جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
مجله ویستا

نجابت بحران


نجابت بحران
تقاطع، خون بازی، رئیس، روز سوم، اتوبوس شب. همه‌ی این‌ها فیلم‌های خوبی بودند که در یک سال و نیم اخیر دیدم. اما فیلم‌هایی نبودند که خیلی در ذهنم بمانند و با آن کلنجار بروم. فیلم باغ‌های کندلوس آخرین فیلمی بود که مدت‌ها در موردش فکر می‫کردم و هر بار فکر به آن سر ذوقم می‫آورد، کیفور می‫شدم. مدت‌ها بود منتظر آن سر ذوق آمدن بودم که به همین سادگی پاورچین پاورچین به سینماهای ایران قدم نهاد. به سرعت خودم را به سالن سینما رساندم و با دقت فیلم را دیدم. از فیلم خوشم آمد. بار دوم هم با علاقه رفتم و دیدم و خیلی بیشتر خوشم آمد و آن حس قدیمی‫ای که یک سال و نیم بود به سراغم نیامده بود در من بیدار شد. حس لذتی بلند مدت و سرخوشی عمیق. حس بزرگ شدن و رشد کردن. حالا که از فیلم خوشم آمده می‫خواهم دلایلش را به شما بگویم تا شاید قبول کنید و تحریک شوید فیلم را ببینید و یا اگر فیلم را دیده‫اید با ذهن بازتر به آن فکر کنید. فیلم داستان زنی‫ست که مشکلات زیادی دارد اما نمی‫داند دقیقاً چه هستند و آن‫ها را باید به که بگوید. با آدم‫های اطرافش مشکل برقراری ارتباط دارد، از فرزندان و همسرش گرفته تا همسایه‫ها و اطرافیانش.
احساس فقدان چیز ارزشمندی در زندگی. می‌داند با آدم‌های اطرافش مشکل دارد، از آن‫ها دور است و می‫داند حالش خوب نیست اما هیچ جوابی ندارد. هیچ فکری به ذهنش نمی‫رسد. فیلم با خلق روابطی منطقی و حساب شده و با نمایش جزئیات زندگی سعی در انتقال این مشکلات به بیننده می‫کند، بدون اینکه کلامی در فیلم در مورد این مشکلات رد و بدل شود. به نوعی کارگردان خواسته ما را آرام آرام وارد بحرانی کند که به نظرش از مهلک‌ترین بحران‌های انسانی است. بحران تقابل فرد و جامعه. بحران آدم‌های گرفتار در تقابل سنت و مدرنیته. بحران جوامع شهری. فیلم نمایش یکی از روزهای پیش از شعله‌ور شدن این بحران است. کدام یک از خانواده‌های شهری امروزی هستند که با چنین مشکلی مواجه نشده باشند و کدام یک از خانواده‌ها هستند که با دیدن فیلم‌ مضمون و فضایش را نزدیک با فضای خانواده خود حس نکرده باشند. همه این عوامل باعث شد که فیلم بسیار موفق باشد و قابلیت این را دارد که به یکی از فیلم‌های ماندگار سینمای ایران (حداقل در حد فیلم قبلی‌اش، خیلی دور خیلی نزدیک) بدل شود.
یکی از مسائلی که خیلی در مورد آن گفته‌اند بحث بازیگری در این فیلم است.
واقعیت این است که بازیگری در این فیلم به حد نهایت منطبق با خارج و قابل باور است. به این معنی که در برخی فیلم‌ها سعی می‌شود بازیگران بازی قشنگی از خود به نمایش بگذارند و چیزهای جدیدی به مخاطب ارائه دهند. نمونه‌اش فیلم‌های بیضایی یا بعضی از فیلم‌های حاتمی‌کیا است. اما این فیلم بازی‌هایش به شدت ایرانی و قابل پیش بینی برای هر بیننده است. این گونه است که با هر تغییری در صورت زن، هر مادر جوانی هم با او همراه می‌شود و با هر جله‌ای از طرف مرد هر شوهری او ذرا همراهی می‌کند که این هم از هوشمندی کارگردان برای استفاده از این نوع بازیگری است.
در مجموع، فیلم فیلم بسیار خوبی است. از طرفی یک فیلم استاندارد و با تکنیک است. فیلم برداری بسیار روان است. دوربین هیچ جا بند نمی‌شود و فضا هیچ وقت کسل کننده نمی‌شود. محیط شهری و خانه بسیار منظم با هم ارتباط داده می‌شود و از طرفی نجابت و معنویتی دلنشین در فیلم حل شده است و ما را شیفته آن می‌کند.کمتر فیلمی در این چند ساله در سینمای ایران بوده که از دیدنش احساس خوشایندی از نجابت و معصومیت به ما دست دهد. به همین خاطر نسبی نگاه کردن هم به لذت بردم از فیلم کمک می‌کند.
در نهایت دو نکته هم هست به عنوان ایرادهای فیلم از دید من. اول استفاده بعضاً زیاد از حد از نمادها در فیلم. هر اتفاقی معمولاً نمادی برایش تعبیه شده و در برخی قسمت‌ها الزاماً باید متوجه این نمادها بشویم تا از ماجرا با خبر شویم. این باعث می‌شود قسمت‌هایی از فیلم برای اولین بار دیدن کمی مبهم شود و مسلماً همه که فیلم را دو بار نگاه نمی‌کنند. به نظر می‌رسد می‌شد کمی حضور نمادها کم رنگتر شود و ماجراها مستقیم تر گفته شود. مثل قضیه جوجه‌هایی که پسر با خود می‌آورد و یا کلاس شعر و ماجرای چاپ شعر‌ها. این تا حدودی نقص یک فیلم است که با نمایش نمادها و پیچیده کردن مایل بصری سعی در خلاص شدن از پیچیدگی‌های ماهوی قضیه می‌کند. و در آخر بحث پایان فیلم که باید قبول کرد بهترین پایانی نبود که می‌شد برای فیلم متصور شد.
پایان فیلم کمی با فضای کلی فیلم ناهماهنگ است. چند مورد از قبیل برف آمدن و استخاره گرفتن به نظر تحمیلی می‌رسد. اما واقعیت این است که تمام فیلم تجربیات یک روز زن بود. اگر با دیدی دیگر به فیلم نگاه کنیم این پایان چندان هم غیر منطقی نیست. نکته اینجاست که به نظرم برعکس عده‌ای که اعتقاد دارند که فیلم خیلی حرف دارد و اصلاً فیلم خوب فیلمی‌ست که خیلی حرف داشته باشد، این فیلم یک حرف بیشتر ندارد و تمام قسمت‌های فیلم به طرز بی‌نظیری آن یک حرف را فریاد می‌کنند و آن همان بحران است. فیلم تمام تلاش خود را می‌کند که بگوید این بحران وجود دارد و تا حدودی دلایلش را هم می‌گوید با این دید می‌توان گفت که این زن در مسیر این بحران قرار گرفته و حالا حالاها از آن خلاص نمی‌شود. حالا در پایان این روز تصمیم به ماندن می‌گیرد، اما روزهای دیگر... خدا می‌داند.

کاوه حوصله‌دار
منبع : نشریه الکترونیک گیلانیان