شنبه, ۱۴ مهر, ۱۴۰۳ / 5 October, 2024
مجله ویستا
سخن اصلی موافقان و مخالفان مشروطه چه بود؟
شاید بتوان گفت كه از تفكیك قوا نیز همانند دانشواژههای آزادی و عدالت برداشتهای متفاوتی شده است. تكثّر تلقی از تفكیك قوا میتواند دلایل گوناگونی داشته باشد. این دلایل میتواند بعد روشی، ارزشی، مكانی و زمانی اندیشمند مطرح كننده را در بر بگیرد. این كه نظریه تفكیك قوا در چه زمانی و مكانی و با چه روش و ارزش هایی و توسط چه كسانی مطرح شود، تلقی از آن را متفاوت خواهد بود. البته در این میان مبانی و مفروضات و پیش فرض های هر اندیشمند تأثیرات شگرفی را در وجوه اشتراك و اختلاف برداشتها از مفاهیمی همانند تفكیك قوا به وجود میآورد.
اما هر گونه که به بحث بنگریم، تفكیك قوا دستیابی به روشی است كه ضمن طبقهبندی وظایف و مسؤولیتهای قوا و نهادهای حكومتی، از انفصال و پراكندگی دستگاههای حكومتی و مهمتر از همه از تمركز قدرت در دست یك شخص یا گروهی اقلیت جلوگیری مینماید و از سوی دیگر قوای موجود به گونهای بسیار قانونمند به كنترل و نظارت همدیگر مبادرت ورزیده و از استبداد ورزی و ظلم به مردم جلوگیری میكنند.
البته باید به خاطر داشت که آنچه در ابتدای طرح تفكیك قوا بروز و ظهور یافت، تلاش برای بسط تئوریك توزیع و مهار قدرت به وسیله تفكیك قوای موجود در یك حكومت بود. از این رو، دلیل اصلی و عمده طرح بحث تفكیك قوا، محدود كردن قدرت سیاسی و حاكمیت است كه به این طریق جلو خودكامگی آن را میگیرد و با باز توزیع قدرت، آن را میان قوای سه گانه توزیع میكند و در نتیجه زمینههای خودكامگی از بین می رود.
مطابق نظر پارهای از صاحب نظران در این باره، وقتی حاكمیت محدود نباشد، هیچ راهی وجود ندارد كه افراد از شرّ تجاوزات طبقه حاكمه و دولت به آزادیهایشان مصون بمانند. در این حالت، قرار دادن هیأت حاكمه زیر نظر حاكمیت اراده عمومی كار عبثی است. زیرا همیشه این هیأت حاكمه است كه این اراده را دیكته میكند و هر گونه احتیاطی در این مورد بیهوده است. از این رو اینان به محدود نمودن حاكمیت میاندیشند. زیرا در پرتو آن آزادی فردی محفوظ خواهد ماند. در نظر اینان آنچه در تفكیك قوا مهم است این است كه محدود بودن قوا به معنای این نیست كه حقوق مردم توسط یکی از قوا بدون اجازه قوای دیگر زیر پا گذاشته نشود، بلكه اساساً هیچ قوهای حتی با اجازه قوای دیگر نیز نباید به حقوق مردم تجاوز نماید و آزادیهای مشروع و قانونی آنان را سلب كند.
باید گفت سابقه طرح مباحث تفكیك قوا در ایران به جنبش ناتمام مشروطه باز میگردد. در این دوره با توجه به ورود عناصر و مفاهیم جدید و غیر بومی به فضای فکری كشور، اندیشمندان و روشنفكران ایرانی سعی در برجسته نمودن این مفاهیم و استفاده از آنها برای ایجاد تغییرات وسیع نمودند. در همین دوره، پارهای از عالمان شیعی نظیر آیت اللَّه محمد حسین نائینی به این مباحث از زاویهای دیگر نگریستند و به نسبتسنجی این مفاهیم با مفاهیم و آموزههای اسلامی پرداختند. نائینی، كه با نگارش اثر مهم و تأثیرگذار خود، تنبیه الامه و تنزیه المله، به حمایت نظری از مشروطه خواهان برخاسته بود، به ضرورت تفكیك قوا، هر چند متفاوت از برداشت نسبتاً رایج از این مفهوم، اشاره میكند و مینویسد:
«سیم از وظایف لازمه سیاسیه، تجزیه قوای مملكت است كه هر یك از شعب نوعیه را در تحت ضابط و قانون صحیح علمی منضبط نموده اقامه آن را با مراقبت كامله در عدم تجاوز از وظیفه مقرّره به عهده كفایت و درایت مجریین در آن شعبه سپارند.»
آیتاللّه طالقانی نیز كه برای نخستینبار غبار كهنگی را از اثر معروف نائینی زدود و آن را تصحیح، احیا و منتشر ساخت در پاورقیهای آن در تفسیر و توضیح و جمعبندی نظر نائینی مینویسد:
«از وظایف لازمه مجلس، تجزیه قوای كشور است. و مقصود از تجزیه، تقسیم قواست به طوری كه وظایف هر كدام روشن و مبین و صریح باشد و در كار یكدیگر هیچ گونه دخالت نداشته و مسؤول انجام وظایف خود باشند.»
از فقرههای نقل شده میتوان پی برد كه اندیشه طرح نظریه تفكیك قوا در دوره مشروطیت و در قلم برجستهترین نظریهپرداز جنبش ناتمام مشروطه، با آنچه درباره منشأ و دلایل آغاز این بحث در غرب گفته می شود بسیار متفاوت است. از جمله مهمترین دلایل بسط این نظریه در اندیشه متفكران غرب، توزیع قدرت انباشته و مهار و كنترل آن و بستن باب استبداد بوده است. از این رو اندیشه پردازان برجسته غربی به سمت ارائه راه حلهایی حركت كردند تا قدرتهای فراقانونی و متمركز خودکامه را به زانو درآورده و پای استبداد را در زنجیر نهند. در واقع تكثیر و توزیع قدرت میان قوای سهگانه، راه را بر دیكتاتوری و استبداد ورزی بسته و به بسط حقوق عمومی در جامعه میانجامید.
پارهای از مصلحان مشروطهخواه در ایران، البته، به دنبال تحدید و كنترل قدرت حاكمان بودهاند، اما مراد آنان از تفكیك قوا، غیر از آن چیزی است كه در غرب رُخ نموده است. در واقع متفكرانی همانند آیت اللَّه نائینی، تفكیك قوا را به استقلال قوا و نیز توزیع وظایف و تقسیم كارها و امور جاری كشورداری فرو كاستهاند. از همین رو است كه نائینی، تفكیك قوا را مطابق نصوص دینی دانسته و آن را به امام علی(ع) استناد میدهد. عبارت زیر گویای این برداشت است:
«و اصل این تجزیه را مورخین فرس از جمشید دانستهاند. حضرت سید اوصیا - علیه افضل الصلواهٔ و السلام - هم در طی فرمان تفویض ولایت مصر به مالك اشتر (رضوان اللَّه علیه) امضاء فرموده....»
نائینی در ادامه سخن خود به بخشهایی از كلام امام علی(ع) به مالك اشتر اشاره میكند. طالقانی نیز در پاورقی به تأیید این موضوع پرداخته و مینویسد: «این تقسیم قوا در دستور امیرالمؤمنین - علیه السلام - به مالك اشتر صریح و روشن بیان شده.» به این ترتیب نتیجهای كه آیت اللَّه نائینی از این بحث میگیرد این است كه تفكیك قوا در نصوص و تاریخ اسلامی مسبوق به سابقه است و یك موضوع نوپدید نیست. این استدلال و بازگرداندن تفكیك قوا به سخنان بزرگان دین اسلام، البته این نكته را روشن میسازد كه نگاه نائینی به نظریه تفكیك قوا با بسترها و مفهومی خاص مورد تأمل و مداقّه قرار گرفته است كه در اینجا باید به دغدغه و مشكله نائینی اشاره نمود. به دیگر سخن میتوان گفت آنچه در تفكیك قوا برای نائینی مسأله آفرین و دردسر شده است، تطبیق و نسبتسنجی این مفهوم با آموزههای دینی است.
در واقع نائینی در اثر خود تنبیه الامه و تنزیه المله به دنبال فضا سازی برای مشروع جلوه دادن مفاهیمی همانند تفكیك قوا و مفاهیم مشابه وارده از اندیشه غربی به جهان اسلام و به ویژه ایران و حوزه اسلام شیعی است. از این رو است كه وی بر این باور است، مفاهیمی همچون تفكیك قوا، حریت، مساوات و... اساساً مفاهیمی اسلامی و دینیاند و در بطن شریعت و آموزه های دینی وجود دارند.
به هر حال دغدغه اصلی و اساسی نائینی، مشروع جلوه دادن نهضت مشروطیت و مفاهیم به كار رفته در آن و اعتبار دادن به این مفاهیم از منظر دینی در مقابل كسانی است كه معتقدند مشروطیت و خواستههای مشروطهطلبان غیر دینی و مخالف شریعت است. نائینی در دفاع از نهضت و حكومت ناتمام مشروطیت به دنبال كاستن از ظلم مضاعف نسبت به مردم است و دفاع از این قبیل مفاهیم، در این راستا قابل ارزیابی است.
آنچه به تقویت این استنباط كمك مینماید، تفسیری است كه طالقانی از این مسأله به دست داده است. ایشان در ادامه جمعبندی دیدگاه نائینی، در پرانتز به ابراز نظر پرداخته و رأی خود را در اینباره بازتاب داده است. او حتی بر این باور است كه طرح این بحث از سوی اروپائیان نیز ناشی از آموختههای آنان از آموزههای دینی است:
«دستور امیرالمؤمنین(ع) در جزیی و كلی سیاست و تنظیم امور كشور، پس از آنكه مالك به وسیله سمّ در بین راه مصر شهید شد، به دست حكومت اموی افتاد و سرمایه گرانبهایی بود برای دولت اموی. پس از آنكه دولت اموی در شرق منقرض شد و در غرب - اندلس - تأسیس گردید در آنجا مورد استفاده بود و اروپائیان به آن پی بردند.»
با این وجود شاید بتوان گفت كه محصول تقسیم امور و وظایف حكومت میان قوای متعدد و مشی آنها در چارچوب قانون، جامعه را به سمت و سویی هدایت میكند كه در آن حاكمان از قدرت متمركز و گستردهای برخوردار نیستند و از این رو دست آنان برای تعدی و تجاوز به حوزه و حقوق عمومی و بلكه حوزه و حقوق خصوصی مسدود خواهد گشت.
برداشتی كه از سخنان نائینی درباره تفكیك قوا شد با آنچه در متمّم قانون اساسی مشروطیت بازتاب یافته است نیز یكسان است. اصل بیست و هفتم متمّم قانون اساسی دوره مشروطیت در اینباره میگوید:
«قوای مملكت به سه شعبه تجزیه میشود:
اول: قوه مقننه كه مخصوص است به وضع و تهذیب قوانین، و این قوه ناشی میشود از اعلیحضرت شاهنشاهی و مجلس شورای ملی و سنا، و هر یك از این سه منشأ حق انشاء قانون را دارد ولی استقرار آن موقوف است به عدم مخالفت با موازین شرعیه و تصویب مجلسین و توشیح به صحه همایونی. لكن وضع و تصویب قوانین راجعه به دخل و خرج مملكت از مختصات مجلس شورای ملی است. شرح و تفسیر قوانین از وظایف مختصه مجلس شورای ملی است.
دوم: قوه قضائیه و حكمیه كه عبارت است از تمیز حقوق، و این قوه مخصوص است به محاكم شرعیه در شرعیات و به محاكم عدلیه در عرفیات.
سوم: قوه اجرائیه كه مخصوص پادشاه است، یعنی قوانین و احكام به توسط وزراء و مأمورین دولت به نام نامی اعلیحضرت همایونی اجراء میشود به ترتیبی كه قانون معین میكند.»
به این ترتیب متمّم قانون اساسی مشروطیت نیز به تفكیك قوا رأی داده است، اما این تفكیك همان گونه كه در تفسیر اندیشه آیت اللَّه نائینی نیز ذكر گردید به استقلال و جدایی قوا و تقسیم كار میان آنان اشاره دارد. اصل بیست و هشتم متمّم قانون اساسی مشروطیت میگوید: «قوای ثلاثه مزبوره همیشه از یكدیگر ممتاز و منفصل خواهد بود.»
اهمیت این مسأله از آن رو است كه برای نخستینبار، ایران به سمت قانونگرایی و قانونمندی حركت كرد و این خود پدیده مبارك و میمونی بود كه به توسط پارهای از عالمان مشروطهطلب نیز مورد تأیید و تأكید قرار گرفت.
در واقع تا آن دوره، قانون، رأی حاكمان بود و جنبش مشروطه توانست کوشش ها و تمهیداتی به عمل آورد تا قدرت خشن و خودكامانه حاكمان تحت نظم و قواعدی سامان یابد. اصل پنجاه و هفتم متمّم قانون اساسی مشروطیت میگوید: «اختیارات و اقتدارات سلطنتی فقط همان است كه در قوانین مشروطیت حاضره تصریح شده.» این مسأله یك دستاورد بسیار عظیم برای ملتی بود كه سالها به طور تاریخی با استبداد خو گرفته بودند و استبداد در ذهن و ضمیر و جامعه آنان نهادینه شده بود و اینك خواستار محدود شدن سلطنت و حاكمان شده بودند.
در این دوره، پارهای از متفكران مشروعهخواه نیز در كنار مشروطهخواهان خواستار محدود شدن سلطنت بودند. برای مثال آیت الله شیخ فضلاللَّه نوری نیز در بحثهایش همانند آیت الله نائینی به تحدید سلطنت میاندیشد و آن را تأیید میكند: «این كه بیان گردید حدودی برای پادشاه و وزرا معین خواهد شد خیلی خوب و به جا است. كسی نمیتواند تكذیب كند.» با این وجود بارزترین وجه تفكر مشروعه خواهی برخی از اندیشمندان مشروعه طلب، مخالفت با تفكیك قوا و دفاع از قدرت متمركز بود. از جمله شیخ فضلاللَّه نوری، تقسیم و تفكیك قوا را به سه قوه، بدعت و ضلالت میداند و بر این باور است كه:
«و از جمله مواد، تقسیم قوای مملكت (است) به سه شعبه كه اول قوه مقننه است. و این بدعت و ضلالت محض است؛ زیرا كه در اسلام برای احدی جایز نیست تقنین و جعل، هر كه باشد. و اسلام تمامی ندارد كه كسی او را تمام نماید.»محمد حسین بن علی تبریزی، كه در شمار مشروعه خواهان است برخلاف كسانی همانند نائینی كه مفاهیمی چون تفكیك قوا را به نصوص دینی استناد میدهد، به مخالفت با آن میپردازد. وی به صراحت عنوان میكرد كه «اگر مقصود از مشروطه آن است كه وكلا و مبعوثین در مجلس شورا جمع شده، به اتفاق یا به اكثریت آراء قانونی وضع كرده و اسم او را قانون اساسی بگذارند» و این قانون «به اطاق اجرا» فرستاده شود تا بر طبق آن عمل كنند، این كار خلاف شرع است. تبریزی مینویسد پذیرش اینكه مملكت دو قوه لازم دارد «یكی مقننه كه مجلس متكفل اوست و یكی قوه مجریه كه وزراء ثمانیه مكلف به اجرای اوست» مخالف با شرع است. دلایل او در رد تفكیك قوا و قانونگذاری بشری این است كه «از ادله احكام ما، نه شوری و نه اكثریت آراء دلیل شمرده شده» اما با این وصف «اجماع علما كه كاشف از قول و رضای معصوم باشد او حجت است، نه اجماع كتاب فروش و سبزی فروش و بقال و علاف و نعلبند.»
تبریزی به صراحت جامعه ایران را به دلیل اینكه مردم آن مسلمان هستند بینیاز از آن میداند كه به ساز و كارهایی متشبّث بشود كه در شریعت به آنها اشاره نشده و مورد تأیید عالمان نیست و حال آنكه اسلام از همه آنها بینیاز است. به باور ایشان، استفاده از ساز و كارهای مشروطیت و به تبع آن تفكیك قوا از آن جوامعی است كه از احكام الاهی به دورند و در نتیجه محتاج ابزارهایی چون قوه مقننه هستند:
«حاصل كلام و فذلكه المرام آنكه، در دول مشروطه روی زمین، چون احكام الهیه وافی و كافی به وقایع جزئیه و سیاسیه مدنیه در میان خود ندارند، لابدند مجلس پارلمنت، مركب از اعضاء و علماء ترتیب دهند و صلاح ملك و ملت خود را به اكثریت آراء دست آرند. به عبارت مختصر دو مجلس لازم دارند، یكی مقننه كه تشخیص قانون نماید و دیگری قوه مجریه كه همان قانون را در میان مملكت مجری دارد، اما، ما اهل اسلام و ایمان چون احكام شرعیه وافی و كافی داریم، لهذا احتیاج به قوه مقننه نداریم، زیرا شاه و رعیت، همه خود را تابع شرع میدانیم و مخالفت او را تجویز نمیكنیم و قوه مجریه عبارت از سلطان و اعوان ایشان است.»
علمای شیعه البته در اینكه نهاد قضاوت در عصر غیبت امام معصوم از آن فقیه جامع شرایط است، به گونه یكسان میاندیشند. از این رو در جملات مذكور از تبریزی هیچ نامی از قوه قضائیه به عنوان یكی از اركان نظریه تفكیك قوا به میان نیامده است و ایشان تنها نسبت به قوه مقننه ایراداتی وارد كرده و قوه مجریه را نیز در تحت قدرت سلطانی میداند. نكته مهم در ایرادات وی نسبت به قوه مقننه ناشی از نگرش خاص وی به شریعت و نیز نحوه قانونگذاری در مجلس است كه همین مسأله موجب مخالفت وی با نظریه تفكیك قوا و جنبش مشروطیت شده است. این اندیشمندان برخلاف نائینی، بر این باورند كه مفاهیمی همانند تفكیك قوا مورد تأیید شریعت و عالمان دینی نیست و از این رو نمیتوان از آنها در ساز و كار كشورداری استفاده نمود.
در كنار این دو دسته از اندیشمندان موافق و مخالف تفكیك قوا در دوره مشروطیت میتوان از پارهای دیگر از صاحب نظران آن دوره یاد نمود كه به بحث تفكیك قوا در معنای متعارف و رایج آن علاقه نشان داده و مباحث مستدلی را در تبیین دیدگاه خود مورد توجه و بحث قرار دادهاند. از جمله این افراد میتوان به آیت اللَّه عبدالرسول مدنی كاشانی اشاره كرد. وی در رساله انصافیه خود تفكیك قوا را در معنای متعارف و رایج به كار برده و در دفاع از آن مطالبی نگاشته است. وی در مباحث خود نظریه تفكیك قوا را یكی از اركان حكومت مشروطه به شمار آورده و به سه قوه در این زمینه اشاره كرده و مینویسد:
«دیگری از اركان مشروطه این است كه باید دولت مشروطه دارای دو قوه باشد، بلكه سه قوه:
اول «مقننه» یعنی باید جمعی را منتخب و وكیل كنند اهل آن مملكت؛ كه آنها قانون صحیح طراز كنند؛ كه عبارت از وكلا و مبعوثیناند و مجلس آنها را؛ «پارلمان» و ما «دارالشوری» گوئیم و همین كه میخواهند قانونشان محكمتر و صحیحتر از كار بیرون بیاید، مجلس دیگر هم وضع میكنند نامش «مجلس سنا» و اول را مجلس «سافل» دویّم را مجلس «عالیی» هم میگویند.
قوه دویّم كه باید دولت مشروطه دارا باشد، «مجریه» است كه همان پادشاه و وزرای دولت باشند كه هر قانونی آنها وضع كنند برای سیاست مملكت، وزراء باید جاری كنند.
قوه سیّم، «قضائیه» است و فرق میان مقننه و قضائیه همان فرق میان فتوی و حكم است، یعنی مقننه حكم كلی بیان میكند و قضائیه احكام جزئیات را از آن قانون كلی استخراج میكند و مجریه جاری میكند. هركس بخواهد خوب بداند از رسالجات حقوق اساسی بخواهد.»
دلیل كاشانی بر این تفكیك قوا همان استدلال متعارف است. به این معنا كه از تجمیع و انباشت قدرت در دست یك فرد یا یك گروه جلوگیری و به این وسیله باب استبداد ورزی مسدود شود. مفروض كاشانی در پذیرش تفكیك قوا و جلوگیری از تمركز قدرت، طغیان و استبداد ورزی انسان است، یعنی همان چیزی كه خداوند نیز در قرآن به آن اشاره كرده و انسان بینیاز را طغیان كننده معرفی میكند. وی در همین زمینه و در تفكیك دو قوه مقننه و مجریه مینویسد: «این دو قوه را لازم میدانند و میگویند این دو قوه اگر متحد باشند اسباب خرابی آن مملكت میشود و از هم جدا هم نباید باشند، یعنی باید قوه مجریه تابع مقننه باشد و مخالفت آن را نكند.»
در موردی دیگر و در باب خطراتی كه قوه مجریه دارد میگوید: «و اما در قوه مجریه چون اجرای احكام و حدود و سیاسات و حفظ ثغور و نفوس و غیر ذلك وجوه مالیه و آنچه عاید میشد به تعریف مجریه آمده، به همین جهت خود را كلیهٔ از مقننه منفصل نمودند، كردند آنچه كردند، آنچه میل و هوای نفس خبیث آنها بود برای خود مهیا ساخته....» او برخلاف مشروعه خواهان و در كنار مشروطهطلبان، به دفاع از مفهوم تفكیك قوا پرداخته و آن را یك اصل مسلّم اسلامی فرض میكند كه اندیشمندان غیر مسلمان و كشورهای غیر اسلامی آن را از مسلمانان فرا گرفتهاند:
«نمیدانم هیچ منصفی پیدا شده دقت كند ببیند این اصل از كجا برداشته شده، غیر از این است كه خدا میفرماید "اطیعو اللَّه و اطیعو الرسول و أولی الامر منكم" غیر از این است كه میفرماید: "لقد [كان] لكم فی رسول اللَّه أسوهٔ حسنهٔ" و آیا ما پیغمبر را صاحب قانون یعنی مقنّن نمیدانیم و علی یا خلفای دیگر و بعضی از اصحاب را مجری قانون و قاضی؟ آیا این وجودهای مبارك در ظاهر جدا نبودند و در باطن یكی كه "أنا و علی من نور واحد" و خود علی (ع) میفرماید: "أنا عبد من عبید محمد(ص)". ارباب تواریخ تحقیق نمایند چه به طریقه اهل سنت چه شیعه، ببینند شریعت ما دارای این قوا بود یا نه و ظاهراً منفك و در باطن اتحاد محض داشتهاند یا نه؟»
به هر حال این دیدگاه تفكیك قوا را چنان كه در معنای متعارف آن آمده است مورد تبیین قرار داده و معتقد است كه این نظریه یك اصل اسلامی است. در واقع این منظر مقابل دیدگاهی است كه معتقد است این مفاهیم و مباحث به دلیل این كه برخاسته از بسترها و شرایط دیگری است، با جامعه اسلامی مطابقتی ندارد و باید به كناری نهاده شود. اما دیدگاه موافق نسبت به این مفهوم علاوه بر این كه به آن رنگ و بوی اسلامی میدهد، به آن به مثابه یك شیوه و ساز و كار اجرایی مینگرد كه كمترین چیزی كه در آن رُخ مینماید، تقسیم وظایف میان قوای سهگانه و تقلیل ظلم از سوی دولت و حاكمان نسبت به مردم است. در زنجیر نهادن پای استبداد و مستبدان، كمترین كاری است كه از نظریه تفكیك قوا در معنای متعارف آن برمیآید.
در اینجا باید به تأثیر مبانی هستی شناختی فلسفه سیاسی اسلام اشاره شود كه توانسته است در پذیرش تفكیك قوا به عنوان یك ساز و كار مناسب در اعمال قدرت و حفظ حقوق مردم، و به تعبیر نائینی كاستن از ظلم مضاعف نسبت به آدمیان، نقش ایفا كند. با توجه به مبانی هستی شناختی از دیدگاه فلسفه سیاسی اسلامی، آفرینش، ربوبیت و تدبیر تمام هستی و همه موجودات از جانب خداوند متعال صورت میگیرد.
پذیرش این مبنای هستی شناختی با پذیرش تفكیك قوا ناسازگار نخواهد بود. در واقع وقتی یك انسان مسلمان به این مبنای هستی شناختی و اصل توحید تمسك میكند، خود به خود راههای طغیانگری و ستم بر دیگران بر روی او بسته میشود. برطبق این نگره، انسان مسلمان نسبت به سرنوشت خود و دیگران حساس بوده و میتواند و می بایست در تصمیمگیری و تصمیمسازی جامعه خود نقش آفرینی نماید. می توان این تلقی را در کلمات آیت اللَّه مطهری نشان داد:
«از نظر فلسفه اجتماعی اسلامی، نه تنها نتیجه اعتقاد به خدا پذیرش حكومت مطلقه افراد نیست و حاكم در مقابل مردم مسؤولیت دارد، بلكه از نظر این فلسفه، تنها اعتقاد به خداست كه حاكم را در مقابل اجتماع مسؤول میسازد و افراد را ذی حق میكند و استیفای حقوق را یك وظیفه لازم شرعی معرفی میكند.»
در این جملات، خداباوری، آزادی مردم و مسؤولیت پذیری حاكمان در كنار هم ذكر شده است. پذیرش تفكیك قوا و به كارگیری آن باعث میشود از قدرت توزیع شود و در این میان حقوق و آزادیهای مردم محفوظ بماند. در واقع تفكیك قوا می تواند سازوکاری برای جلوگیری از ظلم به تلقی شود و منافاتی با مبنای هستی شناختی دینی ندارد و حتی این مبنا انسانها را تشویق میكند كه در راه خداوند گام بردارند و حقوق آدمیان را پاس بدارند.
طرفداران مكتب روششناختی اصولی، با پذیرش عقل به عنوان یكی از ادله استنباط احكام دینی، به تواناییهای انسان در صحنه عمل فردی و جمعی باور داشته و از این رو است كه حكم به استفاده از شیوههایی چون تفكیك قوا میدهند. عقل و جایگاه آن در انسان، قدرت انتخابگری و نقش آفرینی را به وی عطا میكند و این خود پایه و مبنایی برای پذیرش و به كارگیری تفكیك قوا را فراهم میسازد. اندیشمندان مسلمان با چنین مبانیای، كه البته متفاوت از مبانی فلسفه سیاسی غرب است، به بحث درباره تفكیك قوا پرداخته و در پی ایجاد ساز و كاری برای محدود ساختن حاكمان و حفظ حقوق مردم تلاش كردهاند.
به هر حال، اندیشمندان مسلمان در دوره مشروطیت به یك اجماع درباره مفهوم تفكیك قوا دست نیافتند. از این رو میتوان بسترهای طرح این بحث در ایران و در میان اندیشمندان ایرانی را بسیار متكّثر دانست. پارهای به انكار این مفهوم پرداخته و آن را مغایر با شریعت تلقی نمودند. از سوی دیگر پارهای از طرفداران مشروطه، مانند محمد حسین نائینی و عبدالرسول مدنی كاشانی، طرفدار تفكیك قوا بوده و اصرار داشتند كه این مفهوم و مفاهیم مشابه دیگری كه در نهضت مشروطیت مطرح شده است، همه برگرفته از اصول اسلامی است. اینان سعی نمودند با بحث و استدلال، دینی و بومی بودن این مفاهیم را به جامعه ایرانی اثبات نمایند. البته در این میان میتوان به تفاوت نگرش اینان به مفهوم تفكیك قوا و برداشت آنان از این مفهوم نیز اشاره نمود.
زیرا در حالی كه آیت اللّه نائینی از مفهوم تفكیك قوا، تقسیم وظایف و استقلال قوا از یكدیگر را اراده میكند، آیت اللَّه مدنی كاشانی به جلوگیری از تمركز قدرت و توزیع قدرت برای نفی استبداد نظر دارد. البته این هر دو اندیشمند مسلمان با این بحثها به نوعی به دنبال كاستن از ظلم نسبت به مردماند. نتیجه هر دو برداشت از مفهوم تفكیك قوا، توزیع قدرت و جلوگیری از تمركز قدرت در دست یك شخص و یا یك گروه اقلیت است تا در این ضمن از حقوق مردم محافظت شود و حاكم و كارگزاران او نتوانند به حقوق عمومی و خصوصی اشخاص دست درازی نمایند.
بحثهای متفكرانی همانند نائینی، نوری، مدنی كاشانی و ... تأثیرات خود را به ویژه بر نظریه ولایت فقیه و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تا به امروز در جامعه ایرانی بر جای نهاده است.
شریف لکزایی
منبع : فصلنامه علوم سیاسی
وایرال شده در شبکههای اجتماعی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست