یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
مجله ویستا
ویژگیهای امام علی علیهالسلام
● علی علیهالسلام در زمان خلفا
حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام با خلفا همکاری میکردند. چون ظاهرا مطابق دستور دین عمل مینمودند و تشنجی در کار نبود.(۱)
▪ حضرت امیر، بیست و چند سال به واسطهی مصالح عالیهی اسلام در نماز اینها(۲) رفت ـ عـرض بکنم که ـ تبعیت از اینها کرد، برای این که یک مصلحتی بود که فوق این مسایل بود.(۳)
▪ حضرت امیر،سلاماللّهعلیه، ابوالائمه، اول شخص اسلامبعداز رسول اللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، درطولمدت عمرشان در جهاد بودند و در آن مدتی که اختلافات بین دستجات بود ایشان آرامش را حفظ کردند، برای این که اسلام محتاج به آرامش است.(۴)
▪ یک جنگ باطنی داشت که صلاح این میدید که باید اجتماع محفوظ بماند و باید این استقرار پیدا بکند.(۵)
▪ آن بیست و چند سال برای مصالح اسلامی مـوافقت کرد، بچـههایش را بـه جنـگ فـرستـاد.(۶)
▪ همین علیبن ابیطالب که رسول خدا او را به جای خودش نصب کرد، بیست و چند سال برای مصالح اسلامی موافقت کرد با اشخاصی که به عقیدهی او غاصب مقام بودند، برای این که مصالح اسلام اقتضـا میکرد. اگـر حضرت آن وقـت میخواست معارضه بکند، اسلام در خطر بود.(۷)
▪ بعد از رسول خدا مشاور جنگی بوده است، ولو این که مدتهای طولانی اسلام محروم شد از ایشان.(۸)
▪ بعد از رسول اللّه هم که مدتهای طولانی، ملتها، محروم ماندند از قیادت ایشان، ایشان، باز، کنار نبود، ایشان باز برای حفظ مصالح مسلمین همراه بود. صبر میکرد، ولی در آن وقت هیچ اصلاً اظهار چیزی نمیکرد، مخالفت نمیکرد. بعد از این که آنها متکفل امور بودند، ایشان اهل مشورت آنها بود؛ راهنمایی میکرد. بچههایش را میفرستاد به جنگ.(۹)
▪ حضرت امیرسلاماللّهعلیه در بسیاری از اموری که برایش خیلی سخت بود، دندان روی جگر میگذاشت و موافقت میکرد برای مصالح کلی، برای مصالح اسلام.(۱۰)
● حکومت علی علیهالسلام
▪ سیاست و مدیریت
آن هم حکومت حضرت امیر است که همهیتان میدانید و آن وضع حکومتش و آن وضع سیاستش و آن وضع جنگهایش. نگفت که ما بنشینیم در خانهیمان دعا بخوانیم و زیارت بکنیم و چه کار داریم به این حرفها، به ما چه.(۱۱)
حضرت امیر یک مملکت را اداره میکرد. سیاستمدار یک مملکت بود.(۱۲)
خاصیتی که در علیبن ابیطالب علیهالسلام بود که یک رجل سیاسی بود؛ از خطش معلوم است که مرد سیاست بوده و از کاغذی که به مالک اشتر نوشت و دستورهایی که داده، همهاش دستورهای سیاسی است.(۱۳)
پیغمبر اسلام در سیاست دخالت نمیکرد؟ میتوانید بگویید پیغمبر هم یک عامل سیاسی بوده، پس کنار؟ در امور سیاست وارد نمیشد؟ تمام عمرش در امور سیاسی بود. تمام عمرش را صرف کرد در سیاست اسلامی و حکومت اسلامی تشکیل داد. حضرت امیر حکومت اسلامی داشت و حکومتهای اسلامی میفرستاد آن طرف. اینها سیاست نبودند؟(۱۴)
ما ندیدیم در تاریخ، کسی گفته باشد رسول اکرم و امیر مؤمنان در جایی از صحنه کنارهگیری کنند و در مسجد بنشینند و ذکر بگویند، بلکه به عکس؛ در همه جا حضور داشتند و در صحنه بودند.(۱۵)
مرتبهی اعلای عرفان را امام علیسلاماللّهعلیه داشته است و هیچ این چیزها نبوده در کار. خیال میکردند که کسی که عارف است باید دیگر به کلی کناره گیرد از همه چیز و برود کنار بنشیند و یک قدری ذکر بگوید و یک قدری تغنی بشود و یک قدری چه بکند و دکانداری. امیرالمؤمنین در عین حالی که اعرف خلق اللّه بعد از رسول اللّه در این امت، اعرف خلق اللّه به حق تعالی بود، معذلک نرفت کنار بنشیند و هیچ کاری به هیچی نداشته باشد. هیچ وقت هم حلقهی ذکر نداشت؛ مشغول بود به کارهایش، ولی آن هم بود.(۱۶)
▪ عدالت اجتماعی
امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید من حکومت را به این علت قبول کردم که خداوند تبارک و تعالی از علمای اسلام تعهد گرفته و آنها را ملزم کرده که در مقابل پرخوری و غارتگری ستمگران و گرسنگی و محرومیت ستمدیدگان ساکت ننشینند و بیکار نایستند:
«أما وَالَّذی فَلَقَ الْحَبَّة وَ بَرَأالنَّسَمَةَ، لَوْلا حُضُورُالْحاضِرِ وَ قِیامُ الْحُجَّة بِوُجُود النّاصِرِ وَ ما أَخَذَاللّهُ عَلَی الْعُلَماءِ أَنْ لایُقارُّوا عَلی کِظَّةِ ظالِمٍ وَلاسَغَب مَظْلُوم، لألقَیْتُ حَبْلَها عَلی غارِبِها وَلَسَقَیْتُ آخِرَها بِکَأسِ أَوَّلِها؛ وَلاَلْفََیْتُمْ دُنْیاکُمْ هِذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ(۱۷)».
سوگند به آن که بذر را بشکافت و جان را بیافرید! اگر حضور یافتن بیعتکنندگان نبود و حجت بر لزوم تصدی من با وجود یافتن نیروی مددکار تمام نمیشد و اگر نبود که خدا از علمای اسلام پیمان گرفته که بر پرخوری و غارتگری ستمگران و گرسنگی جانکاه و محرومیت ستمدیدگان خاموش نمانند، زمام حکومت را رها میساختم و از پی آن نمیگشتم. و میدیدید که این دنیاتان و مقام دنیاییاتان در نظرم از نَمی که از عطسهی بزی بیرون میپرد، ناچیزتر است.(۱۸)
▪ حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام دربارهی نفس حکومت و فرماندهی به ابنعباس فرمود: این کفش چقدر میارزد؟ گفت: هیچ. فرمود: فرماندهی بر شما نزد من از این هم کمارزشتر است؛ مگر این که به وسیلهی فرماندهی و حکومت بر شما بتوانم حق (یعنی قانون و نظام اسلام) را برقرار سازم و باطل (یعنی قانون و نظامات ناروا و ظالمانه) را از میان بردارم.(۱۹)
▪ این پنج سال حکومت، یا پنج ـ شش سال حکومت حضرت امیر، این، با همهی گرفتاریهایی که بوده است و با همهی زحمتهایی که از برای حضرت امیر فراهم شد، سلبش عزای بزرگ است و همین پنج ساله و شش ساله، مسلمین تا به آخر باید برایش جشن بگیرند؛ جشن برای عدالت، جشن برای بسط عدالت، جشن برای حکومتی که اگر چنانچه در یک طرف از مملکتش، در جایی از مملکتش، برای یک معاهد، یک زن معاهد، یک زحمت کش بیاید یک خلخال از او، از پای او درآورد، حضرت این حاکم، این رئیس ملت، آرزوی مرگ میکند که مرگ برای من مثلاً بالاتر از این است که در مملکت من یک نفر زنی که معاهد هست، خلخال از پایش درآورند. این حکومت، حکومتی است که در رفتنش مردم باید به عزا و سوگواری بنشینند و برای همین پنج سال و پنج روز حکومتش باید جشن بگیرند؛ جشن برای عدالت، جشن برای خدا، جشن برای این که این حاکم، حاکمی است که با ملت، یک رنگ است، بلکه سطحش پایینتر است در زندگی و سطح روحیاش بالاتر از همهی آفاق است و سطح زندگیاش پایینتر از همهی ملت. برای یک همچنین حکومتی که حکومت عقل است، حکومت عدل است، حکومت ایمان است، حکومت الهی است، در رفتنش عزا لازم است و در برقراریاش برای همان چند سال حکومت حضرت امیر، مسلمین، باید جشن بگیرند.(۲۰)
▪ حضرت امیرسلاماللّهعلیه، آن وقتی که سلطنتش (من تعبیر به سلطنت میکنم روی مذاق حالا و الاّ نباید این تعبیر را بکنم)، خلافتش که همین نظیر سلطنتها بوده است، یعنی نظیر به این معنا که همه جا تحت ولای او بوده است، چندین مقابل ایران بوده؛ حجاز و مصر و عراق و ایران و خیلی جاها. قاضی، خودش نصب کرده برای قضاوت. عربی رفته، یهودی است، رفته است شکایت کرده پیش قاضی از حضرت امیر که یک زرهی از من است پیش ایشان. حالا من که چیزش را نمیدانم، اما اصل متن قضیه را میدانم. قاضی خواست حضرت امیر را. رفت در محضر قاضیای که خودش او را نصب کرده است. قاضی، حضرت امیر را احضار کرد. رفت. نشستند جلو او. حتی تعلیم داده به قاضی، ظاهرا در همین جاست که: «نه. به من زیادتر از این نباید احترام کنی. قضاوت باید همچو، هر دو علی السوا باشیم» یکی یهودی بود و یک هم رئیس ـ عرض میکنم که ـ از ایران گرفته تا حجاز تا مصر تا عراق. قاضی رسیدگی کرد و حکم بر ضد حضرت امیر داد.(۲۱)
▪ او تمام مقصدش خدا بود. اصلش این دنیا و این ریاست دنیا و اینها در نظر او چیزی نبود، مگر این که بتواند یک عدلی را در یک دنیا برقرار کند، والاّ پیش آنها مطرح نبود که یک ریاستی داشته باشند یا خلافتی داشته باشند، مگر این که بتوانند یک عدلی را اقامه کنند و یک حدی را جاری کنند.(۲۲)
▪ شماها شیعهی همان هستید که میگوید که من به اندازهی این کفش کهنهای که هیچ نمیارزد، امارت شما را به اندازهی این برایش ارزش قایل نیستم، مگر این که حقی را ایجاد کند.(۲۳)
▪ مسئلهی غدیر، مسئلهای نیست که به نفسه برای حضرت امیر یک مسئلهای پیش بیاورد؛ حضرت امیر مسئلهی غدیر را ایجاد کرده است. آن وجود شریف که منبع همهی جهات بوده است، موجب این شده است که غدیر پیش بیاید. غدیر برای ایشان ارزش ندارد. آن که ارزش دارد خود حضرت است که دنبال آن ارزش، غدیر آمده است. خدای تبارک و تعالی که ملاحظه فرموده است که در بشر بعد از رسولاللّه کسی نیست که بتواند عدالت را به آن طوری که باید انجام بدهد، آن طوری که دل خواه است انجام بدهد، مأمور میکند رسولاللّه را که این شخص را که قدرت این معنا را دارد که عدالت را به تمام معنا در جامعه ایجاد کند و یک حکومت الهی داشته باشد، این را نصب کن. نصب حضرت امیر به خلافت، این طور نیست که از مقامات معنوی حضرت باشد. مقامات معنوی حضرت و مقامات جامع او این است که غدیر پیدا بشود و این که در روایات مـا و از آن زمـان تا حالا این غدیر را آن قدر از آن تجلیل کردهاند، نه از باب این که حکومت، یک مسئلهای است، حکومت آن است که حضرت امیر به ابنعباس میگوید که «به قدر این کفش بیقیمت هم پیش من نیست». آن که هست، اقامهی عدل است. آن چیزی که حضرت امیر سلاماللّهعلیه، و اولاد او میتوانستند در صورتی که فرصت به آنها بدهند، اقامهی عدل را به آن طوری که خدای تبـارک و تعـالی رضـا دارد، انجـام بدهند، اینها هستند،لکن فـرصت نیافتند.(۲۴)
▪ پیغمبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم تشکیل حکومت داد مثل سایر حکومتهای جهان، لکن با انگیزهی بسط عدالت اجتماعی. و خلفای اول اسلامی حکومتهای وسیع داشتهاند و حکومت علیبن ابیطالب علیهالسلام ، نیز با همان انگیزه به طور وسیعتر و گستردهتر از واضحات تاریخ است و پس از آن به تدریج حکومت به اسم اسلام بوده [است].(۲۵)
▪ قانونمندی
حکومتاسلامیدرصدراسلامبودوهیچوحشتی هم در زمان حکومت علیبن ابیطالب سلام اللّه علیه، نبود و مردم در امان بودند.(۲۶)
▪ حضرت امیر علیهالسلام دستور میدهد که بروید صدا کنید، آن آدمهایی که هستند برای زکات، صدا کنید. بگویید که (به حسب روایت) که زکاتتان را دادهاید یا ندادهاید؟ اگر گفتند دادهایم برگردید و آنها هم تخلف نمیکردند. وقتی یک حکومت آن طور شد و مردم در مقابل خدا مسئول شدند و خداوند را شاهد دیدند، آنها هم تخلف نمیکردند و آنها هم مالیاتی را که باید بدهند، میدادند. زکات را میدادند. خمس را میدادند.(۲۷)
▪ حکومت رسولاللّه و حکومت امیرالمؤمنین، حکومت قانون است. یعنی قانون خدا آنها را تعیین کرده است. آنها به حکم قانون، واجب الاطاعه هستند، پس حکم از آنِ قانون خداست و قانون خدا حکومت میکند.(۲۸)
▪ در حکومت علیبن ابیطالب هم این جور نبوده که هرج و مرج باشد، هر کس هر کاری دلش بخواهد بکند. اگر یک کار خلاف میکرد، حضرت امیر میآورد و حدّش میزد. این طور است مسئله.(۲۹)
▪ در صدر اسلام در دو زمان، دوبار حکومت اصیل اسلام محقق شد؛ یک زمان رسولاللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم و دیگر وقتی که در کوفه، علیبنابیطالب سلاماللّهعلیه، حکومت میکرد. در این دو مورد بود که ارزشهای معنوی حکومت میکرد. یعنی یک حکومت عدل برقرار و حاکم ذرهای از قانون تخلف نمیکرد. حکومت در این دو زمان حکومت قانون بوده است.(۳۰)
▪ حکومت اسلامی، مثل حکومت علیبن ابیطالب، دیکتاتوری تویش نیست؛ حکومتی است که به عدل است. حکومتی است که زندگی خودش از زندگی سایر رعیتها بدتر است. آنها نمیتوانستند مثل او زندگی کنند؛ او نان جو هم، سیر نمیخورد. یک لقمه، دو تا لقمه برمیداشت با یک خرده نمک میخورد. این حکومت اصلاً میتواند دیکتاتوری؟ دیکتاتوری برای چه بکند؟ عیش و عشرتی نیست تا این که بخواهد دیکتاتوری بکند برای او.(۳۱)
▪ زمان پیغمبر هم قانون حکم میکرد، پیغمبر مجری بوده. زمان امیرالمؤمنین هم قانون حکم میکرد، امیرالمؤمنین مجری بود. همه جا باید این طور باشد که قانون حکم کند. یعنی خدا حکم کند، حکم خدا.(۳۲)
▪ دولت حقهی حضرت امیر،سلاماللّهعلیه، که ولیامر بر همه چیز بود، در خدمت مردم بود. این طور نبود که حکومت بخواهد حکومت کند و مردم همین طور بی خود اطاعت کنند. این طور نبود که حکومت بخواهد به وسیلهی قدرتی که دارد، اجحاف کند به مردم و ظلم کند که مردم به واسطهی آن ظلم از او متنفر باشند.(۳۳)
▪ هرچه مقامات بیشتر است، راجع به معصیتهایی که در عالم میشود، بیشتر اذیت میشود. اگر بشنود که در آن سر دنیا یک کسی، یک کسی را اذیت کرده، این ناراحت بشود، نه از باب این که شهر خودم است، نه از باب این که مملکت خودم است، اقربای خودم است؛ از باب این که یک مظلوم در دنیا واقع شده. و لهذا میبیند که حضرت امیر آن طور میفرماید که وقتی که آن چیز را از پای یک ذمّی بیرون آوردند، میفرماید مرگ برای انسان چطور است. از ظلم، «بما انهُ ظُلْم»، بدش میآید، نه از ظلم به خودم.(۳۴)
۳) مصایب و مشکلات
انسان ببیند که حضرت امیر،سلاماللّهعلیه، در زندگیاش چه وضعی داشته است، چه خلوصی در زندگی داشته است؛ چه در زندگی انفرادی چه در زندگی اجتماعی. انسان تفکر کند بر احوال حضرت امیر،سلاماللّهعلیه. ملاحظه کند که چه زحماتی برای اسلامکشیدهاست؛چقدرزخمخوردهاست،چقدررنج برده است، چقدر جنگ کرده است، چقدر تشنگی خورده است. اینها را ملاحظه کند انسان.(۳۵)
▪ حضرت امیر علیهالسلام و شیعه چون در امور حکومتی و کشوری دخالت میکردند، آن همه مورد اذیت و مصیبت قرار گرفتند، اما دست از جهاد و فعالیت نکشیدند، تابر اثرتبلیغات و مجاهدات آنان، امروز، تقریبا دویست میلیون شیعیدر دنیا وجود دارد.(۳۶)
▪ حضرت امیر هم نتوانست. تکلیف را عمل کرد، ولی در مقابلش ایستادند، اصحاب خودش ایستادند در مقابلش.(۳۷)
▪ مشکلات امیرالمؤمنین،سلاماللّهعلیه، از مشکلات ما بیشتر بوده. گرفتاری آنها از گرفتاری ما بیشتر بوده. آنها از دوستانشان مخالفت میدیدند؛ این دستهای که قیام کردند در صفین در مقابل حضرت امیر و ایستادند و شمشیر کشیدند به روی حضرت، اینها از دوستان حضرت بودند. مخلصین حضرت بودند. گرفتاری حضرت از مخلصینش شاید بیشتر بود از سایرین.(۳۸)
▪ حضرت امیرسلاماللّهعلیه، ابوالائمه، اول شخص اسلام بعد از رسولاللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، در طول مدت عمرشان در جهاد بودند.(۳۹)
▪ حضرت امیر،سلاماللّهعلیه، در ایام خلافتش بدتر بود برایش و سختتر برایش گذشت تا ایام قبل از خلافت، تا ایامی که زمان رسولاللّه آن جنگ بود و برجستهترین مرد برای جنگ بود. در زمانی که به خلافت رسیدند گرفتاریشان بسیار زیادتر بود، برای این که آن وقت عهدهدار یک مسایل بزرگ بودند و غیر از چیزهایی که باید انجام بدهند، مؤونهاش کم بود. معذلک خوب مقاومت کردند و اسلام را ترویج کردند و به پیش بردند و ائمهی ما علیهمالسلام ، همهشان یا در حبس بودند، یا در تبعید بودند، یا در محاصره بودند. اینها یک چیزی بود که برای آنها از باب این که برای اسلام بود، سهل بود.(۴۰)
▪ خوب ملاحظه کنید که در همان زمان حضرت امیر، همچو نبود که همهی اینهایی که میروند اطراف و از طرف چیز [حکومت] همهشان یک مردم سیری باشند. اصلش بسیاریشان کارهای خلاف هم میکردند. افرادی باعث ناراحتی حضرت امیر هم چیز [رفتار [میکردند. حضرت امیر هم اقدام میکرد، چیز [نامه [مینوشت به آنها.(۴۱)
▪ مشکلات حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، حضرت امیر،سلاماللّهعلیه، بسیار بیشتر بوده است از مشکلاتی که ما امروز مبتلای به او هستیم.(۴۲)
▪ آن چیزی که موجب تأسف است، این است که مجال پیدا نکرد حضرت امیر،سلاماللّهعلیه ، نگذاشتند مجال پیدا بکند. چون حکومتی که حکومت اللّه است در دنیا به آن نحوی که میخواست، خود حضرت امیر،سلاماللّهعلیه ، میخواست پیاده کند تا دنیا بفهمد که اسلام چی آورده است و چه شخصیتهایی دارد. در آن وقت که حکومت دست ایشان نبود که مجال نبود، آن وقت هم که حکومت دست ایشان آمد، باز هم مجال ندادند؛ سه تا جنگ بزرگ در زمان ایشان افروختند و مجال این که یک حکومتی که دل خواه او هست برقرار کند، نشد.(۴۳)
▪ امیرالمؤمنین در زمان حکومتش که بسیار کوتاه و بسیار با ناگواریها مقابل بود، میبینید که وقتی که آن نامه را به مالک اشتر مینویسد، چه مسایل مهمی را، مسایل سیاسی را، مسایل اجتماعی را، همه چیز را در آن جا ذکر میفرماید؛ با این که یک بخشنامهای برای یک نفر بوده است، یک نامهای برای یک نفر بوده است و آن این است که میگوید که به حسب نقلی که شده است که یک خلخال را از پای یک ذمّی در حکومت او درآوردند، به حسب این روایت میفرماید که اگر انسان بمیرد برای این، این ملوم نیست.(۴۴)(۴۵)
▪ زمان حضرت امیر که مواجه بود با آن جنگهای داخلی و آن منافقهایی که از کفار بدتر هستند و نگذاشتند حکومت شکل بگیرد، به طوری که دل خواه باشد. اگر گذاشته بودند، مهلت داده بودند، ولو در یک دوره کوتاهی حکومت تحقق پیدا کرده بود، آن الگویی که آنها به عالم نشان میدادند، برای بشر تا آخر یک درس بزرگی بود و ما باید متأسف باشیم برای این امر که محروم شدیم از یک همچو برکت بزرگی.(۴۶)
▪ حضرت امیر هم متأثر بوده از این که جوانها چه میشدند، اما مینشسته خانه و بگویند من متأثرم؟! یا میرفتند جنگ و خودشان جنگ میکردند و در عین حال هم برای آنهایی که شهید شده بودند، متأثر بودند؟(۴۷)
▪ آن وقتی که با ایشان بیعت کردند، البته ایشان هم در عین حالی که خودش را حق میدانست، میگفت که بروید یکی دیگر را، میدانست اینها یک اشخاصی نیستند که اهل کار باشند. ولی خوب، فشار آوردند به ایشان، با ایشان بیعت کردند.(۴۸)
▪ درود بیپایان بر علیبن ابیطالب که با دژخیمانِ به صورت مسلمان و مقدسنماهای بدتر از کفار جنگید و از هیچ قدرتی نهراسید.(۴۹)
▪ من با جرأت مدعی هستم که ملّت ایران و تودهی میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملّت حجاز در عهد رسولاللّه، صلیاللهعلیهوآلهوسلم و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسینبن علی، صلواتاللّه و سلامه علیهما، میباشند. آن حجاز که در عهد رسولاللّه، صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، مسلمانان نیز اطاعت از ایشان نمیکردند و با بهانهای به جبهه نمیرفتند که خداوند تعالی در سورهی توبه با آیاتی آنها را توبیخ فرموده و وعدهی عذاب داده است. و آن قدر به ایشان دروغ بستند که به حسب نقل در منبر به آنان نفرین فرمودند. و آن اهل عراق و کوفه که با امیرالمؤمنین آن قدر بدرفتاری کردند و از اطاعتش سرباز زدند که شکایات آن حضرت از آنان در کتب نقل و تاریخ معروف است.(۵۰)
▪ مبارزات علی علیهالسلام
پیشوای بزرگ ما حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام ، سکوت را در مقابل ستمکاری جایز نمیدانست.(۵۱)
▪ هرگاه خطبههایی را که راجع به جمعه است و خطبههای حضرت امیر علیهالسلام را ملاحظه کنید، میبینید که بنابراین بوده که مردم را به راه بیندازند و به حرکت درآورند و به مبارزه برانگیزند؛ برای اسلام فدایی و مجاهد بسازند و گرفتاریهای مردم دنیا را برطرف کنند.(۵۲)
▪ امیرالمؤمنین علیهالسلام ، عمر خود را در پیکار با ستمگران که خود را مسلمان معرفی میکردند به سر برد.(۵۳)
▪ حضرت امیر برای علم شمشیر میزد؛ برای توحید شمشیر میزد، برای بسط فقه شمشیر میزد.(۵۴)
▪ در صدر اسلام امیرالمؤمنینسلاماللّهعلیه ، بزرگمرد اسلام، بزرگمرد دنیا، با مجاهدات بزرگ خود، اسلام را رشد داد، اسلام را شکوفا کرد. امیرالمؤمنین،سلاماللّهعلیه ، با شیعهی بزرگوار خود در جنگهای بزرگ اسلام، پیشقدم بود.(۵۵)
▪ حضرت امیر،سلاماللّهعلیه ، به حسب خطبههایی که در نهجالبلاغه جمع شده است، خطیب بزرگ و فخر خطبا است و با آن خطبههای بزرگ، مردم را تجهیز میکردند برای دفاع از اسلام.(۵۶)
▪ امیرالمؤمنین وقتی که یک مسئلهای، یک چیزی از او پرسیدند، در همان بحبوحهی جنگ ایستاد و جواب داد. گفت که حالا... من شمشیر برای این میزنم.(۵۷)
▪ شمشیر علیبن ابیطالب، ضربهاش میفرماید که از عبادت جن و انس هم بالاتر است، برای این که اصلاحی است، ضربهی افسادی نیست.(۵۸)▪ امیرالمؤمنین،سلاماللّهعلیه ، جانخودشرافداکرد برایاسلاموشهیدشد واسلامبهجایخودش بود.(۵۹)
▪ آنان از اسلامی که مؤید آنها است چه باک دارند؟ از اسلام علیبن ابیطالبسلاماللّهعلیه میترسند. اگر آن شهید دلباختهی اسلام و اسلام شناس حقیقی مثل اینان فکر میکرد و به گوشهی عزلت به عبادت خدا مشغول میشد و راهی جز بین مسجد و منزل نمیپیمود، نه جنگ صفین و نهروان پیش میآمد و نه جنگ جمل و نه مسلمانان فوج فوج به قتل میرسیدند و شهید میشدند.(۶۰)
▪ حضرت امیر سه جنگی را که کرده است با اصحاب پیغمبر، با نزدیکان پیغمبر، با مقدسهای حقهباز کرده استواینبرایمصلحت اسلام بوده است.(۶۱)
▪ نگذاشتند حضرت امیر،سلاماللّهعلیه ، آن طور که باید و دل خواه اسلام است، جلوه پیدا کند. در مدت کوتاه/ولایت/خلافت ظاهری ایشان، سه تا جنگ پیش آمد که از خود مسلمین بود.(۶۲)
▪ حضرت امیر تابع اسلام است. اسلام بگوید با مسلمین جنگ کن، جنگ میکند. بگوید با کفار جنگ کن، جنگ میکند. وقتی بنا شد یک طایفهای از مسلمین، اینها توطئه کردند؛ برای این که اسلامی که میخواهد متولد بشود، این را از بین ببرند و یک دستهی دیگر هم اغفال کردند دنبال این معنا، تکلیف حضرت امیر،سلاماللّهعلیه ، است که شمشیر را بکشد و در سه جنگ با مسلمین/جنگ/کسانی که اظهار اسلام میکردند و فریاد اسلام میکشیدند وهمهیشانهماز صدام(۶۳) مسلمانتر بودند، شمشیر را بکشد و در سه جنگ با مسلمانها جنگ بکند برای اطاعت امر خدا و برای حفظ اساس اسلام.(۶۴)
▪ آن وقتی که زمان رسولاللّه بود و بسیاری از اشخاص، آن وقت بودند که جنگ میخواست بشود، نمیرفتند. اگر میرفتند، کنارهگیری میکردند. آن کسی که از همه مقدم بود، ایشان بودند.(۶۵)
● جنگ صفین
▪ علت جنگ
موقعی که معاویه روی کار آمد و از طریقه و روش خلفا منحرف گشته و خلافت را مبدّل به سلطنت نمود، در این موقع حضرت ناچار شد قیام کند. چون نمیتوانست قیام نکند، زیرا روی موازین شرع و عقل نمیتوانستند معاویه را یک روز بر مقام خلافت، پایدار ببینند. ناصحینی که حضرت را از روی غفلت نصیحت میکردند و میگفتند «بگذارید معاویه بماند تا پایهی سلطنت و خلافت شما محکم شود، بعدا او را از مقامی که دارد پایین بیاورید»، نمیدانستند که اگر حضرت صبر میکرد بعدا مورد اعتراض مسلمین واقع میشد و پس از محکم شدن کار، ممکن نبود او را خلع کرد.
حالا شاید اشخاص غافل، این نکته در ذهنشان باشد که خوب بود حضرت وقتی جای پای خودش را محکم میکرد، معاویه را خلع کند، ولکن اشتباه است. لهذا وقتی ملاحظه فرمودند یک حکومت جائر میخواهد حکومت کند، قیام، وظیفهی الهی بود و عمل فرمودند.(۶۶)
▪ قیام شما(۶۷) در مقابل دیکتاتور اصلی(۶۸) که تمام شعایر ملی و مذهبی را زیر پا گذاشته، چون قیام امیرالمؤمنین در مقابل معاویه میباشد که عملی بیش از اعمال آن دیکتاتور مرتکب نشده بود. علی علیهالسلام در مقابل ستمکاری بود که با امامت جمعه و جماعت و تشبّث به اسلام، خون مردمان را میمکید، قیام در مقابل ظلم و ظالم بود و چندین هزار فدایی داد که عمار یاسر یکی از آنها بود.(۶۹)
▪ زمانی هم که حضرت امیر علیهالسلام بودند، ایشان هم مبتلا شدند به یک جنگ داخلی و دیدند که اگر این جنگ داخلی را چیز [سرکوب] نکنند، اسلام را معاویه فاتحهاش را میخواند. معاویه یک حکومت بود در شام، مثل سلطنت زندگی میکرد؛ دارای لشکر، دارای همه چیز بود. حضرت امیر هم که در رأس روحانیت و آقای روحانیون است، ایشان هم که وقتی میخواهند جنگ بکنند، وقتی که میخواهند زندگی بکنند و خلافت [بکنند]، نمیآیند مردم را خواب کنند تا قدرتمندها بیایند اینها را بخورند، ایشان هم جنگ میکند با معاویه که در مرکز شام نشسته و اسلام در بودن او در خطر است و الآن دارد مردم را استعمار کرده و ظلم میکند.(۷۰)
▪ حضرت امیر که جنگ کرد و در صفین هیجده ماه با معاویه جنگ کرد و چقدرها (بیشتر از ده هزار نفر) کشته دادند و کشتند (خیلی بیشتر)، معاویه یک مردی بود که میگفت که من مسلمانم و من خلیفهی پیغمبر باید باشم و نماز جماعت میخواند و امام جمعه بود و همهی این کارها را او انجام میداد و همهی این ظواهر را انجام میداد. معاویه ظواهر را خوب حفظ میکرد. مثل یزید نبود که ظواهرش هم ناجور بود. ظواهر را حفظ میکرد. خوب چه شد که حضرت امیر به جنگ با او پاشد؟ برای این که یک ظالم بود که مردم را استثمار کرده بود. رفته بود زمام را گرفته بود مقابل حکومت اسلام و مردم را داشت به ظلم و تعدی وادار میکرد. چپاول میکرد مال مردم را، بیتالمال را. حضرت امیر تکلیف داشت به این که با او جنگ بکند؛چهشکستبخورد و چهشکستبدهد.حضرت امیر دیگر مبالات این را نداشت که حالا من که میروم، لعلّ شکست بخورم. وقتی دید که میتواند حالا مقابل او بایستد، لشکر کشید و جنگ شد و بالاخره حضرت امیر در این جا شکست خورد.(۷۱)
▪ حضرت امیر هم جنگ کرده با یک قدرتی که متشبّث به اسلام هم بوده؛ مثل معاویه که حجت ما الان بر این نزاعی که بین، بر این مبارزهای که بین مسلمین و بین این دستگاه فاسده(۷۲) است، حجت ما در جواز این و لزوم این عمل، حضرت امیر،، است وسلاماللّهعلیه عمل سیدالشهداء،سلاماللّهعلیه ، که دو نفر آدمی که اینها قدرت داشتند، آن شامات را آنها گرفته بودند و تحت قدرتشان بود و جنگها، چیزها داشتند، فوج هایی از سرباز داشتند اینها که مسلمان بودند.(۷۳)
▪ معاویه هم امام جماعت بوده است و هم امام جمعه. آن طور نبوده است که معاویه اصلاً نه نماز بخواند، نه روزه بگیرد. خیر، هم نماز میخواند و هم روزه میگرفته و هم امام جماعت بوده؛ میرفته مسجد و عقبش نماز میخواندند مسلمانها. هم روز جمعه میرفته نماز جمعه میخوانده. همهی این مسایل شرعیهای که بوده است، به حسب صورت عمل میکرده است، لکن از باب این که یک آدم قاچاقی بوده و یک آدم ظالمی بوده و مال مردم را میگرفته و اگر چنانچه هر جور دستش میرسیده، ظلم و آدمکشی و همهی اینها را داشته، حضرت امیر نه این که این چون نماز نمیخوانده، چون کافر بود، قیام کردند بر ضد او؟ نخیر: کافر نبود و مسلمان هم بود و اظهار اسلام هم میکرد ولکن برخلاف موازین، این مسند را گرفته بود. یک حکومت جائر بود که برخلاف موازین الهی مسندی را گرفته بود و در آن مسند هم به طور ظالمانه عمل میکرد. از این جهت حضرت امیر قیام کرد و ولو نرسید به نتیجه، لکن تکلیف را ادا کرد. تکلیف این بود که باید با یک چنین آدمی، معارضه و مبارزه بکند.(۷۴)
▪ حضرت امیر هم نتوانست، یعنی جنگ کرد و هجده ماه هم جنگ خونین که از طرفین عدهی زیادی، همهی اینها مسلم بودند از طرفین، هم آنها مسلم بودند و هم اینها مسلم بودند: آنها مسلم فاسق بودند، اینها مسلم عدالتخواه بودند. اینها با هم جنگ کردند و ـ عرض میکنم که ـ موفق نشدند به این که معاویه را از حکومت کنار بزنند. بیشتر از بیست هزار نفر تقریبا در این جنگها در این هجده ماه کشته شد. در جنگ [صفین [عمّار یاسر(۷۵) کشته شد؛ آن مرد بزرگوار. آن قدر کشته دادند.(۷۶)
▪ حضرت امیر،سلاماللّهعلیه ، قیام کردند بر ضد معاویه، در صورتی که معاویه هم تشرف به اسلام داشت و کارهایاسلامی رامیکردو شاید اعتقادات اسلامی هم داشته است، شاید. شاید هم نه.
معذلک حتی آنهایی که حضرت امیر را به خیال خودشاننصیحت میکردندکه شما یک مدتی معاویه را بگذارید در حکومت شما باشد و بعد که پایهی حکومت شما قوی شد، آن وقت او را رد میکنید، به هیچ یک از آن حرفها اعتنا نکردند و حجّتشان هم این بود که یک نفر آدمی که برخلاف موازین الهی رفتار میکند و ظلم را در بلاد راه میاندازد، من حتی برای یک «آن» هم نمیتوانم که او را حاکمش قرار بدهم، بلکه اگر حاکمش قرار میدادند، این حجت میشد بر این که میشود یک فاسقی هم از طرف ولیامر، حاکم باشد و حضرت امیر مضایقه کردند از این که حتی اگر مصالحی هم آن وقت مثلاً بود که اگر پایشان محکم میشد، ممکن بود مثلاً معاویه را کنار بزنند. معذلک برای خودشان اجازه نمیدیدند که معاویه را حتی یک روز در سلطنت خودش باقی بگذارند.(۷۷)
▪ امیرالمؤمنین میدید که دین خدا در خطر است؛ معاویه دارد وارونه میکند دین خدا را. برای خدا قیام کرد.(۷۸)
▪ قیام برضدحکومت اسلامی در حکم کفر است؛ بالاتراز همهیمعاصیاست.همانبودکهمعاویه قیام میکرد، حضرتامیرقتلشرا واجبمیدانست. قیام بر ضد حکومتاسلامی یک چیز آسانی نیست.(۷۹)
▪ حل مسئلهی منافقین از اعظم مشکلاتی است که برای ملت ما و برای اسلام از اول بوده است. با معاویه باید چه کرد که امام جماعت است و برای خدا و (به قول خودش) برای اسلام، برای خودش میخواهد هم جنگ بکند برای اسلام و هم چه بکند و اینها. منافق است. به مردم شام حالی کرده است که من یک آدم مسلمانی هستم و مخالف امیرالمؤمنین هم که اصلاً مسلمان نیست. این که امیرالمؤمین را آن جا میگوید، مسلمان نیست، به طوری که وقتی میگویند به اهل شام که علی را کشتند در محراب عبادت، میگویند مگر او نماز میخواند؟ توی مسجد چه میکرد علی؟ با اینها باید چه کرد، جز پناه به خدای تبارک و تعالی؟(۸۰)
● ماجرای حکمیت
قضیهی قرآنی است که سر نیزه کردند در مقابل امیرالمؤمنین،سلاماللّهعلیه . با حربهی قرآن، معاویه، امیرالمؤمین را شکست داد، با حربهی قرآن. والاّ چند دقیقهی دیگر، چند ساعت دیگر اگر مانده بود، آثاری از بنیامیه نمیماند، لکن حیله کردند، قرآن آوردند. [گفتند:]«ما مسلم، شما هم مسلم. اشهد ان لااله الااللّه، این قرآن.» این خوارج بدبخت احمق، مقدس احمق که امام را نشناخته بودند، هرچه حضرت امیر گفت آقا صبر کنید! خیر، نمیشود. قرآن. الحکمللّه. نمیشود. نمیشود، نمیشود. میخواستند بکشند حضرت امیر را، همین اصحاب. این خوارج اصحاب حضرت بودند، انصار حضرت بودند. آنها حیله کردند؛ قرآن را بالای نیزهها کردند که «الحَکَم بیننا و بینکم کتاب اللّه، الحَکَم کتاب اللّه(۸۱)». حضرت فرستاد به اصحابش که جنگ میکردند که آقا برگردید. گفت که آقا مهلت بدهید یک ساعت دیگر مانده. حضرت فرمود: «میکشند اینها مرا. ریختهاند دورم. شمشیرها کشیدهاند. اگر نیایید، میکشند» با قرآن، اسلام را شکست دادند.(۸۲)
▪ قرآن را سر نیزه کردند و امیرالمؤمنین را شکستند. هرچه حضرت فرمود که من قرآن هستم، من قرآن ناطق هستم، به من گوش کنید، این حیله است! آن احمقها شمشیرها را کشیدند و گفتند که اگر نگویی برگردند، میکشیم. برگرداندند لشکر اسلام را و نگذاشتند که پیروز بشوند.(۸۳)
▪ ما باید این تأسف را به گور ببریم که نگذاشتند آن طوری که حضرت امیر میخواست حکومت تشکیل بدهد، تشکیل بدهد. جنگهایی که در داخل پیش آوردند آنهایی که مدعی اسلام بودند و با اسم اسلام با ایشان معارضه کردند و با اسم اسلام، اسلام را کوبیدند و با اسم قرآن کریم ایشان را از مقصد بازداشتند، اگر آن حیلهای که معاویه و عمروعاص به کار برده بودند، آنهایی که از طبقهی مقدسین به اصطلاح بودند، مانع نشده بودند از این که حضرت امیر بشکند آن حیله را و آن حیله شکسته میشد، سرنوشت اسلام غیر از این بود که حالا هست؛ نه غیر از آن بود که بعدها بود. شاید قضایای امام حسن،سلاماللّهعلیه ، و آن ابتلائاتی که او پیدا کرد و قضیهی کربلا پیش نمیآمد و جرم گناه همهی این امور به گردن آن مقدسین نهروان بود که لعنت خدا از ابد تا ... با آنها باشد.(۸۴)
▪ ما از تاریخ باید این امور را یاد بگیریم. به حضرت امیر تحمیل کردند، مقدسین تحمیل کردند، آنهایی که جبههیشان داغ داشت و اضرّ مردماند بر مسلمین، آنها تحمیل کردند به حضرت امیـر، حَکَمیـت را و تحمیـل کردند آن که حَکَم بـاید بشـود را. بعد که حضرت امیـر با فشـار ایـنهـا نتوانست، میخواستند بکشندش اگر نکند. برای این که آنها چیـز کرده بـودند که چـه بایـد چـه بشـود؛ حَکَـم قرار بدهید./ما/قرآن است، قرآن است این. این ابتلا را حضرت امیر داشت.(۸۵)
▪ بعد از این که صلح کردند، به حسب روایت، به حسب نقل، معاویه به منبر رفت و گفت که تمام حرفهایی که گفتم، ما قرار دادیم، زیر پای من؛ مثل پاره کردن این مردیکه،(۸۶) آن قراردادها را. آن صلح تحمیلیای که در عصر امام حسن واقع شد، آن حکمیت تحمیلی که در زمان امیرالمؤمنین واقع شد و هردویش به دست اشخاص حیلهگر درست شد.(۸۷)
● نتیجهی جنگ
دو لشگر مقابل هم ایستادند: یکی طاغوت و لشکر طاغوت بود، یکی لشکر خدا بود. اگر پیروز شده بود حضرت امیر و کسانی که همراه او بودند، پیروز بود. اگر شکست میخورد باز پیروز بود. در صفین حضرت امیر، باید گفت که شکست نخورد. برای این که با حیلههایی که کردند نتوانستند کار را پیش ببرند، ولی تا آخر این جند، جند الهی پیروزمند بود.(۸۸)
▪ حضرت امیر،سلاماللّهعلیه ، با معاویه جنگ کردند و شکست خوردند، لکن شکست نبود، این شکست صوری، شکست حقیقی نبود. چون قیامللّه بود. قیامللّه شکست ندارد. تا امروز هم او غالب است. تا ابد هم او غالب است.(۸۹)
▪ شکست حضرت امیر از معاویه هیچ اهمیتی نداشت. برای این که شکستِ مسلک نبود؛ شکست شخص بود.(۹۰)
▪ حضرت امیر،سلاماللّهعلیه ، نتوانست در جنگ معاویه غلبه کند. یعنی همان اشخاصی که با خودش بودند، همان اشخاص، مخالفت کردند با او و مغلوبش کردند، لکن مکتبش محفوظ بود.(۹۱)
▪ اولیای خدا هم شکست میخورند. حضرت امیر در جنگ معاویه شکست خورد. این که حرف ندارد؛ شکست خورد. امام حسین،سلاماللّهعلیه ، هم در جنگ با یزید شکست خورد و کشته شد، اما به حسب واقع پیروز شدند آنها. شکست ظاهری و پیروز واقعی بود.(۹۲)
▪ حضرت امیر،سلاماللّهعلیه ، در بعضی از جنگها شکست خوردند. حتی در جنگ با معاویه بالاخره شکست با ایشان بود. آنها با حیله و با همین طور ایشان را شکست دادند. معذلک چون مکتب محفوظ بود، شکست نخورد، بلکه پیروز شد در آخر. الان پیروزی او معلوم است. همهی ملتهای اسلامی به او توجه دارند و معاویه را قبلاً اگر بعضی از برادرهای اهل سنت ما نمیخواستند راجع به معاویه مثلاً چیزی بگویند، لکن حالا دیگر معلوم نیست اینطور باشد.معاویه دیگر اینقدر رسوا شده است که مسلمین، دیگر او را قبول ندارند. پس در عین حالی که در جنگ صفین امیرالمؤمنین بالاخره شکستخورد،لکنپیروزشد.برایاینکهمکتب محفوظ بود و معاویه هم ماهیتش معلوم شد؛ برای آن اشخاصیکهنمیدانستند، ماهیتشمعلوم شد.(۹۳)
▪ قضیهی زمان حضرت امیر و قرآن را سرنیزه کردند که این قرآن حکم ما باشد. حضرت امیر مظلوم بود واقعا. هرچه به این بدبختها گفت اینها حیله دارند میکنند، بگذارید، گذشت مطلب، الان آن مرکز را میگیرند! جمع شدند دورش شمشیر کشیدند. گفتند میکشیمت اگر چنانچه نگویی برگردند. قرآن این طور نوشته ـ مجبور شد حضرت امیر که امر کند که لشکری که الان فتح میکردند، یک ساعت دیگر اگر مانده بود فتح میکردند برگردند. برگشتند و شکست همان شد که خوردند و بعد از این که این مسایل واقع شد، باز همین عدهای که آن جا شمشیر کشیده بودند، باز شمشیر کشیدند بر ضد حضرت امیر.(۹۴)
● جنگ نهروان
امیرالمؤمنین،سلاماللّهعلیه ، با آن همه عطوفت، با آن همه رحمت وقتی که ملاحظه فرمود خوارج، مردمی هستند که فاسد و مفسد هستند، شمشیر کشیدند و تمام آنها را الا بعضی که فرار کردند، از دم شمشیر گذراند.(۹۵)
▪ «یومخوارج»،روزیکهامیرالمؤمنین،سلاماللّهعلیه، شمشیر را کشید و این فاسدها را، این غدههای سرطانی را درو کرد، این هم یوماللّه بود. این مقدسهایی که پینه بسته بود پیشانیشان، لکن خدا را نمیشناختند، همینها بودند که کشتند امیرالمؤمنین را. قیام کردند در مقابل امیرالمؤمنین،سلاماللّهعلیه. از لشکر خودش بودند، قیام کردند در مقابل او برای خاطر آن قضایایی که در صفین واقع شد. و امام علیهالسلام دید که اگر اینها باقی باشند، فاسد میکنند ملت را. تمامشان را کشت الا بعضی که فرار کردند. این یوماللّه بود.(۹۶)
▪ آن روزی هم که بعد از مسایل ایشان با او بیعت کردند، آن روز هم مطلب خودشان را گفتند. اول برنامهیشان را گفتند ومهمترینبرنامهاینبود که من حتی آن چیزهایی که صداق کردید از چپاولگریها برای زنهایتان، آن هم ازتان میگیرم. از آن جا که ایشان این ندا را در داد، دیدند نمیشود با این زندگی کرد. این باهاش زندگی نمیشود. این غیر مسئلهی قبلی است. شروع کردند به [توطئه]کردن و سه تا جنگ مهم انجام داد، حضرت امیر. چقدر کشته شد از مسلمانها! چقدر کشته شد از آن طرف؛ همه هم مسلمان بودند! مسلمان، آن مسلمان بازیخورده بود. آن طرف مسلمان بازی خورده بودند، این طرف مسلمان هدایت شده بودند، لکن وقتی مسلمانی هم بازی خورد و به جنگ با مسلمانهای هدایت شده برخاست، او هم جوابش حدید است. اگر بیّنات و میزان نتوانست کار خودش را بکند، جوابش حدید است.(۹۷)
▪ امام شما این طور نبود. امام شما مصالح اسلام را روی هم رفته ملاحظه میکرد. مصالح شخصی را ملاحظه نمیکرد. آن روزی که مصالح عمومی اقتضا میکرد، تبعیت میکرد. آن روزی که ـ میخواست ـ مصالح اسلام به این بود که خوارج را دور کند، با شمشیر میکرد.(۹۸)
▪ امیرالمؤمنین اگر بنا بود که خیر، هی مسامحه کند، شمشیر نمیکشیدهفتصد نفررایکدفعه بکشد؛ تا آخر آن اشخاصی که قیام کرده بودند به ضدش، تا آخر. ضد اسلام بود دیگر. تا آخرشان را کشت و چند نفر دیگر فرار کردند. بعد هم آمدند آن فساد را کردند؛ فراریهایشان آن فساد را کردند.(۹۹)
● شهادت علی علیهالسلام
خوارج که پینه بسته بود پیشانیشان از شدت طول سجده، لکن حق را کشتند.(۱۰۰)
حضرت امیر وقتی که مواجه میشود با لشکر معاویه که از کفار هم بدتر بودند، با خوارج که آنها هم به همین طور بودند، با کمال شدت، بعد از این کهمیدیدهدایتنمیشوند،سفارشمیکردکهشماها ابتدا به جنگ نکنید. به لشکر خودش فرمود شماها ابتدا به جنگ نکنید، ولو حق با شماست. بگذارید آنها ابتدا کنند. وقتی آنها ابتدا میکردند، گاهی هم یکی دو تا کشته میشدند،آن وقت اجازه میداد و با کمال قدرت تا آخر میکوبید. خوارج را همچو سرکوب کرد که از آنها چند نفری توانستند فرار کنند. خوارج هم همانها بودند که بعد هم توطئه کردند و حضرت امیر را به شهادت رساندند.(۱۰۱)
▪ این مقدسهایی که پینهبسته بود پیشانیشان، لکن خدا را نمیشناختند، همینها بودند که کشتند امیرالمؤمنین را.(۱۰۲)
▪ آنهایی هم که حضرت امیرالمؤمنین، علی،سلاماللّهعلیه ، را در محراب عبادت کشتند، مدعی اسلام بودند. آنهایی هم که لشکرکشی کردند و هجوم آوردند به لشکر اسلام در صدر اسلام و هجوم آوردند به لشکر علیبن ابیطالب، آنها هم ادعای اسلام داشتند و بااسم اسلام با اسلام جنگیدند.(۱۰۳)
▪ علیبن ابیطالب،سلاماللّهعلیه ، با دست یکی از همین منافقین، با دست یکی از همین اشخاصی که به صورت اسلام و از اسلام جدا بودند، فرق مبارکش شکافت.(۱۰۴)
▪ امیرالمؤمنین،سلاماللّهعلیه ، در صدر اسلام مظلومتر از هر حاکمی در هر وقت بود. آن قدر اذیتش میکردند. همان مقدسها ایستادند مقابلش. گفتند باید قرآن را بالای نیزه کرد، اگر چنانچه قبول نکنی، چه خواهیم کرد. مجبورش کردند به این که قبول کند. بعد هم تکفیرش کردند؛ گفتند توبه کن، تو کافر شدهای.(۱۰۵)
▪ علی علیهالسلام والاترین شهید محراب که به دست خیانتکار اشقی الاشقیا به ملای اعلا شتافت.(۱۰۶)
▪ آن قدر که اسلام از این مقدسینِ روحانینما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است و نمونهی بارز آن مظلومیت و غربت امیرالمؤمنین، علیهالسلام ، که در تاریخ روشن است.(۱۰۷)
پینوشتها:
(۱) بیانات امام در مورد «شیوههای مبارزاتی مسلمین»، صحیفهی نور، ج۱، ص۱۶.
(۲) خلفای پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم .
(۳) بیانات امام پس از شهادت آیتاللّه حاجآقا مصطفی خمینی، صحیفهی نور، ج۱، ص۲۵۹.
(۴) بیانات امام در جمع کسبهی مشهد، صحیفهی نور، ج۱۳، ص۲۳۳.
(۵) بیانات امام در جمع ائمهی جماعات استان خراسان، صحیفهی نور، ج۱۵، ص۱۴۹.
(۶) بیانات امام در دیدار با حجتالاسلام عباس واعظ طبسی و استاندار خراسان، صحیفهی نور، ج۱۹، ص۶۲.
(۷) بیانات امام در دیدار با حجتالاسلام عباس واعظ طبسی و استاندار خراسان، صحیفهی نور، ج۱۹، ص۶۲.
(۸) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفهی نور، ج۱۹، ص۲۸۸.
(۹) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفهی نور، ج۱۹، ص۲۸۹.
(۱۰) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفهی نور، ج۲۰، ص۷۴.
(۱۱) بیانات امام به مناسبت چهلم شهدای قم، صحیفهی نور، ج۲، ص۲۸.
(۱۲) بیانات امام در جمع روحانیون و طلاب قم صحیفهی نور، ج۵، ص۱۶۷.
(۱۳) بیانات امام در دیدار با جامعه وعاظ تهران، صحیفهی نور، ج۷، ص۱۲۸.
(۱۴) بیانات امام در جمع روحانیون تهران، صحیفهی نور، ج۱۵، ص۵۶.
(۱۵) بیانات امام در جمع ائمهی جمعهی استان خراسان، صحیفهی نور، ج۱۷، ص۸۴.
(۱۶) بیانات امام در دیدار با مسئولین کشور، صحیفهی نور، ج۲۰، ص۳۰.
(۱۷) نهجالبلاغه، خطبه ۳.
(۱۸) ولایت فقیه، ص۲۹ـ۲۸.
(۱۹) ولایت فقیه، ص۴۴.
(۲۰) بیانات امام به مناسبت جشنهای ۲۵۰۰ ساله، صحیفهی نور، ج۱، ص ۱۶۷ـ۱۶۶.
(۲۱) بیانات امام در مورد تبلیغات اجانب علیه اسلام و روحانیت، صحیفهی نور، ج۳، ص۱۱ـ۱۰.
(۲۲) بیانات امام در جمع اعضای هیئت دولت رئیس جمهور شهید محمدعلی رجایی، صحیفهی نور، ج۱۳، ص۷۱.
(۲۳) بیانات امام در سالروز مبعث رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، صحیفهی نور، ج۱۸، ص۲۷۰.
(۲۴) بیانات امام در دیدار با رئیس مجلس شورای اسلامی صحیفهی نور، ج۲۰، ص۲۸-۲۷.
(۲۵) وصیتنامهی سیاسی ـ الهی امام، صحیفهی نور، ج۲۱، ص۱۷۸.
(۲۶) مصاحبهی امام با خبرنگار بی.بی.سی.، صحیفهی نور، ج۴، ص۱۳۹.
(۲۷) بیانات امام خطاب به وزیر امور اقتصادی و دارایی و معاونین، صحیفهی نور، ج۷، ص۱۷۲.
(۲۸) بیانات امام در جمع گروهی از پاسداران، صحیفهی نور، ج۷، ص۲۰۱.
(۲۹) بیانات امام در جمع گروهی از دانشجویان، صحیفهی نور، ج۱۰، ص۱۳۶-۱۳۷.
(۳۰) مصاحبهی خبرنگاران شبکهی رادیو تلویزیون آلمان غربی با امام، صحیفهی نور، ج۱۰، ص۱۶۸.
(۳۱) مصاحبهی امام با خبرنگاران مسلمان مقیم انگلستان، صحیفهی نور، ج۱۱، ص۳۷.
(۳۲) بیانات امام در جمع اعضای خانوادههای شهدا و امدادگران شهرهای شیراز، صحیفهی نور، ج۱۱، ص۱۷۱.
(۳۳) بیانات امام در جمع فارغالتحصیلان آموزشگاه افسری شهربانی، صحیفهی نور، ج۱۳، ص۱۸۳.
(۳۴) بیانات امام در دیدار با مسئولین کشور، صحیفهی نور، ج۱۹، ص۱۳۲-۱۳۱.
(۳۵) بیانات امام در مورد وظایف و مسئولیتهای رؤسا و سلاطین دول اسلامی، صحیفهی نور، ج۱، ص۱۲۳.
(۳۶) ولایت فقیه، ص۱۲۵.
(۳۷) بیانات امام در جمع اعضای هیئت قائمیهی تهران، صحیفهی نور، ج۷، ص۳۷.
(۳۸) بیانات امام در جمع راهپیمایان تهرانی، صحیفهی نور، ج۸، ص۸۹.
(۳۹) بیانات امام در جمع کسبهی مشهد، صحیفهی نور، ج۱۳، ص۲۳۳.
(۴۰) بیانات امام در جمع معاونین فنی وزارت آموزش و پرورش، صحیفهی نور، ج۱۴، ص۲۰۰.
(۴۱) بیانات امام در جمع ائمهی جمعه استان اصفهان، صحیفهی نور، ج۱۶، ص۱۴-۱۳.
(۴۲) بیانات امام در جمع گروهی از کارگران سراسر کشور، صحیفهی نور، ج۱۷، ص۲۴۰.
(۴۳) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفهی نور، ج۱۸، ص۱۲۶.
(۴۴) فروع کافی، ج ۷، ص ۲۶۴.
(۴۵) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفهی نور، ج۱۸، ص۱۲۸.
(۴۶) بیانات امام در دیدار با مسئولین کشور، صحیفهی نور، ج۱۹، ص۲۶.
(۴۷) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفهی نور، ج۱۹، ص۲۸۸.
(۴۸) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفهی نور، ج۱۹، ص۲۸۹.
(۴۹) پیام امام به زائرین بیتاللّه الحرام، صحیفهی نور، ج۲۰، ص۱۶.
(۵۰) وصیتنامهی سیاسی ـ الهی امام، صحیفهی نور، ج۲۱، ص۱۸۰.
(۵۱) اعلامیهی مشترک حضرات آیات عظام: امام خمینی، میلانی، صحیفهی نور، ج۱، ص۸۵.
(۵۲) ولایت فقیه، ص۱۲۰
(۵۳) پیام امام به مردم مسلمان ایران، صحیفهی نور، ج۲، ص۸۸.
(۵۴) بیانات امام در جمع روحانیون و طلاب قم، صحیفهی نور، ج۵، ص۱۶۸.
(۵۵) بیانات امام در جمع قبرستان بقیع قم، صحیفهی نور، ج۵، ص۱۸۳.
(۵۶) بیانات امام در دیدار با جامعهی وعاظ تهران، صحیفهی نور، ج۷، ص۱۲۷.
(۵۷) بیانات امام در جمع دانشجویان و اساتید دانشکدهی الهیات، صحیفهی نور، ج۱۲، ص۱۴۸.
(۵۸) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفهی نور، ج۱۴، ص۲۳.
(۵۹) بیانات امام در جمع اقشار مختلف مردم، صحیفهی نور، ج۱۵، ص۱۱۴.
(۶۰) پیام امام به مناسبت افتتاح مجلس خبرگان، صحیفهی نور، ج۱۸، ص۴۱.
(۶۱) بیانات امام در جمع ائمهی جماعات قم، صحیفهی نور، ج۱۹، ص۱۳۵.
(۶۲) بیانات امام در جمع ائمهی جماعات قم، صحیفهی نور، ج۱۹، ص۱۳۵.
(۶۳) صدّام حسین، رئیس جمهور کشور عراق که با تجاوز هشت ساله به ایران اسلامی موجبات شهادت عدهی کثیری از فرزندان اسلام و ایران را فراهم کرد.
(۶۴) بیانات امام در جمع ائمهی جماعات قم، صحیفهی نور، ج۱۹، ص۱۳۶.
(۶۵) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفهی نور، ج۱۹، ص۲۸۹-۲۸۸.
(۶۶) بیانات امام در مورد «شیوههای مبارزاتی مسلمین»، صحیفهی نور، ج۱، ص۱۶.
(۶۷) ملت ایران.
(۶۸) محمدرضا پهلوی.
(۶۹) پیام امام به ملت مسلمان ایران، صحیفهی نور، ج۲، ص۱۰۴.
(۷۰) بیانات امام در مورد مطالعات اجانب در عادات و روحیات شرقیان، صحیفهی نور، ج۲، ص۱۶۶.
(۷۱) بیانات امام در مورد عفو زندانیان سیاسی رژیم شاه، صحیفهی نور، ج۲، ص۲۰۸.
(۷۲) رژیم شاهنشاهی.
(۷۳) بیانات امام در مورد تبلیغات اجانب علیه اسلام و روحانیت، صحیفهی نور، ج۳، ص۸.
(۷۴) بیانات امام در مورد ضرورت قیام علیه ظلم، صحیفهی نور، ج۳، ص۱۸۳.
(۷۵) عماربن یاسربن عامر کنعانی قحطانی (۵۷ قبل، ۳۷ه) از بزرگان صحابهی پیامبر و از کسانی بود که به شدت مورد اعتماد و احترام اهل بیت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بوده است. وی در جنگ صفین به شهادت رسید.
(۷۶) بیانات امام در مورد ضرورت قیام علیه ظلم، صحیفهی نور، ج۳، ص۱۸۴.
(۷۷) بیانات امام در تشریح کیفیت از دیدگاه اسلام، صحیفهی نور، ج۳، ص۱۹۸-۱۹۷.
(۷۸) بیانات امام در جمع اعضای هیئت قائمیهی تهران، صحیفهی نور، ج۷، ص۳۷.
(۷۹) بیانات امام در جمع شورای پنج نفری صدا و سیمای جمهوری اسلامی، صحیفهی نور، ج۱۰، ص۱۵.
(۸۰) بیانات امام در دیدار با سرپرست اعضا و کارکنان کمیتهی امداد امام، صحیفهی نور، ج۱۰، ص۲۸۴.
(۸۱) قاضی بین ما و شما کتاب خداست، قاضی کتاب خداست.
(۸۲) بیانات امام پس از آزادی از زندان، صحیفهی نور، ج۱، ص۷۹.
(۸۳) بیانات امام در جمع دانشجویان و اساتید دانشکده الهیات، صحیفهی نور، ج۱۲، ص۱۴۷.
(۸۴) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفهی نور، ج۱۸، ص۲۶۸.
(۸۵) بیانات امام در دیدار با مسئولین کشور، صحیفهی نور، ج۲۰، ص۳۲.
(۸۶) ص ۲۵۷، پاورقی ۱.
(۸۷) بیانات امام در دیدار با مسئولین کشور، صحیفهی نور، ج۲۰، ص۳۲.
۸۸) بیانات امام در جمع گروهی از معلمان کشور، صحیفهی نور، ج۵، ص۶۱.
(۸۹) بیانات امام در جمع اعضای هیئت قائمیهی تهران، صحیفهی نور، ج۷، ص۳۶.
(۹۰) بیانات امام در جمع مردم اردکان فارس، صحیفهی نور، ج۷، ص۱۹۶-۱۹۵.
(۹۱) بیانات امام در جمع مسئولان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، صحیفهی نور، ج۷، ص۲۶۶.
(۹۲) بیانات امام در جمع اعضای ستاد مرکزی جهاد سازندگی، صحیفهی نور، ج۹، ص۲۲.
(۹۳) بیانات امام در جمع فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، صحیفهی نور، ج۹، ص۱۹۲.
(۹۴) بیانات امام در جمع اعضای شوراهای اسلامی کارگران، صحیفهی نور، ج۱۲، ص۱۹۸.
(۹۵) بیانات امام در جمع گروهی از دانشجویان و کارکنان عضو انجمنهای اسلامی، صحیفهی نور، ج۹، ص۶.
(۹۶) بیانات امام به مناسبت ۱۷ شهریور، صحیفهی نور، ج۹، ص۶۳.
(۹۷) بیانات امام در جمع ائمهی جماعات استان خراسان، صحیفهی نور، ج۱۵، ص۱۴۹.
(۹۸) بیانات امام در دیدار با حجت الاسلام عباس واعظ طبسی، استاندار و مسئولان استان خراسان، صحیفهی نور، ج۱۹، ص۶۴-۶۳.
(۹۹) بیانات امام در دیدار با رئیس جمهور و اعضای مجلس خبرگان، صحیفهی نور، ج۱۹، ص۹۵.
(۱۰۰) بیانات امام در جمع فرهنگیان و دانشجویان، صحیفهی نور، ج۶، ص۲۵۶.
(۱۰۱) بیانات امام در جمع خانوادههای شهدای پایگاه هوایی بوشهر، صحیفهی نور، ج۹، ص۱۵.
(۱۰۲) بیانات امام به مناسبت ۱۷ شهریورر، صحیفهی نور، ج۹، ص۶۳.
(۱۰۳) بیانات امام در جمع اعضای خانوادههای شهدای کشورهای اسلامی، صحیفهی نور، ج۱۴، ص۹۱.
(۱۰۴) بیانات امام در جمع اقشار مختلف مردم، صحیفهی نور، ج۱۵ ص۱۱۲.
(۱۰۵) بیانات امام در دیدار با نخستوزیر و اعضای هیئت دولت، صحیفهی نور، ج۱۶، ص۹۳.
(۱۰۶) پیام امام به مناسبت شهادت چهارمین شهید محراب «آیت اللّه اشرفی اصفهانی»، صحیفهی نور، ج۱۷، ص۵۶.
(۱۰۷) پیام امام خطاب به مراجع اسلام، روحانیون سراسر کشور، صحیفهی نور، ج۲۱، ص۹۲.
(۱) بیانات امام در مورد «شیوههای مبارزاتی مسلمین»، صحیفهی نور، ج۱، ص۱۶.
(۲) خلفای پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم .
(۳) بیانات امام پس از شهادت آیتاللّه حاجآقا مصطفی خمینی، صحیفهی نور، ج۱، ص۲۵۹.
(۴) بیانات امام در جمع کسبهی مشهد، صحیفهی نور، ج۱۳، ص۲۳۳.
(۵) بیانات امام در جمع ائمهی جماعات استان خراسان، صحیفهی نور، ج۱۵، ص۱۴۹.
(۶) بیانات امام در دیدار با حجتالاسلام عباس واعظ طبسی و استاندار خراسان، صحیفهی نور، ج۱۹، ص۶۲.
(۷) بیانات امام در دیدار با حجتالاسلام عباس واعظ طبسی و استاندار خراسان، صحیفهی نور، ج۱۹، ص۶۲.
(۸) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفهی نور، ج۱۹، ص۲۸۸.
(۹) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفهی نور، ج۱۹، ص۲۸۹.
(۱۰) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفهی نور، ج۲۰، ص۷۴.
(۱۱) بیانات امام به مناسبت چهلم شهدای قم، صحیفهی نور، ج۲، ص۲۸.
(۱۲) بیانات امام در جمع روحانیون و طلاب قم صحیفهی نور، ج۵، ص۱۶۷.
(۱۳) بیانات امام در دیدار با جامعه وعاظ تهران، صحیفهی نور، ج۷، ص۱۲۸.
(۱۴) بیانات امام در جمع روحانیون تهران، صحیفهی نور، ج۱۵، ص۵۶.
(۱۵) بیانات امام در جمع ائمهی جمعهی استان خراسان، صحیفهی نور، ج۱۷، ص۸۴.
(۱۶) بیانات امام در دیدار با مسئولین کشور، صحیفهی نور، ج۲۰، ص۳۰.
(۱۷) نهجالبلاغه، خطبه ۳.
(۱۸) ولایت فقیه، ص۲۹ـ۲۸.
(۱۹) ولایت فقیه، ص۴۴.
(۲۰) بیانات امام به مناسبت جشنهای ۲۵۰۰ ساله، صحیفهی نور، ج۱، ص ۱۶۷ـ۱۶۶.
(۲۱) بیانات امام در مورد تبلیغات اجانب علیه اسلام و روحانیت، صحیفهی نور، ج۳، ص۱۱ـ۱۰.
(۲۲) بیانات امام در جمع اعضای هیئت دولت رئیس جمهور شهید محمدعلی رجایی، صحیفهی نور، ج۱۳، ص۷۱.
(۲۳) بیانات امام در سالروز مبعث رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، صحیفهی نور، ج۱۸، ص۲۷۰.
(۲۴) بیانات امام در دیدار با رئیس مجلس شورای اسلامی صحیفهی نور، ج۲۰، ص۲۸-۲۷.
(۲۵) وصیتنامهی سیاسی ـ الهی امام، صحیفهی نور، ج۲۱، ص۱۷۸.
(۲۶) مصاحبهی امام با خبرنگار بی.بی.سی.، صحیفهی نور، ج۴، ص۱۳۹.
(۲۷) بیانات امام خطاب به وزیر امور اقتصادی و دارایی و معاونین، صحیفهی نور، ج۷، ص۱۷۲.
(۲۸) بیانات امام در جمع گروهی از پاسداران، صحیفهی نور، ج۷، ص۲۰۱.
(۲۹) بیانات امام در جمع گروهی از دانشجویان، صحیفهی نور، ج۱۰، ص۱۳۶-۱۳۷.
(۳۰) مصاحبهی خبرنگاران شبکهی رادیو تلویزیون آلمان غربی با امام، صحیفهی نور، ج۱۰، ص۱۶۸.
(۳۱) مصاحبهی امام با خبرنگاران مسلمان مقیم انگلستان، صحیفهی نور، ج۱۱، ص۳۷.
(۳۲) بیانات امام در جمع اعضای خانوادههای شهدا و امدادگران شهرهای شیراز، صحیفهی نور، ج۱۱، ص۱۷۱.
(۳۳) بیانات امام در جمع فارغالتحصیلان آموزشگاه افسری شهربانی، صحیفهی نور، ج۱۳، ص۱۸۳.
(۳۴) بیانات امام در دیدار با مسئولین کشور، صحیفهی نور، ج۱۹، ص۱۳۲-۱۳۱.
(۳۵) بیانات امام در مورد وظایف و مسئولیتهای رؤسا و سلاطین دول اسلامی، صحیفهی نور، ج۱، ص۱۲۳.
(۳۶) ولایت فقیه، ص۱۲۵.
(۳۷) بیانات امام در جمع اعضای هیئت قائمیهی تهران، صحیفهی نور، ج۷، ص۳۷.
(۳۸) بیانات امام در جمع راهپیمایان تهرانی، صحیفهی نور، ج۸، ص۸۹.
(۳۹) بیانات امام در جمع کسبهی مشهد، صحیفهی نور، ج۱۳، ص۲۳۳.
(۴۰) بیانات امام در جمع معاونین فنی وزارت آموزش و پرورش، صحیفهی نور، ج۱۴، ص۲۰۰.
(۴۱) بیانات امام در جمع ائمهی جمعه استان اصفهان، صحیفهی نور، ج۱۶، ص۱۴-۱۳.
(۴۲) بیانات امام در جمع گروهی از کارگران سراسر کشور، صحیفهی نور، ج۱۷، ص۲۴۰.
(۴۳) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفهی نور، ج۱۸، ص۱۲۶.
(۴۴) فروع کافی، ج ۷، ص ۲۶۴.
(۴۵) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفهی نور، ج۱۸، ص۱۲۸.
(۴۶) بیانات امام در دیدار با مسئولین کشور، صحیفهی نور، ج۱۹، ص۲۶.
(۴۷) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفهی نور، ج۱۹، ص۲۸۸.
(۴۸) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفهی نور، ج۱۹، ص۲۸۹.
(۴۹) پیام امام به زائرین بیتاللّه الحرام، صحیفهی نور، ج۲۰، ص۱۶.
(۵۰) وصیتنامهی سیاسی ـ الهی امام، صحیفهی نور، ج۲۱، ص۱۸۰.
(۵۱) اعلامیهی مشترک حضرات آیات عظام: امام خمینی، میلانی، صحیفهی نور، ج۱، ص۸۵.
(۵۲) ولایت فقیه، ص۱۲۰
(۵۳) پیام امام به مردم مسلمان ایران، صحیفهی نور، ج۲، ص۸۸.
(۵۴) بیانات امام در جمع روحانیون و طلاب قم، صحیفهی نور، ج۵، ص۱۶۸.
(۵۵) بیانات امام در جمع قبرستان بقیع قم، صحیفهی نور، ج۵، ص۱۸۳.
(۵۶) بیانات امام در دیدار با جامعهی وعاظ تهران، صحیفهی نور، ج۷، ص۱۲۷.
(۵۷) بیانات امام در جمع دانشجویان و اساتید دانشکدهی الهیات، صحیفهی نور، ج۱۲، ص۱۴۸.
(۵۸) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفهی نور، ج۱۴، ص۲۳.
(۵۹) بیانات امام در جمع اقشار مختلف مردم، صحیفهی نور، ج۱۵، ص۱۱۴.
(۶۰) پیام امام به مناسبت افتتاح مجلس خبرگان، صحیفهی نور، ج۱۸، ص۴۱.
(۶۱) بیانات امام در جمع ائمهی جماعات قم، صحیفهی نور، ج۱۹، ص۱۳۵.
(۶۲) بیانات امام در جمع ائمهی جماعات قم، صحیفهی نور، ج۱۹، ص۱۳۵.
(۶۳) صدّام حسین، رئیس جمهور کشور عراق که با تجاوز هشت ساله به ایران اسلامی موجبات شهادت عدهی کثیری از فرزندان اسلام و ایران را فراهم کرد.
(۶۴) بیانات امام در جمع ائمهی جماعات قم، صحیفهی نور، ج۱۹، ص۱۳۶.
(۶۵) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفهی نور، ج۱۹، ص۲۸۹-۲۸۸.
(۶۶) بیانات امام در مورد «شیوههای مبارزاتی مسلمین»، صحیفهی نور، ج۱، ص۱۶.
(۶۷) ملت ایران.
(۶۸) محمدرضا پهلوی.
(۶۹) پیام امام به ملت مسلمان ایران، صحیفهی نور، ج۲، ص۱۰۴.
(۷۰) بیانات امام در مورد مطالعات اجانب در عادات و روحیات شرقیان، صحیفهی نور، ج۲، ص۱۶۶.
(۷۱) بیانات امام در مورد عفو زندانیان سیاسی رژیم شاه، صحیفهی نور، ج۲، ص۲۰۸.
(۷۲) رژیم شاهنشاهی.
(۷۳) بیانات امام در مورد تبلیغات اجانب علیه اسلام و روحانیت، صحیفهی نور، ج۳، ص۸.
(۷۴) بیانات امام در مورد ضرورت قیام علیه ظلم، صحیفهی نور، ج۳، ص۱۸۳.
(۷۵) عماربن یاسربن عامر کنعانی قحطانی (۵۷ قبل، ۳۷ه) از بزرگان صحابهی پیامبر و از کسانی بود که به شدت مورد اعتماد و احترام اهل بیت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بوده است. وی در جنگ صفین به شهادت رسید.
(۷۶) بیانات امام در مورد ضرورت قیام علیه ظلم، صحیفهی نور، ج۳، ص۱۸۴.
(۷۷) بیانات امام در تشریح کیفیت از دیدگاه اسلام، صحیفهی نور، ج۳، ص۱۹۸-۱۹۷.
(۷۸) بیانات امام در جمع اعضای هیئت قائمیهی تهران، صحیفهی نور، ج۷، ص۳۷.
(۷۹) بیانات امام در جمع شورای پنج نفری صدا و سیمای جمهوری اسلامی، صحیفهی نور، ج۱۰، ص۱۵.
(۸۰) بیانات امام در دیدار با سرپرست اعضا و کارکنان کمیتهی امداد امام، صحیفهی نور، ج۱۰، ص۲۸۴.
(۸۱) قاضی بین ما و شما کتاب خداست، قاضی کتاب خداست.
(۸۲) بیانات امام پس از آزادی از زندان، صحیفهی نور، ج۱، ص۷۹.
(۸۳) بیانات امام در جمع دانشجویان و اساتید دانشکده الهیات، صحیفهی نور، ج۱۲، ص۱۴۷.
(۸۴) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفهی نور، ج۱۸، ص۲۶۸.
(۸۵) بیانات امام در دیدار با مسئولین کشور، صحیفهی نور، ج۲۰، ص۳۲.
(۸۶) ص ۲۵۷، پاورقی ۱.
(۸۷) بیانات امام در دیدار با مسئولین کشور، صحیفهی نور، ج۲۰، ص۳۲.
۸۸) بیانات امام در جمع گروهی از معلمان کشور، صحیفهی نور، ج۵، ص۶۱.
(۸۹) بیانات امام در جمع اعضای هیئت قائمیهی تهران، صحیفهی نور، ج۷، ص۳۶.
(۹۰) بیانات امام در جمع مردم اردکان فارس، صحیفهی نور، ج۷، ص۱۹۶-۱۹۵.
(۹۱) بیانات امام در جمع مسئولان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، صحیفهی نور، ج۷، ص۲۶۶.
(۹۲) بیانات امام در جمع اعضای ستاد مرکزی جهاد سازندگی، صحیفهی نور، ج۹، ص۲۲.
(۹۳) بیانات امام در جمع فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، صحیفهی نور، ج۹، ص۱۹۲.
(۹۴) بیانات امام در جمع اعضای شوراهای اسلامی کارگران، صحیفهی نور، ج۱۲، ص۱۹۸.
(۹۵) بیانات امام در جمع گروهی از دانشجویان و کارکنان عضو انجمنهای اسلامی، صحیفهی نور، ج۹، ص۶.
(۹۶) بیانات امام به مناسبت ۱۷ شهریور، صحیفهی نور، ج۹، ص۶۳.
(۹۷) بیانات امام در جمع ائمهی جماعات استان خراسان، صحیفهی نور، ج۱۵، ص۱۴۹.
(۹۸) بیانات امام در دیدار با حجت الاسلام عباس واعظ طبسی، استاندار و مسئولان استان خراسان، صحیفهی نور، ج۱۹، ص۶۴-۶۳.
(۹۹) بیانات امام در دیدار با رئیس جمهور و اعضای مجلس خبرگان، صحیفهی نور، ج۱۹، ص۹۵.
(۱۰۰) بیانات امام در جمع فرهنگیان و دانشجویان، صحیفهی نور، ج۶، ص۲۵۶.
(۱۰۱) بیانات امام در جمع خانوادههای شهدای پایگاه هوایی بوشهر، صحیفهی نور، ج۹، ص۱۵.
(۱۰۲) بیانات امام به مناسبت ۱۷ شهریورر، صحیفهی نور، ج۹، ص۶۳.
(۱۰۳) بیانات امام در جمع اعضای خانوادههای شهدای کشورهای اسلامی، صحیفهی نور، ج۱۴، ص۹۱.
(۱۰۴) بیانات امام در جمع اقشار مختلف مردم، صحیفهی نور، ج۱۵ ص۱۱۲.
(۱۰۵) بیانات امام در دیدار با نخستوزیر و اعضای هیئت دولت، صحیفهی نور، ج۱۶، ص۹۳.
(۱۰۶) پیام امام به مناسبت شهادت چهارمین شهید محراب «آیت اللّه اشرفی اصفهانی»، صحیفهی نور، ج۱۷، ص۵۶.
(۱۰۷) پیام امام خطاب به مراجع اسلام، روحانیون سراسر کشور، صحیفهی نور، ج۲۱، ص۹۲.
منبع : هنر دینی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست