دوشنبه, ۱۹ آذر, ۱۴۰۳ / 9 December, 2024
مجله ویستا

خدای پریروز و پس فردا


خدای پریروز و پس فردا
● باز جُست پریروز برای جهش به پس فردا
سخن را با جمله آغازین و مشهور استاد بزرگوار مرحوم دکتر سید احمد فردید آغاز می کنم: به نام خدای پریروز و پس فردا.
شاگردان او این تعبیر را از ایشان فراوان شنیده اند. از اصول فکری و اساسی ایشان تقسیم تاریخ به پریروز، دیروز، امروز، فردا و پس فردا بود. امروز از نظرگاه ایشان دوره ای بود که حاکمیت بشر، به معنای نفسانیت بشر، بر تاریخ است. لیبرالیسم در معنای فلسفی اش یعنی آزادی مطلق خواهش انسان و اینکه هیچ چیز جز خواهش دیگران او را محدود نمی کند، روح دوره جدید است.
به هر حال ما امروز در آن دوران هستیم که فردید از آن به خود بنیادی یاد می کرد. انسان به معنی جدید نه معنای قدیم آن که نیمی فرشته و نیمی حیوان بود، عبارتست از خواهش و خواسته من؛ آنطور که شوپنهاور مطرح کرده بود، مبنای دوره جدید است که از آن به دوره بشر مداری هم یاد شده است.
استاد فردید از دیروز به دوره بنیاد انگاری یا بنیاد اندیشی یاد می کرد. این دوره سرآغاز متافیزیک است. در واقع در دوره تفکر یونانی بود که بشر بعد از دوره قبل که در معنا و حقیقت سیر می کرد، در این دوره به عرصه مفهوم می افتد. در این دوره بشر به جای معانی با مفاهیم سروکار دارد. فلسفه به معنای یونانی اش متعلق به این دوره است.
پریروز از نظر فردید دوره ای بود که بشر با معنا سروکار داشت و تفکر معنی و حقیقت دیگری پیدا کرد.
تفکر در دوره معنویت، یعنی در دوره ای که بشر با حقیقت یا به تعبیر دیگری با معنا مواجه بود، دیدن کل مطلق در هر چیزی بود. یا به تعبیری دینی، رویت خداوند در هر چیز. این دوره با تفکر در دوره متافیزیک که رفتن از معلوم به مجهول است تفاوت ماهوی داشت. طبعاً مسائل نوع دیگری طرح می شد. این نظرگاه مرحوم دکتر فردید نوعی آینده نگری به او داده بود و ایشان آینده را به فردا و پس فردا تقسیم بندی کرده بود.
فردا از نظر ایشان دوره ای بود که امروز از آن به پست مدرن یاد می کنند. دوره ای که مدرنیته متزلزل می شد و روزگاری می آمد که بشر آمادگی پیدا می کرد تا بار دیگر به معنا رجوع کند.
لذا پس فردا دوره ای بود که بشر حضوری معنوی در عالم هستی پیدا می کرد. ایشان همیشه می فرمود گاهی به پریروز نگاهی کنید برای جهش به سوی پس فردا.
برای بعضی افراد دیدگاه ایشان زیاد مفهوم نبود. آنها تصور هگلی از فردید داشتند.
آنان گمان می کردند تقسیم بندی ایشان از تاریخ، ریاضی و مکانیکی است. در حالی که تاریخ برای ایشان تاریخ احوالی بود نه تاریخ منطبق بر زمان فانی. یعنی در هر دوره ای امکان این وجود دارد که کسی با پریروز نسبتی پیدا کند و ظهور انبیاء به اعتقاد ایشان در ادوار مختلف، رجوعی به پریروز بود.
لذا ایشان بارها تأکید می کرد قرآن کتاب جامع پریروزی و پس فردایی است. چون هیچ ربطی به امروز، دیروز و فردا ندارد. او ما را به خودآگاهی دعوت می کرد. او می خواست ابتدا آگاهی و معلومات و اطلاعات درست کسب کنیم، تا بدانیم که امروز و دیروز و پریروز در دنیا چه خبر بوده تا بتوانیم برای فردا و پس فردا درست حدس بزنیم. بعد از آگاهی که کافی نبود، نوبت به مرحله خود آگاهی می رسد. یعنی باید بتوانیم به نحو ماهوی به باطن امور اشراف پیدا کنیم.
● خودآگاهی مقام اصیلِ فلسفه
خودآگاهی برای ایشان مقام اصیلِ فلسفه بود. آنچه با فلسفه زندگی می کند، نه اینکه فلسفه بیاموزد که تکرار کند و درس بدهد.
سخن و نگاه فیلسوف به هر امری با دیگران متفاوت است. از این جهت و به این معنا؛ خود آگاهانه نگریستن به عالم، مرتبه بالاتری دارد.
به تعبیر حکمای ما از فطرت اول که آگاهی است به فطرت ثانی رفتن است.
در مرتبه ای که ما می خواهیم به معنا برسیم، یعنی خودِ فلسفه، ملاک اعتبار آن مورد پرسش قرار گیرد که چه اعتباری با نفس الامر دارد. هر فیلسوفی با مفروضی از پیش، جهان را تبیین کرده است.
حال فلاسفه صاحب مکتب به مسائل پاسخ داده اند. فیلسوف بعدی با فرض دیگری جهان را از نو ساخته و پاسخ های دیگری ارائه کرده است. و همینطور ادامه دارد. تاریخ فلسفه، تاریخ نظرات و مفروضات و احکام مختلف است.
حال کدام حقیقت دارد؟ ملاک حقیقت چیست؟ چگونه می توان آن را با نفس الامر مرتبط دانست؟ اینجاست که انسان می خواهد یک پله بالاتر رفته و از مفهوم به معنا برسد. اینجاست که بعضی فلاسفه از ساحت فلسفه و متافیزیک به ساحت عرفان جهش می کنند. آنان بدین وسیله به نفس الامر و حقیقت نقب زدند و نمونه های آن در غرب و شرق فراوان اند. چه بسیارند افرادی که در اعلی درجه تفکر فلسفی بودند و به این سمت جهش کردند. نمونه آن مرحوم نراقی است که در منظومه معروف طاقدیس حکایت خود را شرح می دهد. او وارد عرصه سیر و سلوک می شود. پاسکال هم در غرب همین ماجرا را داشت و بسیار دیگر که از فلسفه به ماوراء فلسفه جهش کردند.
سخن دکتر فردید وجوه مختلفی داشت. یک وجه آن در حدی که بشود آن را بیان کرد این بود. ایشان از آنچه که انسان را بتواند از امروز به سمت فردا و پس فردا جهش دهد، پشتیبانی می کرد و آن را جهت خودش می دانست.
تصور من این است که گذشت از مدرنیته به سمت پست مدرن و پست مدرن به سمت ترانس مدرن که در پس فردا تحقق پیدا می کند؛ راه و ندایی بود که دکتر فردید سر می داد.
هر حرکتی در جهت گذشت از مدرنیته صورت گیرد چه مبانی فکری و اخلاقی مدرنیته باشد و چه فرهنگ و هنر مدرنیته باشد و چه امپریالیسم و مدرنیته باشد؛ گذشت از هر یک آنان لبیک به دعوتی است که دکتر فردید منادی گر آن بود.
پس این حضرات خیلی هم دچار توهم نشده اند. اینکه همه ایران و عالم اسلام را فردیدی می بینند بیراهه نرفتند. ولی اشتباهشان در این است که خود غرب هم در همین مسیر در حرکت است.
من هنگامی که وارد آلمان شدم در آکادمی مشهوری برای سخنرانی دعوت شدم. موضوع سخنرانی پست سکولاریسم بود. متوجه شدم این مبحث و بسیاری مباحث دیگر سال هاست در دانشگاه ها و محافل فکری آلمان مطرح است. اگر در ایران کسی می خواست در این باره صحبت کند بسیار به سختی می افتاد. روشنفکران ما هنوز در حال گذر به دوره رنسانس هستند. به واقع هنوز خیلی از قافله تفکر غرب عقب هستیم. بنابراین من معتقدم هر چه در مورد فردید می گویند به این اعتبار صحیح است. یعنی هر کسی که سخنی فراتر از ذهن دیگران بگوید و رویی به جانب گذشت از مدرنیته داشته باشد به این اعتبار فردیدی است. حال می خواهد فردید را بشناسد یا نشناسد. حتی به عده ای که مخالف فردیداند می گویند فردیدی! این توهم شاید به اعتباری حاکی از حقیقتی باشد. جهان امروز برای گذشت از دوره ای که در آن هم مدرنیته متزلزل است و هم پست مدرن، اشاره به تحول بالاتری در افق آینده دارد. بنابراین مشکل اینها، فردید نیست. بلکه مشکل آنها این حرکت است. لذا می بینید که به نام دکتر فردید به انقلاب اسلامی حمله می شود.
علت مخالفتِ مخالفان با هزار گوشه و کنایه این بود که چرا فردید انقلاب را تأیید کرد؟ چرا خود را به قدرت نزدیک کرد؟
نزدیکی به قدرت آن بود که دکتر فردید به خاطر انتقاد از شخصی که امروز به غلط منادی آزاداندیشی است و اول انقلاب کتاب های ایشان فیلتر گزینش ادارات و دانشگاه ها بود و هر کس کتاب های او را نمی فهمید اخراج می شد؛ سال ها خانه نشین شد. حتی نگذاشتند در دانشگاه تدریس کند. آن آقا که امروز منادی آزادی خواهی است؛ همان است که آن روزها سوگلی اصحاب قدرت بود. آیا این خود فروختن به قدرت نیست؟
فردید چه بدست آورد؟ او مؤید انقلاب اسلامی بود. زیرا تمنای گذشت از امروز را در شعائر انقلابی می دید. ولی نه وکیل شد و نه وزیر. بالاترین پستی که به بالاترین شاگرد ایشان جناب آقای دکتر داوری دادند چه بود؟ ایشان سمت انتخابی دارند. او توسط اعضاء فرهنگستان به عنوان رئیس فرهنگستان علوم انتخاب شد. رئیس جمهور وقت هم با تأخیری زیاد حکم ایشان را امضاء کرد. هیچ کس از شاگردان ایشان سمتی ندارد. بنده حقیر هم بالاترین پستم رئیس کتابخانه ملی بود که وقتی منصوب شدم، ۵۰ نفر پرسنل داشت و الان هم ریاست بخش فرهنگی اکو را با ۵ نفر نیرو عهده دار هستم!
این با موقعیتی که حضرات داشتند و بر تمامی وزارت خانه های فرهنگی چیره بودند، خواندن مقالات و کتاب هایشان برای همه دانش آموزان مملکت اجباری بود چقدر تفاوت دارد؟
کتاب بینش دینی مدارس و کتاب معارف اسلامی دانشگاه نوشته شاگردان فردید بود؟! اینقدر از انقلاب نگذشته که خاطره ها فرسوده شود. عجیبتر اینکه گروه دیگری که ظاهرا با اینان در تعارض اند و بینشان جنگی زرگری در میان است، آنان هم به خطر فردیدی ها اشاره می کنند. چرا؟ دلیل آسان است. آنچه بین این گروه های متعارض اشتراک ایجاد می کند، یک چیز است: خصوصی سازی؛ به این معنایی که در حال روی دادن است. تمام جناح های رقیب در این مسئله اشتراک نظر دارند و ذی نفع اند. طبیعی است چنین روحیه ای با آنچه که جوانان این مملکت به خاطر آن خود را قربانی کردند تفاوت اساسی دارد. قرار نبود هر کس کار اصلی اش را کنار بگذارد و به جای انجام وظیفه دائماً تکیه کند خصوصی سازی چه شد. طبیعی است تفکری که دعوت به گذشت از امروز می کند که وجه شاخص آن کاپیتالیسم است، سوسیالیسم و کاپیتالیسم را نقد می کند، طبیعی است که مقاومت دیگران را برمی انگیزد. حال اسم این جریان را فردیدی گذاشته اند. افرادی که به فردیدی بودن متهم می شوند حتی یکی از شاگردان مرحوم فردید را ندیده اند چه رسد به خود فردید را.
بنابراین من برخلاف دکتر داوری از این افراد به چند دلیل نمی رنجم و تاکنون هم درگیر نشدم. یکی اینکه اصلاً واقعاً نمی دانستند فردید چه می گفت؟
کسی که معنی "است" و "هست" را نمی داند و به نام "هست" و "باید" مطالبی را به خورد جوانان معصوم مملکت داد و بعد از "هست" که "باید" است می گفت به "آنتولوژی" رسید. به قول عوام از شیر آب انبار به شیر صحرای کربلا رسید. او از دکتر فردید چه می فهمد؟ مشکل اساسی ما با بسیاری از این افراد مشکل تحقیقی نیست، بلکه مشکل تصوری است.
آنها می گویند چون فردید سوسیالیسم و کمونیسم را نفی می کرد پس لابد فاشیست است. حالا می گویند نیچه و فاشیسم را هم نفی می کرد و باید بگردیم اسم جدیدی را پیدا کنیم. پس باید به این عده به خاطر جهلشان حق داد.
حضرت علی (ع) فرمودند: «مردم دشمن آن چیزهایی هستند که نمی دانند» به صرف اینکه چیزی گفته می شود که ما نمی دانیم، پس باید او را نفی کرد.
گروه دیگر که برخورد سیاسی دارند و نمی توانند بر انقلاب، امام و خیزش اسلامی در جهان تکیه کنند، با مطرح کردن دکتر فردید سعی در تخریب او دارند. هر چند دکتر فردید ارتباط تشکیلاتی و قوی با این قضایا نداشتند، ولی همسو و هم جهت با تحولاتی بود که در حال رخ دادن در جهان بود. بنابراین آنها به نام دکتر فردید با آنچه که در لبنان و کل اروپا و جهان به نام ضد جهانی سازی اتفاق می افتد، برخورد می کنند. آنها تمام این جریانات را به دکتر فردید منسوب می کنند.
آنان به یک اعتبار بی راه نرفته اند و به اعتبار دیگر بی ربط می گویند.
نکته دیگر اینکه من همیشه آنها را با آرامش دنبال می کنم این است که اینطور مخالفت ها به نفع ندای دعوت به تفکرِ اصیل و توجه به پریروز و پس فردا است. به این دلیل دکتر فردید نمرد:
مرده آن است که نامش به نکویی نبرند
ذکر دکتر فردید به عنوان یک مسئله زنده نشان می دهد ایشان هنوز حضور دارد. در فلسفه می گویند وجود منشأ اثر است. عدم، منشأیت اثر ندارد. اینکه دائماً اسم او را می برند شاید فردید زنده نباشد ولی از بسیاری زندگان بیشتر منشأ اثر است. پس خبری است. این دکتر فردید نیست، بلکه تحولاتی است که دکتر فردید فقط منادی آن بود.
برای سخنرانی امروز به قرآن تفألی زدم. این‌ آیه آمد:"از دوردست های شهر مردی دوان دوان آمد و گفت ای مردم از پیامبران پیروی کنید."
این آیه کل دعوت دکتر فردید بود. حال آنکه اگر هر کس که به اعتقاد شما به پیامبران پاسخ مثبت داده باشد فردیدی است، خوشا به سعادت فردیدی ها که چنین دایره عظیمی را در عالم تشکیل داده اند. اگر می خواهید واقعاً بدانید فردیدی کیست، سر نخی را که استاد داوری داد بگیرید. اگر از میان رجال مملکت کسی در این جلسه حضور داشت، او را فردیدی بنامید. البته باید از جهتی آنها را محق دانست. آنان خودشان دارای تشکیلات هستند. بودجه دارند و تصور می کنند همه همینطوراند. این امر هم قابل پذیرش است.
دعوت دکتر فردید به باز جُست پریروز برای جهش به پس فردا، آن چیزی است که اینجا تحت عنوان گذشت از متافیزیک آمده و این قضیه صرفاً فقط یک امر نظری محض نیست، بلکه به ساحت دل آگاهی و رجوع به معنا و معنویتی که فراروی ماست، نظر دارد.
در پایان درخواست قرائت فاتحه ای برای شادی روح استاد بزرگوار سید احمد فردید دارم.
متن حاضر سخنرانی دکتر محمد رجبی رییس بخش فرهنگی اکو در ایران است که به مناسبت بزرگداشت سید احمد فردید روز شنبه ۲۷ مرداد ۸۶ در محل خانه فلسفه تهران (منزل مرحوم فردید) برگذار شد.
منبع : باشگاه اندیشه