چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
پشت جبهه با چایسرد
از ویژگیهای مهم و برجسته داستانهای این مجموعه داشتن لحن متناسب با ساختار شخصیتی شخصیتهای داستانی است. نگاه نویسنده نگاهی واقعگرایانه است، میتوان گفت اکثر داستانهای این مجموعه دارای حادثه هستند؛ حادثههایی که توالی زمانشان، عمدتاً از طریق فلاش بک در هم ریخته و از خط روایی تخت خارج شدهاند. نظرگاههای به کار رفته در این مجموعه نظرگاه راوی اول شخص، دانای کل و بویژه دانای کل محدود، هستند.
در یکی از داستانهای این مجموعه، یعنی داستان «کنارآتش» نیز از دو نظرگاه اول شخص و دانای کل استفاده شده است. عینی کردن وخامت تلخ و جانخراش جنگ، نشان دادن پیامد عشقهای تند و احساسی، نمایاندن ناهنجاریها و نابسامانیهای متعدد اجتماعی، نوستالژی و نگاه انتقادی به ذهنیتهای متحجر و مردسالارانه، از مضامین برجسته داستانهای این مجموعه هستند. هراس از مرگ، پایداری در برابر عواملی که میخواهند غرایز و نیازهای فردی و اجتماعی (آزادی فردی و استقلال ملی) را سرکوب کنند، تزلزل اراده و سرانجام تسلیم در برابر احساسات و عواطف انسانی نیز از مضامین برجسته هستی شناسانه نهفته در داستانها هستند. استفاده از جغرافیا و فضای اقلیمی و محلی همراه با گویشهای خاص آن نیز از دیگر ویژگیهای برجسته این داستانها هستند. داستانهای «پیشتو»، «کامیون» و «عکس دو نفری» به جنگ اختصاص دارند. جنگی که به لحاظ کلیت معنایی در ادبیات داستانی در عرصه «ادبیات دور از جبهه» ترازبندی میشود و به عبارتی، به آسیبشناسی جنگ از نظر آسیبهای اجتماعی و روانی و اشغال شهرها و بطور کلی اثرات و عارضههای جنگ دور از جبهه میپردازد. یکی از ویژگیهای قابل توجه داستانهای این مجموعه بویژه در داستان «دو سال و چهارماه» آن است که نویسنده با وجود روایت توصیف جزء بهجزء، اطلاعات زیادی به خواننده خود نمیدهد بلکه خود خواننده را وا میدارد تا به کشف زوایای پنهان آن بپردازد و خود به مکاشفه برسد. به عبارت دیگر، نویسنده مضمون داستانش را نه صریحاً بلکه تلویحا بیان میکند و پیرنگ داستان واجد خصوصیتی استعاری است.
یعنی آنچه در داستان بیان نشده با مجموعهیی از وقایع کم اهمیت جایگزین میشوند. در این داستان نویسنده به بیان نشانهها و جملات کلیدی مثل عوض شدن آرایش زن، بیرون دادن نفسهای عمیق، بغ کردن یا گفتن اینکه مثلاً «به فکر لحاف سوخته ما نیستی» بسنده میکند و در آخر نیز تنها جمله کلیدی که اطلاعاتی را به ما میدهد جمله زنی است که از ته پاساژ به راوی میگوید «نشناختیاش؟ بالاخره میرداماد میخوره یا نه؟» تنها در اینجاست که خواننده با توجه به اصل قرینهسازی به کشفیاتی میرسد. میتوان با قاطعیت گفت در این داستان هنر نویسنده در آن بوده که هفت هشتم روایت را نمیگوید اما یک هشتم داستان به نحوی بیان شده که هفت هشتم بیان ناشده را خود خواننده میتواند از متن داستان استنباط کند. این داستان به لحاظ ایجاز، ابهام موجود، همچنین پایانبندی آزاد آن شباهت زیادی به ساختار داستانهای مینی مال دارد. عنصر تعلیق نیز در بیشتر داستانهای این مجموعه بویژه همراه با استفاده از عنصر غافلگیری در داستان «کنار آتش» به کار رفته است.
بطور کلی میتوان گفت در داستانهای «یک بغل سوغات» و «جای چرخ ماشینت» تقطیعهای زمانی با توجه به تداعی معانی به وقوع میپیوندند و نوستالژی در آن نقش بسزایی دارد. داستان «دسته کلید» نیز یک داستان بسیار پرهول است که از زبان راوی دانای کل محدودی روایت میشود که میخواهد کار پرخطری را مثل عکس گرفتن از مرغابیهایی که سرشان را شق ورق بالا گرفتهاند، انجام دهد. این داستان را میتوان یک داستان واقعگرای نمادین به شمار آورد. شخصیتها و اعمال و ریزه کاریها در این داستان واقعی و طبیعیاند و نمادها جزو طبیعی واقعیتها هستند و با آن در آمیختهاند؛ بطوری که معنای دیگری غیر از معنای ظاهری به آنها میدهند؛ اما نکتهیی که ذکر آن بویژه در این داستان ضروری به نظر میرسد آن است که گاه خواننده از این توصیفات طولانی خسته میشود و به نظر میرسد، ضرورتی به تکرار این توصیفات نیست. مثلاً «محله با همه جاذبههایش برای او سخت و وهم آلود و غریبه است. سطر هفتم ص ۴۰» از دیگر تکنیکهای به کار رفته در این مجموعه استفاده از تقطیعهای زمانی سینمایی با توجه تداعیها است که نویسنده در داستان «یک فنجان چای سرد» از آن استفاده کرده است.
در این داستان راوی دانای کل محدود، دختری است که در پیامد عشقهای تند و احساسی امروزی دچار مشکل شده است و در این رهگذر مورد سوء استفاده مطامع فرصت طلبانه پزشکی قرار میگیرد. فضای برفی اطراف نیز با روحیات راوی همخوانی دارد.
در داستان «کنار آتش» عنصر تعلیق برجسته است و همانطور که گفته شد در آن، از دو نظر گاه اول شخص و دانای کل استفاده شده است. در این داستان رجعت به گذشته نیز یکبار طی چند جمله، در ابتدای داستان و باردیگر به شکلی وسیعتر با زاویه دید دانای کل و باز با استفاده از تداعیها صورت میگیرد ضمن اینکه نویسنده با استفاده از فضاسازی طبیعی بیرونی کشمکشهای درونی شخصیت مرد را بخوبی منعکس میکند: «دو توده ابر سیاه از دو سوی آسمان به هم پیچیدند، رعد و برقی ناگهانی زمین را لرزاند. برقی آتش گون آسمان را در کام کشید صدای شلیک گلولهیی در آسمان گم شد.»
نرگس مقدسیان
در یکی از داستانهای این مجموعه، یعنی داستان «کنارآتش» نیز از دو نظرگاه اول شخص و دانای کل استفاده شده است. عینی کردن وخامت تلخ و جانخراش جنگ، نشان دادن پیامد عشقهای تند و احساسی، نمایاندن ناهنجاریها و نابسامانیهای متعدد اجتماعی، نوستالژی و نگاه انتقادی به ذهنیتهای متحجر و مردسالارانه، از مضامین برجسته داستانهای این مجموعه هستند. هراس از مرگ، پایداری در برابر عواملی که میخواهند غرایز و نیازهای فردی و اجتماعی (آزادی فردی و استقلال ملی) را سرکوب کنند، تزلزل اراده و سرانجام تسلیم در برابر احساسات و عواطف انسانی نیز از مضامین برجسته هستی شناسانه نهفته در داستانها هستند. استفاده از جغرافیا و فضای اقلیمی و محلی همراه با گویشهای خاص آن نیز از دیگر ویژگیهای برجسته این داستانها هستند. داستانهای «پیشتو»، «کامیون» و «عکس دو نفری» به جنگ اختصاص دارند. جنگی که به لحاظ کلیت معنایی در ادبیات داستانی در عرصه «ادبیات دور از جبهه» ترازبندی میشود و به عبارتی، به آسیبشناسی جنگ از نظر آسیبهای اجتماعی و روانی و اشغال شهرها و بطور کلی اثرات و عارضههای جنگ دور از جبهه میپردازد. یکی از ویژگیهای قابل توجه داستانهای این مجموعه بویژه در داستان «دو سال و چهارماه» آن است که نویسنده با وجود روایت توصیف جزء بهجزء، اطلاعات زیادی به خواننده خود نمیدهد بلکه خود خواننده را وا میدارد تا به کشف زوایای پنهان آن بپردازد و خود به مکاشفه برسد. به عبارت دیگر، نویسنده مضمون داستانش را نه صریحاً بلکه تلویحا بیان میکند و پیرنگ داستان واجد خصوصیتی استعاری است.
یعنی آنچه در داستان بیان نشده با مجموعهیی از وقایع کم اهمیت جایگزین میشوند. در این داستان نویسنده به بیان نشانهها و جملات کلیدی مثل عوض شدن آرایش زن، بیرون دادن نفسهای عمیق، بغ کردن یا گفتن اینکه مثلاً «به فکر لحاف سوخته ما نیستی» بسنده میکند و در آخر نیز تنها جمله کلیدی که اطلاعاتی را به ما میدهد جمله زنی است که از ته پاساژ به راوی میگوید «نشناختیاش؟ بالاخره میرداماد میخوره یا نه؟» تنها در اینجاست که خواننده با توجه به اصل قرینهسازی به کشفیاتی میرسد. میتوان با قاطعیت گفت در این داستان هنر نویسنده در آن بوده که هفت هشتم روایت را نمیگوید اما یک هشتم داستان به نحوی بیان شده که هفت هشتم بیان ناشده را خود خواننده میتواند از متن داستان استنباط کند. این داستان به لحاظ ایجاز، ابهام موجود، همچنین پایانبندی آزاد آن شباهت زیادی به ساختار داستانهای مینی مال دارد. عنصر تعلیق نیز در بیشتر داستانهای این مجموعه بویژه همراه با استفاده از عنصر غافلگیری در داستان «کنار آتش» به کار رفته است.
بطور کلی میتوان گفت در داستانهای «یک بغل سوغات» و «جای چرخ ماشینت» تقطیعهای زمانی با توجه به تداعی معانی به وقوع میپیوندند و نوستالژی در آن نقش بسزایی دارد. داستان «دسته کلید» نیز یک داستان بسیار پرهول است که از زبان راوی دانای کل محدودی روایت میشود که میخواهد کار پرخطری را مثل عکس گرفتن از مرغابیهایی که سرشان را شق ورق بالا گرفتهاند، انجام دهد. این داستان را میتوان یک داستان واقعگرای نمادین به شمار آورد. شخصیتها و اعمال و ریزه کاریها در این داستان واقعی و طبیعیاند و نمادها جزو طبیعی واقعیتها هستند و با آن در آمیختهاند؛ بطوری که معنای دیگری غیر از معنای ظاهری به آنها میدهند؛ اما نکتهیی که ذکر آن بویژه در این داستان ضروری به نظر میرسد آن است که گاه خواننده از این توصیفات طولانی خسته میشود و به نظر میرسد، ضرورتی به تکرار این توصیفات نیست. مثلاً «محله با همه جاذبههایش برای او سخت و وهم آلود و غریبه است. سطر هفتم ص ۴۰» از دیگر تکنیکهای به کار رفته در این مجموعه استفاده از تقطیعهای زمانی سینمایی با توجه تداعیها است که نویسنده در داستان «یک فنجان چای سرد» از آن استفاده کرده است.
در این داستان راوی دانای کل محدود، دختری است که در پیامد عشقهای تند و احساسی امروزی دچار مشکل شده است و در این رهگذر مورد سوء استفاده مطامع فرصت طلبانه پزشکی قرار میگیرد. فضای برفی اطراف نیز با روحیات راوی همخوانی دارد.
در داستان «کنار آتش» عنصر تعلیق برجسته است و همانطور که گفته شد در آن، از دو نظر گاه اول شخص و دانای کل استفاده شده است. در این داستان رجعت به گذشته نیز یکبار طی چند جمله، در ابتدای داستان و باردیگر به شکلی وسیعتر با زاویه دید دانای کل و باز با استفاده از تداعیها صورت میگیرد ضمن اینکه نویسنده با استفاده از فضاسازی طبیعی بیرونی کشمکشهای درونی شخصیت مرد را بخوبی منعکس میکند: «دو توده ابر سیاه از دو سوی آسمان به هم پیچیدند، رعد و برقی ناگهانی زمین را لرزاند. برقی آتش گون آسمان را در کام کشید صدای شلیک گلولهیی در آسمان گم شد.»
نرگس مقدسیان
منبع : روزنامه اعتماد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست