پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


از «پیر فرزانه» تا «متخصص»


از «پیر فرزانه» تا «متخصص»
زمانه ما را به درستی دوره تخصص نام نهاده اند، زیرا در بیشتر عرصه ها متخصصانی را می یابیم که صرفاً کار تخصصی خود را به درستی می دانند و کمتر در دیگر حوزهها، دانش و بینشی دارند. گویی جهان را انسانهایی متوسط پر کرده اند که بیش از یک وزنه را نمی توانند بلند کنند. از سوی دیگر، این فرض که دیگر باید خیال تسلط بر دانشهای بسیار متنوع را که جلوی روی ما قرار دارند، فراموش کرد.
اما اگر بخواهیم این وضعیت را از نگاه «هایدگر» بررسی کنیم، به نظر وی تخصص محوری محصول جهان جدید نیست، بلکه ریشه در مبانی آن که نگاه تکنولوژیک و تصویرگونه به عالم است، دارد. به تعبیر دیگر، این گونه نیست که رشد زیاد فرآورده ها و محصولات علمی، ما را وادار کند که دست به تقسیم علوم و معارف بزنیم. به نظر وی، در کنه دنیای مدرن این تخصص محوری ریشه دارد. به هر حال، چه دیدگاه اول را در مورد تخصص بپذیریم و چه قایل به رویکرد و نگاه هایدگر باشیم، در یک نکته تردیدی نیست و آن این که عصر حاضر، عصر تخصص است.
اما پرسشی که در اینجا مطرح است آن است که جایگاه افرادی که فراتر از تخصص رفته و می روند، در این منظومه جدید چیست؟ فرهنگ غرب کم و بیش به متخصصان بها می دهد و افرادی که به چندین علوم و معارف تسلط دارند، جایگاهی چندان در منظومه معرفتی و فکری آنها ندارند. نه این که اگر کسی بتواند در همه این معارف حرفی برای گفتن داشته باشد، از این منظومه طرد شود. سخن بر سر تواناییهای محدود افراد است. به تعبیر دیگر، مغرب زمینیان به این جایگاه و موضع رسیده اند که اگر حرف جدیدی وجود دارد، باید زد و آنها که فاقد این نکته هستند، مورد توجه قرار نمی گیرند. از سوی دیگر برای ارائه حرفی جدید، باید محور و موضوعی خاص را در پیش گرفت. آن نظام با توجه به این پیش فرضها به صورت ناخودآگاه افراد را متخصص بار می آورد. اما این نکته در مورد فرهنگهای جنوب که فرهنگهایی غیر از فرهنگ غرب هستند، صدق نمی کند. در این فرهنگها، هنر افرادی که چندجانبه هستند و به چندین معرفت دسترسی دارند، مورد توجه قرار می گیرند. به تعبیر دیگر، در اینجا برخلاف غرب که تخصص در یک حوزه خاص مزیت و ارزش است، داشتن دیدی جامع و کلان مورد توجه و مزیت است.
در فرهنگ خودمان نیز پژوهشگران و متفکران بسیاری وجود دارند که فراتر از هر تخصصی رفته اند. بسیاری از روشنفکران دیار ما همچون سیدجمال الدین اسدآبادی، استاد مرتضی مطهری و ... این گونه بوده اند. پژوهشگران ما هم در کنار روشنفکران و متفکرانمان، عموماً این خصیصه را به همراه داشته اند. افرادی چون سیدجلال الدین همایی، علامه طباطبایی، دکتر فروزانفر و جمع کثیری از پژوهشگران، افرادی نیستند که بتوان آنها را به معنای دقیق کلمه متخصص نامید. این افراد تقریباً با همه معارف موجود در سنت شان ارتباط برقرار کرده اند. برخی از آنها حتی علاوه بر فقه، عرفان، اصول و فلسفه با برخی از معارف غربیان هم در ارتباط بوده اند. البته این افراد با یک سنت قوی در ارتباط بوده اند و این سنت از اجزا و شؤون بسیاری تشکیل شده است. در این سنت هم فقه و اصول وجود دارد و هم عرفان و فلسفه، هم طبیعیات است و هم الهیات. تصور غالب در فرهنگ ما این بوده که فرد باید کم و بیش به همه وجود این سنت مسلط باشد. همین رویکرد، تفاوت میان فرهنگ علمی و پژوهشی در کشورمان را با فرهنگ پژوهش در غرب نشان می دهد.
البته ما معتقدیم، تعارض میان «حکیم» و «متخصص» را میتوان به تعارض میان «سنت» و «تجدد» برگرداند. به یک معنا، ما تنها در فرهنگ مدرن غرب است که به گونه ای توجه به تخصص را شاهد هستیم و تقریباً در هیچ یک از فرهنگهای دیگر چنین نگاه و ارزشی را نمی بینیم. چه فرهنگ ژاپنی و چه فرهنگهای چینی و هندی و چه فرهنگ ایرانی - اسلامی ما هیچ کدام مروج گونه ای تخصص محوری نبوده و نیستند. اما این بدان معنا نیست که مسأله تخصص هم اکنون برای ما مسأله ای جدی نباشد. از آنجا که ما هم مانند دیگر فرهنگهای جنوب، با غرب رابطه و تعامل داشته ایم، تخصص به یکی از مسائل ما هم تبدیل شده است. تخصص به معنای دقیق کلمه، محصول جهان مدرن است و این در حالی است که جهان پیشامدرن بیشتر حکیم و علامه پرورش می دهد که این فرد از همه وجوه فرهنگ خود آگاه است. می توان گفت که اگر زمانه قدیم، حکیم و پیر فرزانه پرورش می داد، دنیای جدید نیز هم اکنون متخصصانی را تحویل جامعه میدهد.
با این حال، به دلیل آنکه با معارف و فرهنگ مدرن روبرو هستیم، میان دو تلقی از نخبه مانده ایم. نمی دانیم که پیر فرزانه و یا حکیم در فرهنگ خود پرورش دهیم و یا متخصص. بدین خاطر است که یکی از پرسشهای مهم معرفتی زمانه ما، این است که چه نسبتی می توان میان این دو نوع نخبه برقرار کرد.
این که چگونه می توانیم نسبتی میان حکمت و تخصص برقرار کنیم، به پرسش مهمتر نسبت سنت و تجدد برمی گردد.
بی تردید، هر یک از این دو نوع نخبه با موانع و مشکلاتی روبرو هستند. ما کم و بیش به ضعفها و قوتهای حکمت و تخصص پی برده ایم. تخصص، انسان را از داشتن دیدی جامع محروم می کند و حکمت این مجال را فراهم نمی کند که انسان بتواند به صورت ریز، موضوعی را به جدیت مورد کنکاش قرار دهد.
لازم است یادآوری کنیم که هر تفکر و تخصصی در دل یک سنت صورت می گیرد. نیاز به افرادی جامع از لحاظ معلومات، نیاز به این سنت برای هر متفکر و پژوهشگر متخصصی است که می خواهد کاری جدی و تأثیرگذار انجام دهد. با همه اینها، باید دریافت که این حکیمان نیز معارف مشخصی را می توانند به ما آموزش دهند.
ما با شناختن نقاط قوت و ضعف ماهوی این محققان مرجع، بهتر و بیشتر می توانیم از آنها استفاده کنیم. فرزانگانی مانند استاد همایی و علامه طباطبایی، سنت مجسمی هستند که ما برای انجام هر پژوهشی به آنها بسیار محتاجیم.
البته این نکته بدان معنا نیست که ما نتوانیم فراتر از آنها برویم. خود این بزرگان یکی از ارزشهای مهم پژوهشی که فراروی ما قرار داده اند، این بوده است که سعی کنیم کاری بهتر و سترگ تر از فعالیتی که صورت داده اند، به انجام برسانیم.
برخی مواقع شاهدیم که تصاویر اشتباهی که از حد و حدود معلومات این افراد نزد ما موجودند، سبب می شوند که ما انتظار خودمان را از این افراد بیشتر از توانایی و کاری که آنها می توانند صورت دهند، ببریم. همین سبب می شود، هنگامی که ما به محدودیتهای این افراد پی بردیم، از افکار و منش شان رویگردان باشیم. این در حالی است که با داشتن یک توقع سنجیده و مشخص از این افراد، می توان همیشه و همه جا از آرا و منش آنها کمال استفاده را برد.
چندی است اصطلاح «پدر» برای بسیاری از معارف جدید و حتی معارف و دانشهای سنت خودمان در بین خواص و عامه رواج یافته است. ما کم و بیش پدر همه معارف را در دیارمان داریم؛ پدر زیست شناسی، پدر فیزیک، پدر شیمی، پدر داروسازی، پدر پزشکی و...؛ پیشتار یک شاخه خاص بودن اما اصلاً بدان معنا نیست که وی از همه جوانب آن علم مطلع باشد. این اصطلاح تنها بدان معنا است که چنین فردی بیشترین تأثیر را در تأسیس و رواج علم خاصی در دیارمان بر عهده داشته است. تصویر غالبی که از همه فهم دانشمندان نزد ما موجود بوده، باعث می شود تصور کنیم که چنین فردی باید از همه شؤون و وجوه آن علم مطلع باشد. به هر حال، این خلل به تصویری که فرهنگ ما از دانشمندان، متفکران و فیلسوفان خود دارد، بر می گردد. نه این که این تصویر به تمامی اشتباه باشد. همان طور که گفتیم، در فرهنگ ما تصویر از حکیم و دانشمند با تصویری که فرهنگ غرب از دانشمند و متفکر دارد، متفاوت است. سخن بر سر این است که از هر یک از این دو سنخ متفکر و نخبه تنها می توان انتظارت خاصی را داشت. از یک پیرفرزانه و حکیم می توان این توقع را داشت که بصیرتهای لازم را برای یک کار نظری قوی و محکم در اختیار ما قرار دهد و در سوی مقابل، از یک متخصص می توان انتظار داشت که مشکلی خاص را در عرصه نظر برای ما طرح و حتی حل نمود. هر انتظاری جز این از این دو گروه سبب می شود ما نتوانیم استفاده لازم را از کار فکری این افراد ببریم.
با وجود این، نمی توان نادیده گرفت که ما هنوز هم کم و بیش تعارض میان نخبه جهان قدیم و نخبه جهان جدید را داریم. این یکی از مهمترین پرسشهای فرهنگی زمانه ما یعنی همان تعارض میان سنت و مدرنیته است که باید بسیار درباره آن سخن گفت. اما در یک نکته شک و تردید نمی توان روا داشت و آن این که پرسش درباره تعارض میان سنت و مدرنیته را باید به پرسشهای ریزتری تقسیم کرد تا بتوان بدان نزدیک شد که البته یکی از رویه های این پرسش، تعارض میان حکیم و متخصص است.
حسین فرزانه
منبع : روزنامه قدس