سه شنبه, ۲۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 11 February, 2025
مجله ویستا
نقد فیلم بادبادک باز یا گدی پران باز
![نقد فیلم بادبادک باز یا گدی پران باز](/mag/i/2/9tgsr.jpg)
▪ کارگردان: مارک فاستر،
▪ فیلمنامه:دیوید بنیوف (بر اساس رمانی با همین نام از خالد حسینی)،
▪ مدیر فیلمبرداری: روبرتو شافیر،
▪ تدوین: متچیس،
▪ موسیقی متن: آلبرتو ایگلسیاس،
▪ بازیگران: خالدعبدالله، زکریا ابراهیم، همایون ارشادی، احمدخان محمودزاده، علیدانش بختیاری، آتوسا لئونی، شاون توب،
▪ مدت زمان: ۱۲۸ دقیقه.
این فیلم یکی از ده فیلم برتر سال ۲۰۰۷ است که در فهرست سالانهی برگزیدههای منتقد مشهور سینمای امریکا، راجر ایبرت، جای گرفته است.
● خلاصه فیلم:
فیلم مذکور که نام انگلیسی آن The Kite Runner است و به بادبادکباز و گدیپرانباز ترجمه شده است، داستان جوانی است افغان به نام امیر که در سانفرانسیسکوی سال ۲۰۰۰میلادی زندگی میکند و پس از دریافت تماس تلفنی از یکی از آشنایان و هموطنان قدیم خود به نام رحیمخان، گذشته، کودکی، نوجوانی و جوانی خویش را به یاد میآورد. به خاطر میآورد که چگونه با پدر در کابل زندگی میکردند.
او که از نژاد پشتون است از همان کودکی به خاطر دوستی با حسن که کودکی هزاره است مورد توهین و تحقیر همسالان همنژاد خود از جمله آصف(ضد قهرمان فیلم) قرار گرفته است و به چشم خود دیده است که دوستش حسن به سبب وفاداری در دوستی او مورد تجاوز و تعدی آصف و دوستانش قرار گرفته است. امیر و پدرش که انسانهای متمولی بودند با حملهی نظامی روسها به افغانستان، کابل را ترک نموده، به سانفرانسیسکو مهاجرت میکنند.
امیر در آنجا ازدواج میکند، پدرش از دنیا میرود و پس از سالها، دوستی به نام رحیمخان به او تلفن میزند و از او دعوت میکند که به خانه برگردد.
امیر پس از این گفتوگو و به یاد آوردن خاطرات گذشته برای دیدار رحیمخان به پاکستان میرود. در پاکستان میفهمد که همبازی و دوست وفادار کودکیاش یعنی حسن، برادر نامشروع او بوده، اکنون به دست طالبان کشته شده است و از او فرزندی به نام سهراب باقی مانده است. بنابراین، برای یافتن برادرزادهی نوجوان خود به کابل میرود و پس از جستوجوی بسیار او را اسیر طالبان مییابد. سهراب را از چنگال طالبان میرهاند و با خود به پاکستان و از آنجا به امریکا میبرد و به عنوان عضوی از خانوادهی خویش میپذیرد.
● تجزیه و تحلیل:
این فیلم نقدی است هنری بر قوم گرایی و نژادپرستی قومی در افغانستان، به خصوص تفکر پان پشتونیزم! از این رو، آنچه آن را درخور توجه کرده است تقابل دو فکر منسوب به جامعهی پشتانهی افغانستان است. فکر نخست، تفکری است سنتی و متعصبانه برخاسته از رقابتهای سیاسی ریشه دار در تاریخ افغانستان که برای مشروعیت سلطهی خویش و مطاع نمودن دیگران خود را ساکن اصلی و بومی این کشور قلمداد میکند و دیگران را غیربومی و زیردست خویش میشمارد؛ و فکر دوم، تفکری است نو و معتدلانه برخاسته از آشنایی او با فرهنگ جهانی برای ملتسازی که همهی ساکنان یک کشور را صرف نظر از قومیت و نژاد آنان، تابع و شهروند آن جامعه و دارای حق و حقوق یکسان میداند.
پیام اصلی (لایه معنایی آشکار) فیلم نفی و تقبیح قومگرایی و نژادپرستی قومی در افغانستان است؛ میخواهد بگوید: نابهسامانیهای سیاسی و اجتماعی افغانستان ریشه در همین قومگرایی دارد و انسان متمدن، آن انسانی است که تعصبورزیهای جاهلانه را کنار بگذارد و به هموطن خویش به دید یک انسان صاحب احترام و سهیم در سرنوشت مملکت بنگرد به دور از وابستگیهای قومی و نژادی!
علاوهی برآن، معانی و پیامهای ضمنی و دلالتگری نیز در آن دیده میشود که عبارتند از:
۱) جنبش طالبانیسم برخاسته از تفکر پان پشتونیزم است.
۲) پشتون و هزاره در کنار هم بهتر و کارآمدتر از پشتون تنهاست؛ این دو (و بالتبع دیگر اقوام اتنیکی افغانستان) در کنار هم و به یاری هم میتوانند به کامیابی در امور نایل شوند و گوی سبقت را از رقیبان بربایند.
این فیلم نقدی است هنری بر قوم گرایی و نژادپرستی قومی در افغانستان، به خصوص تفکر پان پشتونیزم! از این رو، آنچه آن را درخور توجه کرده است تقابل دو فکر منسوب به جامعهی پشتانهی افغانستان است. فکر نخست، تفکری است سنتی و متعصبانه که برای مشروعیت سلطهی خویش و مطاع نمودن دیگران خود را ساکن اصلی و بومی این کشور قلمداد میکند و دیگران را غیربومی و زیردست خویش میشمارد؛ و فکر دوم، تفکری است نو و معتدلانه برخاسته از آشنایی او با فرهنگ جهانی برای ملتسازی!
۳) اسلام در افغانستان دستاویزی است برای توجیه خشونت.
اما هالیوود پشت همهی این سخنها سخن دیگری نیز در این اثر نهفته است و آن اینکه علاج نابه سامانیهای فکری، سیاسی،اقتصادی و نظامی و امنیتی افغانستان در دوستی با امریکا و وصل به این فرهنگ و تمدن است.
این فیلم که در ژانر تاریخی- اجتماعی است در سانفرانسیسکوی سال ۲۰۰۰ آغاز میشود و با فلاشبکی به کابل ۱۹۷۸ منتقل میشود. از این طریق است که توالی زمان در روایت داستان به هم میریزد تا گذشتهی تاسفبار امیر به تصویر درآید.
از زیباییهای تصویری فیلم، آغاز خوب آن است که با رنگآمیزی خوب و مناسب تیتراژ آغاز میشود و این تیتراژ در بادبادکی که در میانهی آسمان در پرواز است محو میگردد. تناسب رنگهای بهکار رفته در بکگراند تیتراژ و بادبادک آغازین از جمله زیباییها و ظرافتهای بصری فیلم است. علاوهی بر آن، کودکان و بزرگسالانی که در کنار دریاچهی سانفرانسیسکو مشغول بادبادکبازی هستند به خوبی با موضوع و عنوان فیلم مطابق و هماهنگاند؛ به خصوص، نوجوان بادبادکبازی که در خط نگاه امیر(شخصیت قهرمان) درحال دویدن است و در نقطهای دورتر از او ناپدید میشود. این آغاز متناسب با پایان فیلم است به گونهای که انتهای فیلم نیز در کنار همین دریاچه و توامان با بادبادک بازی امیر و سهراب است.
آغاز فلاشبک(کابل ۱۹۷۸) با صحنهی بادبادکبازی و رقابت کودکان بر سر تصاحب بادبادک مغلوب نیز یکی از قسمتهای جذاب فیلم است که خوب پرداخته شده است و تصاویر هوایی از پرواز دو بادبادک رقیب که یکی به رنگ پرچم افغانستان است و آن دیگری به رنگ آبی و سفید و مشکی، زیبایی این سکانس را افزوده است.
در این سکانس، دویدن حسن برخلاف مسیر جمعیت کودکان بیانگر این نکته است که او اقلیتی است که بهتر از اکثریت میتواند تشخیص دهد صلاح و مصلحت و منفعت اربابش در کجاست و اربابش برای رسیدن به آنچه میخواهد باید به او اعتماد کند. موزیک این این سکانس گرچه به نوعی اضطرابآور و تند است اما از سوی دیگر زیبا و شورانگیز است و از تلفیق آن با دویدنهای امیر و حسن در کوچه پس کوچههای کابل و بازار شهر، سکانس جذابی حاصل شده است. شاید بتوان گفت یکی از زیباترین قسمتهای موسیقی متن این فیلم که با جهان داستان نیز سازگار است همین قسمت است. در همین ابتدای داستان، صداقت و وفاداری بیمانند حسن نسبت به دوستش امیر را میبینیم که در پاسخ پرسش او که میگوید اگر به تو بگویم خاک را میخوری میگوید:«اگر تو بخوای مه میخوروم!».
حسن در داستان فیلم شخصیتی است که به سبب انتساب به قومیت هزاره و وفاداری در دوستی با امیر(منتسب به قوم پشتون) منفور آصف(ضد قهرمان فیلم) و دوستانش(که منسوب به قومیت پشتوناند) قرار گرفته،بدین جرم مورد تجاوز جنسی آنان واقع میشود. آصف در توجیه نفرت خویش از حسن به امیر اینگونه میگوید:«اینا وطن ما ره مردار میسازه، خون ماره مردار میسازه، و اگه احمقایی مثل تو و پدرت ایناره همراه خود نگاه نمیکدین ما از شرشان بیغم میبویدم.»!
امیر پشتون در سایهی دوستی با حسن هزاره و همکاری با اوست که در مهمترین رقابت بادبادکبازی شهر(که کنایهای از رقابت در عرصهی سیاست و اجتماع است) بر همگان چیره میشود و کامیاب میگردد. او گرچه در صحنهی تجاوز آصف به حسن منفعلانه و ضعیف عمل میکند و به جای دفاع از دوست صدیق خویش پنهان شدن و دورشدن از صحنه را برمیگزیند، در ادامهی روند داستان و پس از رسیدن به سن جوانی و رشد عقلی درصدد جبران خطا و تقصیر خویش درآمده و به این منظور برای نجات سهراب(تنها یادگار حسن) به افغانستان جنگزده و تحت سلطهی طالبان بازمیگردد و او را با خود میبرد.
از سوی دیگر، میبینیم:طالبان و یکی از فرماندهان نظامی و صاحب نفوذ آنان که قوانین خشک و خشنی را در جامعه پیاده میکنند، به نام اسلام و قرآن بر دیگران ظلم میکنند و زنان افغان را به جرم فساد اخلاقی و آلوده دامانی سنگسار و اعدام میکنند خود کسانیاند که دچار فساد اخلاقیاند و آلوده داماناند. نمونهی بارز آنان آصف است که در نوجوانی به حسن تجاوز کرده است و اکنون که دارای مقام و جایگاه سیاسی در دستگاه قدرت طالبان شده است، هر چند وقت یکبار به یتیمخانهی شهر رفته و یکی از دختربچهها یا پسربچههای یتیم افغان را به ازای مبلغی تصرف کرده و با خود میبرد و از او برای خواستههای نامشروع خود بهره میبرد.
در واقع،گنجاندن شخصیت آصف در روایت داستانی فیلم به این شکل میخواهد بگوید: جنبش طالبانیسم برخاسته از تفکر پان پشتونیزم است و نیز، اسلام مورد ادعای طالبان، دستاویزی است برای خشونت و توجیه رفتار آنان.
بسط فیلم عبارتاست از یک سفر به پاکستان و افغانستان و بازگشت از آنجا به امریکا. در عین حال که پایانی کاملا بسته دارد و در انتهای فیلم امیر با موفقیت سهراب را از چنگال طالبان نجات داده به امریکا برده به عنوان برادرزادهی خویش تحت سرپرستی میگیرد.
نشانههای گوناگونی در سرتاسر داستان وجود دارد که در کنار هم توجیهگر دخالت نظامی افغانستان در امریکاست و میگوید: مردم برای عبور از وضعیت نابهسامان موجود و رسیدن به وضعیت پایدار و مطلوب باید فرهنگ و تمدن امریکایی را بپذیرند. برخی از این نشانهها عبارتند از:
۱) هدیهی سالگرد حسن(که امیر برای سالگرد حسن به او یک تیرکمان ساخت امریکا هدیه میدهد ومیگوید:فکر کردم اگر میخواهی بادیگاردم شوی باید یک سلاح درست داشته باشی)! این نکته زمانی روشنتر خود را نشان میدهد که متوجه باشیم تیرکمان و قلک چندان شیء پیچیده و صعبی نیست که یک نوجوان افغان قادر به ساخت آن نباشد و حاضر شود برای داشتن آن پول پرداخت کند و حتی مارک امریکایی آن را وارد کنند! در اینجا این تیرکمان ساده ولی امریکایی و دیالوگ امیر پیامی دارد و آن اینکه:افغانستان اگر میخواهد رو به رشد و قوام داشته باشد نباید به تولید بیاندیشد بلکه باید به واردات امریکایی و مصرف کالای امریکایی اعتماد کند. مهمتر از همه برای دفاع از خویش باید مجهز به سلاحهای امریکایی گردد.
۲) دلبستگی شدید امیر و حسن به استیو مک کوئین، چارلز برانسون و فیلم «هفت دلاور»!
۳) کثرت دیالوگهای انگلیسی بین افغانهای ساکن امریکا و حتی بین امیر و راننده تاکسی پاکستانی و همسفرش در سفر به افغانستان.
● ضعفها و انتقادها:
۱) تیتراژ:
تیتراژ این فیلم گرچه ممکن است برای بخشی از مخاطبان عام جذاب و چشمنواز باشد، به لحاظ فنی دچار نقصهایی است و با در نظرگرفتن این نکته که مخاطبان اصلی آن مردم افغانستان است، بستر انتقادهای بیشتری میشود.
▪ نخستین انتقادی که بر این تیتراژ وارد است زبان نوشتاری آن است. تمامی اسامی و اطلاعات وارد شده در این تیتراژ به زبان انگلیسی است، حتی اسم فیلم. شاید برخی بخواهند این انتقاد را با این توجیه که کمپانی سازندهی فیلم یک کمپانی انگلیسی زبان و فیلم مذکور محصول سینمای هالیوود است، طبیعی بدانند که تیتراژی انگلیسی داشته باشد، پاسخ گویند؛ اما باید گفت: باتوجه به زبان دیالوگها که بخش مهمی از فیلم را میسازند و اکثر آنها به زبان دری است، این پاسخ پذیرفته نیست. علاوهی بر آن، از زبان مورد استعمال فیلم و روایت داستانی آن مشخص است که مخاطبان اصلی آن مردم جامعهی افغانستان است؛ اما، تیتراژ فیلم در ادای مسوولیتی که داشته و دارد ناتوان است؛ کارکرد اولیه تیتراژ معرفی عنوان فیلم و دستاندرکاران تولید فیلم است اما تیتراژ مذکور در ادای این وظیفه ناتوان است زیرا در حالتی خوشبینانه، بیش از شصت درصد مخاطبان افغان آن ناآشنای با زبان انگلیسیاند و این عدم آشنایی به عنوان پارازیتی در فرآیند برقراری ارتباط بین مخاطب افغان و تیتراژ فیلم است. بهتر بود طراح تیتراژ ذیل هر یک از نوشتههای آن ترجمهی آن را نیز ذکر میکرد یا لااقل عنوان فیلم و نام کارگردان را به زبان دری مینگاشت.
▪ دومین انتقادی که بر آن نشانه میرود، موسیقی بهکار گرفته شده در تیتراژ است. آهنگی که در این بخشی از فیلم به گوش میرسد آهنگی است عربی و ناهمخوان با فیلم و جهان داستان. این امر به گونهای است که مخاطب در ابتدای کار و با شندیدن موزیک تیتراژ آغازین گمان میبرد که به تماشای فیلمی عربی نشسته است، فیلمی از قبیل: هزار و یک شب و... استفاده از آهنگی بر مبنای دستگاههای موسقیایی افغانی و نزدیک به فرهنگ فولکلوریک مردم افغانستان جذابیت تیتراژ را بیشتر میافزود و بر غنای آن فزونی میبخشید.
▪ سومین نکته نیز فونت یا قلم نوشتههای آن است که نزدیک به خط کوفی است و گمان نادرست عربی بودن موضوع فیلم را تقویت میکند.
بادبادکباز گرچه بر پایهی رمانی پرفروش استوار شدهاست و فیلمنامهای اقتباسی دارد اما آنچنانی که از کارگردان و سناریست آن انتظار میرفت موفق نبوده است! این فیلم در مقایسه با دیگر فیلمهای هالیوودی در جایگاه متوسط قرار میگیرد و اگر منتقدانی چون راجر ایبرت از آن استقبال میکنند به خاطر ساختار فرمیک آن است. دلیل سرمایه گذاری هالیوود برای این فیلم نیز اگرچه امید تهیهکنندگان آن به فروش و موفیقت تجاری است ولی انگیزه سیاسی نیز پشتیبان آن بوده است و آن زمینه سازی برای حضور امریکا در افغانستان است که تا حدودی در ایفای این رسالت خود موفق بوده است.
۲) لهجه:
یکی دیگر از نکاتی که واقعاً جزو نقاط ضعف فیلم محسوب میشود عدم توازن و یکدستی لهجهی دیالوگهاست به عنوان مثال: لهجهی پدر امیر(همایون ارشادی) که با لهجهی فارسی تهرانی آمیخته شده و به گونهای غیر قابل انکار باعث آزار مخاطب افغان میشود. مخاطب از پدر امیر انتظار دارد که به لهجهی شیرین و روان دری متداول در کابل سخن بگوید اما این انتظار برآورده نمیشود. علت این ضعف نیز عدم تسلط کافی هنرپیشهای است که نقش پدر امیر را ایفا میکند، هنر پیشهای که زبان و لهجهی مادریاش فارسی تهرانی است.
۳) زبان:
نکتهی دیگر اینکه برقراری پیوند با شخصیتهای داستان و فهم سخنان آنان در بسیاری از موارد برای مخاطب دری زبان دشوار و در برخی موارد غیر ممکن است زیرا به ناگاه زبان دیالوگ به انگلیسی بدل میشود و علیرغم اینکه دیالوگهای فارسی برای مخاطب انگلیسی زبان فیلم ترجمه و زیرنویس شده ، دیالوگهای انگلیسی برای مخاطبان دری زبان ناآشنای به زبان انگلیسی بدون ترجمه و زیرنویس رها شده است. این مسئله باعث میشود که در مواردی حساس، مخاطب دری زبان از فهم روند داستان محروم بماند.
۴) کثرت دیالوگهای انگلیسی بهخصوص بین شخصیتهای افغان حتی در مواردی که انتظار آن نمیرود. مثلاً در گفتوگوی تلفنی امیر و رحیم خان در آغاز فیلم،به ویژه که با زبان دری آغاز میشود اما به ناگاه در نقطهای حساس – که خواهش رحیمخان مبنی بر بازگشت امیر به خانهاش است- به انگلیسی بدل میشود.
۵) عدم رعایت امانت در بازسازی وقایع:
مثلا در فضای شهر کابل در بَکگراند صحنهها در کوچه و بازارها زنهایی بدون حجاب اسلامی گنجانده شده است در حالی که در دورهی تاریخی مذکور پایبندی به حجاب اسلامی به شدت وفور دارد و هنوز جامعه بیحجابی را به شکل ترسیم شده به خود ندیده است. این اشکال و اشکالاتی از این قبیل بدین جهت وارد است که از این منظر فیلم مذکور در ژانر تاریخی جای میگیرد. مثل همین اشکال در ترسیم موقعیت اجتماعی هزارهها وارد است. چون در فیلم، هزاره فقط به عنوان نوکر معرفی شده است در حالی که در همین برهه از تاریخ و قبل و بعد از آن میبینیم هزارههای متعددی در جایگاههای مهم سیاسی اجتماعی هستند. همهی هزارهها خدمتکار نبودند،در همین دوره عدهای در مشاغل اداری فعالیت دارند و عدهای نیز در امور تجارت و ...! در مورد اعمال مجازات زنی در دوران طالبان نیز همین ضعف به چشم میخورد! طالبان زناکار را سنگسار شرعی میکردند نه به شکلی که در فیلم تصویرشده است! در مورد برگزاری مسابقه فوتبال در استادیوم نیز نظیر همین ایراد وارد است و مانند آن....
۶) انتخاب کاراکتر:
در انتخاب کاراکتر کودکی امیر اهمال صورت گرفته و هنرپیشهی ایفاکنندهی نقش امیر از لحاظ فیزیک صورت و چهره دقیق انتخاب نشده، چهرهاش به حسن(و نژاد هزاره) شبیهتر از نژاد پشتون است! باید از هنرپیشهای دیگر نزدیک به چهره آصف و امثال آنها که به خوبی فیزیک صورتش منعکس کنندهی نژاد و پایگاه قومی اوست استفاده میشد!
۷) عدم تنوع قومیتی:
فیلمنامه نویس فیلمنامه را به گونهای نوشته است که گویی اقوام موجود در افغانستان فقط دو قوم هزاره و پشتون است و نزاع قومی نیز فقط میان این دو است در حالی که واقعیت چیز دیگری است و در کشور افغانستان اقوام متعددی زندگی میکنند از جمله:تاجیک، ازبک، بلوچ، قزلباش و... و نزاع قبیلهای نیز بدین شکلی که ترسیم شده است نیست!
۸) ضعف در دگرگونی امیر:
چگونه امیر که کودکی ضعیف و منفعل و ترسو بود و حتی قدرت دفاع از خود را نداشت بدان حد از شجاعت رسید که به دنبال سهراب به قلب خطر زد و با یکی از سران طالبان درگیری و نزاع فیزیکی کرد؟! چگونگی این تحول شخصیتی در فیلم بیجواب مانده است!
۹) اسلام ستیزی:
که در قالب نماد طالبان و شخصیت آصف(مدعی جهاد علیه روسها و مجری احکام اسلامی) جلوهگر شده و پیش از آن نیز در دیالوگ میان امیر و پدرش بر سر حرمت شراب نشان داده شده است.
۱۰) تصویر کردن صحنهی تجاوز:
به تصویر کشیدن صحنهی تجاوز آصف و همدستانش به حسن یکی از مواردی است که بیشاز جنبهی هنری و سینمایی آن، جنبهی ایجاد جذابیت تجاری و تاثیرگذاری فرهنگی(ترویج غیر مستقیم همجنس بازی)اش مورد توجه کارگردان و تهیه کنندگان آن بوده است و گرنه میشد با تمهیدات تصویری و استفاده از عناصر بیانی و روایتگر این صحنه را تغییر داد یا حذف کرد!
● نتیجه:
بادبادکباز گرچه بر پایهی رمانی پرفروش استوار شدهاست و فیلمنامهای اقتباسی دارد اما آنچنانی که از کارگردان و سناریست آن انتظار میرفت موفق نبوده است! این فیلم در مقایسه با دیگر فیلمهای هالیوودی در جایگاه متوسط قرار میگیرد و اگر منتقدانی چون راجر ایبرت از آن استقبال میکنند به خاطر ساختار فرمیک آن است. دلیل سرمایه گذاری هالیوود برای این فیلم نیز اگرچه امید تهیهکنندگان آن به فروش و موفیقت تجاری است ولی انگیزه سیاسی نیز پشتیبان آن بوده است و آن زمینه سازی برای حضور امریکا در افغانستان است که تا حدودی در ایفای این رسالت خود موفق بوده است.
مرتضی حسینی شاه ترابی
منبع : آتی بان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست