سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


آقای عطاران، شما هم ...!


آقای عطاران، شما هم ...!
بر ما پوشیده است پاره‌ای از اعتراضات فصلی و گاه به گاه به برخی مجموعه‌ها و فیلم‌هایی که در شرایط سخت و با وجود اعمال محدودیت‌های رایج ساخته و پخش می‌شوند، تنها از سر رفع تکلیف سر می‌زند و اینکه آقایان واقعا با دیدگاهی <خاص> خواهان اصلا‌ح موارد مردم پسند در برنامه‌ها می‌شوند. دست گشوده ناظران برای تعبیر و تفسیر در هوشمندی چشمان ناظر دلسوزی که اساس اعتراض‌شان را بر کلی‌گویی گذارده و دست اصلا‌ح‌گران را برای تفسیر و تعبیر باز گذاشته‌اند تردیدی نیست اما نکته اینجاست که چرا همیشه آنچه <مورد اقبال> جامعه قرار می‌گیرد به شکل تناقض‌آمیزی علیه مردم تلقی می‌شود؟ چرا در پس موفقیت‌هایی که شامل مجموعه‌های طنز یا برخی فیلم‌های پیچیده می‌شود، چیزکی نهفته است که بوی توطئه می‌دهد و اتفاقا تا وقتی مورد اقبال واقع نشده، کسی بوی مکر و توطئه آن را استشمام نمی‌کند؟
تکلیف فیلم‌های به‌اصطلا‌ح پیچیده یا هنری که از نشانه‌ها و نمادها برای القای پیام و مضمون به مخاطب بهره می‌برند، روشن است. مادام که اثری خلق شود و ناظران را قدرت فهم فحوای آن نیاید و قصه دوپهلو آید و آدم‌ها مشکوک بزنند و جای ابهامی برجا بماند، احتیاط واجب بر حذف پلا‌ن یا فصل مربوطه است اما آنجا که همه چیز عین واقع یا ملهم از واقعیت جلوه کند و فاصله چندانی میان متن و برون متن وجود نداشته باشد، دست ناظر و معترض برای هرگونه تعبیر و تفسیر گشوده است و این بار براساس نگرش فرهنگی، عرفی و سیاسی خود دست به قضاوت و اعمال نظر می‌زند. اما مشکلا‌ت سریال <بزنگاه> که در نامه انتقادی رئیس شورای نظارت بر صداوسیما و نقدهای چند روزنامه اصولگرا آمده و تلا‌ش شده تا مجموعه فوق به ترویج یک دسته از نابهنجاری‌ها و خدشه‌دار کردن پاره‌ای ارزش‌ها متهم شود چیست؟ ‌
● آیا مخاطب با نادر همذات‌پنداری می‌کند؟ ‌
ساعتی که از شب می‌گذرد - به خصوص در همین ماه مبارک - و برای قدم زدن در هوای مطبوع پا به کوچه می‌گذاری تا راهی بوستانی در انتهای خیابان شوی، شامه‌ات در مسیری کمتر از صد متر غرق بوی گیاه مخدری می‌شود که کل فضا را دربرگرفته است. به سر کوچه که می‌رسی به چهار، پنج جوانی برمی‌خوری که می‌دانی تنها جوانان محله هستند و همانجا مشغول گیاه سوزی و مرام‌گذاری و تعارف زدن و... هستند. این واقعیت هر شب محله ما در یکی از مناطق شمال شهر است. (چرا دروغ؟ من که هر شب برای قدم زدن نمی‌روم. پس واقعیت هر شبی که به چشم دیده‌ام.) ‌
یک مورد از اعتراضهای صورت گرفته به این مجموعه، حاکی از این است که <بزنگاه> نگاهی سمپاتیک و همذات پندارانه به شخص معتاد (نادر) دارد و از خانمانسوزی اعتیاد، قبح‌زدایی کرده است. آیا می‌توان به‌طور مستند چنین اتهامی را اثبات کرد؟ آیا اگر از میان تمام بینندگان این مجموعه از هر قشر و طبقه‌ای نظرسنجی صورت گیرد، مردم نیز با این رای همساز خواهند بود؟ اگر تاثیر قبح‌شکنی و حساسیت‌زدایی از این رفتار نابهنجار بر جامعه وارد می‌شود و اگر مقصودمان از اعتراض به شخصیت‌پردازی یک معتاد، جلوگیری از رسوخ آداب خلا‌ف عرف به اجتماع است، پس بهترین داور در این ماجرا خود مردم و مخاطبان سریال‌ هستند که باید ببینیم تا چه اندازه از شخصیت مورد نظر الگوبرداری کرده و او را پاک و طاهر قلمداد می‌کنند؟ آیا نمایش طنزگونه اعتیاد به معنی تطهیر آن است؟ ‌
در جای جای سریال و با تزلزلی که از شخصیت نادر (با بازی رضا عطاران) ارائه می‌شود، از زبان او می‌شنویم که معتاد نیست و تفریحی لب به دود می‌زند و بلا‌فاصله حقه‌بازی‌اش را می‌بینیم که در و پنجره را کیپ می‌کند و دخترش را از اتاق بیرون می‌کند و مراقب خانوادگی‌اش را فریب می‌دهد و سراغ مواد می‌رود. او مصرف می‌کند ولی مدام این فعل را کتمان می‌کند و از خود شخصیتی متلون، سست عنصر، دوز و کلک باز و بی‌توجه به خانواده نشان می‌دهد. نادر کسی است که در مرگ پدر سوگواری نمی‌کند و پیراهن قرمز می‌پوشد ولی ادعای میراث‌داری دارد. از مرگ پدر سوءاستفاده می‌کند و اثاثیه‌اش را به خانه پدری منتقل می‌کند تا بلکه سهمی از ارث نصیبش شود و از قافله دیگران عقب نماند. پول‌هایی را که قرض می‌گیرد پس نمی‌دهد و در عوض خرج مواد می‌کند. آداب اخلا‌قی و نزاکت اجتماعی را مراعات نمی‌کند و دائم در پی سوءاستفاده از افراد و موقعیت‌هاست و... چنین شخصیتی اگرچه با خود طنز و خنده می‌آورد ولی هیچ مخاطب عامی از او به عنوان انسانی نیک‌کردار، پدری دلسوز و برادری فداکار یاد نمی‌کند. او همسرش را هم به دلیل اعتیاد از دست داده و از همه سو فردی پاکباخته به حساب می‌آید. با این روند کدام بیننده تلویزیونی از چنین شخصیتی که قابلیت الگوسازی ندارد برداشت‌های همذات‌پندارانه می‌کند؟ نادر مجموعه‌ای از صفات رذیله‌ای است که در میان افراد جامعه با آنان برخورد کرده‌ایم اما ماهیت طنز در اغراق‌گرایی رفتارها و قرار دادن آدم‌ها در موقعیت‌هایی است که تضاد و چالش ایجاد کند و با خود خنده به همراه داشته باشد. ‌
● آداب اجتماعی را پای دین نوشتن
<چیز> دیگری که در نامه رئیس شورای نظارت بر صداوسیما در نقد سریال دیده می‌شود، تمسخر غیرمستقیم مراسم‌های عزاداری و سوگواری پیشوایان اسلا‌می، لوث کردن تشییع جنازه و عزاداری مسلمانان و توهین به اذکار و مفاهیم دینی است. شاید بهتر بود مصادیق جرائمی چون توهین به اذکار و مفاهیم دینی و تمسخر عزاداری پیشوایان اسلا‌می هم ذکر می‌شد تا ما که شب به شب پای سریال نشسته‌ایم و ادعای ریزبینی هم داریم متوجه کوته‌نظری‌مان شویم. متلک‌های به‌کار رفته در قسمتی که به عزاداری پدر اختصاص داشت، حاکی از وجه انتقادی طنز آن است که فراتر از اجتماع حال حاضر ما را شامل نمی‌شود و نمی‌توان آن را به عزاداری پیشوایان دینی یا اذکار اسلا‌می نسبت داد. اینکه دختر خانواده به خواهرانش توصیه می‌کند خودشان را بزنند تا اشک بقیه هم دربیاید، اینکه عده‌ای به جای رفتن بر سر مزار مرده مستقیم راه چلوکبابی را در پیش می‌گیرند تا ناهار مرده را نوش جان کنند، اینکه مرثیه‌خوانی بر جنازه از ترانه‌ای آشنا مایه می‌گیرد، اینکه اهل خانه تظاهر به اندوه می‌کنند اما خواستگار که سر می‌رسد واقعیت خود را عیان می‌سازند و با لباس‌های میهمانی پذیرایش می‌شوند و وقتی می‌بینند خواستگار به احترام آنان سیاه پوشیده باز هم از روی تظاهر مشکی به تن می‌کنند و... مصادیقی هستند که یا بر ضعف‌ها و عادات اخلا‌قی ما اشاره دارند یا اگر نمونه‌ای هم برای‌شان نداشته باشیم تنها طنزبافی از موقعیت‌های به ظاهر جدی و فاجعه‌بار جامعه به شمار می‌آید. ‌
اگر دایره نقد را تنگ کنیم و از خودانتقادی به حدی بکاهیم که حتی نتوانیم پا روی دم عرف و آداب جمعی‌مان بگذاریم، دیگر نه طنزی خواهیم داشت و نه انتظار اصلا‌ح و بهبود جامعه. البته می‌توان باز هم جامعه را شاهد گرفت و عکس‌العمل مخاطب را در قبال این دست انتقادهای ظریف ملا‌ک نظردهی قرار داد. به هر حال زمانی می‌توان حکم به توهین و تمسخر ارزش‌های دینی و رسوم مذهبی داد که جامعه در قبال آن واکنش منفی داشته باشد نه اینکه بی‌صبرانه و مشتاقانه آن را بپذیرد.
● زن ایرانی یا چادری است یا مانتویی
نمایش تصویری مذموم از بانوان چادری و ارائه چهره‌ای زشت از طبقات متوسط و پایین اقتصادی از دیگر اتهامات وارده شورای نظارت به این سریال است که اگر پیش برود می‌تواند به توهین به صنف چلوکبابی‌ها و نانوایی‌ها و آژانس مسکن‌ها و.. نیز تعمیم یابد. آیا اگر نقش زنان این مجموعه مانتویی و متعلق به طبقه مرفه بودند باز هم اعتراضی صورت می‌گرفت و این سوال پرسیده می‌شد که چرا تصویری مذموم از جامعه مانتوپوش و طبقه مرفه ارائه شده است؟ زنان ایرانی یا چادر به‌سرند یا مانتوپوش هستند و دست عوامل سازنده سریال در این خصوص بسته است و جز این دو مورد را سراغ ندارند. تقدس بخشیدن به یکی و نکوهیده پنداشتن دیگری هم میسر نیست که اگر منظور همین باشد، خود این اعتراض توهینی به زنان مانتویی کشور خواهد بود.
اغلب سریال‌های تلویزیون - و اتفاقا کارهای قبلی رضا عطاران - با نقد طبقات مرفه و به طنز کشیدن آداب اجتماعی اشراف‌گونه (دختران دم‌بخت پرمدعا، بینی‌های عمل کرده، زنان میانسال افاده‌ای، پدران سرمایه‌دار کلا‌هبردار و...) همراه بوده ولی آیا کسی درباره حقوق از دست رفته طبقه مرفه و توهین به آنان سخنی به میان آورده است؟ آیا این همان ستایش فقر است؟ به راستی پرداختن به اینکه طنز چیست و مرز طنز و هجو و تمسخر و توهین کجاست، خارج از این تحلیل است و اصلا‌ بحث مورد نظر شورای نظارت هم‌چنین تفکیکی نیست. این مشکل ریشه در نوع نگرش به کار فرهنگی و نقادی دارد. ضمن اینکه باید بدانیم در یک مجموعه حدودا ۳۰ قسمتی نباید بنای قضاوت را بر ۱۰ قسمت نخست گذاشت همچنان که هیچ مجموعه داستانی را با چند قصه ابتدایی‌اش نمی‌توان ارزیابی کرد یا نمی‌توان فیلمی را در دقایق نخست مورد انتقاد قرار داد. به‌طور حتم اگر آقایان صبر بیشتری داشته باشند وظیفه مجموعه <بزنگاه> را در پنددهی، عبرت‌آموزی، پایان خوش و تنبیه و تادیب به چشم خواهند دید ولی آنچه این قلم را نگران می‌کند، نه فرجام کار بزنگاه و شخصیت نادر، بلکه نوع نگاه، روش برخورد و آستانه نقدپذیری مسوولا‌نی است که به نمایندگی از جامعه متکثر ایرانی اینچنین قیم‌مابانه موضع می‌گیرند.
جواد ماه‌زاده
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید