چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا


گزارش به تئاتر ایران


گزارش به تئاتر ایران
گمان‌ها همـه راست مشمر ز دور که بس ماند از دور، شیون به سور پیش در آمد: چنـدی پیش می‌خواستم یادداشتی درباره تئاتر ایران، برای دو سالنامه ITI (انستیتوی بین‌المللی تئاتر) بنویسم. در بد مخمصه‌ای افتاده بودم؛ با خودم می‌گفتم این بی‌تدبیری کهنه‌ای را که تئاتر ایران در آن گرفتار شده است، با چه استعاره‌ای می‌توان مجسم کرد. آنچه را که در آغاز نوشتم، ولی خط زدم و به جای آن، واژه‌های دیگری به کار بردم؛ در اینجا نقل خواهم کرد. نوشته دوم، بماند برای وقتی که به مناسبت اجلاس سپتامبر ۲۰۰۸ ITI در اسپانیا، از طبع در آمد. برای آنکه چرا پیش درآمد آغازین را نفرستادم، چند دلیل داشتم:
۱) به نظرم آغازی گزنده و ناگوار برای «نوشته‌ای درباره تئاتر ایران» آمد.
۲) نگران گنگی آن، برای خوانندگان غیرایرانی بودم.
۳) می‌خواستم [‌بی‌اغراق و دروغ] تصویری روشن‌تر و واقعی از تئاتر امروز ایران و بزرگ‌ترین تنگنای آن، نشان داده باشم. دلیل چهارم را به استنباط خوانندگان وامی‌گذارم، زیرا شما خود، پس از خواندن چکیده گزارش «دیگران درباره تئاترشان»، آن را درخواهید یافت. این مقدمه دور ریخته شده است: شما اگـر میـخ توی چشمتان برود، چه می‌کنید؟ در یک وضعیت ابزورد، برای این چنین کسی می‌توان:
۱) درباره ضرورت احتیاط بیشتر،
۲) اینکه چرا اصولا نباید میـخ به چشم فرو برود،
۳) درباره لشکرکشی آمریکا به خلیج فارس،
۴) حمله به عراق،
۵) فاجعه یازدهم سپتامبر،
۶) هولوکاست،
۷) ضرورت کوتاه کردن تعطیلات سال نو و بسیاری چیزهای دیگر حرف زد و می‌دانید، نه در وضعیتی ابزورد، بلکه در همین واقعیتی که در آن به‌سر می‌بریم [باز هم و بیش از این‌ها] می‌توان با کسی که میـخ توی چشمش فرو رفته، درباره بسیاری موضوعات دیگر حرف زد؛ آن قدر که یادش برود میـخ توی چشمش رفته و یا شک کند که شاید این میـخ از اول، از ازل، همانجا بوده است یا از همه بدتر، این که فراموش کند میـخی توی چشمش فرو رفته است. ما ایرانی‌ها ضرب‌المثلی داریم که می‌گوید: «آدم‌هایی هستند که یک تراشه کوچک افتاده در چشم دیگران را می‌بینند، ولی تیر سقف را که توی چشم خودشان فرو رفته، نمی‌بینند». تئاتر ایران، یک میـخ توی چشمش فرو رفته، سال‌هاست؛ و مانند یک موجود میـخ در چشم فرورفته پریشان و کم‌سو، در تاریکی راه می‌رود.
تئاتر ایران، آدم را به یاد «لیر شاه» می‌اندازد که از خانه خودش بیرونش انداخته‌اند و گرسنه و سرمازده، در باد و توفان سرگردان است، ولی خوابزده و عبرت نیاموخته، همچنان کلمات فاخر یک شاه را بر زبان می‌آورد. یا مانند «مادام رانوفسکایا» در نمایشنامه «باغ آلبالو» که در گردباد دگرگونی‌های روزگار، دیگر صاحب خانه خودش، و ارباب رعایایش نیست و می‌خواهد با رفتار و ژست‌های اشرافی‌اش وانمود کند که چیزی تغییر نکرده است؛ چه وضعیت اسفباری! بزرگ‌ترین مشکل تئاتر ایران این است که هنوز [در قرن بیست‌و‌یکم] استقلال ندارد و وضعیت اسفبارش را نمی‌بیند...!
● دیگران درباره تئاترشان چه می‌گویند؟
این چـکیـده هشت گزارش از کتاب «جـهـان تئاتر» چـاپ ۲۰۰۶ است. گزارش‌ها مانند اصل کتاب [بر اساس الفبای انگلیسی نام کشورها]، آمده‌اند.
▪ احمد زکی [مصر]:
در پنجم سپتامبر ۲۰۰۵، تئاتر «بنـی سـویف» قاهـره، حین اجرای نمایش «داستان باغ‌وحش» نوشته: ادوارد آلبی، آتش گرفته و تعدادی از تماشاگران و بازیگران تئاتر، کشته و زخمی شده‌اند و به همین دلیل «جشنواره بین‌المللی تئاتر تجربی قاهره» در سال ۲۰۰۵ برگزار نگردیده است. سپس نقل قولی از «دکتر نهاد سلیها» با این مضمون که: این آتش‌سوزی زنگ خطری بود برای این که ساختار فرهنگ، سیاست و ایدئولوژی ما را به پرسش بکشاند؛ فرهنگی که از گذشته‌ای بسیار دور، تا همین امروز و در دوران مدرن، خودش و ما را «تاریخی» نگه داشته است ...[او پس از این، گزاره‌ای را گفته است که توصیفی در خور تامل برای تئاتر ایران نیز هست]: برای تئاتر مصر، جهان مدرن پدیده‌ای هراس‌آور است.
▪ هارتموت کراگ Hartmut Krug [آلمان]: تئاتر آلمان همچنان با این دو پرسش روبه‌روست،
۱) پول را از کجا می‌توان به دست آورد؟
۲) معنای زندگی را در کجای این جامعه جهانی می‌توان یافت؟ به تعبیری دیگر، گروه‌های تئاتری آلمان در بیرون صحنه به دنبال چیزی [پول] می‌گردند که ادامه کارشان را ممکن سازد و در روی صحنه در جست‌وجوی چیزی که بودنشان [و بالطبع کارشان] را معنا بدهد. تلاش برای به دست آوردن پول چیز تازه‌ای نیست، ولی جست‌وجو و پرسش درباره معنا، نشان‌دهنده این موضوع است که تئاتر به طوری جدی، دیدگاه‌ها و فرمول‌هایش را فرو گذاشته تا با آزمون‌های اجرایی [و نه با تکیه بر قواعد، راه‌ها و دستورالعمل‌های شناخته شده معمول]، شیوه‌های بیان و ارتباط تئاتر را بازسازی کند.
در آلمان بیشتر مردم هنوز سالیانه به تئاتر می‌روند؛ حدود ۳۰ میلیون نفر، [معادل تماشاگرانی که برای دیدن فوتبال به استادیوم‌ها می‌روند]. ولی تئاترها همچنان روزانه با کسر درآمد دست به گریبانند، چون تئاترها، مانند استخرها و مهدکودک‌ها، [با وجود یارانه‌های دولتی]، وابسته به درآمدهایشان هستند. در ۱۵ سال گذشته، تئاترها ناچار شده‌اند یک‌چهارم نیروهای خود را مازاد اعلام کنند، برخی تئاترها بسته شده یا به تئاترهای شهرهای همجوار پیوسته‌اند. در پاره‌ای شهرها، تئاترها برنامه‌های خود را به چند بخش کاری تقسیم کرده‌اند؛ نمایش، موسیقی، باله و اجرای گروه‌های ارکستری و گاه رقص که در اولویت همه اینها قرار می‌گیرد. اینها همه برای این است که اعضای این تئاترها بتوانند کماکان، هنرمندان مدافع مردم، باقی بمانند و ایده‌های دموکراتیک، زیباشناسانه و روشنگرانه خود را حفظ کنند. تئاتر آلمان برای پایداری استقلال خود، چاره‌ای اندیشیده و کنش ویژه‌ای برای خود تدبیر کرده است؛ پافشاری و ایستادگی بر خوداکتفایی و خودبسندگی فرهنگی. با این وجود، تئاترهای کوچک همچنان در معرض خطر جدی تعطیلی قرار دارند.
▪ یوجینیا سومارا Eugenia Sumara [یونان]:
در دو سال گذشته، تئاتر یونان زندگی خود را وامدار تئاترهای کوچک است.
▪ عواطف نعیم [عراق]:
تئاتر عراق رژیم گذشته [صدام] را در اختفا و فشار، در پشت کنایات مشترک میان مردم و هنرمندان تئاتر، گذرانده و اکنـون در وضعیت اشغال و تـرور، در وحشت به سر می‌برد. تئاتر بهتر، معطل روزهای بهتر است و تئاتر عراق را، امید زنده نگاه می‌دارد؛ امید به روزهای بهتر.
▪ وویچک مایچه رک Wojciech Majcherek [لهستان]:
در دو فصل پیشین، زندگی تئاتر لهستان در دست هنرمندان جوانی بود که نقد و توجه بسیاری را برانگیختند. آثار این جوانان، واکنش‌های دوگانه و گاه مقاومت‌هایی را در پی داشت؛ اخباری که دلالت بر جنگ میان کهنه و نو داشتند. جوانانی که نوید رویکرد دوباره تئاتر لهستان به عرصه از واکنش به جهان امروز هستند؛ این دو کارگردان جوان لهستان، یکی مایا کلژفسکا Maya Kleczewska [کارگردان نمایش مکبث] و دیگری یان کلاتا Jan Klata [کارگردان نمایش ساخت لهستان] بودند.
▪ اریک کی‌چی‌را Eric Cichira [تانزانیا]:
تئاتر تانزانیا، تئاتری اجتماعی است که گرایش به یاری مردم برای بازشناسی و آگاهی از مشکلات و مسائل اجتماعی‌شان دارد. تئاتر در تانزانیا، در جریان آیین‌ها و جشنواره‌های فرهنگی کشور دیده می‌شوند. از زمان استقلال تانزانیا در سال ۱۹۶۱، تئاتر تانزانیا خودش را در قالب سنت‌های نمایشی نمایانده است. در نمایش‌هایی ساخته شده از روایت‌گری، رقص و موسیقی. به جز این سه‌گونه، آکروبات نیز جزئی از تئاتر تانزانیاست. نخستین تئاتر کوچک تانزانیا [توسط خارجیان] در دارالسلام ساخته شد که تا پس از استقلال هم نمایش‌هایی خارجی [به ویژه انگلیسی] را برای خارجیان و کارگزاران و خدمتکارانشان، و محدودی از آموزگاران بومی نمایش می‌داد. اما اکنون در آن تئاترهایی مرکب از حرکت، موسیقی، نمایش و آکروبات، به زبان کیس واهیلی Kiswahili [زبان بومیان تانزانیایی] اجرا می‌گردد.
در سال ۱۹۶۵، ۲۰ نفر برای آموختن آکروبات به چین اعزام شدند که در سال ۱۹۶۹ بازگشتند و سپس به یاری خارجیان، هنرمندان تانزانیایی و پشتیبانی وزارت فرهنگ، گروه تئاتر ملی تانزانیا، متشکل از۲۵ نفر از جوانان شکل گرفته است.
▪ امیر ارِدِم [ترکیه]:
تئاتر ترکیه تحت تاثیر جریان پیوستن کشور به اتحادیه اروپاست. در خلال گفت‌وگوها برای پیوستن به اتحادیه، میان آنکارا و بروکسل رابطه مستمری برقرار بوده است [که تاثیر آن را نمی‌توان انکار کرد]... ولی همزمان، ترکیه تحت فشار تروریسم و جنگ عراق نیز بوده است.
▪ جاناتان اَبربَنل Jonathan Abarbanel [آمریکا]:
ایالات متحده آمریکا دارای هزاران موسسه تئاتر حرفه‌ای است که در سطح آمریکای شمالی گسترده‌اند. با وجود این وسعت جغرافیایی، اثر شاخص قابل توجهی که نشان‌دهنده اجرایی تازه و زنده باشد، وجود ندارد. حقیقت این است که حتی در نیویورک کارهای تئاتری، بیشتر به چیزی آشفته میان «تئاتر ناسودمند» و «تئاتر آموزشگاهی» است. هنرهای نمایشی در ایالات متحده به اندازه‌ای گوناگون و متنوع هستند که جمع‌بندی و خلاصه‌کردن‌شان در تعریف «تئاتر یک سال» ناممکن است. ولی مهم‌ترین اخبار، مرگ دو نفر از نمایشنامه‌نویسان بزرگ؛ آرتور میلر در سن ۸۹ سالگی و اگوست ویلسون ۶۰ ساله است.
به دلیل مدیریت خاضعانه جورج دبلیو بوش، بـودجه تئاتر NEA [که از سال ۲۰۰۱، بالغ بر ۹۸ میلیون دلار بوده است]، بناست در سال ۲۰۰۶ بـه ۱۲۵ میلیون دلار ارتقا یابد؛ افـزایش بودجه ناچیزی، به نسبت آنچه که در خاورمیانه هزینه می‌کند.
خبر بسیار جدی دیگر این است که در آمریکا [متاسفانه] تئاترهایی با موضوع همجنس‌گرایان، بیشترین حمایت را از آن خود می‌کنند. نمایش من همسر خودم هستم I am my own wife داستان زندگی یک گِی است که به صورت یک زن، در درون رژیم نازی و سپس با کمونیست‌ها زندگی می‌کند. این نمایش پس از اجرا در برادوی، تور اجرایی بزرگ داخل آمریکا را در سال ۲۰۰۵ به خود اختصاص داده است.
این ۹ گزارش گوناگون، چه از تانزانیای رشد نایافته باشد، چه از عراق گرفتار انواع شبیخون، و چه اروپا یا آمریکا، همگی در چند ویژگی مشترک هستند:
۱) واقع‌بینانه و بی‌واهمه، اساسی‌ترین مسئله تئاتر کشورشان را بیان کرده‌اند.
۲) پیداست که تئاتر هر کشوری، در چالش، آمیزش، اعتراض یا واکنش نسبت به مسائل ملی و نیز رخدادهای جهانی، از خود سخن می‌گوید.
۳) پیداست که تولید تئاتر و زیباشناسی آن، نتیجه رویارویی آزادانه و مستقل هنرمندان تئاتر با رویدادهای جهان و درون جامعه است و تئاتر چیزی جز همین واکنش و پرسش نیست. از این روست که تئاتر در میدان نقد و ارزیابی اجتماع و جهان پیرامون، به اعتراض و چالش با خودش نیز می‌پردازد.
۴) همه دارای آرمانی برای تئاتر خود هستند و این آرمان در تراز و نسبتی با ایده‌های تئاترشان قرار دارد و چون می‌دانند که چه می‌خواهند، از کجا آمده‌اند، چه مسیری را طی کرده‌اند و چه دورنما، آرمان و برنامه‌ای را پیش روی خود دارند؛ در تاریکی راه نمی‌روند.
۵) تئاتر، یعنی گروه‌هایی از هنرمندان مستقل، در تماشاخانه‌هایی که دولت موظف به پشتیبانی از آنهاست و این پشتیبانی نه آنچنان است که آنان را وابسته یا تحت قیمومیت دولت قرار دهد و نه آنچنان که بی‌نیاز از جلب مردم و تلاش در بازار تولید هنری باشند.
بر همه ما آشکار است که تئاتر ایران، با مشکلات بازدارنده کهنه‌ای رو در روست، و برخی ذوق‌زده می‌خواهند وانمود کنند که مشکلی وجود ندارد. چه کسی می‌داند که این پرده‌پوشی برای چیست؟ از سر ساده‌لوحی، بی‌خبری یا دروغ است؟ این کتمان که به زیان ملت و دولت است، به نفع چه کسی است؟ تئاتر ایران به قدر کافی فرصت‌های خود را از دست داده است و دیگر مجالی برای مسامحه تصمیم‌گیران و سرگرم کردن هنرمندان باقی نمانده است. این دایره بسته‌ای است که باید از آن بیرون بیاییم؛ و این نیازی ملی است که بایستی هر چه زودتر برای نجات سرمایه‌های کشور و نیروهای جوان هنرمند ایران، به آن اهتمام کنیم وگرنه نزد آیندگان رو سیاه خواهیم بود. شما می‌دانید چرا در کشور ما [برای تئاتری که میـخ توی چشمش فرو رفته است] جشن چهار فصل تئاتر ایران برگزار می‌شود؟ تاوان این خوش‌خیالی و بی‌تدبیری، غوطه‌زدن در تاریکی است؛ اینچنین که می‌بینیم.
فرهاد مهندس پور
منبع : روزنامه کارگزاران