شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
مجله ویستا
زبان و فرهنگ
اغلب گروهی از مردم (برای مثال، یک جامعه یا یک گروه قومی) با یک فرهنگ مشترک ،زبان یکسان دارند. این حقیقت نشان میدهد زبانی که مردم با آن صحبت میکنند وسنتهای فرهنگی آنان با هم ارتباط دارند. [حال] ماهیت این رابطه چیست؟ برای پاسخبه این سؤال اجماع نظری وجود ندارد. در بررسی مفهومی، سه ارتباط ممکن، تصورمیشود. اول، زبان افراد میتواند یکی از زیر مجموعههای فرهنگ آنها باشد (مثال A)؛ همان طور که میگوییم جهانبینی، خانواده یا اقتصاد بخشی از فرهنگ است.
● بررسی مفهومی سه طرح از ارتباط بین زبان و فرهنگ
در این طرح (طرح A)، زبان بخشی از فرهنگ است که به آسانی ارتباط صریح را بین افراددارای آن فرهنگ ممکن میسازد. البته مسئله موجود این دیدگاه، این است که اجزایفرهنگ (جهانبینی، خانواده، اقتصاد و غیره ) به این ارتباط مربوط میشود و درحقیقت، وجودش بدون آن غیر ممکن خواهد بود. این نشان میدهد که زبان بسی فراتر از «یک جزء سادهی فرهنگ» است.
در طرح (B) دیدگاه دیگری ذکر شدهاست. در این طرح، زبان و فرهنگ تقریبا ازهمدیگر مستقل هستند (این حقیقت که دایرهها در شکل تا حدی روی هم افتادهاند اینواقعیت را بیان میکند که فرهنگ و زبان پدیدههایی کاملاً مستقل از هم نیستند). در راستای نظر فوق این واقعیت وجود دارد که در این گروه، زبان آنها با عناصر دستنخوردهی فرهنگی و حتی آنهایی که شدیداً تغییر کردهاند، مرتبط میماند. مذهب،زندگی خانوادگی و اقتصاد سنتی یک اجتماع، میتواند کاملاً از بین رود؛ در حالی کههنوز آنها به تکلم با زبان سنتی خود با کاربردی مناسب از واژگان ادامه میدهند.
برای مثال، برعکس تغیرات بیشمار اقتصادی و سیاسی که در چندین دهه اخیر آسیا رادر بر گرفته است، زبان چینی، ژاپنی، هندی، ویتنامی و دیگر زبانهای بومی بهطور قابل ملاحظهی دست نخورده ماندهاند. دو زبانهها، مشکلات ارتباطی با دیگرانندارند، زیرا با توجه به موقعیت، آنها زبان خارجی یا مادری خود را به کارمیگیرند. معمولا زبانهایی که اکثر افراد به عنوان زبان دوم آن را یادمیگیرند، زبان میانجی تلقی میشود. با توجه به این حقیقت که معمولاً تغیر یاجابجایی زبانشناسی خیلی کندتر از تغیرات خرده نظامهای فرهنگی است، آشکارمیشود که زبان و فرهنگ کاملاً به هم آمیخته نیستند.
گاهی اوقات زبانها، حتی پس از سنتهای تغیریافته، باقی میمانند زیرا، همانطور که دیدیم، زبانهای مختلف به طور چشمگیری، در معنایی که آن را به کارمیبرند، قابل تغیر هستند. برای توضیح بیشتر، در مکالمه یک فرد لسآنجلسی بایک فرد « ناواهو» یی، ممکن است از لغاتی مانند «آزاد راه»، رایج در فرهنگ لسآنجلس استفاده شود.
همان طورکه در بالا گفته شد، شایان ذکر است که زبان و فرهنگ «تا حدی مستقل» و یا «نه کاملاً به هم آمیخته» هستند به پرسش اصلی ما که چگونه آنها به هم ربط دارند،پاسخی نمیدهد. در حقیقت زبان به بعضی از عناصر فرهنگی گره خورده است. طرح سوم (مثال C) بر همبستگی، با درجهی تغیراتی بین زبان و بخشهایی از فرهنگ تأکیددارد. اول اینکه، آشکار است که زبان تا اندازهی زیادی به طبقهبندی فرهنگیواقعیات مربوط میشود. دوم، بسیاری از بخشهای زبان روابط اجتماعی بین مردم وارزشهای فرهنگی را منعکس میکنند که مردم آنها را به مقولات مختلف ربط میدهند. و سوم، بسیاری از محققان معتقدند که زبان به شکل دادن نوع جهانبینی مردم کمکمیکند. حال به هر یک از این روابط داخلی زبان و فرهنگ نگاهی مختصر میاندازیم.
● طبقهبندیهای واقعی فرهنگ و زبان
فرهنگها در اینکه چگونه جهان اجتماعی و طبیعی را به مقولاتی تفکیک میکنند،متفاوت هستند. در سال ۱۹۶۰ تخصصی شدن در زمینه مردم شناسی فرهنگی توسعه یافت، اینامر باعث شد که مردم شناسی را علم قومی بنامند. معمولاً مردمشناسان شناختیمطالعه میکنند که چگونه فرهنگها به وسیله مشاهده و نامگذاری با معیارهایمختلف، طبقهبندیهایشان را از واقعیت بنا میسازند. یک نتیجه از چنین تحقیقیاین است که طبقهبندیها در الگوی پایدار، بیشتر همانند الگوهای سیستم صوتی زبان،سازمان یافته است.
برای پی بردن به چگونگی کار این سازمان، رجوعی مختصر به واژه شناسی ضروری به نظرمیرسد. همان طور که میدانیم ما در زبان انگلیسی به طور معناداری فرق بینصامتهای صدادار و بیصدا را تشخیص میدهیم ـ همانند فرق بین کلماتی مانند Path و Bath. به عبارت دیگر، بسیاری از زبانهای دیگر این تفاوت بین اصوات را تشخیص نمیدهند ـ معانی کلمات در این زبانها به وسیلهی اینکه صامت مورد نظر صدادار یابیصدا است تأثیر نمیپذیرد. فرق بین اصوات مشابه به طور عینی در همهی زبانهاپدیدار میشود، اما آنها ضرورتاً قابل درک نیستند.
حال یادآوری میکنیم که یکی از اختلافات بین فرهنگها در این است چگونه واقعیت رابه مقولات از موضوعات افراد، دیگر مشکلهای زندگی و حوادث، طبقهبندی میکنند. این امر به وسیلهی درک کردن ویژگیهای مختلف اشیاء و از طریق تشخیص دادن ایناختلافات به اندازهی اهمیتشان مقدور میباشد (دقیقاً همانند متکلمان یک زبان کهتفاوتهای بین اصوات را درک و تشخیص میدهند). بر اساس اصول این پذیرشهاوتشخیصها، اختلافات و تشابهها بین اشیاء و انسانهایک طبقهبندی از واقعیت انجاممیدهیم. ما موضوعات، افراد و پدیدههای طبیعی مشخص را طبقهبندی میکنیم. وبر اساس اهمیتشان آنها را در مقولهای دیگر جای میدهیم. اعضای سنن فرهنگی مختلفلزوماً مقولاتشان را بر اساس اختلافات و تشابهات یکسانی قرار نمیدهند (دقیقاًهمانند متکلمان زبانهای مختلفی که واجها را بر اساس تضادها و مشابهتهای مشترکیتشخیص نمیدهند).
مثال زیر روشن میکند که مردم چگونه میتوانند «مقولات شناختی» را به صورتدقیقتری به عنوان عناصر زبان بسازند. سه گونه از حیوانات اهلی را ذکر میکنیم: «گاو اسب و خوک».
● کشاورزان آمریکای شمالی چگونه حیوانات را طبقهبندی میکنند؟
به لیست زیر توجه کنید:
ـ خوک
ـ اسب
ـ گاو
ـ مادهخوک
ـ مادهالاغ(مادیان)
ـ گاوه ماده
ـ گراز نر
ـ اسب نر
ـ گاو نر
ـ خوک پرواری
ـ اسب اخته
ـ گاو پرواری
ـ بچه خوک
ـ کره
ـ گوساله
ـ بچه خوک ماده
ـ کُرهی مادیان
ـ گوسالهی ماده
ـ بچهخوک نر
ـ کُرهی نر
ـ گوسالهی نر
شما مگر اینکه پیش ذهنیتی روستایی داشته باشید و گرنه قادر به تشخیص برخی از ایناسامی نیستید. کشاورزان به جای اینکه به بحث دربارهی انسانهای شهری یا روستاییبپردازند بیشتر به صحبت دربارهی گله گاو، اسب و خوک نیازمندند. بنابراین آنهااز گنجینهی لغات غنی برای بحث دربارهی حیوانات اهلی استفاده میکنند. قابل توجهاست که صورتهای مشابهی برای مقایسهی مقولات مختلف، گلهگاو، اسب و خوک به کارمیرود.
گاو نر و ماده همانند الاغ ماده ـ الاغ نر مقایسه میشوند و همچنین خوکماده ـ خوک نر. اصطلاح ویژهای برای هر نوع از حیوان نر بالغی که بیمصرفند، وجوددارد: گاو پرواری، اسب اخته و... . برای حیوانات نوزاد بدون توجه به جنسیت آنهااصطلاحات خاصی وجود دارد:
گوساله، کُره و بچه خوک. اصطلاحات جداگانهای برایحیوانات نابالغ نر و ماده وجود دارد: گوسالهی ماده، گوسالهی نر، کُرهی مادهو کُرهی نر، بچه خوک ماده و بچه خوک نر، هر نوع از حیوانات اهلی بر اساسمقولاتی مانند جنسیت (نر و ماده و خنثی) و سن(بالغ، نابالغ و نوزاد) تقسیمبندیمیکنند. تعریف هر مقوله به وسیلهی ویژگیهای طبقهبندی کشاورزان از حیواناتاهلی را میتوان تشخیص داد:
کُرهی ماده، یک «اسب ماده نابالغ» است و خوک پروارییک «خوک مادهی عقیم بالغ» است و غیره.
اینها ویژگیهای حیواناتی هستند که طبقهبندیآنها از نظر کشاورزان دارای اهمیتاست. قابل توجه است که این طبقهبندیها به تمایزات و تشابهات بین خصوصیات انتخابشدهی حیوانات بستگی دارد. دقیقاً همانند متکلمان یک زبان که فقط چند ویژگیاصوات را معنادار میپندارند.
همچنین توجه داشته باشید که طبقهبندی الگوسازیمیشود: شباهتها و تضادهای هماهنگ (جنسیت و سن) برای تشخیص انواع گله گاو، اسبو خوک به کار میروند. به طور مشابه قوانین واجشناسی یک زبان، الگو میشوند: اگر یک ویژگی (مثلاً صدادار بودن) از یک طبقه صوتی را برای یک عضو از همان طبقهمعنادار تشخیص دهیم، به همان میزان برای دیگر اعضای آن طبقه معنادار خواهد بود.
همچون سیستم صوتی زبان، روش مردم برای دستهبندی اشیاء خارج از خصوصیات انتخابیآنها، مبنایی برای تشخیص دیگر اشیاء مشابه محسوب میشود. بنابراین، قسمتی ازدانشفرهنگی که طبقهبندی واقعیت نامیده میشود، بیشتر شبیه سیستم صوتی زبانسازماندهی میشود: ما فقط تفاوت و تشابه ویژهی معناداری را درک میکنیم وطرحهایمان از واقعیت را بر اساس این اختلافات و تشابهات میسازیم. از آنجایی کهعموماًعناوین (واژهها) را به برآیند مقولات و (زیر مقولات) اختصاص میدهیم، غالباً زبان بهطبقهبندی واقعیت فرهنگ مربوط میشود.
● زبان به عنوان انعکاس فرهنگ
مردمشناسی حوزهی کارگری سعی بر یادگیری زبان [گویش] ارتباطی شغلی کارگران دارد. خصوصاً اینکه به روابط سرعت میبخشد، چون تسلط بر زبان [گویش] کارگران فهم فرهنگبومی را افزایش میدهد. در واقع بسیاری از صورتهای زبانی یک اجتماع فرهنگ آنهارا منعکس میکند.
برای مثال، کلمات پیچیده در موضوعات مهم ارتباطی، دقیقاً مانند طبقهبندیحیوانات اهلی که پیشتر به آنها اشاره کردیم، گسترش مییابند. افراد نامها یابرچسبهایی برای اشیاء، کیفیات و اعمال مهم به کار میگیرند تا اطلاعات پیچیدهیارتباطی این موضوعات برایشان آسان شود. مثالهایی از چگونگی انعکاس نیاز مردم بهکاربرد واژگان در ارتباط موضوعات خاص در میان خرده فرهنگها و مشاغل مختلف درجامعهی آمریکای شمالی یافت میشود.
برای مثال قطعات اتومبیلی را در نظر بگیرید،یک مکانیک حرفهای میتواند صدها نوع از قطعات را تشخیص دهد؛ احتمالاً اینمکانیک ماهر در حال خستگی مفرط بتواند ابزار و قطعات زیادی را شناسایی کند، درحالی که هیچکدام از ما توانایی تشخیص نمونهای از آن را نداشته باشیم. به منظورنشان دادن پاسخ واژگان یک زبان به نیازهای مردم برای تسهیل بحثهایی دربارهیموضوعات ویژه میتوان مثالهای فراوانی را ذکر کرد و این هم پدیدهی شگفتانگیزیتلقی نمیشود.
اما همهی لغات اختصاصی به سادگی نیازهای اعضای گروهها را برای مکالمه بامختصرگویی برآورده نمیکند. همچنین لغات اختصاصی به عنوان نشانههای نمادین منزلتاجتماعی برای مشاغل و گروههای دیگر به حساب نمیآید. غالباً مشاوران حقوقیدربارهی تفکیک «اصطلاحات قانونی» که برای افراد عادی مبهم است، بحث میکنند. دراین راستا قانون، به عنوان لغتی ویژه، یک راز محسوب میشود. ورود به صنف وکلا بهصورت حرفهای با یک قاموس خاص، به همهی اختلافات جزئیاش ربط دارد و این نکتهحائز اهمیت است که در یک شغل افراد عادی قادر به فهمیدن توافقهای ملکی و دیگرقراردادهای نوشته شده به وسیلهی وکلا نیستند و اکثر ما مجبور به پرداخت هزینهبرای کسب دانش تخصصی از یک وکیل جهت تفسیراسنادی مهم هستیم.
خلاصه در یک جامعه پیچیده و متنوع، مشاغل دیگر گروهها ممکن است برای اطمینان ازتداوم مزایا و پاداشهای خودشان، بحثهای ویژهای برای تسهیل ارتباط جهت تمایزخود از دیگران به عمل آورند. حال نسبت به اختلافات بین زبانهای عمومی که توسطاعضای فرهنگهای مختلف به کار گرفته میشود چه باید کرد؟ نظرات مشابهی ذکرمیشود. برای درک آنها نقش مفهوم « حوزهی معنایی» مفید است. یک حوزهی معنایی،مجموعهای از لغات است که به یک طبقهی مشمول تعلق دارند. برای مثال صندلی،میز، کاناپه و کابینت به حوزه معنایی «دکوراسیون» مرتبط است. «رنگ» یک حوزهیمعنایی دیگری است با اعضایی مانند بنفش، قرمز و زرد. حوزههای معنایی نوعاً یکساختار سلسله مراتبی دارند، به این معنی که آنها شامل چندین سطح میشوند. برایمثال دو رنگ در زبان انگلیسی میتواند به زیر مجموعههای تفکیک شوند:
ـ آبی
ـ سبز
ـ کبود
ـ جلبک قهوهای
ـ آبی آسمانی
ـ سبز نعناعی
ـ آبی سیر
ـ سبز جنگلی
ـ سرمهای
ـ سبز چمنی
ـ آبی مایل به خاکستری
ـ سبز مایل به زرد
ما حوزه معنایی رنگها را به رنگهای ویژهای تقسیم میکنیم (برای مثال آبی/ سبز). هریک از آنها به نوبهی خود به «انواع آبی» و «انواع سبز» تقسیم میوشند و حتیبسیاری از ما تقسیماتی مانند «آبی آسمانی تیره» و «سبز جنگلی روشن» را انجاممیدهیم.
تا اینجا این نکات مطرح شده است: زبانهای مختلف، تکلم شده به وسیلهی اعضایفرهنگهای گوناگون در حوزههای معنایی که آنها را تعریف میکنند، دچار تغیرمیشوند. در اینکه چگونه این حوزهها تثبیت شدهاند، و یا چگونه بین اعضای مختلفیک حوزه تفاوت قایل شدهاند، اختلاف وجود دارد. برای مثال حوزهی معنایی «ماهی» به احتمال ضعیف در میان ساکنان صحرا همانند ساکنان سرزمینهای بیابانی بعید است کهدر زبان بومیشان حوزهی معنایی که ما به عنوان «برف» میشناسیم، داشته باشند. اماهنگامی که ساکنین قطب در این مورد صحبت
می کنند، واژگان بسیار دقیق برای تسهیل ارتباط دربارهی هواهای برفی دارند. بهعلاوه، درجهای که بعضی از حوزههای معنایی یک ساختار پیوستهی چند سطحی دارند بهمیزان اهمیت آن موضوعات یا اعمال در زندگی مردم بستگی دارد. برای مثال مردمانساکن در جزیرهای یا ساحل دریا مطمئناً در رابطه با کلمهی ماهی مقوله و زیرمقولات زیادی از زندگی آبزیان، روشهای ماهیگیری، سیل و... دارند. برای بعضی ازحوزههای معنایی میتوانیم مثالهای بیشتری ذکر کنیم.
در مورد بعضی چیزها وکیفیات در «حوزههای طبیعی» تفاوتها، بین اعضای آنها به روشنی دیده میشود. درواقع به نظر میآید که آنها میان خودشان تفکیک ناپذیر باشند. برای مثال، رنگیک کیفیت (طبیعی) اجسام است که به وسیله ابزارهایی که روشنی منعکس شده از یک شیئرا مشخص میکند قابل اندازهگیری است. مطمئناً همه میتوانند تشخیص دهند که آبی وسبز رنگهای متفاوتی هستند و یقیناً این تشخیص از مقولاتی جداگانهای برای هر دورنگ منعکس میشوند! مشابه همین، نسبتهای ژنیتیکی یک رابطهی طبیعی است، بهاین ترتیب که از این طریق والدین نزدیکترین خویشاوندان، ژنیتیک فرد مشخص میشود وافراد به طور طبیعی قادر به شناسایی خویشاوندان والدینش از جمله عمهها وداییهایش میباشند.
اما اگر چه آبی و سبز کاملا رنگهای متفاوتی هستند و خالهها به طور عینیخویشاوندان مجزایی از مادر هستند، اجباری نیست که مردم این تفاوتها را تشخیص وآنها را از نظر فرهنگی متمایز سازند. حوزههای معنایی رنگ و خویشاوندان در حقیقتبه صورت مجزایی به وسیلهی فرهنگهای مختلفی تفکیک میشوند و این تقسیمات اصلاًآشکار نیستند.
حوزهی معنایی «خویشاوندان» یک مثال مناسبی است برای اینکه چگونه اعضای سنتهایفرهنگی گوناگون طبق دستورات مختلفی به یک حوزهی طبیعی تقسیم میشود. فرهنگهایزیادی در واقع تفاوتهای مشخصی میان خویشاوندان قائل نمیشوند؛ تا بدین صورتوابستگان از نظر فرهنگی متمایز نگردند.
اگر کلمات Brother , First Cousin , Aunt در رابطه خویشاوندی انگلیسی زبانان رامورد بررسی قرار دهیم؛ متوجه میشویم، Aunt خواهر مادر و یا خواهر پدر است، First Cousin بچهی Aunt یا Uncle است و Brother بچهی مذکر والدین ما است. این افراداز نظر بیولوژیکی به صورتهای گوناگون به ما مربوط میشوند. بنابراین آنها را درمقولات مختلفی قرار داده و با اصطلاحات متفاوتی نامگذاری میکنیم.
اما باید توجه داشت که ممکن است دیگر تمایزات را به عنوان تفاوت تشخیص ندهیم و درواژگان رابطه خویشاوندی انگلیسی منعکس نشوند. Aunts (عمه و خاله) دقیقاً رابطهییکسانی با ما ندارند:
خاله، خواهر مادر و عمه، خواهر پدر است. چرا با به کارگیریاصطلاحات متفاوت این اختلافات را تشخیص ندهیم ؟ به طور مشابه First Cousins شما،میتواند به مقولات بهتر تقسیم شوند و اصطلاحات ویژهای به آنها نسبت دهیم، بهمعنی بچهی خواهر پدر، بچهی برادر مادر و ... . از آنجایی که ما بیشتر مقولاتخویشاوندی را بر اساس مذکر و مونث بودنشان تشخیص میدهیم (برای مثال، برادر دربرابر خواهر ، عمو و دایی در برابر عمه و خاله). چرا جنسیت برای هیچکدام از Cousins [ پسر عمو، دختر عمه، پسر خاله و ...] فاکتوری به حساب نمیآید؟
ما چگونه میفهمیم روشی که یک فرهنگ حوزهی معنایی خویشاوندی را که به مقولاتمختلفی تقسیم میکند و یا به وسیلهی روابط بیولوژیکی مشخص شدهاند، کاملاً طبیعینیست؟ زیرا فرهنگهای مختلف حوزهها را به شیوههای متفاوتی تقسیم میکنند. مردمدر بسیاری از جوامع، برای مثال، خواهر پدر یا خواهر مادرشان را با واژههایمجزایی خطاب مینمایند (اگرچه انگلیسی زبانان هر دوی آنها را با اصطلاح مشترکAunt بیان میکنند). همچنین برای مردم طبیعی است بین فرزندان خواهر و برادر پدرشانتمایز قائل شوند، اولی را با اصطلاحی که ما به عنوان «Cousin» [دختر عمه و پسرعمه] ترجمه میکنیم و دومی به وسیلهی اصطلاح مشابهی که آنها برای برادران وخواهران خودشان به کار میگیرند، مینامند.
حتی عجیبترـ از نظر آنهایی که فکرمیکنند که خویشاوندی کاملاً یک مقولهی بیولوژیکی است ـ فرهنگهایی وجود دارد کهدختران دایی را با واژهی «مادر» (دقیقا مثل«مادر واقعی») میخوانند، اما نه دخترعموهایشان که آنها را «خواهر» خطاب میکنند! (ضمناً این شیوههای مختلف طبقهبندیفامیلی کم نیستند. مردم شناسان کشف کردهاند که این عناوین به جنبههایی از سیستمخویشاوندی مردم مربوط میشود). مسلماً، شیوهای که جوامع مختلف در «حوزهی معنایی» خویشاوندان از نظر بیولوژیکی تقسیم می کنند، جهانی نیست.
میتوان مثالهای دیگری ذکر کرد، با این وصف نکته کلی روشن است؛ فرهنگها جهانرا به طور متفاوتی تقسیم می کند، مقولات مختلفی شکل میدهند و واقعیت اجتماعی وطبیعی خارج از تواناییهای عینی اشیاء را دستهبندی میکنند، البته این اختلافاتدر زبان از حاملان فرهنگ ناشی میشود.
● زبان و جهان بینیها
همانطور که پیشتر دیدیم، بعضی از جنبههای یک زبان، فرهنگ افرادی را که با آنسخن میگویند، منعکس میکند. آیا ممکن است که دانستن یک زبان زمینه را برایگویندگانش مساعد کند که جهان را به شیوههای ویژهای بنگرند؟ آیا این امکان وجوددارد که مقولات و قوانین زبان آنها، فهم مردم از واقعیات را تعین کند؟
زبان میتواند از طریق واژگان و قواعدش برای برقراری ارتباطات در مورد موضوعاتیمانند زمان و مکان، ادراکات و جهانبینیها را شکل دهد.
فرهنگ واژگان هر زبان،عناوین را به اشیاء کیفیات و اعمال ویژهای اختصاص میدهد. واضح است که چگونه اینامر مردم را تشویق میکند که جهان واقعی را به طور انتخابی بپذیرند. برای مثالهنگامی که ما بزرگ میشویم به اینکه بعضی از نباتات «درخت»اند پی میبریم. بنابراین ما در مورد درخت به عنوان یک موجود واقعی فکر میکنیم، اگر چه انواعزیادی از درختان وجود دارند، اما همهی آنها را با یک عنوان میشناسیم. اما ممکناست در زبان خودمان نباتاتی را که درختان مینامیم، مردمان دارای یک زبان دیگر،تفاوتهای جزئیتری بین این نباتات قائل شوند.
به علاوه، زبان ممکن است مردم را به برقراری ارتباط در مورد زمان، مکان، رابطهبین افراد، طبیعت و... وا دارد. این اجبار بالقوه میتواند روی شیوهی سخن گفتنمردم و دیدگاه آنها در راستای تفهیم دیگران تأثیر بگذارد.
این ایده که زبان بر روی ادراکات و الگوهای فکری تکلم کنندگان آن و همچنین بر کم وکیف جهانبینی آنها تأثیر میگذارد به عنوان فرضیه «ورفـ ساپیر» شناخته میشود، که در سال ۱۹۴۰ – ۱۹۳۰ دو زبانشناسمردمشناختی آنرا پیشنهاد دادند،ادوارد ساپیروبنجامین ورفمعتقد بودند که زبان به بیان جهانبینی گویندگان آن کمکمیکند. به این ترتیب در یک بخش با فراهم آوردن برچسبهایی برای انواع خاصی ازپدیدهها (اشیاء، کیفیات و اعمال) زبانهای مختلفی مطابق معیارهای متفاوت بیانمیشود. بنابراین اندیشیدن در مورد تعدادی از پدیدهها نسبت به دیگر پدیدههاآسانتر است.
ویژگیهایی که پدیدهها را نسبت به هم تعریف میکند، عواملی هستندکه از دیگر ویژگیها مهمتر محسوب میشود. با این وصف واژگان معاصر فیلتری درراستای جهت دادن به ادراکات ما فراهم میآورند. مجازاً میتوان گفت، واژگان،کانالهایی در وجود فرد حفر میکند که افکار ما همانند الگویی قصد حرکت در آن رادارد.
و اما فرضیهی «ورف ـ ساپیر» هوشمندانهتر از این بیانات است. ورف پیشنهاد کرد کهزبان تصور مردم را در مورد زمان و مکان تعین میکند. ورف مطرح ساخت که زبانانگلیسی متکلمان خود را به فکر کردن در مورد زمان و مکان و استفادههای در اینزمینه تشویق میکند (مثلاً «زمانیدراز» و «فاصلهای طولانی»). اگر چه زمان درواقع نمیتوان به شیوهی فاصله «دراز» یا «ناچیز» باشد.
همچنین متکلمان زبانانگلیسی هنگامی که در مورد واحدهای زمانی سخن میگویند، همان مفاهیمی را به کارمیگیرند که در مورد شمارش اشیاء به کار میبرند (مثلاً، «چهار روز» و «چهارسیب» )، اگر چه ممکن است که چهار شیئ را در یک زمان ببینیم، اما این امر در موردواحدهای زمانی امکان پذیر نیست. نهایتاً، انگلیسی زبانان، حوادث را بر مبنایزمان رویدادشان طبقهبندی میکنند: آنها که اتفاق افتادهاند، آنهایی که در حالاتفاق افتادن هستند و آنهایی که اتفاق خواهند افتاد.
زیرا که آنها نوع ویژهای از زبان را تقسیم میکنند؛ گرچه ورف توضیح میدهد که «هوپیها» از بومیان آمریکایی به شیوهایمتفاوت در مورد زمان و حوادث سخن میگویند. آنها در مورد زمان حوادث دقیقاً معادلزمان گذشته، حال و آینده در زبان انگلیسی بدون هیچ مقیاسی برای بیان مفهوم زماناز قالبهای استعارهی فاصلهای به عنوان حوادثی پیوسته استفاده میکنند و بیشتراز حوادث در حال اتفاق در طول روزها و هفتهها صحبت میکنند. ورف ادامه میدهد کهزبان هوپی متکلمانش را به یک درک متفاوت از گذر زمان هدایت میکند.
از فرضیهی «ورف ـ ساپیر» میتوانیم چه برداشتی داشته باشیم؟ مسلماً، هیچ کدام ازما به عنوان یک انسان برای بیان واقعیت اقدام به جعل عنوان نمیکنیم ومحدودیتهایی در مورد زمان و مکان در راستای گرامر زبان به وجود نمیآوریم. ماباید برای برقرار ارتباط قواعد خاصی [ نظم] را رعایت نماییم. مطمئناً اینالزامات، به ادراک ما با درجات خاصی جهت میدهد.
بنابراین به نظر میرسد که زباندر محیط پیرامون به شیوههایی از فکر کردن، درک کردن، طبقهبندی کردن و عمل کردنتأثیر میگذارد. پس، زبان تا حدودی دیدگاه ما را از واقعیت را «خلق میکند». حال سؤال این است که تا چه حد؟ به طور دقیقتر، زبان به عنوان عاملی متمایز ازدیگر عواملی که بر ادراکات دیدگاهها در مورد واقعیت تأثیر میگذارد چه اندازهحائز اهمیت است؟
با این وجود فرضیه «ورف – ساپیر» به چند دلیل به طور چشمگیری مورد پذیرش قرارنگرفت. اول اینکه اگر یک زبان به میزان زیادی شیوهی درک کردن و اندیشیدنمتکلمانش را شکل دهد، در نتیجه انتظار خواهیم داشت به میزان زیادی در محدودهیزبان، جهانبینی مردم را تغیر دهد. اما شکی نیست که جهانبینیها سریعتر اززبان قادر به تغیر دادن هستند. چگونه میتوانیم تغیرات جزئی که در ۱۵۰ سال اخیردر حوزه زبان انگلیسی و تغیرات کلی را که در جهانبینی انگلیسی زبانان به وجودآمده است، توضیح دهیم؟ چگونه میتوانیم سرعت تغییر سنتهای مذهبی را مانند اسلامو مسیحیت، خارج از خاستگاه نخستین زبانشناسی در میان مردم با هزاران زبانگوناگون توضیح دهیم؟
دوم، اگر زبان قاطعانه ادراکات، الگوهای فکری و جهانبینیها را شکل میدهد، پسباید تشابهات فرهنگی مشخص را میان متکلمان زبانها با نیاکان عادی بیابیم. واضحتر اینکه، انتظار خواهیم داشت که همیشه تشابهات فرهنگی میان متکلمان زبانهایمرتبط بیشتر از متکلمان زبانهایی که کمتر به هم مرتبطند، پیدا کنیم. گاهی اوقاتاین تشابهات قابل کشف هستند و متاسفانه اغلب اوقات این مشابهتها پیدا نمیشوند.
با تجه به این دلایل و دیگر دلایل امروزه، فرضیهی «ورف ـ ساپیر» به وسیلهیاکثر دانشمندان چندان مورد توجه قرار نمیگیرد. اما تحقیقات در این زمینه همچنانادامه دارد و ممکن است دستاوردهای آتی بعضی از تأثیرات غیر منتظرهی زبان برادراک، شناخت و جهانبینی را نشان دهد.
منبع ترجمه:
Bailey, Garrick and Peoples ,James (۲۰۰۲) Essentials of Cultural and Thropology. USA Wadsworth Group
گریک بیلی و جیمز پیپلس
ترجمه :کژال باخویشی ومصلح کهنه پوشی
Bailey, Garrick and Peoples ,James (۲۰۰۲) Essentials of Cultural and Thropology. USA Wadsworth Group
گریک بیلی و جیمز پیپلس
ترجمه :کژال باخویشی ومصلح کهنه پوشی
منبع : خانه انسان شناسی ایران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست