چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا


شعر مقدم است یا نظریه؟


شعر مقدم است یا نظریه؟
"هر جنبش علمی یا ادبی پیش از هر چیز باید بر اساس اثر تولید شده قضاوت شود و نه بر اساس بلاغت بیانیه هایش." (آیخن باوم)
این سخن نظریه پرداز فرمالیست روس را باید با آب طلا نوشت. البته بحث او بر سر جنبشهای علمی و ادبی است که ضرورتهای اجتماعی عامل اصلی ظهور و بروز آنهاست نه حرکات هیستریک و هیاهوهای شبه جنبشهایی که می خواهند با اراده گرایی خود را به جامعه تحمیل کنند و مبنای حرکتشان بیشتر نظریه های نقد ادبی ست تا جنبشهای جاری و سیال ادبی که به طور طبیعی می توانند در جریان تعاملات فرهنگی مرزهای ملی را پشت سر گذارند. به عنوان مثال سوررئالیسم یک جنبش ادبی است ولی فرمالیسم یک نظریه ی ادبی است که به کار بررسی آثار ادبی می آید. همچنین است ساختارگرایی ، نشانه شناسی و…
بی تردید آشنایی شاعران با این نظریه ها نه تنها زیانبار نیست بلکه لازم است. همانطور که آشنایی با نظریه های فلسفی، تاریخی یا جامعه شناسی می تواند در خدمت غنای شعری شاعر باشد. در واقع در جهان هستی چیزی وجود ندارد که به کار شعر نیاید- در حالی که شعر به عنوان خالق جهان، خود به چیزی نیاز فوری ندارد چرا که همه ی نیازهای خود را خودش خلق می کند. اما آشنایی با یک نظریه تفاوت دارد با این که شاعران براساس نظریه ها و تزهای از پیش اندیشیده ی مکاتب نقد یا بیانیه های ادبی شعر بگویند. امری که در دهه های اخیر به گرایش مسلط در شعر فارسی تبدیل شده است؛ و کسانی در محافلی که دایر کرده اند شاعران جوان را به انبان نظریه های ادبی و فلسفی و زبانی نظریه پردازانی تبدیل کرده اند که نظریه هایشان در شرایط اجتماعی و موقعیت تاریخی متفاوتی، برای مردمی با فرهنگی کاملاً متفاوت و زبانی دیگر طراحی و پردازش شده اند، موجوداتی (نظریه ها) که متعلق به جغرافیای دیگری هستند و معمولاً با جامعه ی مقصد کمترین سازگاری را نشان می دهند. مثل این که بخواهیم در همدان موز یا کیوی پرورش دهیم یا در تنکابن باغ خرما ایجاد کنیم. ممکن است ریشه بدوانند و سبز شوند اما باغ را با میوه هایش می شناسند. باغی که میوه نمی دهد یا میوه های ناقص الخلقه می دهد باغ نیست فقط شیره ی خاک را می مکد.
نظریه هایی که از شرایط اجتماعی، موقعیت تاریخی و فرهنگی ملتی برنخاسته باشند یا با آن همگن نشده باشند و یا با ویژگیهای زبانی مردمی ناسازگار باشند، هر قدر هم زیبا، پیشرو و انسانی باشند، نتیجه ای جز نقص و ناپسندی و اتلاف نیروها و استعداد شاعران نخواهند داشت. چنانکه در طول دهه های اخیر شاهد آن بودیم .
اما شاعران باید حاصل جمع و عصاره ی فرهنگی جامعه ی خود باشند. این موضوع به روش فکری آنها مربوط نمی شود. سعدی و مولوی هر دو در یک عصر می زیستند و محصول زبان فارسی و فرهنگ ایرانی- اسلامی بودند، ولی هم فکر نبودند. هریک جهان خاص خود را خلق می کردند که هردو جهان متعلق به مردمی بود که در طول قرنها معرفت و هستی شناسی آنها را شکل داده بودند. جامعه افراد همشکل پرورش نمی دهد. در جامعه هر کسی با فردیت و شکل و شمایل مادی و معنوی خود ظاهر می شود. جوامع بشری به طور طبیعی متکثر هستند و شاعران هم جزئی از این کثرت اجتماعی هستند و باید به طور طبیعی از جایگاه خود برخیزند و فردیت خود و جهان انفرادی خود را بیافرینند، نه اینکه معرفتی دور از ذهنیت اجتماعی و فرهنگ غریزیشان به آنان تزریق شود، و جهان درون آنان را با دنیای مردمی که از میان آنان برخاسته اند بیگانه سازد و در نهایت به شعر آسیب برساند.
در زبان فارسی بیانیه های ادبی با تندر کیا آغاز می شوند و در سال ۱٣٨٦ به عارفانی و بیانیه "شعر رادیکال بومی" ختم می شوند، و البته همچنان ادامه خواهند داشت. یکی از مهمترین ویژگیهای بیانیه های ادبی، برنامه ای کردن تولیدات ادبی است و برنامه ای کردن هم مترادف است با دخالت بیش از اندازه ی آگاهی در آنها. مثلاً اگر شاعر بخواهد در شعرش تزهای زیر را رعایت کند :
- حجم گرایی آنهایی را گروه می کند که در ماوراء واقعیت به جستجوی دریافتهای مطلق و فوری و بی تسکین اند و عطش این دریافتها هر جستجوی دیگر را در آنها باطل کرده است.
- مطلق است برای آنکه از حکمت وجودی واقعیت و از علت غایی آن برخاسته است و، در تظاهر خود، خویش را با واقعیت مادر آشنا نمی کند .
- فوری است برای آنکه شاعر در رسیدن به دریافت، از حجمی که بین آن دریافت و واقعیت مادر بوده است- نه از طول- به سرعت پریده است، بی آنکه جای پایی و علامتی به جا گذارد .
- بی تسکین است برای آنکه به جستجوی حجمی برای پریدن، جذبه ی حجمهای دیگری است که عطش کشف و جهیدن می دهد.
چه کسی می تواند این جمله ها را دقیق و درست بفهمد؟ تمام عمر رویایی صرف توضیح این بیانیه شده است بدون این که توانسته باشد توفیقی اصولی در روشنگری آن به دست آورد. چون او در توضیح امری نامفهوم جمله هایی بغرنج و نامفهوم به کار می برد. وقتی هم گفته می شود که مردم نمی فهمند. چه می گویی؟ می گوید: "در هیچ عصری به اندازه ی عصر ما بشر از فهم "خودش" این همه ناتوان نبوده است. من همان "خود" بشر امروزم" !!!
بیایید فرض کنیم شاعری این مسائل را فهمید. آنگاه باید مدام مراقب باشد که از آنها تخطی نکند. چیزی که همیشه او را از دنیای ناآگاهی هایش به سوی آگاهی باز خواهد گرداند. تازه، اگر تخطی هم نکرد آیا به اصول زیر خواهد رسید ؟
- شعر حجم شعر حرفهای قشنگ نیست، شعر کمال است، در کمالش وحشی است و در کشف زیبایی خشونت می کند.
- عتیقه نیست ولی از بوی باستان بیدار می شود.
آنگاه چه خواهد کرد شاعری که شعرش باید در "کمالش وحشی" باشد و در "کشف زیبایی خشونت" کند؟
شاعری که خود را به رعایت چنین چارچوب بی در و پیکر یا با در و پیکری ملزم می کند، یک شاعر متعهد است که شعر فرمایشی می سراید، با این فرق که او نه در مقابل انسان و جامعه بلکه در برابر اصول ذهنی پذیرفته اش متعهد است؛ و فرمانده او نه یک نیروی اجتماعی بلکه بیانیه ای است که به وسیله ی خودش یا دیگران طراحی شده است.
رویایی حق دارد که شعر شاعرانی را که پایبندیهای اجتماعی دارند "شعر تعهد، تعهد اسمی، تعهد تصمیمی، تعهد تهوع " (عبور از حجم) بنامد چرا که شعر خودش را در برابر بیانیه ی حجم متعهد می داند و آن را یک تعهد حقیقی، طبیعی، بی تظاهر و تهوع می بیند. ولی حاصل کار چیست؟ حاصل کار این است که شعر حجم چیزی جز خود رویایی نیست که شعرش چنان در شعورش غرق شده که فراموش کرده که قرار بوده همه ی هستی را در "اپوکه "ی هوسرلی اش مستحیل کند ...
همین طور است نتیجه ی کار دکتر رضا براهنی. بخشی از حرفهای ایشان در بیانیه ی "چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟" درست و پذیرفتنی است. ولی راه حلهایش به علت طبیعت برنامه ای کارش بر عنصر آگاهی متکی است. به همین جهت نتیجه ی کارش هیچ تناسبی با درستی حرفهایش ندارد. چرا که براهنی می خواست باکره ای به بلوغ نرسیده به اراده ی او دو قلو بزاید. در این کار توقیق هم به دست آورد. منتهی به جای زایمان آن را نازا کرد. او توانست شعر فارسی را گرفتار بحران کند، اما نتوانست از بطن این بحران نوزاد برومندی بیرون کشد. نتیجه، زرد رویی و بیماری دائمی بود که نصیب شعر فارسی شد. در واقع او با اقتدارگرایی خشنی می خواست کودکی را که در زهدان جامعه ی ایران نبالیده بود، به او بقبولاند .
واقعیت این است که هنر محصولی اجتماعی است و تحولات آن محصول دگرگونیهای اجتماعی است که از طریق صافی ذهن هنرمند بر زبان و قلمش جاری می شود. شاعر از طریق دگرگون کردن اشیا و پدیده های جهان بیرون و ترک وضعیتهای عادی آنها، نظر مخاطبانش را به سوی بازشناخت آنها سوق می دهد و در این رابطه تابع هیچ تز و نظریه ای نیست که هرلحظه خود را به رخ او بکشد و در پالایشی که خیال و فردیت ذاتی او در جهان واقع به عمل می آورد، دخالت ورزد. او جهان خود را خلق می کند و ما را به تماشا می خواند. جهان او با ما بیگانه نیست. هرچند جهانی که به صورت معمول می شناسیم نیست. بعد از این مرحله است که نظریه پردازان ادبی و منتقدین وارد می شوند و اصول و مبانی نظری کار شاعر را کشف و تدوین می کنند. می توان بیت زیر را به نوعی مناسب نظر ما در این باره تفسیر کرد.
در پس آینه طوطی صفتم داشته اند
آنجه استاد ازل گفت بگو می گویم
سعید سلطانی طارمی
دینگ دانگ
منبع : کانون فرهنگی اجتماعی ایرانیان مقیم اتریش