاشته است و میتواند با سیر تكاملی خود، در دو حوزه علم و عمل به مراتب بالاتری از توحید نایل آید.(۹۵)
حال اگر فردی یكی از این پنج عقیده را نپذیرد و یا پس از پذیرش، انكار نماید، از وادی اسلام خارج شده، در زمره كفّار قرار میگیرد. برای مثال، ابلیس، كه داستانش به طور مكرّر در قرآن بیان شده است، به خالقیت اللّه(۹۶) و ربوبیت او(۹۷) و روز قیامت،(۹۸) اعتقاد داشت و به فرموده امام علی علیهالسلام ، شش هزار سال خدا را عبادت كرد،(۹۹) اما تنها بدین دلیل كه توحید در ربوبیت تشریعی نداشت، خداوند او را كافر نامید.(۱۰۰)
● آثار ایمان
ایمان افزون بر نجات انسان از آتش دوزخ، آثار و كاركردهایی نیز در حیات دنیوی دارد. از آیات قرآن استفاده میشود كه هر كس به خدا و پیامبر او ایمان آورد و مطابق آن عمل كند، زنده میشود، و هر كس این چنین نباشد، قهرا مرده خواهد بود: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا یُحْیِیكُمْ» (انفال: ۲۴) در آیه دیگری، منظور خود را از این زندگی بیان میكند: «مَنْ عَمِلَ صَالِحا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاهًٔ طَیِّبَهًٔ» (نحل: ۹۷) یعنی: خداوند به انسانهای مؤمنی كه كارهای نیك انجام میدهند، حیات پاكیزهای میبخشد.
علّامه طباطبائی در معنای «حیات طیبه» مینویسد: معنای «حیات طیبه» این نیست كه خداوند زندگی طبیعی و مادی او را خوب و پاكیزه میكند؛ زیرا زندگی طبیعی محكوم به زوال و دگرگونی است و این نمیتواند طیّب باشد. بنابراین، خداوند مؤمنان را به زندگی جدیدی زنده میكند كه آن غیر از زندگی است كه به دیگران نیز داده است. خداوند در این آیه، نفرمود اگر كسی مؤمن بود و عمل خوب كرد، ما زندگی موجود او را پاكیزه میكنیم؛ یعنی تنها صفت زندگی او را، كه مثلاً، خبیث بود، به طیب تبدیل میكنیم، بلكه فرمود: ما او را به زندگی پاكیزه زنده میكنیم و از این تعبیر، استفاده میشود كه مقصود از «حیات طیبّه» یك زندگی تازهای است كه در حریم آن آلودگی راه ندارد و آثار حقیقی بر آن مترتّب میشود.(۱۰۱)
علّامه طباطبائی آنگاه به آثار حیات طیّبه اشاره میكند و مینویسد: مؤمنان در حیات طیّبه دارای علم و قدرتی هستند كه میتوانند حقیقت اشیا را ببینند، از اینرو، اشیا در نگاه آنان، به دو گونه حق و باطل نمودار میشود. آنان از امور باطل، كه زندگی مادی دنیا و ظواهر فریبنده آن است، دوری میكنند و به عزّت خداوند اعتزاز میجویند. وقتی عزّت مؤمنان از خدا شد، دیگر وسوسههای شیطان و هوا و هوسهای نفس امّاره و فریبندگیهای دنیا نمیتوانند آنها را ذلیل سازند؛ زیرا دریافتهاند كه دنیا و نعمتهایش فناپذیرند.
صاحبان حیات طیّبه دل در گرو پروردگار خویش سپردهاند و جز او را نمیخواهند و جز تقرّب به درگاه او را دوست نمیدارند. آنها تنها از سخط خدا در هراسند و برای خویشتن زندگی پاك و جاودانهای سراغ دارند كه جز پروردگار بخشنده و مهربان آن را اداره نمیكند و در مسیر زندگی خود، جز معصیت و نافرمانی خدا، همه چیز را جمیل و زیبا میبینند.
وقتی انسان به چنین جایگاهی برسد، در نفس خود نور و كمال و قوّت و عزّت و لذت و سروری مییابد كه نه میتوان اندازهاش گرفت و نه میتوان توصیفش نمود. و چرا اینگونه نباشد و حال آنكه او در حیاتی جاودانه و نعمتی فناناپذیر و لذتی خالص از درد و كدورت و سعادتی خالی از شقاوت غرق است؟ و این همه، آثاری است حقیقی و ماندگار از آن حیات طیّبه. بنابراین، زندگی پاكیزه حیاتی است خالص كه هیچ خباثتی در آن نیست تا آن را فاسد و یا آثارش را تباه سازد.(۱۰۲)
علّامه طباطبائی در جایی دیگر، به كرامتهایی كه خداوند به مؤمنان در دنیا عنایت فرموده است، اشاره میكند و مینویسد: خداوند این افراد را به حیاتی طیّبه زنده میكند و به روح ایمان تأیید مینماید،(۱۰۳) از تاریكیها بیرون و به سوی نور حركتشان میدهد،(۱۰۴) برایشان نوری ایجاد میكند كه با آن نور مسیر زندگی را طی میكنند،(۱۰۵) خداوند ولی و سرپرست ایشان است،(۱۰۶) آنها نه ترسی دارند و نه دچار اندوه میگردند،(۱۰۷) خداوند همواره با آنهاست،(۱۰۸) اگر او را بخوانند دعایشان را مستجاب میكند،(۱۰۹) و چون به یاد او بیفتند او نیز به یادشان خواهد بود،(۱۱۰) و فرشتگان همواره به بشارت و سلام بر آنان نازل میشوند(۱۱۱) و غیر آن.(۱۱۲)
اما قرآن درباره كسانی كه مؤمن نیستند، میفرماید: خداوند آنها را گمراه میكند، از نور به سوی ظلمت بیرون میبرد، بر دلهایشان مهر میزند، بر گوش و چشمانشان پرده میافكند، رویشان را به عقب برمیگرداند، شیطانها را قرین و دمساز آنان میكند تا گمراهشان كند، به طوری كه از گمراهیشان خرسند باشند و بپندارند كه راه همان است كه ایشان دارند، شیاطین كارهای زشتشان را در نظرشان زینت میبخشند، شیاطین سرپرست آنها هستند، خداوند آنها را به طریقی كه خودشان نیز نفهمند، استدراج میكند و آنها را به لذایذ و زینتهای ظاهری دنیا سرگرم میكند تا از اصلاح خود غافل بمانند و به ادامه طغیان وادارشان میدارد تا بكلی سرگردان شوند و... .(۱۱۳)
بنابراین، مؤمن در دنیا غرق در شادی، شكیبایی، آرامش، هدایت، رضایت و عبادت است، اما كافر در دنیا، با گمراهی، جهالت، سرگردانی، غم و اندوه و احساس پوچی و بیمعنایی همراه است.
مصطفی آزادیان
پینوشتها
۱. faith.
۲ـ اعمال، ۱۶:۳۱؛ رومیان: ۵:۱؛ ۹:۳۰؛ افسسیان ۲:۸.
۳ـ غلاطیان، ۳: ۵ و ۱۴.
۴ـ اعمال، ۱۵:۹؛ ۲۶:۱۸.
۵ـ قرنتیان دوم، ۱: ۲۴؛ رومیان، ۱۱: ۲۰؛ اول پطرس، ۱:۵؛ اول یوحنّا، ۵:۴.
۶ـ اعمال: ۱۴:۹.
۷ـ مرقس، ۹: ۲۳؛ رومیان، ۴:۱۸ـ۲۱؛ عبرانیان، ۱۱:۳۲ـ۴۰.
۸ـ یوحنّا، ۱۶:۹؛ رومیان، ۱۴:۲۳.
۹. John Hick, "FAITH", IN Encyclopedia of Philosophy, (Ed.) Paul Edwards, V.۳, P. ۱۶۵.
۱۰. Ibid.
۱۱ـ محسن جوادی، ایمان در عرصه كلام و قرآن، قم، معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامی، ۱۳۷۶، ص ۱۹و۲۰.
۱۲. sience.
۱۳. Opinion.
۱۴ـ محسن جوادی، پیشین، ص ۸۵.
۱۵ـ محمّدتقی فعّالی، ایمان دینی در اسلام و مسیحیت، كانون اندیشه جوان، ۱۳۷۸، ص ۸۵ و ۸۶.
۱۶ـ محسن جوادی، پیشین، ص ۲۴.
۱۷ـ همان، ص ۲۳.
۱۸ـ همان، ص ۲۴.
۱۹ـ محمّدتقی فعّالی، پیشین، ص ۸۷.
۲۰ـ جان هیك، فلسفه دین، ترجمه بهزاد سالكی، تهران، الهدی، ۱۳۷۶، ص ۱۳۲، به نقل از:
The Catholic Encyclopedia, (New york: Robert Appleton Co., ۱۹۱۲), ×۱۱۱,۱.
۲۱ـ جان هیك، پیشین.
۲۲ـ برای اطلاع از این نظریهها، ر.ك: جان هیك، پیشین، ص ۱۳۶ـ ۱۴۴.
۲۳. trust.
۲۴. The Encyclopedia of Philosophy, Ibid, P.۱۶۶.
۲۵. belief that.
۲۶. belief in.
۲۷ـ محسن جوادی، پیشین، ص ۲۸.
۲۸. Rechard Swinburne, Faith and Reason, (New Yok: Oxford University Press inc, ۱۹۹?), p. ۱۱۰.
۲۹ـ محسن جوادی، پیشین، ص ۳۰.
۳۰ـ جان هیك، پیشین، ص ۱۴۹.
۳۱ـ همان، ص ۱۵۱.
۳۲ـ همان، ص ۱۵۰.
۳۳. Puzzle pictures.
۳۴ـ جان هیك، پیشین، ص ۱۵۱ و ۱۵۲.
۳۵ـ محسن جوادی، پیشین، ص ۵۱ و ۵۲.
۳۶ـ همان، ص ۵۳.
۳۷ـ رومیان، ۱:۱۹ـ۲۰.
۳۸ـ مزمور، ۹:۱۰.
۳۹ـ چارلز هورن، نجاتشناسی، ترجمه سارو خاچیكی، تهران، آفتاب عدالت، ۱۳۶۱، ص ۸۹.
۴۰ـ مایكل پترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، تهران، طرح نو، ۱۳۷۶، ص ۵۰۴.
۴۱ـ همان، ص ۹۵.
۴۲ـ همان، ص ۹۲.
۴۳ـ سارو خاچیكی، اصول مسیحیت، چ دوم، تهران، حیات ابدی، ۱۹۸۲ م، ص ۹۵.
۴۴ـ امثال، ۲۳:۲۶.
۴۵ـ متی، ۱۱:۲۸ـ۲۹.
۴۶ـ هنری تیسین، الهیات مسیحی، ترجمه ط. میكائیلیان، تهران، حیات ابدی، ص ۲۵۸.
۴۷ـ عبرانیان، ۱۱؛۱.
۴۸ـ چارلز هورن، پیشین، ص ۹۰.
۴۹ـ الوین پلانتینجا، عقل و ایمان، ترجمه بهناز صفری، قم، اشراق، ۱۳۸۱، ص ۳۳.
۵۰ـ همان.
۵۱ـ همان.
۵۲ـ القس جیمس انس الامیركانی، نظام التعلیم فی علم اللاهوت القویم، بیروت، مطبعهٔ الامیركائی، ۱۸۸۸، ج ۲، ص ۳۴۳ و ۳۴۴.
۵۳ـ غلاطیان، ۲:۱۶.
۵۴ـ الوین پلانتینجا، پیشین، پاورقی ص ۱۳۷.
۵۵ـ رومیان، ۱۰،۸ ـ۱۰.
۵۶ـ الوین پلانتینجا، پیشین، ص ۳۷.
۵۷ـ «پس چون كه به ایمان عادل شمرده شدیم، نزد خدا سلامتی داریم به وساطت خداوند ما عیسی مسیح.» (رومیان، ۵:۱).
۵۸ـ عبرانیان، ۴:۳.
۵۹ـ اول پطرس، ۱:۸ / القس جیمس انس الامیركائی، پیشین، ج ۲، ص ۳۴۲.
۶۰ـ هنری تیسین، پیشین، ص ۲۵۹.
۶۱ـ رومیان، ۸:۹ـ۱۱.
۶۲ـ القس جیمس انس الامیركانی، پیشین، ص ۳۴۲ـ ۳۴۳.
۶۳ـ همان، ص ۳۴۶.
۶۴ـ همان.
۶۵ـ همان.
۶۶ـ متی، ۵:۱۶.
۶۷ـ خلیل بن احمد فراهیدی، ترتیب كتابالعین، مقدّمه و تعلیق محمدحسن بكائی، قم، انتشارات اسلامی، ۱۴۱۴ ق، واژه «ایمان» / ابن منظور، لسانالعرب المحیط، مقدّمه شیخ عبداللّه علایلی، بیروت، دارالجبل و دارالسان العرب، ۱۴۰۸ ق، واژه «امن»، ج ۱ / ابن اثیر، النهایه، تحقیق طاهر احمد زاوی و محمود طناحی، چ چهارم، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ۱۳۶۷، ج ۱، واژه «امن».
۶۸. L. Gardet, "Iman", In The Encyclopadia of Islam, V.III, Leiden E.J. Brill and London Luzac & co. ۱۹۸۶, P. ۱۱۷۰.
۶۹ـ سعدالدین تفتازانی، شرح المقاصد، تحقیق و تعلیق و مقدّمه عبدالرحمن عمیره، بیروت، عالمالكتب، ج ۵، ص ۱۷۵ـ ۱۷۷.
۷۰ـ همان، ص ۷۶ / فاضل مقداد سیوری، ارشادالطالبین الی نهجالمسترشدین، تحقیق سیدمهدی رجائی، به اهتمام سیدمحمود مرعشی، قم، كتابخانه آیهٔالله مرعشی نجفی، ۱۴۰۵ ق، ص ۴۳۹.
۷۱ـ سعدالدین تفتازانی، پیشین.
۷۲ـ همان.
۷۳ـ نصیرالدین طوسی، تجرید الاعتقاد، تحقیق محمدجواد حسینی جلالی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۴۰۷ ق، ص ۳۰۹.
۷۴ـ علّامه حلی، مناهج الیقین فی اصولالدین، تحقیق یعقوب جعفری، تهران، اسوه، ۱۴۱۵ ق، ص ۵۳۲.
۷۵ـ فاضل مقداد سیوری، پیشین، ص ۴۳۹ / سعدالدین تفتازانی، پیشین، ص ۱۷۵.
۷۶ـ سعدالدین تفتازانی، پیشین، ص ۱۷۵.
۷۷ـ علّامه حلّی، انوارالملكوت فی شرح الیاقوت، تحقیق محمدمهدی نجمی، چ دوم، رضی و بیدار، ۱۳۶۳، ص ۱۷۹ / ابن میثم بحرانی، قواعدالمرام فی علم الكلام، تحقیق سیداحمد حسینی، چ دوم، قم، كتابخانه آیهٔالله مرعشی نجفی، ۱۴۰۶ ق، ص ۱۷۰.
۷۸ـ ابن میثم بحرانی، پیشین، ص ۱۷۰ / فاضل مقداد سیوری، پیشین، ص ۴۴۰.
۷۹ـ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، چ دوم، تهران، صدرا، ۱۳۷۰. ج ۱، ص ۲۹۱.
۸۰ـ عبدالله جوادی آملی، تسنیم (تفسیر قرآن كریم)، قم، اسراء، ۱۳۷۸، ج ۲، ص ۱۵۶ و ۱۵۷.
۸۱ـ سید محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیرالقرآن، چ پنجم، قم، اسماعیلیان، ۱۴۱۲ ق، ج ۱، ص ۴۵.
۸۲ـ همان، ج ۱۸، ص ۱۵۸.
۸۳ـ همان، ج ۱۵، ص ۶.
۸۴ـ همان، ج ۸، ص ۲۷۷.
۸۵ـ روحالله موسوی خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، ۱۳۷۷، ص ۸۷ و ۸۸.
۸۶ـ محمدتقی مصباح، اخلاق در قرآن، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، ۱۳۷۸، ج ۱، ص ۱۲۸.
۸۷ـ عبداللّه جوادی آملی، پیشین، ج ۲، ص ۱۵۷.
۸۸ـ سید محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج ۱۸، ص ۲۵۹.
۸۹ـ همان، ج ۱۱، ص ۳۵۴.
۹۰ـ علّامه حلّی، انوارالملكوت فی شرحالیاقوت، ص ۱۷۹ـ۱۸۰.
۹۱ـ مانند آیات: اعراف: ۱۵۸ / سجده: ۱۸ـ۲۰ / فاطر: ۱۰.
۹۲ـ سید محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج ۱۸، ص ۲۵۹.
۹۳ـ همان، ص ۲۶۰ و ۲۶۱.
۹۴ـ همان، ج ۵، ص ۱۲۵ـ ۱۲۶.
۹۵ـ محمدتقی مصباح، معارف قرآن، چ دوم، قم، مؤسسه در راه حق، ۱۳۶۸، ج ۳، ص ۶۰.
۹۶ـ «مرا از آتش آفریدی و او را از گل آفریدی.» (اعراف: ۱۲)
۹۷ـ «گفت: پروردگارا، به سبب آنكه مرا گمراه ساختی، من [هم گناهانش را] در زمین برایشان میآرایم و همه را گمراه خواهم ساخت.» (حجر: ۳۹)
۹۸ـ «گفت: پروردگارا، پس مرا تا روزی كه برانگیخته خواهند شد، مهلت ده.» (حجر: ۳۶)
۹۹ـ نهجالبلاغه، خطبه قاصعه.
۱۰۰ـ بقره: ۳۴.
۱۰۱ـ سید محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج ۱۲، ص ۳۴۲.
۱۰۲ـ همان، ج ۱۲، ص ۳۴۲ و ۳۴۳.
۱۰۳ـ مجادله: ۲۲.
۱۰۴ـ مجادله: ۲۲.
۱۰۵ـ انعام: ۱۲۲.
۱۰۶ـ بقره: ۲۵۷ / آل عمران: ۶۸.
۱۰۷ـ مائده: ۶۹.
۱۰۸ـ توبه: ۴۰.
۱۰۹ـ غافر: ۶۰.
۱۱۰ـ بقره: ۱۵۲.
۱۱۱ـ هود: ۶۹ / نحل: ۳۲ / غافر: ۷ / شوری: ۵.
۱۱۲ـ سید محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج ۲، ص ۹۱.
۱۱۳ـ همان.
پینوشتها
۱. faith.
۲ـ اعمال، ۱۶:۳۱؛ رومیان: ۵:۱؛ ۹:۳۰؛ افسسیان ۲:۸.
۳ـ غلاطیان، ۳: ۵ و ۱۴.
۴ـ اعمال، ۱۵:۹؛ ۲۶:۱۸.
۵ـ قرنتیان دوم، ۱: ۲۴؛ رومیان، ۱۱: ۲۰؛ اول پطرس، ۱:۵؛ اول یوحنّا، ۵:۴.
۶ـ اعمال: ۱۴:۹.
۷ـ مرقس، ۹: ۲۳؛ رومیان، ۴:۱۸ـ۲۱؛ عبرانیان، ۱۱:۳۲ـ۴۰.
۸ـ یوحنّا، ۱۶:۹؛ رومیان، ۱۴:۲۳.
۹. John Hick, "FAITH", IN Encyclopedia of Philosophy, (Ed.) Paul Edwards, V.۳, P. ۱۶۵.
۱۰. Ibid.
۱۱ـ محسن جوادی، ایمان در عرصه كلام و قرآن، قم، معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامی، ۱۳۷۶، ص ۱۹و۲۰.
۱۲. sience.
۱۳. Opinion.
۱۴ـ محسن جوادی، پیشین، ص ۸۵.
۱۵ـ محمّدتقی فعّالی، ایمان دینی در اسلام و مسیحیت، كانون اندیشه جوان، ۱۳۷۸، ص ۸۵ و ۸۶.
۱۶ـ محسن جوادی، پیشین، ص ۲۴.
۱۷ـ همان، ص ۲۳.
۱۸ـ همان، ص ۲۴.
۱۹ـ محمّدتقی فعّالی، پیشین، ص ۸۷.
۲۰ـ جان هیك، فلسفه دین، ترجمه بهزاد سالكی، تهران، الهدی، ۱۳۷۶، ص ۱۳۲، به نقل از:
The Catholic Encyclopedia, (New york: Robert Appleton Co., ۱۹۱۲), ×۱۱۱,۱.
۲۱ـ جان هیك، پیشین.
۲۲ـ برای اطلاع از این نظریهها، ر.ك: جان هیك، پیشین، ص ۱۳۶ـ ۱۴۴.
۲۳. trust.
۲۴. The Encyclopedia of Philosophy, Ibid, P.۱۶۶.
۲۵. belief that.
۲۶. belief in.
۲۷ـ محسن جوادی، پیشین، ص ۲۸.
۲۸. Rechard Swinburne, Faith and Reason, (New Yok: Oxford University Press inc, ۱۹۹?), p. ۱۱۰.
۲۹ـ محسن جوادی، پیشین، ص ۳۰.
۳۰ـ جان هیك، پیشین، ص ۱۴۹.
۳۱ـ همان، ص ۱۵۱.
۳۲ـ همان، ص ۱۵۰.
۳۳. Puzzle pictures.
۳۴ـ جان هیك، پیشین، ص ۱۵۱ و ۱۵۲.
۳۵ـ محسن جوادی، پیشین، ص ۵۱ و ۵۲.
۳۶ـ همان، ص ۵۳.
۳۷ـ رومیان، ۱:۱۹ـ۲۰.
۳۸ـ مزمور، ۹:۱۰.
۳۹ـ چارلز هورن، نجاتشناسی، ترجمه سارو خاچیكی، تهران، آفتاب عدالت، ۱۳۶۱، ص ۸۹.
۴۰ـ مایكل پترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، تهران، طرح نو، ۱۳۷۶، ص ۵۰۴.
۴۱ـ همان، ص ۹۵.
۴۲ـ همان، ص ۹۲.
۴۳ـ سارو خاچیكی، اصول مسیحیت، چ دوم، تهران، حیات ابدی، ۱۹۸۲ م، ص ۹۵.
۴۴ـ امثال، ۲۳:۲۶.
۴۵ـ متی، ۱۱:۲۸ـ۲۹.
۴۶ـ هنری تیسین، الهیات مسیحی، ترجمه ط. میكائیلیان، تهران، حیات ابدی، ص ۲۵۸.
۴۷ـ عبرانیان، ۱۱؛۱.
۴۸ـ چارلز هورن، پیشین، ص ۹۰.
۴۹ـ الوین پلانتینجا، عقل و ایمان، ترجمه بهناز صفری، قم، اشراق، ۱۳۸۱، ص ۳۳.
۵۰ـ همان.
۵۱ـ همان.
۵۲ـ القس جیمس انس الامیركانی، نظام التعلیم فی علم اللاهوت القویم، بیروت، مطبعهٔ الامیركائی، ۱۸۸۸، ج ۲، ص ۳۴۳ و ۳۴۴.
۵۳ـ غلاطیان، ۲:۱۶.
۵۴ـ الوین پلانتینجا، پیشین، پاورقی ص ۱۳۷.
۵۵ـ رومیان، ۱۰،۸ ـ۱۰.
۵۶ـ الوین پلانتینجا، پیشین، ص ۳۷.
۵۷ـ «پس چون كه به ایمان عادل شمرده شدیم، نزد خدا سلامتی داریم به وساطت خداوند ما عیسی مسیح.» (رومیان، ۵:۱).
۵۸ـ عبرانیان، ۴:۳.
۵۹ـ اول پطرس، ۱:۸ / القس جیمس انس الامیركائی، پیشین، ج ۲، ص ۳۴۲.
۶۰ـ هنری تیسین، پیشین، ص ۲۵۹.
۶۱ـ رومیان، ۸:۹ـ۱۱.
۶۲ـ القس جیمس انس الامیركانی، پیشین، ص ۳۴۲ـ ۳۴۳.
۶۳ـ همان، ص ۳۴۶.
۶۴ـ همان.
۶۵ـ همان.
۶۶ـ متی، ۵:۱۶.
۶۷ـ خلیل بن احمد فراهیدی، ترتیب كتابالعین، مقدّمه و تعلیق محمدحسن بكائی، قم، انتشارات اسلامی، ۱۴۱۴ ق، واژه «ایمان» / ابن منظور، لسانالعرب المحیط، مقدّمه شیخ عبداللّه علایلی، بیروت، دارالجبل و دارالسان العرب، ۱۴۰۸ ق، واژه «امن»، ج ۱ / ابن اثیر، النهایه، تحقیق طاهر احمد زاوی و محمود طناحی، چ چهارم، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ۱۳۶۷، ج ۱، واژه «امن».
۶۸. L. Gardet, "Iman", In The Encyclopadia of Islam, V.III, Leiden E.J. Brill and London Luzac & co. ۱۹۸۶, P. ۱۱۷۰.
۶۹ـ سعدالدین تفتازانی، شرح المقاصد، تحقیق و تعلیق و مقدّمه عبدالرحمن عمیره، بیروت، عالمالكتب، ج ۵، ص ۱۷۵ـ ۱۷۷.
۷۰ـ همان، ص ۷۶ / فاضل مقداد سیوری، ارشادالطالبین الی نهجالمسترشدین، تحقیق سیدمهدی رجائی، به اهتمام سیدمحمود مرعشی، قم، كتابخانه آیهٔالله مرعشی نجفی، ۱۴۰۵ ق، ص ۴۳۹.
۷۱ـ سعدالدین تفتازانی، پیشین.
۷۲ـ همان.
۷۳ـ نصیرالدین طوسی، تجرید الاعتقاد، تحقیق محمدجواد حسینی جلالی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۴۰۷ ق، ص ۳۰۹.
۷۴ـ علّامه حلی، مناهج الیقین فی اصولالدین، تحقیق یعقوب جعفری، تهران، اسوه، ۱۴۱۵ ق، ص ۵۳۲.
۷۵ـ فاضل مقداد سیوری، پیشین، ص ۴۳۹ / سعدالدین تفتازانی، پیشین، ص ۱۷۵.
۷۶ـ سعدالدین تفتازانی، پیشین، ص ۱۷۵.
۷۷ـ علّامه حلّی، انوارالملكوت فی شرح الیاقوت، تحقیق محمدمهدی نجمی، چ دوم، رضی و بیدار، ۱۳۶۳، ص ۱۷۹ / ابن میثم بحرانی، قواعدالمرام فی علم الكلام، تحقیق سیداحمد حسینی، چ دوم، قم، كتابخانه آیهٔالله مرعشی نجفی، ۱۴۰۶ ق، ص ۱۷۰.
۷۸ـ ابن میثم بحرانی، پیشین، ص ۱۷۰ / فاضل مقداد سیوری، پیشین، ص ۴۴۰.
۷۹ـ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، چ دوم، تهران، صدرا، ۱۳۷۰. ج ۱، ص ۲۹۱.
۸۰ـ عبدالله جوادی آملی، تسنیم (تفسیر قرآن كریم)، قم، اسراء، ۱۳۷۸، ج ۲، ص ۱۵۶ و ۱۵۷.
۸۱ـ سید محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیرالقرآن، چ پنجم، قم، اسماعیلیان، ۱۴۱۲ ق، ج ۱، ص ۴۵.
۸۲ـ همان، ج ۱۸، ص ۱۵۸.
۸۳ـ همان، ج ۱۵، ص ۶.
۸۴ـ همان، ج ۸، ص ۲۷۷.
۸۵ـ روحالله موسوی خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، ۱۳۷۷، ص ۸۷ و ۸۸.
۸۶ـ محمدتقی مصباح، اخلاق در قرآن، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، ۱۳۷۸، ج ۱، ص ۱۲۸.
۸۷ـ عبداللّه جوادی آملی، پیشین، ج ۲، ص ۱۵۷.
۸۸ـ سید محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج ۱۸، ص ۲۵۹.
۸۹ـ همان، ج ۱۱، ص ۳۵۴.
۹۰ـ علّامه حلّی، انوارالملكوت فی شرحالیاقوت، ص ۱۷۹ـ۱۸۰.
۹۱ـ مانند آیات: اعراف: ۱۵۸ / سجده: ۱۸ـ۲۰ / فاطر: ۱۰.
۹۲ـ سید محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج ۱۸، ص ۲۵۹.
۹۳ـ همان، ص ۲۶۰ و ۲۶۱.
۹۴ـ همان، ج ۵، ص ۱۲۵ـ ۱۲۶.
۹۵ـ محمدتقی مصباح، معارف قرآن، چ دوم، قم، مؤسسه در راه حق، ۱۳۶۸، ج ۳، ص ۶۰.
۹۶ـ «مرا از آتش آفریدی و او را از گل آفریدی.» (اعراف: ۱۲)
۹۷ـ «گفت: پروردگارا، به سبب آنكه مرا گمراه ساختی، من [هم گناهانش را] در زمین برایشان میآرایم و همه را گمراه خواهم ساخت.» (حجر: ۳۹)
۹۸ـ «گفت: پروردگارا، پس مرا تا روزی كه برانگیخته خواهند شد، مهلت ده.» (حجر: ۳۶)
۹۹ـ نهجالبلاغه، خطبه قاصعه.
۱۰۰ـ بقره: ۳۴.
۱۰۱ـ سید محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج ۱۲، ص ۳۴۲.
۱۰۲ـ همان، ج ۱۲، ص ۳۴۲ و ۳۴۳.
۱۰۳ـ مجادله: ۲۲.
۱۰۴ـ مجادله: ۲۲.
۱۰۵ـ انعام: ۱۲۲.
۱۰۶ـ بقره: ۲۵۷ / آل عمران: ۶۸.
۱۰۷ـ مائده: ۶۹.
۱۰۸ـ توبه: ۴۰.
۱۰۹ـ غافر: ۶۰.
۱۱۰ـ بقره: ۱۵۲.
۱۱۱ـ هود: ۶۹ / نحل: ۳۲ / غافر: ۷ / شوری: ۵.
۱۱۲ـ سید محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج ۲، ص ۹۱.
۱۱۳ـ همان.
منبع : مجله معرفت
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست